سایر منابع:
سایر خبرها
مجید اخشابی: زنان به موسیقی ایران رنگ داده اند
و با مافیا تفاوت دارد. ولی انصافا به خیلی ها این فرصت داده نشد. می توانم اسم بیاورم. ببینید من هم موافقم که یک اشکالاتی وجود دارد. از طرف دیگر با مشکلات اقتصادی که سال هاست رسانه ملی درگیر آن است دست تهیه کننده ها هم بسته است. یک زمانی تلویزیون به هنرمندان پیشنهاد می داد که شما کاری با فلان مشخصان کیفی برای ما بساز و بهنرین عوامل را هم استفاده کن و این مقدار هم دستمزد بگیرد. این ...
تشویق به شیعه کشی در کتابخانه ملی بحرین!/تحلیل حجاریان از اختلافات بین احمدی نژاد و روحانیت/کنایه نقویان ...
رییس جمهور با اشاره به نقش مادر در خانواده و جامعه گفت: خیلی ها نماز می خوانند اما برخی نماز بدون اخلاق و باور دارند که نمونه آن را در عربستان و در فاجعه منا دیدیم . من در اولین نماز جمعه بعد از انتخابات سال 88، ردیف سوم نشسته بودم که مقام معظم رهبری فرمودند روش ما جذب حداکثری است در عین حال ایشان در حرم رضوی نیز گفتند باید به حرف منتقدین گوش کرد که من فکر نمی کنم منظور ایشان فقط قوه مجریه بوده و ...
عامل اصلی تصادفات کیست؟
کیفیت و نامناسب آنها جان خود را از دست می دهند با وجدانی آرام زندگی کنند. * رانندگان تازه به دوران رسیده و بی توجه به قوانین و مقررات در ادامه این گزارش به تحلیل رانندگانی می پردازیم که به علت رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی موجب بروز حوادث برای خود و دیگران می شوند، رانندگانی که خود به تنهایی می توانند زمینه ساز تصادفات بی شماری در سطح جاده ها باشند. برخی ...
علی ضیا: سعی کردیم بزرگترین اتفاق موسیقایی تاریخ تلویزیون را رقم بزنیم
.... *پس از اتمام برنامه یکِ یک از بینندگان و خصوصا مخاطبان موسیقی چه فیدبک هایی دریافت کردید چون در بخش موسیقی اتفاقات زیادی را تدارک دیده بودید؟ سعی کردیم بزرگترین اتفاق رسانه ای موسیقی ایران را را با حضور بیش از پانزده قطعه ای که تا کنون منتشر نشده و با حضور چهره های سرشناس موسیقی کشور رقم بزنیم. ما هفده قطعه منتشر نشده داشتیم و کلیپ هایی هم برای این قطعات ساختیم که تا ...
تشویق به شیعه کشی در کتابخانه ملی بحرین!/تحلیل حجاریان از اختلافات بین احمدی نژاد و روحانیت/کنایه نقویان ...
انشقاق درون اردوگاهی اصولگرایان داشت؟گفت: – در میدان عمل هم این شکاف ایجاد شد. در حوزه اقتصاد، احمدی نژاد شروع کرد به گذاشتن نیروهای خود در موقعیت ها و مسئولیت های مهم و سهم طیف های دیگر را کم کرد. در تخصیص منابع به گونه ای رفتار کرد که برخی نهادها را ناراضی کرد. بعد با ماجرایی که روز معروف به یکشنبه سیاه علیه لاریجانی ها در مجلس درست کرد، واکنش آنان را برانگیخت و در نهایت دیدیم که حتی با مصباح یزدی ...
تشویق به شیعه کشی در کتابخانه ملی بحرین!/تحلیل حجاریان از اختلافات بین احمدی نژاد و روحانیت/کنایه نقویان ...
