سایر منابع:
سایر خبرها
تعرض به زنان با وعده ازدواج
اعضای خانواده اش مرا به خانه اش در خیابان ناطق نوری کشاند اما به محض اینکه پایم را در خانه گذاشتم، با تهدید چاقو به جانم افتاد و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. او از این کار خود فیلم گرفت و تهدید کرد که با پخش آن، آبرویم را می برد. من از ترس شکایت نمی کردم اما سرانجام تصمیم گرفتم به پلیس مراجعه کنم و همه چیز را بگویم. سرنخی که شاکی از مخفیگاه متهم در اختیار کارآگاهان قرار داد، گره پرونده ...
هدیه یک خواننده به بیمارستان شریعتی
بیشتر جان گرفت، سال 78 به پیشنهاد یک دوست وارد تهران شدم. در این بین با خانواده همسرم آشنا و به یک شرکت معتبر معرفی شدم. غلامرضا صنعتگر ادامه داد: همکاری با آن شرکت اتفاقات تازه ای را رقم زد. ضمن اینکه مقدمات ازدواج من و همسرم فراهم شد و در مسیر تازه ای گام برمی داشتم، نخستین کار رسمی ام با آلبوم برای تو به بازار آمد و پس از مدتی به پیشنهاد یک دوست به خوانندگی روی آوردم و سال 82 ...
آدم هایی از جنس ما که به دنبال هویتشان زیر چرخ سرنوشت له می شوند
شعارسال : شاید برای ما هم اتفاق بیفتد، زمانی که پسری برومند هستیم و نان آور و غرور خانواده، حسی بعد از بیست سال در وجود ما ایجاد شود، حس کنیم که دختریم و شاید اگر با کسی این موضوع را مطرح کنیم بگوید که شرم کن و توبه کن، شاید برچسب دیوانه به ما بزنند یا اینکه بیمار جنسی خطابمان کنند، حتی شاید وقتی به پدر و مادر بگوییم از خانه بیرونمان کنند و چندین شاید و احتمال دردآور و زجرآور که حتی برخی از ما ...
بدون آمادگی قبلی در اسارت به کربلا و نجف رفتیم/ به انقلاب بدهکارم/ رهبر به منزله نخ تسبیح برای امت است
کرد که مانند زمانی که منافقان خود را در بن بست می دیدند خودکشی می کردند، خود را به کشتن دهم و این حالت را برای من ایجاد می کرد که نگذار زنده بمانی و پشت رادیو تلویزیون عراق مجبور شوی بدگویی امام را بکنی؛ تا اینکه به یاد زندان های امام موسی کاظم افتاده و دعای توسل را خواندم و قوه عجیبی برایم ایجاد شد و آرام شدم؛ پس از حدود یک ساعت عراقی ها را بالای سر خود دیدم و آن ها مرا با پذیرایی کتکی مرا اسیر ...
شکارچی خونسرد دختران تهرانی
. این دختر نیز به تیم پلیسی گفت : چندی پیش و از طریق شبکه های اجتماعی با جوانی 30 ساله که خودش را پاشا معرفی می کرد، آشنا شدم . ابتدا با هم دوست مجازی بودیم و سپس تماس هایی برای سرگرمی داشتیم اما پس از مدتی ارتباط ما نزدیک تر شد . پاشا قسم می خورد که قصد ازدواج با مرا دارد . گریه می کرد و مدعی می شد که مرا دوست دارد و ... تا اینکه یک روز به بهانه ملاقات با اعضای خانواده اش مرا به خانه ای در منطقه ...
جزییات تجاوز به دختر دانشجوی ترم اولی
دانشگاه های معتبر مشهد قبول شده بودم. وقتی مادرم را در آغوش کشیدم احساس کردم توانسته ام اندکی از زحمات شبانه روزی او را جبران کنم اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود که پدرم را در جریان قبولی من گذاشت. پدرم که کارگری زحمت کش است با دستان پینه بسته اش برایم دعا کرد و بدین ترتیب چند روز بعد عازم مشهد شدم و در ترم اول دانشگاه ثبت نام کردم. هنوز یک هفته بیشتر از حضورم در مشهد نگذشته بود که ...
