سایر منابع:
سایر خبرها
بانوی جوان اصفهانی که هر روز مسافران آخرت را بدرقه می کند
خانواده ام موضوع را مطرح کردم، گفتند تو نمی توانی، خیلی دل نازکی و اصلا طاقتش را نداری، می گفتند دو روز نشده حالت بد و افسرده می شوی، از شرایط آدم هایی که می آمدند آن جا می گفتند و هر کاری کردند تا نظر مرا عوض کنند، ولی من همچنان مصمم بودم برای تجربه این کار، تا بالاخره به نظرم احترام گذاشتند و من یک هفته برای آموزش و امتحان رفتم. مسافران باعث ماندنم در این کار شدند نکته جالب ...
قرار عاشقانه دختر 15ساله رنگ خون گرفت | پدر دختر نوجوان اعدام می شود + عکس
به محل کارم آمد تا مرا به خانه برساند چرا که من در یک فروشگاه مشغول کار بودم تا درآمدی برای خود و خانواده ام کسب کنم! ولی وقتی به سرکوچه رسیدیم من از ترک موتورسیکلت پیاده شدم و برای خداحافظی در حالی که به او دست داده بودم در کنارش قرار گرفتم که ناگهان پدرم این صحنه را دید و به طرف ما آمد. من هم از ترس به درون منزل رفتم که این حادثه تلخ رخ داد. در پی تکمیل تحقیقات، کیفرخواست این پرونده ...
دیدار مهندس محمدی مدیرعامل شرکت فولاد اکسین خوزستان با مادر شهدای فرجوانی
سال 1360 در عملیات فتح الفتوح در بستان به شهادت رسید. جسد بی سر و دست او را با شکم دریده، بعد از 45 روز خودم شناسایی کردم. دوستان یا همرزمانش می گفتند که شب عملیات قدس، ابراهیم آن قدر شاد بود؛ آن قدر قهقهه می زد؛ آنقدر می خندید؛ بعد تانک را در مقابل دید و گفت: الان من این را می زنم تانک را زد اما یک دفعه از طرف مقابل سرش را می زنند و دوستانش می گفتند که همین طور بدون سر می دوید. خانم ...
گفتگو با بی رحم ترین پدر پس از قتل عام همسر و 2 کودکش / دخترم را ندیدم وگرنه او را هم می کشتم + عکس
همان اطراف درحال پیاده روی بودم آنقدر پیاده رفته بودم که حتی نمی دانستم کجا هستم که بعد بازداشت شدم . نگاه کارشناس سحر بوجار زاده کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور و مددکار پلیس غرب استان تهران زمانیکه فرد به درجه ای از خشم ک ناتوانی در کنترل خود می رسد براثر عدم کنترل خشم دست به قتل بزند گاه این خشم در نتیجه کدورت ها و حل نشدن مشکلاتی هر چند کوچک چنان انباشته ...
قتل فجیع تازه داماد به خاطر اشک های نوعروس | درددل عروس جوان با خواهرش به فاجعه انجامید
بلافاصله برگشت و ترک موتور نشست و از من خواست تا به سرعت حرکت کنم. من هم از ترسم او را مقابل خانه اش رساندم و بعد از این ماجرا هیچ اطلاعی از او ندارم. من چندین ماه فراری بودم تا اینکه بازداشت شدم. وی ادامه داد: باور کنید من دستی در قتل نداشتم و فقط به خاطر رودربایستی با دوستم او را به خیابان استاد معین رساندم. اصلاً نمی دانستم او نقشه قتل شوهرخواهرش را دارد. سپس نوعروس روبه روی ...
فریم های آخر از یک مبارز!
