سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با قاضی باتجربه پرونده های جنایی/ از حضور در صحنه های قتل تا ملاقات های خیابانی با متهمان سابق
یک پزشک قانونی جلو رفته بودند و با صدای بلند برای قاضی گزارش می کردند. من قدم به قدم جلو رفتم تا اینکه کنار جسد نشستم و یک دستکش هم از آقای دکتر گرفتم و شروع کردم به بازرسی جسد و کار به جایی رسید که کم کم من تشریح می کردم. وقتی که برگشتیم همکار ما خیلی متعجب بود و می پرسید: تو چطور از جسد نترسیدی؟ او روز بعد برای همکاران تعریف می کرد که در اولین برخوردم با جسد طوری جنازه را معاینه می کردم که ...
گفتگو با گزارشگری که بدون فوتبال می میرد
تمرین ورزش صبحگاهی برای همه مدرسه، آغاز مسیر تحقق آرزوهای بزرگش بود. خیابانی در مورد آن دوران می گوید: در آن روزها که آقایان روشن زاده یا بهمنش گزارش می کردند، دوست داشتم در جایگاه آنها باشم. یازدهم سالم بود که برای تماشای مسابقه ایران با کویت در سال 1356، به ورزشگاه آزادی رفتم و در فرصتی که بدست آوردم، در جایگاه گزارشگران با آقای حبیب الله روشن زاده صحبت کردم. به خاطر علاقه به گزارشگری در دهه 60 در ...
شخصیت شناسی همزاد شاه +عکس
آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم ...
روایت مرتضی احمدی از نوروز در تهران قدیم
تابستانه را درمی آورند، لباس های زمستانه را می گذاشتند آن تو، چون شال کمر پشمی بود، دستکش و جوراب و شال گردن پشمی، یه مقدار نفالین هم لابلای لباس ها می گذاشتند که هیچ جانوری مخصوصا بید نتواند برود سراغ لباس ها. آهان راستی، یکی دو روز مانده به شروع خونه تکونی، همه پرده ها را باز می کردند. آن موقع تمام درها، پشت دری داشت. اینها رو همه می شستن، اتو می زدن، اول اینا رو آویزیون می کردن، بعد اثاثیه را می ...
چگونه کتاب جزئی از زندگی ام شد/ خاطره نوروزی که عید نبود
ماجرا تکرار شد و نهایتاً او عصبانی شد و گفت: بده اون کتاب رو دهاتی! زد روی سرم و کتاب را هم ازم گرفت! (می خندد) واقعا علاقه ای به کتاب خواندن در آن سال ها نداشتم. هنوز لذت آن را درک نکرده بودم و معلم ها هم در این زمینه ایجاد انگیزه نمی کردند. * برای دبیرستان چه کردید و چگونه سراغ ادبیات رفتید؟ چند ماه بعد از این شرایطی که گفتم آرام آرام با ادبیات آشنا شدم. احتمالاً در ...
خداداد عزیزی: اطراف حرم دستفروشی می کردم
تعبریش را نمی دانم. گفت شما به نظر من برو نمازت را بخوان و بعد هم سوره والتین و الزیتون را بخوان. حس خیلی خوبی داشتم که قابل وصف نیست.اشک می ریختم و به گنبد نگاه می کردم. همه ما مسلمانان، مکه را دوست داریم و زیارت آنجا آرزویمان است اما با رفتارهایی که این نامسلمانان آل سعود انجام می دهند برایم زیارت حرم امام رضا(ع) بهترین کار است. سعودی ها هر روز گستاخ تر می شوند و با زائران خانه خدا بد رفتاری می کنند اما ما شیعیان در مشهد به عشق امام هشتم به زائران این امام احترام فراوان می گذاریم. امیدوارم سال جدید برای همه مردم ایران سالی خوب باشد و زیر سایه امام رضا(ع) زندگی خوشی داشته باشند. ...
