سایر منابع:
سایر خبرها
عذرخواهی دوباره رامبد جوان از مردم سیستان/ محمدرضا هدایتی: می دانم همشهریانم چه زجری می کشند
دیگری هم چشم مصنوعی داشته است. ایرانی ها بیاید به سیستان افتخار کنیم. تمدن ما 7 هزار ساله است. صداپیشه شخصیت پسرعمه زا در کلاه قرمزی یادآور شد: بچه که بودم تعطیلات تابستان را در خانه پدربزرگم می گذراندم و آرزو داشتم دریاچه هامون را از نزدیک ببینم. ما سه برادر و سه خواهریم و من بچه دوم هستم. زمانی که گواهینامه گرفتم و با پدرم به روستای دولت آباد رفتیم، با پیکان تا ته جاده رفتم که ببینم به ...
رامبد جوان : ما ایرانی ها مسخره شدنی نیستیم/ محمدرضا هدایتی : رامبد صدای مردم زابل شد
گذراندم و آرزو داشتم دریاچه هامون را از نزدیک ببینم. ما سه برادر و سه خواهریم و من بچه دوم هستم. زمانی که گواهینامه گرفتم و با پدرم به روستای دولت آباد رفتیم، با پیکان تا ته جاده رفتم که ببینم به دریاچه هامون میرسم یا خیر. بالاخره رسیدم و در یک چادر با کودک و سپس مادر او روبرو شدم و درباره هامون از آنها پرسیدم، زمانی که می خواستم آنجا را ترک کنم، آن مادر جلویم را گرفت و گفت کجا می روی بمان و ...
ناگفته های ظریف از زندگی شخصی
...> - خارج شدن از ایران نظر بنده بود. در سه ماهی که در دبیرستان خوارزمی بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلم های مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او می شد. به همین خاطر برای ...
ازدواج محمدجواد ظریف چگونه اتفاق افتاد؟
...> - خارج شدن از ایران نظر بنده بود. در سه ماهی که در دبیرستان خوارزمی بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلم های مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او می شد. به همین خاطر برای ...
روشن است طی سال ها، اسلام در عمق وجود مردم عادی افغانستان رخنه کرده است
از سال 1981 تا سال 1985 به عنوان سفیر هند در افغانستان مشغول به فعالیت می شود.دوره ای که اقتدار و سلطه شوروی بر این کشور در حال به پایان رسیدن است و مجاهدین در حال قدرت گرفتن. او در کتابی تحت عنوان دفترچه خاطراتی از افغانستان یادداشت های روزانه خود را از خضور در افغانستان در این دوره حیاتی وتاریخ ساز منتشر کرده است. خبرگزاری تسنیم به منظور به وجود آوردن آن دید تاریخی که ذکرش رفت، ترجمه ...
دعوت به مناظره از سوی تهیه کننده دولت مخفی : مدیران فرهنگی، سینمای دفاع مقدس را نابود کردند
همان زمان که اضافه شدم، کتابهایی که خواندم و آدمهایی که صحبت کردم تقریبا هر چیزی که خاطرات خود آقای علی بخشی زاده که هشت سال اسیر بودند یک بخش زیادی از قصهٔ ما را تشکیل داد. یعنی همه این ها ما به ازای بیرونی داشت ولی اینکه همهٔ این ها را ما در یک اردوگاه جمع کردیم بله. ممکن است در یک اردوگاه این همه ماجرا وجود نداشته باشد. ولی ما به همین دلیل درام ساختیم. گفتیم اسم نمی بریم که این کدام ...
شمه ای از کرامت امام صادق(ع)؛ از اجابت یک درخواست عجیب تا امر برای ورود به آتش
، در میان راه مطلع شدم که آن حضرت به تشییع جنازه سید حمیری رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام(ع) سؤال خود را از ایشان پرسیدم و جواب آن را دریافت کردم. هنگامی که خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها کرده اید؟! عرض کردم: آیا شما امام و پیشوای امت در این زمان هستید؟ امام فرمود: آری! عرضه داشتم ...
زنی که تمام نمی شود!
.... با گذشت چند دهه از فعالیتش در حوزه ی عکاسی و حضور در روزهای پرتلاطم انقلاب، هنوز هم در این حرفه فعالیت می کند و کارهای او در زمینه ی پرتره، طبیعت و مستندنگاری تمام نشده است. او را بیشتر با عکس هایش از روزهای انقلاب می شناسند و پرتره هایی که از بازیگران سینما در قاب دوربینش به ثبت رسانده است. مریم زندی سال 1325 در گرگان متولد شد. در دانشگاه تهران رشته ی حقوق و علوم سیاسی ...