الاسلام نقویان در سخنانی در مسجد نور تهران در مراسم ترحیم مادر همسر رییس جمهور با اشاره به نقش مادر در خانواده و جامعه گفت: خیلی ها نماز می خوانند اما برخی نماز بدون اخلاق و باور دارند که نمونه آن را در عربستان و در فاجعه منا دیدیم . من در اولین نماز جمعه بعد از انتخابات سال 88، ردیف سوم نشسته بودم که مقام معظم رهبری فرمودند روش ما جذب حداکثری است در عین حال ایشان در حرم رضوی نیز گفتند باید به حرف ...
رهبر داعش از خلافت خودخوانده تا ستاره فوتبال بودن
طلبانه و خشونت گرا در سر می پروراند. آموزش های ایدئولوژیک خانواده بغدادی پیشینه مذهبی داشت. بغدادی مانند بسیاری دیگر در عراق در تضادی اعتقادی بین شیعه و سنی رشد یافت. تضادی که القاعده با توسل به آن زمینه درگیری های شیعه و سنی در عراق و انفجار حرمین سامرا در سال های بعد از حمله امریکا به عراق را به وجود آورد. ساعت ها آموزش ایدئولوژیک وی را برای خطابه و وعظ در سالیان آینده آماده ساخت ...
رعب در قاب
گذارد؟ بی شک تصویری شدن این عملیات ها کارکردهای بسیاری می توانست و می تواند داشته باشد و البته می تواند آگاهانه از سوی ترتیب دهندگان آن قصد شده باشد. پیش از این نیز ابومصعب الزرقاوی که بسیاری از سرنخ های افراطی گری های چند سال اخیر به او می رسند با بریدن سر نیکلاس برگ آمریکایی در سال 2004 در میان تمام گروه های ضد آمریکایی و ضد استقرار حکومت در عراق چشم همه را به سوی خود جلب کرده و موجب تثبیت خود و ...
قدرت ها با ابزارهای خود هرگز نمی توانند محبوبیت چهره های محبوب را بکاهند
...، ولی غافل از آنکه در فرصت های خاص و گاه غیر اختیاری، این محبت ها به شکل غیر منتظره، به صورت انفجاری خود را نشان می دهد. این استاد حوزه علمیه قم در ادامه افزود: اساسا انسان های محبوب، با کمترین حضور و ظهور خود، بزرگ ترین تلاطم را در جامعه خلق می کنند و برای هدفی که دولت های دیکتاتور با سربازان مسلح و یا جنجال های تبلیغی و یا هزینه های گزاف مالی نمی توانند موفق شوند، یک انسان محبوب، بدون ...
محسن چاوشی: ماجرای عشقی خاصی نداشتم/ کجایی برایم ویژه تر است
احمدوند که می رفتم گاهی اوقات محسن یگانه هم می آمد آنجا کار ضبط می کرد. اما در واقع ورود و خروج مان به استودیوی احمدوند طوری بود که به هم نمی خوردیم و همدیگر را نمی دیدیم. من آن موقع معروف شده بود و نفرین بیرون آمده بود. یگانه به احمدوند گفته بود اگر ممکن است به چاوشی بگو که با هم ترانه ای بخوانیم. من یک تراک وسط کارش خواندم در حالی که او را ندیده بودم. بعد که منتشر و معروف شد تازه محسن یگانه را دیدم ...
ناگفته های رضا رشیدپور مجری تبریزی از دوران مجری گری اش+ تصاویر
در صدمین روز دولت او، رضا رشیدپور حتی تا ونک هم رفت اما چند متر مانده به درب صدا و سیما. حراست نامش را از لیست مجریان گفت و گو با رییس جمهور خط زد. با وجود این، مجری پیشین تلویزیون خوب می دانست که دیگر همه چیز، تریبون بسته صدا و سیما نیست و رسانه ها و شبکه های اجتماعی تازه آنقدر قدرت یافته اند که او اکنون در سال 94، می تواند بدون صدا و سیما هم دیده شود حتی بیشتر، مستقل تر باشد. بهتر ...