نوروز پیش از اسلام و پس از اسلام +آداب و اعمال
کند که تغییر حال، از آن کسانی است که طبق معیارهای اسلامی، دچار بدحالی اند؛ حتی کسانی که حال و اخلاق نیکی دارند، چون بهترین نیستند، از خدا می خواهند که به سمت بهترین حرکت کنند. ما، هر که هستیم، هر جا هستیم و در هر مرتبه ای از دانش، معرفت، کمال و اخلاق انسانی قرار داریم، باید از خدا بخواهیم که حالمان را نیکوتر کند و ما را به سمت کامل تر شدن پیش ببرد. (2) نوروز، روز نو نوروز، به ...
حرفهایی که تا به حال از خداداد عزیزی نشنیده اید
. آن خدابیامرز کلاه های قشنگی می بافت و وسط آنها توپک قرار می داد و از رنگ های زیبایی استفاده می کرد. من دست فروشی را دوست نداشتم و وقتی بچه های همسن و سالم نگاهم می کردم حس و حال خوبی پیدا نمی کردم. * در همان خیابان نزدیک به حرم کنار پدرم می نشستم و دست فروشی می کردم اما دوست داشتم کار دیگری انجام دهم. البته هیچ کاری عار نیست و همه حرفه ها ارزشمند هستند.12،13 سالم که شد رفتیم سراغ بنایی ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی ویژه نوروز (2)
کنار خانواده و پر از سینگل آرزو می کنیم محسن جان. بوسه پناه خانم کوچولو بر گونه بابایی. شما لطفا روسری را وا نکنید تا موردی پیش نیاید. حمید گودرزی به همه ثابت کرد در حالی که با یک دست با تلفن صحبت میکند، میتواند با دست دیگرش در ایسنتاگرام پست بگذارد و به کامنتها جواب دهد. محمد موسوی هم بعد از یک فصل سخت برای رفع خستگی به دوبی سفر کرده است. در این ...
خبرسان: سال نو، آی فون نو
کردن گوشیهاش دارند. دوشنبه: گلکسی J7 سامسونگ مدتی هست که علاوه بر گوشی های جدید، گوشی های قبلیشو به روزرسانی می کنه، روز دوشنبه هم مشخصات گلکسی J7 جدید منتشر شد . ظاهرا باید یه خسته نباشید جانانه به مایکروسافت بگیم، اول اینکه این همه وقت طول داد تا به روزرسانی رو منتشر کنه تازه بعد هم فهمیدیم 50 درصد از مدل ها به روزرسانی ویندوز 10 رو دریافت نمی کنند . هرچند اچ تی ...
صندلی داغ طرفداری؛ مهیار میرزاپور، درباره عضو همیشه آنلاین "طرفداری" و فلسفه عجیب هواداری اش
طرفداری - مهیار میرزاپور پنجمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در عید و روز پنجم سال 1395 خواهد بود. از همین ابتدا وظیفه خود می دانم تا این هشدار را به خوانندگان این مطلب بدهم: با مردی آشنا خواهید شد که منحصر به فرد ترین فلسفه هواداری فوتبال را – تا آن جا که ما دیده ایم و شناخته ایم – صاحب است. کسانی که او را از نزدیک می شناسند، متفاوت بودنش را از عموم اشخاصی که تا کنون در زندگی شان دیده اند تایید می کنند (همکارمان سمیرا عبادی از جمله ا ...
روایت تازه از پشیمانی خلخالی/ رأی آیت الله جنتی پاک بود/ سیگاری که ولایتی برای قطعنامه کشید!/ پیگیری ...
...، همون جایی که دیگه نیاز به هیچ چیز و هیچ کس نداری. جایی که از هیچ چیز نمی ترسی و بهت آرامش میده و عزیزت می داره. جایی که آخر هر تلاشی باید آرزو کنی اونجا باشی و وقتی اونجا بودی دیگه همه تلاشت رو برای اون می کنی. جایی که قانونش فراتر و پرقدرت تر از هر قانونیه. جایی که اونجا جاودانه میشی، هر لحظه متولد میشی و هرگز نمی میری. جایی که با هیچ چیزی نمیخوای عوضش کنی، چون واقعاً امن ترین جای دنیاست چون ...