فوریتی حضرت امام(ره) به تهران اعزام شده اند. دو روز بعد، سید احمد خمینی با ستاد تماس گرفت و مطلع شد شهید چمران هنوز در تهران حضور دارند. شهید چمران در اولین فرصت، شبانه به خانه خود در تهران رفت که این موضوع تعجب همسرش را در پی داشت. دکتر چمران علاقه نداشت با پرواز شخصی تردد کند. ساعت یک بامداد خود را به همسرش رساند و به او گفت که قرار است فردا به شهادت برسد، به همین علت برای نخستین بار پرواز خصوصی ...
زن جوان: بخاطر وام چند میلیونی صیغه یک مرد شدم
زیرکانه آن زن جوان پی بردم به طور پنهانی از خانه بیرون زدم و ابتدا به محل کار آن زن رفتم و ماجرا را برای مسئولان آن جا بازگو کردم. آن ها زمانی که به حقیقت موضوع پی بروند هوویم را از محل کارش اخراج کردند و به من قول دادند تا همه حق و حقوقم را از او بگیرند! از طرف دیگر خودم به تنهایی یک سوئیت نقلی اجاره کردم و به همراه دخترم به پرستاری از یک زن سالمند مشغول شدم ولی شیما و همسرش که همه مبالغ ...
گزارشی از یک پرونده خونبار
. روز حادثه نزدیک چهارراه شاپور بودم که تلفنم زنگ خورد. کارگرم بود. گفت؛ برایش غذا بگیرم و ببرم. در حال برگشت به بریانک بودم که دوباره تلفنم زنگ خورد. این بار دوستم بود. پشت تلفن صدایش می لرزید. گفتم؛ چی شده؟ گفت؛ دعوا شده و مرا زدند؛ قمه می خواهم. خودم را به خانه رساندم و قمه ای که می خواست به او دادم. با برادرش بود. برادرش هم یک چوب بیسبال دستش بود. هر قدر دلیل دعوا را پرسیدم به من نگفت. بعد هم ...
شوق شهید چمران برای رهایی از اسارت دنیا
.... دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات . صدای جیک جیک پرنده قطع نمی شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره های رادیات و و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه داری گفت: من تو رو آزاد می کنم، برو. خدایا به آزادی این مرغ قسمت می دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم. کد خبر 668380 ...
خودکشی عجیب زن 25 ساله به خاطر علاقه شدید به نانوای محل + عاشقی
بودم چیزی نمی فهمیدم. چند روز بعد که به هوش آمدم تازه فهمیدم که پزشکان با تلاش زیاد و استفاده از شوک های الکتریکی مرا از مرگ حتمی نجات دادند. حالا هم به جرم خودم اعتراف می کنم. شایان ذکر است، تحقیقات بیشتر برای ریشه یابی این ماجرای وحشتناک و بررسی زوایای پنهان این پرونده، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) ادامه یافت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی ...
پدر بی رحم دخترش را طعمه حیوانات کرد!
به خانه بردم، همسر چهارمم مخالف نگهداری از دخترم بود. او از من خواست تا دخترم را به مادرش تحویل دهم، اما من راضی به این کار نبودم و قبول نکردم. همسرم به من فشار می آورد و دیگر روز خوش در خانه نداشتم. به همین خاطر به خیابان ناصرخسرو رفتم و قرصی خریدم. یک روز به بهانه تفریح دخترم را سوار موتورم کردم و با هم به بیابان های پاکدشت رفتیم. در آنجا قرص را با آبمیوه به دخترم دادم. در راه بازگشت ...
پدر بی رحم دختر خردسالش را با قرص سمی کشت / سرنوشت نامعلوم رها کوچولو!
با شکایت زنی جوان آغاز شد. این زن به ماموران گفت: دو سال قبل به دلیل اختلافی که با همسرم داشتم از او جدا شدم و سرپرستی دخترمان به نام رها به او سپرده شد. مدتی است همسرم اجازه دیدن دخترم را نمی دهد. او می گوید رها بعد از حرف زدن با من بدرفتاری می کند. به ماجرا مشکوک هستم. پس از این شکایت، ماموران از پدر رها به نام ناصر تحقیق کردند که او لب به اعتراف گشود و گفت: همسرم قبل از ازدواج شرط گذاشته بود ...