پیمنتا: شاید برای تیم ملی ایران بازی کردم
.... به نظرم این بازیکنان در سطح قابل قبولی قرار داشته اند که در ایران بازی می کنند. برای مدت ها در تبریز نبودی و فصل گذشته هم در الخلیج بازی کردی. در این مدت شهر تبریز عوض شده است؟ (درحالی که می خندد) شهر خیلی بهتر شده است و تغییرات زیادی را شاهد بودم. دوران بازی در تراکتور را هم خیلی دوست داشتم همه چیز خوب و قابل قبول شد بااین وجود شرایط کنونی بهتر شده است. چند ...
ناشنیده هایی از زندگی خصوصی ظریف
نظری را تمام کرده بودم. سه ماه از سوم نظری را نیز در مدرسه خوارزمی تجریش گذراندم که در ژانویه 1977 و در زمان حکومت کارتر از ایران خارج شدم. * چه سالی ازدواج کردید؟ - در تابستان 1358 به تهران بازگشتم. با مادرم تماس گرفتم که می خواهم به ایران بازگردم و ازدواج کنم. به فاصله یک هفته به اصفهان رفتم تا خواهرم را که پانزده سال از من بزرگتر است، ببینم. ایشان نیز خواهر یکی از دوستان خودش را ...
هنرمندی که خبر مرگ خود را شنید
بودند که ما سال ها از یکدیگر خبری نداشتم و آن شب پیامک دادند و من با شوق با آنها تماس گرفتم. حتی شخصی که طرح یک فیلم تلویزیونی را برای او برده بودم و آن را نپذیرفته بود بعد از این اتفاق با من تماس گرفت، حالم را پرسید و از من خواست طرح را دوباره نزدش ببرم. - مرگ به نوعی تلنگر ایجاد می کند که آدم ها تا زمانی که زنده هستند هوای هم را داشته باشند و بعد از اتفاق نگویند کاش نمی مرد. چقدر خوب است ...
ناشنیده هایی از زندگی محمدجواد ظریف در روز تولدش
بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلم های مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او می شد. به همین خاطر برای رفتن به آمریکا به خانواده ام اصرار می کردم. * یعنی دقیقا در ...
قتل هولناک دو مرد با توهم خیانت!
مشکل خورده بودم و با هم درگیری داشتیم، فکر می کردم واقعا او به من خیانت کرده است. بنابراین تصمیم گرفتم دو مردی را که در فیلم بودند، بکشم. سلاحی خریدم. ابتدا کریم را کشتم، او گناهی نداشت دوستم بود وقتی دید می خواهم دست به قتل بزنم سعی کرد جلویم را بگیرد و من به او شلیک کردم. یک هفته بعد سراغ عباس رفتم، او داشت از خانه کاظم خارج می شد و من دنبال کاظم بودم تا بکشمش، وقتی عباس را دیدم با ...
سناریوی عجیب فروش کودک از سوی پدر شیشه ای
قطرات اشک امانش نمی داد حرف بزند. سن و سالی ندارد اما از روز نخست زندگی سختی های زیادی کشیده است. سفره دلش را با صدای بغض گرفته باز کرد. بچه بودم که مادرم را از دست دادم. من ماندم با پدرم و سه خواهر قد و نیم قد! بعد از دو سال پدرم ازدواج کرد. فکر می کردم با حضور عاطفه مشکل زندگی ما حل می شود اما او نتوانست جای خالی مادر را برایمان پر کند. بناچار من به عنوان بزرگ خانه مسئولیت نگهداری ...
توطئه ای برای شوهرکشی
تحت بازجویی تخصصی قرار گرفت جزییات ماجرا را توضیح داد. او گفت: مدتی قبل در پارک با کوکب آشنا شدم. بعد از آن به صورت تلفنی و پیامکی با هم در ارتباط بودیم و بعد از مدتی به هم علاقه مند شدیم اما هر دو متاهل بودیم. در این اثنا همسرم همه چیز را فهمید و سعی کرد مرا از ادامه رابطه با کوکب منصرف کند اما وقتی موفق به این کار نشد با شوهر کوکب تماس گرفت و همه چیز را با او در میان گذاشت. بعد از آن درگیری هایی ...
پرونده قتل خلبان روی میز رئیس قوه قضائیه
داده با وی تماس گرفتم و یک روز پیش از جنایت به خانه شان رفتم و بعد از دیدن خودرو قرار گذاشتیم فردای آن روز برای نوشتن قولنامه به خانه شان بروم. ساعت 5 بعدازظهر بود که به خانه شان رفتم، شهرکی و همسرش در خانه تنها بودند و از حرف هایشان متوجه شدم که پسرشان تا عصر کلاس است و بعد از نوشتن قولنامه در حالی که آنها تصور نمی کردند من دزد باشم ناگهان با تپانچه ای که همراهم بود آنها را تهدید کردم و روی زمین ...