از دلِ سینمای فیلمفارسی
پور را از دستیاری آوردم و گفتم که پول دستیاری تو را بعد از اکران می دهم و از خدا می خواست و گفت چشم. نزد ابوفارق رفتیم اما مرا نمی شاخت. دوبرابر چک دادم و فیلم خام هم گرفتم. روز اول در خیابان انقلاب فعلی رفتیم و خانه وسیعی بود. آن موقع خانه ها را مجانی می دادند و کسی پول نمی گرفت. اما ما حتی پول نداشتیم، ناهار بخوریم، خیلی مهم است. خلاصه با فیلمبردار و دستیار و مدیر تهیه صحبت کردیم و سه تومان جور ...
جملات تکراری عیددیدنی ها!
تصادف ماشینم خیلی بهم خسارت وارد شد. - ای بابا. چرا به من خبر ندادی؟ یه تلفن می زدی من آشنا داشتم کارت رو راه می انداختم. ما هر چی باشیم ناسلامتی با هم فامیلیما! یا در بسیاری اوقات هم با مزه بازی ها یا به تعبیر ما شوخی کارمندی : + میدونی اون چیه که بیاد پایین همه باهاش حال می کنن؟ - نه جان تو. بذا فک کنم. + فکر نداره که. دلاره دیگه (صدای قاه قاه خنده حضار) درست مثل شبکه بلوری نمک طعام ...
عیدانه: پربازدیدترین های برسام در تیرماه 1394
راه حلی برای مخاطبانش بود و نتیجه اش هم شد هفتمین مطلب پربازدید برسام در تیرماه 1394: چگونه مشکل باز نشدن تلگرام را حل کنیم؟ 6- گوشی گم شده تان را پیدا کنید شما هم از آن دسته آدم هایی هستید که هر شب، نیمه خواب و نیمه بیدار، گوشی تان را در حالت بی صدا قرار می دهید و بعد به امان خدا رهایش می کنید؟ به عبارت دیگر، آیا شما هم از آن دسته آدم هایی هستید که هر روز کلی از زمان تان را در ...
بساط دم عید دوچرخه !
...> عینک گمشده علیرضا صفری: خدا نکنه کسی به چیزی وابستگی پیدا کنه، چیزی که جزیی از زندگی انسان بشه و آدم مجبور بشه همیشه و همه جا اون رو همراه داشته باشه و نبودش کاملاً خودش رو نشون بده. عینک من هم از این قبیل وسایله. همیشه می دیدم قدیمی ها عینک شون رو با بند به خودشون وصل می کنند. تازه بعد از گم شدن عینکم فهمیدم که بدون اون از زندگی می افتم و باید از کسی عینک قرض ...
نانوایی که به نیازمندان نان رایگان می دهد
باشند تا به وسیله آن شکم شان را سیر کنند. هاشم عباسی نام این نانوا است و 49 سال از عمرش می گذرد. هر روز صبح که کرکره نانوایی اش را بالا می کشد تا زمانی که نانی در تنور باقی مانده است میزبان نیازمندان و کارتن خواب هایی است که هیچ پولی بابت سیر کردن شکم شان ندارند. او دست رد به سینه هیچ نیازمندی نمی زند چون یک بار در دوران سربازی اش در شهر غریب این حس ناخوشایند را تجربه کرده و دوست ندارد حداقل ...
دیدار با پیکری که سر بر بدن نداشت
عمیقی فرو رفت. همه ی بچّه ها به همدیگر گفتند: بنده ی خدا حاجی، خیلی خسته است. کمی یواشتر صحبت کنیم. سر ده دقیقه، شاید چند ثانیه هم این طرف و آن طرف نه، حاجی از خواب برخاست و نشست. همه با تعجّب به حاجی نگاه کردند گفتم: حاجی، خوابت همین بود؟ با خوشرویی گفت:- توی جبهه، در هر بیست و چهار ساعت، بیشتر از پنج دقیقه خواب سهم آدم نمی شود. من چهل و هشت ساعت نخوابیده بودم. ده دقیقه خواب سهمم بود؛ که سهمیه ام ...
تصاویر/ روستای پهلوان پرور هندی!
