شهیدی که به ابو زینب معروف بود
سایر منابع:
سایر خبرها
ترافیک سنگین مانع رسیدن مادر باردار تبریزی به بیمارستان/ زایمان داخل خودرو انجام شد
که خودت را فوری برسان درد زایمان همسرت شروع شده و بچه دارد می آید. وی افزود: نمی دانم چطور ترافیک های طولانی را رد کردم، به بیمارستان شفا که رسیدم به یک خانمی گفتم به دادم برسید همسرم حالش خوب نیست. خیلی طول نکشید که چند نفر خودشان را به ماشینم رساندند و پتوها را روی ماشین انداختند و دیگر چیزی ندیدم. چند دقیقه بعد صدای گریه پسرم در فضا پیچید و آرامشی یافتم توصیف ناپذیر، حال هر دوتایشان خوب است. خدایا شکرت. اسمش را محمد می گذاریم. انتهای پیام/ ...
عجیب ترین طلاق در جهان | جدایی باورنکردنی زوج جوان به خاطر ترشی!
.... چون خودم هم عاشق ترشی هستم. ولی بعد از مدتی سولماز کاری کرد که به شدت متعجب شدم. او شروع کرد به تهیه ترشی برای بقیه و آن را می فروخت. او کم کم برای خودش مشتری پیدا کرد و دیگر از صبح تا شب در حال درست کردن انواع ترشی بود. سفارش می گرفت و درست می کرد. در مقابلش هم پول می گرفت. به او گفتم به خاطر علاقه ات ترشی درست کن، ولی دیگر آنها را نفروش. ما نیاز مالی نداریم و این کار تو برای من ناراحت کننده ...
آرزوی این دختربچه هیچوقت برآورده نمی شود
هیچ کس آنجا را ندارد. یعنی هرکسی بهشت را ندارد. ولی بابای من با شهدای دیگر بهشت را در دستان خودشان گرفته اند. بنظرم شهید از مرده بالاتر است. شهدا هر موقع بخواهند می توانند بروند پیش خانواده شان و خانواده و دختربچه شان را ببینند. جای بابام الان خیلی خالی است توی خانه. به همین خاطر اگر کسی که پدرم را شهید کرده ببینم به او می گویم تو خودت بابا نداری؟ پدر همه چیز آدم است. شما نباید پدرهای ...
بسیجی ام، از مال دنیا هیچ چیز ندارم!
توانست با کمک هر دو عصا توی خانه راه برود. هرچند هنوز عصای دستش دست های من و شانه هایم بود... . من رفتم، حلام کن! یک هفته از زندگی مشترک مان می گذشت. یک روز صبح علی آقا بعد از نماز صبح گفت: زهرا خانم، من امروز باید برم. ساکم کجاست؟ با تعجب پرسیدم: کجا؟ خندید و گفت: خب من جز جبهه کجا دارم برم! با دلخوری گفتم: نمی شه یه کم دیرتر بری؟ - نه... دشمن نامردی کرده. ساکش را بستم. حوله و ...
ماجرای حج نیابتی یک زن سنی برای رهبری | زن فرمانداری که شیعه و سنی برایش فرقی نمی کرد
حادثه منا در دوم مهر سال 1394 در سرزمین امن الهی بر اثر بی کفایتی آل سعود به همراه جمع کثیری از حجاج مظلوم به شهادت رسید. برایش شیعه و سنی فرقی نمی کرد شهرام کُر همسر فرماندار فقید از ماجرای حج نیابتی این شهیده چنین تعریف می کند: در حج سال 92 یک شب مرجان به من زنگ زد گفت: اسم پدر مقام معظم رهبری را از اینترنت پیدا کن، پرسیدم برای چه میخواهی؟ چیزی نگفت. بعداً گفت که حج را به نیت ...
تغییر رمز گوشی زندگی این زوج را به طلاق کشاند
تغییر رمز گوشی و سایر رفتار های شوهر باعث شده همسرش به او بدبین شود و برای طلاق راهی دادگاه شود. به گزارش عرشه آنلاین، نخستین روز های مهر بود و ترافیک صبحگاهی پایتخت بیشتر از قبل با اعصاب و روان رانندگان و مسافرانی که برای رسیدن به مقصد عجله داشتند بازی می کرد. در همین موقع یک تاکسی مقابل مجتمع قضایی خانواده توقف کرد و زن جوانی با عجله پیاده شد. در حالی که با نگاهش بین افراد حاضر در مق ...