توصیه های علامه امینی به دختر خود پیش از ازدواج/ علامه و دست بوسی همسر
برادر جانت محمدآقا رفتار کن... تا ان شاءالله وقتی آمدم، همه از تو تعریف کنند. قدری اگر با دقت می نویسی خط ات بهتر می شود. وقتی که نامه تو رسید، آقا داداشت (حاج آقا هادی) پیش من بود، نامه تو را خواند و خیلی مسرور شد؛ خوب است یک نامه خوبی به ایشان بنویسی . توصیه های پدرانه به دختر، پیش از ازدواج دختر علامه از توصیه های پدرانه پیش از شب ازدواجش می گوید: عصر شبی که قرار بود مرا به خانه ...
به امید پایان یک انتظار13ساله
متأسفانه هنوز پیدایش نکرده ایم. می ترسم بمیرم و رضا را نبینم. غم رفتن رضا من را پیر و زمینگیر و مادرش را بیمار کرده است. همه خانواده در این سال ها منتظر هستند. هربار که زنگ در به صدا درمی آید می گویم خدایا رضاست؟ پدر ادامه می دهد: وقتی در همدان از پیداکردنش ناامید شدم به تهران رفتم، آگهی چاپ کردم و روی شیشه اتوبوس ها چسباندم. به بیمارستان ها رفتم. هرکجا که فکر می کردم ممکن است آنجا باشد ...
آرزوی ازدواج برای سودابه بیضایی!
رفتار خود آن شخص دارد. خود من وقتی وارد خانه می شوم، دیگر سودابه بیضایی بازیگر نیستم، بلکه عضوی از همان خانواده ام. فرزانه بیضایی: شاید به دلیل اینکه من و سودابه همکار هستیم، بیشتر درباره کار صحبت کنیم اما این طور نیست که چون با مادرمان یا سپیده کمتر صحبت می کنیم، فاصله ای وجود دارد. سودابه از آن خواهرهایی است که کلی به شما انرژی و انگیزه می دهد. وقتی وارد کار گریم شدم، خیلی مرا تشویق کرد ...
خوب می دانم که خوشبختم
خود اشاره کرده و می گوید: من در آذر سال 69 در خانواده پرجمعیتی متولد شدم که به دلیل ازدواج فامیلی همانند یک خواهر و برادر بزرگ تر دیگرم دچار معلولیت شدم . این در شرایطی بود که در 6 سالگی پدرم را نیز از دست دادم وبرادرم با همه محدودیت ها بناچار مرد خانه ما شد. وی که برادرش را بزرگ ترین الگوی زندگی اش می داند، ادامه می دهد: من شرایط خود را پذیرفته بودم، زیرا برادر بزرگ ترم با همان محدودیت مشابه ...
آزاردر پراید سفید
.... ازدواج نکرده ای؟ نه. ماشین متعلق به خودت بود؟ دو سال قبل آن را خریده بودم و بعضی وقت ها با آن مسافرکشی می کردم. وضع مالی پدرت چطور است؟ بد نیست. پدرم کارمند اداره برق و مادرم فرهنگی بازنشسته است. خانواده ات هرگز به تو پیشنهاد ازدواج ندادند؟ هیچ وقت. چند خواهر و برادر داری؟ دو خواهر ...
با لواشک دختران را خام می کردم
کردم و چون با کارت ملی جعلی خودم را پاشا معرفی می کردم، آنها فکر می کردند با یک بچه پولدار طرف هستند و خوشبخت می شوند. در پرونده ات شکایت تجاوز به عنف وجود دارد؟ نه. هر سه نفر آنها با پای خودشان به خانه ام آمدند. چگونه خودشان می آمدند؟ به بهانه ازدواج با این سه نفر دوست شدم. باورتان می شود قرار بود آخر بهمن با سه دختر ازدواج کنم. دختران به بهانه ازدواج ...