شبی که “طارم” لرزید
در شوم شبی که “طارم” بی قرارانه لرزید من در” همدان “به خواب شیرینی بودم، شب قبل در بیمارستان شیفت بودم و روز را در دانشکده مشغول درس و کلینیک شده و حسابی خستگی بر من چیره شده و به خواب عمیقی رفته بودم زلزله ای را که همه ایران و کل دنیا امدنش را حس کرده و یا شنیده بودند من احساسش نکرده و در رویای خویش از باغ “جعفر نویی” انار “می چیدم و “عاباس” برایم از “رجب یئری” یک جعبه “گوجه فرنگی” و “چشم بلبلی ...
آلبا: حیف بود که من بروم و مسی برگردد
یره انجام خواهد داد. من سال بعد و یک بند تمدید اختیاری برای یک فصل دیگر داشتم که نمی دانم همه می دانند یا خیر. اگر خودخواه بودم، می ماندم: قرارداد داشتم، در خانه بودم و نزدیک خانواده ام. من فکر می کنم صادقانه ترین کار، با این حال، رفتن بود. واکنش هواداران وقتی در بازی مقابل مایورکا تعویض شدم، این را نشان داد. اشک من از تمام کارهای انجام شده سرازیر شد و برای تشکر از هواداران بود. احساس می کردم ب ...
ماجرای مرگ اگاهی شهید چمران
کرده بود و من خیلی ناراحت بودم. سید غروی یک شب برای عیادت بابا آمد خانه ما و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان امل به من داد گفت: هدیه است آن وقت توجهی نکردم، اما شب در تنهایی همانطور که داشتم می نوشتم، چشمم رفت روی این تقویم. دیدم دوازده نقاشی دارد برای دوازده ماه که همه شان زیبایند، اما اسم و امضایی پای آن ها نبود. یکی از نقاشی ها زمینه ای کاملاً سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی می ...
طلاق به خاطر جشن تولد مادرزن
به خانه مادرزنم بروم. نوشین هم قبول کرد و به خانه مادرش رفت اما همان شب متوجه شدم که مادرزنم چند نفر از دوستان و بستگانش را دعوت کرده و به جای تولد ساده، یک جشن مفصل برگزار کرده است. وقتی این موضوع را شنیدم به شدت شوکه و عصبانی شدم. باور نمی کردم که مادرزنم چنین کاری کرده باشد. او احترام مرا که عزادار هستم نگه نداشت و یک جشن تولد مفصل گرفت. درصورتی که هر سال جشن تولد پدرزن و مادرزنم یک ...
به شوهرم شک داشتم اما اصلا فکر نمی کردم آن زن خواهرم باشد
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
راز ارتباط شوم مرد مانتو فروش با فروشنده های خانم / ماه منیر وقتی فهمید تحمل نکرد!
سر صحبت را با او باز کرد و گفت: نگران نباش انشاالله همه چیز درست می شود و... اولین آشنایی ماه منیر به خودش آمد و گفت: نخستین باراست پایم به دادگاه باز می شود. اما ظاهراً باید عادت کنم و بدون آنکه منتظر حرف زدن زن میانسال باشد، ادامه داد 12 سال پیش ، زمانیکه دانشگاه می رفتم ، تصور می کردم زندگی آن طور پیش خواهد رفت که من می خواهم. اما همه چیز برخلاف تصور ذهنی من بود . ...
از خیانت به شوهرم پشیمانم / چند شب تا صبح با دوست پسرم بودم !