پیش به سوی هدفی مقدس می رویم
مام دوستان و آشنایان به خصوص پدر و مادر و خواهر و برادرانم می خواهم که برای من اشک نریزند، در عوض راهم را ادامه دهند و نگذارند که سلاح های من و دیگر برادرانم بر زمین بماند. من این راه را در کمال آزدی و با شور و علاقه فراوان، با چشم باز انتخاب کردم. در این دنیا چیزی ندارم که به جای بگذارم، فقط مقداری بدهکاری به محمد و عبدالله دارم که آن را بپردازید. پدر جان، تو باید مشوق من و برادرانم با ...
بدرقه بازیگری که در خوبی افراط می کرد
انجمن از بی نظمی بازیگران جوان زیاد صحبت می شود. او افزود: ما آخرین بازیگر طنز فاخر ایران را از دست دادیم و ای کاش بیشتر قدر بزرگ تر های این هنر را بدانیم. در ادامه هادی مرزبان در سخنانی عنوان کرد: هیچ گاه تصور نمی کردم برای فردوس کاویانی اینجا بیایم و حضور شما در روز تعطیل نشان از جایگاه این بازیگر دارد. گاهی به او می گفتم تو در خوبی افراط می کنی. به همین دلیل معتقدم این وجه از شخصیت او مظلوم ...
بدرقه ای برای آخرین بازیگر طنز فاخر ایران کد خبر: 891384 / دیروز, 11:09 / فرهنگ و هنر
مرزبان در سخنانی بیان کرد: هیچ گاه تصور نمی کردم برای فردوس کاویانی اینجا بیایم و حضور شما در روز تعطیل نشان از جایگاه این بازیگر دارد. گاهی به او می گفتم تو در خوبی افراط می کنی و این خوبی ممکن است به حماقت بزند به همین دلیل معتقدم این وجه از شخصیت او مظلوم واقع شد. فردوس کاویانی دیگر رفت ولی قدر همدیگر را بدانیم. این کارگردان تئاتر ادامه داد: فردوس تنها بازیگری بود که وقتی می خواست ...
خواهرم زندگی ام را نابود | فکرش را هم نمی کردم با همسرم به من خیانت کند!
. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که توانستم بر خودم مسلط شوم به واقعیت پی بردم. این زن جوان با بیان اینکه شوهرم از همکاران خواهرم است و به واسطه او به خانواده مان معرفی شده بود ، اظهار کرد: بارها از خواهرم پرسیدم که اگر تو به این مرد علاقه داشتی چرا او را برای زندگی کردن به من معرفی کردی؟ ولی او هر بار در پاسخ می گفت اصلا به شوهرت علاقه ...
در مراسم تشییع فردوس کاویانی مطرح شد: ما آخرین بازیگر طنز فاخر ایران را از دست دادیم/ فردوس کاویانی در ...
.... به همین دلیل حس می کنم هنوز زنده است. هنرمندان چون او در دل ملت جا دارند و به همین دلیل هرگز نمی میرند. اسماعیل خلج که از همکاران فردوس کاویانی در کارگاه نمایش بوده است، نیز گفت: درود بر همه شما؛ درود بر فردوس؛ سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ؛ مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.من صفحه ای در اینستاگرام دارم که پست های زیادی دارد اما در هیچ کدام آنها خبر فوت کسی نیست؛ به جز پست آخر که ...
در شب اعطای جایزه مصطفی چه گذشت؟
...، برگزیده جایزه مصطفی و استاد دانشگاه کویینز،کاندا و طراح کاوش مخازن نرم افزاری(MSR) ، گفت: موقعیت و جایگاه کنونی خودم را مرهون و مدیون عنایت خداوند متعال و حمایت های بی دریغ خانواده فوق العاده ام هستم. از خود گذشتگی های بی وقفه مادرم، زمینه را برای موفقیت های من فراهم ساخت. بسیار خوشبختم که همسری مهربان و فوق العاده و شگفت انگیز در زندگی ام دارم؛ کسی که همواره تکیه گاه و حامی فداکار من بوده و ...
روایت 25 سال زندگی عاشقانه با فرمانده با صلابت و مقتدر اطلاعات سیستان و بلوچستان
داشتیم اما از اینکه من یا ایشان بچه ای را بغل کرده و به او محبت کند ناراحت نمی شدیم. بیشتر بخوانید پدر شهید عجمیان: فرزندم با خونش به همه نشان داد هدف اغتشاشگران چیست * تسنیم: شده بود از شهادت حرفی بزند؟ او زیاد از شهادت صحبت می کرد. این آخری ها به من می گفت: اگر من شهید بشوم چه می کنی؟ گفتم: به یک شرط راضی به شهادتت هستم و آن اینکه بلافاصله بعد از 40 روز قول ...