شکار دختران با پرشیای سفیدرنگ
...، آشنا شدم. ابتدا با هم ارتباط مجازی و درادامه تماس های تلفنی داشتیم اما پس از مدتی ارتباط ما نزدیک تر شد. پاشا قسم می خورد قصد ازدواج با مرا دارد. گریه می کرد و مدعی می شد مرا دوست دارد تا اینکه یک روز به بهانه ملاقات با اعضای خانواده اش مرا به خانه ای در منطقه پونک - خیابان ناطق نوری برد. در آنجا بود که با تهدید چاقو به جانم افتاد و به من تعرض کرد. او از آن به بعد با تهدید انتشار فیلم و اینکه ...
سرنوشت سیاه پسر نوجوان
به گزارش جام نیوز به نقل از خراسان، نوجوان لاغراندام در حالی که اشک می ریخت، وارد اتاق مشاوره شد و به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد گفت: اینجا را تنها پناهگاه خود دیدم؛ به این جا آمده ام تا مرا راهنمایی کنند. نوجوان 15 ساله در حالی که عنوان می کرد گرسنه است و از روز قبل به دلیل بداخلاقی های پدر بزرگش نتوانسته است غذایی بخورد، به تشریح ماجرای تلخ زندگی اش پرداخت و گفت: 5 سال ...
تصاویر شهدای انقلاب در مشهد اکران شود/جای خالی تندیس شهید منفرد
زمانی که متوجه شدم فرزند شهید انقلاب هستم همیشه به دنبال شناخت بیشتر نسبت به پدرم بودم تا اینکه سال 87 زمانی که در نیروی انتظامی مشغول به کار بودم به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس مامور به خدمت شدم. یک روز در آرشیو بنیاد به فیلمی برخورد کردم که در زندگی من تحولی بزرگ ایجاد کرد و آن فیلمی مستند از وقایع 23 آذر 57 بود، فیلمبردار وقایع شخصی به نام نعیم آبادی بود که در لابه لای تصاویر ...
فیلمبرداری از آزار دختران، روش پاشا برای اخاذی؛
گفت : چندی پیش و از طریق شبکه های اجتماعی با جوانی حدودا 30 ساله که خودش را "پاشا . پ" معرفی کرد ، آشنا شدم ؛ ابتدا با هم ارتباط مجازی و در ادامه تماس های تفنی داشتیم اما پس از مدتی ارتباط ما نزدیک تر شد . پاشا قسم می خورد که قصد ازدواج با مرا دارد ؛ گریه می کرد و مدعی می شد که مرا دوست دارد و ... تا اینکه یک روز به بهانه ملاقات با اعضای خانواده اش مرا به خانه ای در منطقه پونک - خیابان ناطق نوری ...
گپ و گفتی مفصل با داوود عابدی و همسرش
و محبوب شدیم و با آنها گپ و گفتی مفصل داشتیم که در ادامه خواهید خواند. تودی لینک مثل آقای حیاتی گویندگی می کردم المیرا شریفی مقدم: در خانواده ای بزرگ شدم که همه اعضای آن خیلی به خبر علاقه داشتند. خوب به یاد دارم وقتی کوچک بودم، مرحوم پدرم مرتب بخش های مختلف خبری رادیو را گوش می داد و روزنامه همیشه در خانه مان بود. من و برادرم با اینکه کوچک بودیم، در جریان اخبار روز دنیا ...
خانواده ام گمان می کردند شهید شده ام/به دلیل تزریق آمپول در ساواک حافظه ام را از دست دادم
شدم و ثبت نام کردم. به دلیل فعالیت های قبلی ام در دبیرستان از قبیل انشایی که ضد رژیم نوشته و خوانده بودم، مانع از ورودم به ارتش شدند. موضوع، توسط یکی از همکلاسی هایم که پدرش ساواکی بود، لو رفته بود و به گوش مسئولان رسیده بود. ورود به ارتش و دستگیری توسط ساواک این مبارز انقلابی ادامه می دهد: مدتی گذشت تا اینکه با ورود بازرسان شاهنشاهی به مسجدسلیمان، از طرف گروه نامه ای از زبان ...