ما آغاز شد. مدتی که از این ارتباط پنهانی گذشت، ندیم پیشنهاد داد برای دیدنش به تهران بیایم. برای همسرم که در بستر بیماری بود بهانه ای تراشیدم و راهی تهران شدم. ندیم مرا با خود به خانه ای در یکی از محلات شمال تهران برد. او و برادرش در آن محله سرایدار خانه های گرانقیمت بودند. او چندین روز مرا در آنجا نگه داشت و به مدیر ساختمان هم؛ مرا به عنوان همسرش معرفی کرد. باورم شده بود که این رابطه ...
مواد مخدر؛ ورزشکار، دکتر و مهندس نمی شناسد
دست دادم و سیلی محکمی به گوش فروشنده زدم. پس از آن درگیری شدیدی شد و من زخمی شدم. اما خوشحال بودم که نگذاشتم فرد مواد فروش به نیت شومش برسد. پس از آن این اتفاق را در ذهنم مرورکردم. اعتیاد می توانست به آبرو و ناموس جامعه آسیب برساند و اینها را با خودم می گفتم و با صدای بلند گریه می کردم تا اینکه مقابل در خانه مان رسیدم. خانواده تان با دیدن شما چه برخوردی نشان دادند؟ پدر و مادرم ...
بی عفت شدن نوعروس توسط برادر دوقلوی داماد ! / با شوهرم اشتباه گرفتم !!
: اولین بار وقتی شوهرم به محل کارش رفت طعمه فرشید - برادرشوهرم - شدم . شباهت بی نهایت فرشاد و فرشید موجب شد تا به راحتی به او اعتماد کنم و به این باور باشم که همسرم به خانه بازگشته و درخواست همخوابی با مرا دارد اما هنگام رابطه با دیدن خال روی بازوی فرشید فهمیدم که او مرا گول زده و به جای شوهرم خودش را جای زده است. وقتی متوجه این اتفاق شدم با درگیری و فحاشی به او فهماندم که متوجه نیتش شدم ...
همسرم شهادت را بجای خدمت در حرم امام رضا(ع) روزی خود کرد
را یادم رفته بود، کوچه ها را اشتباه می رفتم و مجدد برمی گشتم و کوچه بعدی را می رفتم. وقتی خانه آنها را پیدا کردم، آنها هم از این واقعه خبردار شده و گفته بودند، خدا کند جلیل حرم نرفته باشد. تا آخر شب همه بیمارستان های مشهد را گشتیم. خبری از جلیل آقا نبود. تا صبح فقط کارم گریه و زاری بود. صبح روز بعد یکی از اقوام منزل مان آمد تا دنبال جلیل برویم. گفت: اول معراج شهدا می رویم تا خیالت راحت شود ...
بدترین صحنه ای که یک زن می تواند ببیند را من دیدم / شوهرم را با یک زن در بدترین حالت دیدم!
وارد خانه شدم و زن جوانی را کنار همسرم دیدم. باورم نمی شد کسی که تا این حد در زندگی مشترک به او اعتماد و اطمینان داشتم این گونه بامن رفتار کند! خلاصه آن روز باقر متوجه اشتباهش شد و از من عذرخواهی کرد و قول داد که دیگر چنین خطایی را مرتکب نخواهد شد. من هم آن چه را دیده بودم در همان جا دفن کردم و در این باره با هیچ کس حتی خانواده خودم سخنی نگفتم تا آبروی همسرم و زندگی خودم حفظ شود با آن که ...
تجاوز تکان دهنده به دختر 14 ساله در شب تولدش
شب تولدم وقتی از خانه گریختم و به تاریکی خیابان ها پناه بردم خیال می کردم رها شده ام ، نمی دانستم در سراب مهربانی در گرداب دهشتناک قدم گذاشته ام .... 5 سال بیشتر نداشتم که طلاق زندگی خانوادگی ما را خراب کرد و به گونه ای تلخ بود که سرنوشت من نیز وحشتناک شد ، کودکی احساسی بودم و به یقین آغوش مادر را پناهگاه خودم می دیدم چرا که پدرم اعتیاد داشت و من در همان سن کودکی آشفتگی و بی سر و ...