مادرم همیشه می گفت تو برنده نوبل می شوی و من می خندیدم!
...> کاریکو: ممنونم خیلی ممنون اسمیت: شما در حال حاضر کجا هستید و چگونه خبر را شنیدید؟ کاریکو: من خواب بودم و در واقع همسرم تلفن را جواب داد. من در خانه ام هستم در حومه فیلادلفیا در ناحیه ابینگتون. من برای شرکت در یک کنفرانس رفته بودم و روز شنبه بازگشتم. ما 50 سال فناوری دی ان ای نوترکیب را جشن گرفتیم و من با افراد بسیاری دیدار کردم که در دهه 80 و 90 زندگی خود به سر می بردند و ...
عکس| درخواست ویژه رامین رضاییان درباره بازی سپاهان و الاتحاد
نتونستیم بازی کنیم. وقتی شبکه سه صدا و سیما را دیدم که اسم تیم ما رو چند باری سپاهان یا سپاهان اصفهان نوشته به این دلیل گفتم سپاهان اصفهان و اینکه مگر غیر اینه وقتی دارم دعوت میکنم از عزیزان و هواداران اصفهان خب باید از شهر اصفهان دعوت کنم...نمیدونم چرا یه سری عزیزان متوجه منظورم نشدن. همه مردم ایران عزیز دل من هستند از اینکه اصفهان یکی از تاریخی ترین و بزرگترین شهر ایران هست شکی نیست ولی صحبت من جای دیگر بود. دوستون دارم مردم عزیز ایران. ...
داماد عصبانی با چاقو به جان پدرزن و مادرزن و برادرزن 7 ساله اش افتاد / قتل عام خانوادگی در تبریز
... جزئیات روز حادثه این درگیری ها و دعواها ادامه داشت تا اینکه ظهر روز جمعه بود و من غذای همسرم را آماده می کردم که صدای زنگ در آمد؛ فکر کردم موکت آشپزخانه را که چند روز قبل سعید برای شست و شو داده بود آوردند، اما به ثانیه نکشید که صدای تاب و توب آمد، این بار هم بی تفاوت بودم تصور می کردم یا لباس می شویند یا موکت آشپزخانه را پهن می کنند که به یک باره این صداهای تاب و توب با صدای جیغ ...
چند وصیت نامه از شهدا
مسلمان به سخنان امام امت گوش دهید. چون هر یک کلمه اش درسی است برای من و شما... وصیت نامه شهید مهدی شمس مادرم! خواهرم را خوب تربیت کن؛ زینب گونه او را به اسلام و قرآن آشنا کن تا فرزدان حسین گونه او از دین اسلام دفاع کنند و راه شهیدان را ادامه دهند. مواظب این گروهک ها باشید و راه شهیدان رجایی و بهشتی و شهدای محراب را ادامه دهید، زیرا که آنها در راه اسلام و قرآن به دست همین بی خبران از خدا به شهادت رسیدند. منبع: حوزه انتهای خبر/ ...
خواهرم، سیاهی چادر شما محکم تر از خون من است
تمام اعمالم را بدانی و گناهانم را به بزرگی خودت ببخش، تو رحمان و رحیمی و بر تمام بندگان دلسوزی، خدایا جان و مال ما همه از خودت می باشد. پدر و مادرم شما برای بزرگ کردن من زحمات زیادی کشیدید متحمل درد و رنج های زیادی شده اید، امیدوارم خداوند از شما راضی باشد. مرا ببخشد و حلالم کنید و از شهادتم ناراحت نباشید افتخار کنید که در راه حق پا نهاده ام با خدای خویش معامله کرده ام که بهترین معامله ...
چه مرگی پرسودتر از شهادت که نصیب همسرم شد!
. رفتار هایی داشت که وقتی بعد از شهادت به آن ها فکر می کنم با خودم می گویم، گویی می دانست. یک روز قبل از شهادتش تولد من بود. آنقدر ذهنم درگیر بود که اصلاً یادم نبود. احسان صبح روز تولدم مثل همیشه سر کار رفت، ساعت 8 و 9 صبح بود که به خانه آمد. من فکر کردم چیزی را جا گذاشتند، گفتم چیزی را جا گذاشتید؟! گفتند نه امروز را مرخصی گرفتم که با هم باشیم. خواستم ناهار درست کنم، گفت نه نمی خواهد ناهار درست ...
باورم نمی شد روزی که از علاقه شوهرم به دخترا باخبر شوم خودم هم...!