فرهنگ در رسانه
ها قبل تماشاگران برای دیدن فیلم های جشنواره صف می کشیدند و از سر و کول یکدیگر بالا می رفتند. رقابت ها تنگاتنگ بود و همه دلشان می تپید، ببینند چه کارهایی به جشنواره می رسند. اما کم کم این وضعیت از بین رفت. در سال های گذشته کارگردان های صاحب نام در جشنواره غایب بودند، بدین ترتیب سالن های سینما خالی شد و دیگر اشتیاقی نبود.کیانیان در پاسخ به این پرسش که آیا این وضعیت به خاطر عملکرد دولت پیشین بوده است ...
روایتی از لحظات پایانی زندگی شهید مطهری
خودم را به خیابان بهارستان رساندم و اولین ماشین را سوار شدم. پرسید کجا می روی؟ گفتم هرجا شما می روی، فقط برو! رفت و بالاتر مرا پیاده کرد. دو باره سوار ماشین دیگری شدم و خودم را به خانه رساندم. فکر می کردم شاید افراد دیگری هم در آنجا باشند که مرا ترور کنند. به هرحال خود را به داخل خانه رساندم. خانمم خواب بود، با شتاب بیدار شد و وقتی مرا دید، پرسید: چرا وضعت این طوری است؟ گفتم: چیزی نیست. گفت: چطور ...
روایت هایی تکان دهنده از فساد اخلاقی محمد رضا شاه
آرتیست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات [کرد] و محمدرضا به وی یک سری جواهر به ارزش حدود یک میلیون دلار داد. گیتی معشوقه ای پر خرج گیتی یکی از معشوقه های شاه بود که در آستانه ازدواج با فرح حدود یک میلیون تومان پول نقد و همین حدود جواهر به او داده شد و راهی رم شد. شاه در سال 1338 برای به دنیا آوردن ولیعهد با فرح ازدواج کرد. با این که سن شاه در این دوره به کهولت می رفت، اما در فساد ...
بانویی که در کمتر از 9 ماه کل قرآن را حفظ کرد
.... هر سال 15 تا 20 نفر از حافظان در این دوره ثبت نام می کنند و 80 درصد هم در آزمون پذیرفته می شوند. از سال 1384 تاکنون حدود 30 نفر با شرکت در این آزمون مدرک کارشناسی و 7 نفر مدرک کارشناسی ارشد گرفته اند. ارتباط روزانه با ائمه اطهار(ع) ما را در حفظ کل قرآن یاری کرد از خاطرات خود در دوران حفظ قرآن برایمان بگویید. دوران حفظ با همه سختی های اولیه خیلی ...
گفتگو با بانوی انتظار همسر آزاده ابوالقاسم علی حسینی
.... مادرشوهرم چنان از این حرف هام خوش حال شده بود که نفس راحتی کشید و مرا بوسید. بوی یوسف می آید تابستان سال 69 بود. دیپلمم رو گرفتم. به خاطر این که برای مادر شوهرم سخت بود هر ماه حقوق پسرش رو بگیره، قرار شد بعد از10 سال، برم کارای قانونیش رو انجام بدم و حقوق بگیرم. رفتم اداره همسرم، وقتی ماجرا رو به معاون امور مالی گفتم، اون که آدم جاافتاده ای بود گفت: خانم این 10 سال پس کجا بودید ...
شکار دختران با خودرو پرشیا سفیدرنگ شیشه دودی
شاکیه پس از حضور در پایگاه دوم پلیس آگاهی، همان اظهارات اولیه خود مبنی بر سرقت گوشی های تلفن همراهش به شیوه کش روی از داخل کیف دستی اش را مطرح کرد اما در ادامه و در توضیح نحوه سرقت گوشی های تلفن همراهش مطالبی را توضیح داد که مسیر پیگیری پرونده را به طور کامل تغییر داد. شاکیه در اظهارات جدیدش به کارآگاهان گفت: در روز سوم دی94 و قبل از رفتن به کلاس زبان بهمراه یکی از دوستانم به پاساژ تیراژه رفته بودیم ؛ ساعت 16 به قصد رفتن به کلاس از دوستم خداحافظی کرده و اقدام به گرفتن یک تاکسی کردم که یک دستگاه خودرو پژو پرشیا سفید رنگ با شیشه های دو ...