. آن ها حتی قادرند یکدیگر را کول کنند. البته این نوع تمرین ها جزو تمرین های سنتی هند محسوب می شوند. حتی یکی از افراد روستا موتورسیکلتی به وزن 350 کیلوگرم را بلند می کند. تعداد مردان روستا که هر روز به تمرین های بدن سازی می پردازند به 40 نفر می رسد. ویجای تنوار، مربی روستا در آخادا می گوید: تغذیه آن ها سالم و سر وقت است. آن ها هر روز برای تمرین به اینجا می آیند و به همین دلیل است که ...
گفتگوی نوروزی دی اسپورت با گزارشگر و مجری رادیو و تلوزیون یزد
دوست داشتی جای آن باشی و زندگی آن را داشته باشی؟ اسمش چی؟ نه واقعا * اگر بتوانی نوع مرگت را انتخاب کنی دوست داری چطور بمیری؟ چه سوالای سختی می پرسین شما.. عاقبت به خیری،دعای همیشگی منه، برای همه وخودم شب خواب و...انالله وانا الیه راجعون *تا حالا تو کارتون سوتی دادید؟ آره،مخصوصا اون اولا...نمک کاره فقط خدا کنه شور نشه *اولین چیزی که ...
فرزندم در تمام لحظه لحظه های خواب و بیداری زندگی همراه من است
خانواده شهدا سر می زد. یک روز به او گفتم حال پدرت خوب نیست این بار را به جبهه نرو، رو به من کرد و گفت مادر تو دیگر چرا به من می گویی به جبهه نروم، من به همه ی رزمندگان گفته ام مادرم به من می گوید به جبهه بروم. اصرار کردیم ازدوج کند وقتی ازدواج کرد رو به پدرش گفت از من راضی شدید؟ پدر جواب داد بله و اقا محمد خیالش راحت شد و گفت پس من شهید می شوم و گفت من برای اینکه دینم کامل شود ...
آرزوهای تحقق یافته/ بارها زمان به عقب برگردد بازهم فرزندانم را برای خدا قربانی می دهم
دنبال ماشین ها رفتم... دنبال اصغر می گشتم؛ محل کار برادرم راه آهن بود، وقتی آن وقت شب مرا تنها آنجا دید خیلی تعجب کرد. چشمم دنبال هر اتوبوسی بود، هرکسی که لباس بسیجی داشت، توجهم را به خود جلب می کرد. یک روز هم خیلی غمگین و ناراحت بودم، از خدا خواستم خواب اصغر را ببینم و با او حرف بزنم؛ همان شب به خوابم آمد؛ چند بچه دور و برش بود یک گاز پیکنیک دستش گرفته بود، گفت مادرجان من می روم دیگر ...
جانبازی که پرستاری همرزمانش را بر عهده دارد
باعث غبطه و افسوس من می شود این است که چرا شهادت نصیبم نشد؟ گاهی که به آن دوران فکر می کنم و یاد بعضی از خاطرات می افتم، افسوس می خورم چرا فلان کار را نکردم یا چرا نزد آن فرمانده نبودم که شهادت نصیبم بشود. از بدو مجروحیت تا کنون هیچ وقت نشده که یک لحظه افسوس بخورم چرا مجروح شدم. حتی می توانم بگویم خانواده هم مانند من فکر می کنند، البته پدر و مادرها دوست دارند فرزندانشان سالم باشند اما در مقوله ...
می خواهم فریاد بزنم؛ بابا حرف های ما فقط شوخی است!
اگر نباشند... به نظرم کاکتوس طنز مورد علاقه تو باشد! آفرین! تو در آن سریال خیلی خوب بودی؟ قربانت، من خیلی خیلی آن کار را دوست داشتم .دوره ای که توی کاکتوس بازی می کردم در ابرها بودم. اون مدل شوخی و تیم را دوست داشتم. کاش می شد دوباره آقای هنرمند کار کنند ، بچه های خنده بازار و... همه کار کنند و ما شاهد پیشرفت طنز در تلویزیون باشیم. به سینما برای کار کردن فکر می ...
صندلی داغ طرفداری: آرمان آزاد نیا، از شهر باران تا پسرکی با موهای ماکارونی!