مان ایشان ازدواج موقت داشت. البته وقتی ازدواج کردیم هم همسر صیغه ای داشت. برای اینکه از بودنش با هر زنی جلوگیری کنم و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون . شما حساب ...
لحظه ای از خطر دشمن مکار غافل نشوید
به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و دهم خرداد 1367، در شیخ محمد عراق بر اثر اصابت ترکش به پهلو و شکم شهید شد و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. در متن وصیت نامه شهید محمدصالح محمدی آمده است: خدایا! تو شاهد باش که من راه و هدفی جز تو و مقصد تو ندارم؛ راهی که تو و امامان معصومت به من نشان دادید و عشقی هم جز شهادت در راهت ندارم. امیدم به توست و غیر از تو ...
اول همسایه سپس خانه
به گزارش گلستان ما، شهید علیار نظیفی، پنجم آذر 1303 در روستای چهارچشمه از توابع شهرستان خمین به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش خیرالنساء نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. بازنشسته اداره گمرک بود. سال 1330 ازدواج کرد و صاحب شش پسر و دو دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم بهمن 1364 با سمت تک تیرانداز در کردکوی دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای امامزاده عبداله ...
همراه با خاطرات شیرزنی که همسر و خواهر شهید است/ زندگی ام شبیه فیلم سینمایی است
بود تا شاید اسمی از احمدرضا به گوشم برسد، اما انتظار بی فایده بود، زمانی که بشیر به کلاس اول رفت اسرا به میهن بازگشتند ولی بین آنها اثری از همسر من نبود، فرزندم را برداشتم و به خانه پدری رفتم، کم کم توانستم با کمک پدر، خانه ای مهیا کنم و مستقل شوم، پس از گذشت چند سال پیکر احمدرضا تفحص و خبر شهادت او تأیید شد و در گلزار شهدای قلعه سفید به خاک سپرده شد، سال ها بعد زمانی که فرزند اولم در 16 سالگی ن ...
جشن "استقلال جوان از خانواده" بگیرید!+ فیلم
حکم امام که فرموده بود که پدر راضی نباشد لازم داشته باشد جبهه نیرو باید بروید. اینجا می شود امر پدر را در نظر نگرفت چون مسئلۀ واجب تری پیش آمده. گفت من فقط یک نگرانی توی خانه ام دارم آن هم اینکه من اگر بروم بابایم مادرم را طلاق می دهد. گفتم مگر آن دو تا با هم هم دعوا دارند؟ حالا جدا از آنکه خط شان با تو یکی نیست و با دینداری تو مخالف هستند، گفت بله! من اینها را نگه داشتم. نشان به این نشان ...
شش پسر از هشت پسرم راهی جبهه شدند/ هنوز بدهکاریم!
واهر یک ساله اش هم بود. من رضا را طور دیگری دوست داشتم. یک روز حسین آمد و گفت شما رضا را بیشتر دوست دارید، نه؟ گفتم نه مادر؛ شما فرقی برای من ندارید. حسین در جوابم گفت اما او یک کارهایی می کند که من خیلی دوست دارم. بعد از این داستان حسین به رفتار و اخلاق رضا بیشتر دقت می کرد و سعی می کرد از او الگو بگیرد. مثلاً اگر رضا شب ها زود می خوابید، او هم زود می خوابید. یا اگر رضا نماز اول وقت می خواند، ...
اعمال شب و روز هفدهم ربیع الاول 1402 + نماز، روزه و دعا ولادت پیامبر (ص) و امام صادق (ع)
مُؤْمِنٌ و گواهی می دهم ای رسول خدا که من به نبوت شما و ولایت امامان از اهل بیت شما ایمان دارم و به آنچه از جانب خدا آوردید به مقام یقین هستم و به همه خشنود و با ایمانم وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ أَعْلاَمُ الْهُدَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ الْحُجَّةُ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیَا و گواهی می دهم که امامان از اهل بیت تو همه اعلام و نشانه های هدایت و رشته ...
شهید داوود عبداللهی: تا حد جان از مردم و مملکت خود دفاع می کنم
... حال پدر هم خوب نبود، چشم هایش پر از حرف بود و حرف هایش پر از غم. غمش از شهادت جگرگوشه اش می گفت. راست گفته اند که باباها بعد از رفتن فرزندشان در سکوت پیر می شوند، غم زده می شوند، کمرشان تا می شود اما صلابت خود را حفظ می کنند، شاید کنجی از قلب پدرِ داوود پیش دختر و پسر داوود بود، شاید پیش مادر و همسر داوود؛ او که باید برای فرزندانش پدری هم می کرد. همسر داوود از خوب بودن های داوود ...