طالب لو: خوشحالم در اولین بازی ام گلی نخوردم
دفاعی مان توانستیم در این نیمه گلی دریافت نکرده و بازی را با تساوی به پایان برسانیم. طالب لو که پس از 5 سال دوری از ترکیب استقلال برای این تیم به میدان رفته بود در این باره که چه حسی داشته عنوان کرد: البته این اولین بازی من برای استقلال نبود اما با این وجود اینکه بعد از مدتها دوری از تیم استقلال برای این تیم به میدان می رفتم حس خوبی داشتم و از اینکه توانستم بدون گل خورده بازی را به ...
راکی ایران ویلچرنشین شد
باشگاه رزمی مشغول تماشای ورزشکاران بودم که آن مربی انگلیسی اشاره کرد داخل بیا. من هم انگلیسی بلد نبودم، اما اشاره او را متوجه شدم و به داخل رفتم. به من گفت گاردگیری کن. من هم مانند بچه ها گارد مبارزه گرفتم که او خوشش آمد و گفت خوب است. بعد از آن بود که وارد این رشته شدم. مسجد سلیمان سالن بوکس نداشت و من برای انجام دادن این رشته هفته ای یک بار به جای دیگری می رفتم.از سال 1343 بود که وارد مسابقات استانی ...
داستان چادری شدن یک دختر
...؛ با اینکه پوششم تغییر کرده بود و محجوب تر شده بودم. دوستم که روز به روز با او صمیمی تر می شدم، آدمی مذهبی و معتقدی بود. به من گفت: دوست دارم دوستی که دارم، شبیه خودم باشه . دوستش داشتم و به راهی که می رفت، اطمینان پیدا کردم و با راهنمایی های حاج آقای مدرس، حرف های دوستم برایم به اثبات رسید. (صحبت های پیش نماز مدرسه مون بعد از هر نماز) تصمیمم را گرفتم. از پول توجیبی های خودم یک چادر ...
کمند امیر سلیمانی: خانواده ام از هنر مهم تر است
. جام جم با او گفت وگویی درباره حضور روی صحنه تئاتر و همچنین درباره روزهایی که فعالیت هنری کمتری داشته گفت وگو کرده است. هنوز هم برای خیلی از مردم آذر هستید. همان عروس استقلال طلبی که در سریال پدرسالار مقابل عمویش ایستاده بود تا استقلالش را به دست بیاورد. قبول دارید که هنوز هم این نقش در ذهن مردم خیلی پررنگ است؟ بله و از این اتفاق خیلی خوشحالم. این فرصت برای همه ...
خون جدید در رگ های خبر تلویزیون
آقای دوکتور کیست که اینقدر هم دوستش دارید گفتند:"دکترجبلی " بسیارخوشحال شدم، وقت گرفتم و رفتم به دیدارش، آنچنان با من گرم گرفت و از گزارش های آن موقع من تعریف کرد که شرمنده شدم گفتم:"دکتر تو را به خدا اینقدر شرمنده ام نکنید این طورها هم که می گویید نیست .."همین دیدار اول یک دل نه صد دل شیفته رفتار و کردارشان شدم و البته یک ماهی که درآنجا بودم چیزهای زیادی از او و مدیریت کم نظیرش یاد گرفتم، آن موقع ...
گفت و گوی با پزشکی که به خاطر نوجوان سرطانی موهایش را تراشید
آنکولوژی کودکان را انتخاب کردم، حکایت جالبی دارد. در دانشگاه، شاگرد استاد قریب بودم. ایشان بنیانگذار طب نوین اطفال در ایران بود. روزی به من گفت اگر به دنبال پول و ثروت هستم، تحصیل در رشته کودکان را فراموش کنم. می گفت کسی باید در این رشته تحصیل و طبابت کند که عاشق باشد. حرف های استاد قریب تأثیر زیادی بر من داشت و با وجود آنکه می توانستم در رشته جراحی تحصیل کنم، رشته اطفال را انتخاب کردم. آن ...
همکاری مجدد ناصر ملک مطیعی و کیمیایی
بخش های پیدایش سینمای ماست. شیرینی خاطرات قیصر گویا اصلی ترین دلیل این همکاری مجدد است. ناصر ملک مطیعی هنوز هم بعد از سال ها درگیر بازی در نقش فرمان است. او در بخشی از خاطراتش درباره ساخت قیصر گفته: آمریکا که بودم یک روز رفتم به آریزونا پیش جواد قائم مقامی، حسن شاهی آمد (بازیگر نقش یکی از برادران آب منگول که به فرمون چاقو می زند و او را می کشد) به حسن گفتم از امامزاده یحیی اومدم آریزونا ...