برای پول توجیبی دوست پسرم دزد شدم!
خواربارفروشی را کشیدم تا دست خالی نزد او نروم. این گونه بود که با ترفند خریدار به داخل خواربارفروشی رفتم تا مقداری خوراکی بردارم، ولی آن قدر ترس همه وجودم را فرا گرفته بود که از دوربین های مدار بسته غافل شدم. زمانی که مشغول سرقت بودم ناگهان فروشنده مچم را گرفت و به پلیس 110 زنگ زد... دختر نوجوان در حالی که التماس می کرد خانواده اش از این سرقت و دوستی خیابانی مطلع نشوند، ادامه ...
زوج های شاعر خاطرات عاشقانه شان را روایت کردند
چطور این جمله را گفت؟ آیا طوری گفت که آدم بتواند برای صحبت برود یا اصلا نرود؟ اصل مسئله این است که ما یکدیگر را از سال های 68 تا 71 می شناختیم و درنهایت عید نیمه شعبان 1371 عقد کردیم و 45 روز بعد عروسی کردیم. خلاصه من برای این عشق مبارک کلی هزینه دادم. در ادامه نیز سودابه امینی، شاعر و همسر بهروز قزلباش بیان کرد: خانواده ارزش و اهمیت والایی دارد. آن دوران برای ما اولویت خانواده و عشق و ...
بازگشت به زندگی از زیر طناب سفید / سرنوشت دردناک یک مرد 48 ساله
مدت یکسال بیماراعصاب و ، کارگری ساده آنقدر کمبود های روزانه ! دیگر نمی دانستم چه کنم ، شب ها خواب از چشمانم رفته بود ، در عرض یک سال به قدر 10 سال پیر شدم ، همسرم هم آرتروز و درد استخوان و اخیرا هم ورم معده گرفته بود و ... با خوردن قرص های آرامبخش و خواب ، درد کلیه ، دندان ، کم سویی چشم و ... از یادم رفتند و برای مدتی آرام شدم ! همه راه های امید را به رویم بسته شد ، از خانه بیرون زدم ...
نمونه هایی از سیره عملی امام جواد (علیه السلام)
نشست و آواز خود را بلند کرد به طوری که همه اهل خانه دور او جمع شدند و بعد شروع کرد به نواختن! یک ساعت چنین کرد ولی دید حضرت جواد علیه السلام هیچ توجهی به او ندارد حتی سر خود را بلند نکرده که به طرف راست و چپ بنگرد. پس از آنکه مخارق دست از خواندن و نواختن برداشت امام علیه السلام سرمبارک را بلند کرد و فرمود: اِتَّقِ اللهِ یا ذَاالعُثْنُونَ، قالَ: فَسَقَطَ المِضْرابُ ...
روایت جالب سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
اینکه 8 فروردین سال 98 مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمی شد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم. به فرزندانم و عروس ها و دامادها زنگ زدم و گفتم فردا چنین مهمانی داریم هر کدام دوست دارید بیایید او را ببینید. بچه ها که همه مشتاق دیدار این سردار محبوب بودند صبح فردا پیش از آمدن سردار خود را به منزل ما رساندند. همه هیجان زده و خوشحال منتظر ...
ماجرای زندگی یک زن که با یک عروسک پارچه ای ازدواج کرد و از او بچه دار شد! +تصاویر
مردی است که همیشه در زندگی ام می خواستم. زندگی متاهلی با او فوق العاده است. مارسلو یک شوهر وفادار است که با من بحث و دعوا نمی کند و مرا می فهمد. او چنین مردی است و همه زنان به او حسادت می کنند. مریوُنه می گوید تنها نقطه ضعف مارسلو تنبلی است و اصلا کار نمی کند. او ادامه می دهد: وقتی مادرم مارسلو را ساخت و برای اولین بار مرا به او معرفی کرد، عاشقش شدم. عشق در یک نگاه. پیش از این به جشن ...