طرفداری- آرمان آزاد نیا چهارمین مهمان از سری دوم صندلی های داغ طرفداری در بهار، در عید و روز چهارم سال 1395 خواهد بود. اهل رشت، شهر باران است و آنطور، مثل همه رشتی هایی که می شناسم، خون گرم است و می شود از این موضوع سو استفاده کرد و برای مثال ساعت سه صبح برایش با تحریف تاریخ توضیح داد که برای مثال در دربی شمال غرب، در دهه شصت چه اتفاقاتی افتاده و بعد اینطور باشد که در جواب به اخیرا اشاره کند و دوره الکس فرگوسن و شاید هت تریک برباتوف و اینگونه باشیم که "لبخند" و چشم هایی که از بدجنسی می خندند. آرمان آزاد نیا، پسر خوب طرفداری این روزها سرگرم درس هایش است اما آرنولد وا ...
اعتراض نویسنده اصول گرا به چرخش حاتمی کیا میان گروه های سیاسی
وقت همین ایشون برمی داره در وصف اون موتوری هایی که از قضا برای دفاع از حضرتش آمده بودن، می گه: دود این موتوری ها منو خفه کرده! این موتورا جاده می خوان! من خیبری ام! خیبری ساکته! دود نداره! سوز داره! عجب! بمیرم... واقعا بمیرم برای مظلومیت بچه بسیجی کف خیابون که حتی باید از حاج کاظم هم طعنه بشنوه! طرفه حکایت را سر جدت نگاه کن! توی اون آژانس، از همه شلوغ تر خود حاج کاظمه، اون وقت می گه؛ خیبری ساکته ...
پسرک ستمگر
جورجو کوچولو، اگرچه اعضای خانواده به خاطر زیبایی، خوش قلبی و هوش سرشارش او را خیلی تحسین و تمجید می کردند ولی بچه ای شرور و بدذات بود. در خانه آنها، پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ پدری، و خدمتکارها آنا و آیدا دائماً به خاطر هوسبازی ها و بهانه گیری های او سخت در هراس بودند، ولی هیچ یک جرات نمی کرد به این امر اعتراف کند، بلکه برعکس همگی به صدای بلند مهربانی، نجابت و رام بودن این پسرک دوست داشتنی را ...
معرفی یک فرهنگیار (مرحوم محمدمهدی مظلوم زاده)*
کردند و بعد از دوازده روز مرا به امید خدا مرخص کردند و کسانم نا امیدانه جنازه ام را به کازرون حمل و در گوشه منزل دفن کردند، ببخشید بستری کردند که هنوز هم بستری هستم – خداوند مرا رحمت کند – حالا در این مدت ده سال چه رنج ها و دردها و گوشه و کنایه ها و غیض و تعرض و ناراحتی که از ناحیه بدنم و کسانم و دیگران دیدم و شنیدم بماند که ذکرش بیهوده و نابجاست . اما از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است : چند روز ...
گفتگوی نوروزی دی اسپورت با مهران درویش
سوتی داده ای ؟ به یاد نمیارم فکر نکنم * اولین کلمه ای که به ذهنتون میرسه جلوی واژه های زیر بذارید خدا : همیشه و همه جا عشق: فقط خدا شادی : گل زدن سیزده بدر : یک روز خوب در کنار هم سربلند قهرمانی: زیاد بهش فکر نمیکنم شعارت تو زندگی: دروغ نگیم و صداقت داشته باشیم و سئوال پایانی نظرتون راجع به دی اسپورت: دایره المعارف لیگ های ایران ، بهترین و کاملترین سایت فوتبالی کشور ...
پروین: این بچه تو روی من میگه استقلالیه!/ فقط برای درآوردن بازیکن ها به کلانتری رفتم!
بازی ای برمی گشت که من دقیقه آخر گل زدم و بعد از گل من، بهلولی سوت پایان بازی رو زد. * اما هنوز هم تا شما نخواهید داور بازی های دوستانه تان سوت نمی زند. (خنده) اون داورهایی که شما میگین دوستای خودمن. بنده خداها اون قدر به من احترام میذارن که اگه توی این 18 قدم خطا بشه، تو اون یکی 18 قدم برای ما پنالتی می گیرن. به هر حال ما علی پروینیم و از این جور چیزها برامون وجود داره. ...