بغض کشتی گیر روستایی شکست: می خواستم قهرمان شوم نه چوپان
همه از آن مطلع شدند هم باز هیچ کدام سراغی از من نگرفتند. آن ها نمی خواستند که یک روستایی موفق شود و کشتی گیران شان را شکست دهد. نمی دانم چرا دو سال محرومم کردند. شاید هم لج و لجبازی در کار بوده است. وقتی محروم شدم آن ها را به دست خدا سپردم چرا که خوردن حق یک روستایی مظلوم و بی پشتوانه هنر نیست. پدرم وقتی فهمید که دو سال محرومم کردند فقط یک کلمه گفت نگران نباش. ما هم خدایی داریم. * پیش ...
مردی زن 17ساله اش را به خاطر سوختن غذا کشت
اثر برخورد سر با جسمی سخت است. متهم گفت: من و بهار یک سال ونیم بود که با هم ازدواج کرده بودیم. بهار حدود 15سال داشت که به خانه من آمد. ازدواج ما عاشقانه بود و زنم را دوست داشتم اما به خاطر اعتیاد عصبی می شدم و نمی توانستم خودم را کنترل کنم. آن روز هم بعد از اینکه زنم را کتک زدم و سوزاندم، آرام شدم. او می خواست دوباره با من آشتی کند که هلش دادم من سرش را به زمین نکوبیدم. گفته های قبلی ...
مثل حاج منصور نداریم، او از عرفاست
کشیده شدید؟ قبل از هر چیز باید این را بدانید که گام اول در کلاس اهل بیت اخلاص است و بعد عشق و محبت. خب، من در حضور استادانی که از آنها نام بردم عاشق این کار شدم و رفته رفته شروع به خواندن کردم. * اولین بار که رسما میکروفن به دست گرفتید و خواندید کی بود؟ فکر می کنم اولین بار که جدی برای اهل بیت خواندم در هیئت قنات آباد تهران بود. شاید 45 سال پیش... احتمالا 17، 18 سالم ...
تعادل زمامداری آیت الله رفسنجانی از نگاه محمدرضا لطفی+عکس های منتشر نشده
، درگیر نبودم؛ البته همواره مسایل مربوط به ایران را دنبال می کردم. در یک لحظه احساس کردم، موسیقی ایرانی در فرم موسیقی دستگاهی و موسیقی هنری اش تقریبا در حال از بین رفتن است. فکر کردم با تجربه ای که در این 25 سال کسب کردم، به همراه تجربیات گذشته ام، شاید بتوانم کاری برای این نوع موسیقی کنم. به خصوص اینکه من از حضور اساتید بسیار بزرگی استفاده کرده بودم و وظیفه ی خودم می دانستم تا آن را به دیگران، به ...
علت اصلی مرگِ رازآلودِ جهان پهلوان تختی + تصاویر
بوده اند، متوجه لخته خونی پشت سرش شدند. برخی دیگر حتی از وجود حفره ای بزرگ در سر او حکایت می کردند. به نوشته خراسان ورزشی ، چند سال بعد فرامرز خدادادیان خبرنگار روزنامه کیهان گفت: موقع انتقال جسد از اتاق هتل آتلانتیک من آنجا بودم. ماموری که یک طرف جنازه را گرفته بود دستش سر خورد. سر مرحوم به شدت به زمین خورد و آسیب دید. این علت همان لکه های خونی بود که در غسالخانه روی سر تختی وجود داشت.... ...
طباطبایی: با اجازه از خاکپور به اردوی عمان نرفتم
مربی تیم ملی امید کشورمان گفت: به دلیل کارهایی که داشتم با اجازه از خاکپوربه اردوی تیم ملی در عمان نمی روم. هادی طباطبایی در گفت وگو با فارس درباره اینکه اسم او به عنوان دروازه بان تیم هنرمندان استقلال در دربی هنرمندان که فردا در کیش برگزار می شود گفت: به دلیل کارهایی که دارم نمی توانم فردا در بازی کیش حاضر باشم . وی در مورد اینکه چرا همراه با تیم ملی امید راهی عمان نشده ...
تختی به چه چیزی افتخار می کرد/ شاه به تختی گفت: دیگر نباید کشتی بگیری!
در چه سالی با مرحوم تختی آشنا شدید؟ برای مسابقات انتخابی جهانی کشتی تهران در سال 1959 به اردوی تیم ملی دعوت شدم و در آنجا بود که برای اولین بار با ایشان آشنا شدم و بعدها این آشنایی به دوستی و صمیمیت عمیقی تبدیل شد. آن سال در مسابقات انتخابی اول شدم، ولی مربی ما مرحوم آقای بلور تشخیص داد که هنوز خیلی جوان هستم و مرا برای تیم انتخاب نکرد و تا سال 1966 به اردوهای مختلفی رفتم و در تمام این ...