شیردل سپاه؛ که فدای حضرت زینب (س)شد / همسر شهید:همسرم برای ادای دین به ائمه اطهار رفت
نظر من شهدا انسانهای خیلی ویژه ای بودند و اعتقاد دارم انسانهای ویژه ای هستند و فکر می کنم کاری می کنند که خدا آن را خیلی دوست دارد و آن را از آنها می خرد. ما ممکن است خیلی کارها در زندگی انجام دهیم اما یک کار خالصانه که خیلی ارزش بالایی داشته باشد و تمام اشتباهاتی که کردیم را تحت الشعاع قرار دهد و خدا آن کار را از ما بپذیرد. یک معامله با خدا است و اینگونه خدا آن را از انسان میخرد و این شهدا همه ...
چون پرستو به آسمان پیوست
عباس بود؛ عشقی که دوری 28ساله او نیز هیچ خللی در آن به وجود نیاورد؛ فامیل بودنمان باعث شده بود که در جریان خصوصیات اخلاقی عباس قرار بگیرم. هر وقت که به خانه مان می آمد چیزی در دلم فرو می ریخت اما از احساس او خبری نداشتم چون به روی خود نمی آورد. تا اینکه عباس به آمریکا رفت و بعد از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت. بعدها به من گفت که در دلش مرا دوست داشته اما دلش نمی خواست اعتماد خدا و پدرم را از دست ...
خاطرات سرهنگ علیرضا معمارصادقی، رئیس دفتر ارتشبد فردوست
تا مرا بگیرند. آن روزها درگیری های مجاهدین در سطح شهر بسیار شایع بود. حدود خرداد ماه سال 60 بود. من ایشان را به داخل ساختمان حفاظت اطلاعات بردم و از آنجا با تلفن افسر نگهبان ساختمان به دفتر معاون ریاست ستاد (سرکار سرهنگ صفری) تماس گرفتم [و] موضوع را مطرح کردم. ایشان اظهار داشتند در همان محوطه باشند تا من بیایم. سرکار سرهنگ معاون ریاست ستاد از طریق راهرو هوائی که روی خیابان قصر (بین ستاد مشترک و ...
33 سال مرا ندیدید!
.... درشهرمن چهارخانواده شهید بودند. آن روزسه تای آنها خودرو راگرفتند و ماپول نداشتیم بیست هزار تومان بدهیم. همان شدکه این سهمیه دیگرنصیب ما نشد. بنیاد به فرزندان شهدا مبلغی به عنوان هدیه ازدواج پرداخت می کرده. من فرزندشهیدم. پیرمردشدم وهدیه راهنوزندیدم. سال 61با 15 سال سن رفتم جبهه. درس مدرسه حوزه علمیه همگی رارهاکردم وباخودم عهدکردم که اسلحه پدرم رازمین نگذارم. این رسم از زمان جنگ ...
فیلمبرداری از دختران در مخفیگاه شیطان
.... پسر جوان در تحقیقات پلیس گفت: اواخر سال92 کارت ملی ام را گم کرده و موضوع را به ثبت احوال و مراجع قانونی اطلاع دادم. طی این دو سال با شکایت های مشابه دختران به اتهام اغفال رو به رو شدم و هر بار نیز برای اثبات بی گناهی ام باید مدارک گم شدن کارت ملی را ارائه کنم. آزار دومین شاکی در ادامه تحقیقات، زن جوانی که توسط راننده یک دستگاه پژو پرشیای سفید شیشه دودی به نام پاشا مورد ...
بازشماری آراء 248 رای موسوی را کم کرد
سازماندهی در کجا انجام می شد؟ مطابق گزارشی که وزارت اطلاعات از کمک های امریکا در سال های 1387 و 1388 به رسانه ها و انجمن های داخلی و خارجی از ایران برای خدشه دار کردن انتخابات 88 منتشر کرده حدود 20 مورد آمده است که به دو سه مورد اشاره می کنم. کمک دولت امریکا به NGO های ایرانی. به این نکته اشاره می کنم که آنها از قالب NGO ها استفاده کردند. معنا و مفهوم صحبت های ما این نیست که همه NGO ...