حذف فیلم محمدرسول الله و استعفای کارگردان رستاخیز از شورای عالی سینما
...> در این مراسم قرار بود هنرمندان، خبرنگاران و اهالی رسانه حضور داشته باشند اما با ازدحام جمعیت غیر رسانه ای که اصلاً قرار نبود در این مراسم حضور داشته باشند، به حاشیه و بی نظمی کشیده شد. از دیگر حواشی این برنامه ترک این مراسم توسط اهالی رسانه و مطبوعات بود که تقاضای طرح سوال از عوامل مجموعه را داشتند که به آنها وعده پرسش و پاسخ پس از نمایش اثر را دادند و وقتی یکی از خبرنگاران عنوان کرد که ...
صندلی داغ طرفداری: حامد چشم براه؛ هوادار اولترای منچستر یونایتد، این روزها از همیشه کمتر!
فرستاد هم همین بود، سلام. حامد چشم براه هستم، 24 ساله و ساکن دزفول هست. از همون اوایل تاسیس سایت یعنی همون سال 91 وارد تیم نویسندگان سایت شدم و جز یک مقطع کوتاه یک یا دو ماهه بقیه اش در خدمت سایت بودم. اون زمان از طریق فراخوان در پیج های هوادارای فیسبوک، به طرفداری اضافه شدم و اولین خبری هم که رفتم علاقه سر آلکس برای جذب رابین فن پرسی بود. که البته اون زمان ایجنت فن پرسی به دلیل نزدیک بودن یورو رد می ...
گفت و گو با رشیدپور درباره تمام جنجالهایش
رسانه همین است. بله، من یک تریبونی درست کردم که خیلی خوشحالم که از کمیسیون فلان مجلس به من زنگ می زنند که فلانی بیاید در برنامه شما و حرف بزند. بعد من هم نمی خواهم بگویم صدا و سیما با این همه شبکه تلویزیونی در اختیار شماست، شما چرا می گویید بیایند در دید درشب حرف بزنند؟ دلیلش این است که دید درشب یک تریبون موثر است. چرا تریبون موثر است؟ آپارات که سال هاست هست، سال هاست این همه گفت و گو در ...
رونمایی از آثار منوچهر شفیانی در مسجدسلیمان+عکس
توان گفت تا حدی در حاشیه قرار گرفته و مورد کم مهری واقع شده است. دلایلی هم بر این مسأله وجود داشته که همه شما بهتر می دانید و موجب انقطاع نسلی و نیز دشواری دسترسی به آثار ایشان شد. این عوامل دسترسی مردم و به ویژه نسل جوان به کارهای ایشان را محدود کرده بود به طوری که جوان ها نمی توانستند کارهای ایشان را بخوانند و آگاه شوند ولی امروز با انتشار دوره پنج جلدی مجموعه آثار ایشان بعد از پنجاه سال این مانع ...
آرایش سیاسی آینده ایران
بنویسیم بلکه به آرم حزب رأی بدهیم. در سیستم حزبی، احزاب رقابت می کنند و شهروندان به حزب رأی می دهند. این البته شاید در عالم خیال باشد اما فرض کنید، آرا شمارش شد و حزب الف 30 درصد رأی آورد. بعد بر اساس همین رأی، 30 درصد کرسی های مجلس به این حزب واگذار شود و حزب هم نامزدهای مورد تاییدش را روانه بهارستان می کند. این منجر می شود به اینکه برنامه ارائه می شود و احزاب هم در قبال عملکرد 4 ساله ...
ابوعزراییل عاشقتان می کند !
از ابوحر د رباره د لیل انتخاب این لقب برای او از سوی ابوعزراییل می پرسم. او تمایلی به پاسخ د اد ن به این پرسش ند ارد و می گوید : ان شاالله بعد از شهاد تم پاسخ این سؤال شما را ابوعزراییل خود ش خواهد د اد . فقط خیلی مختصر و مفید می گوید ، حر از نظر آن ها نماد آزاد گی و جوانمرد ی است. ابوحر جوان ورزشکاری است که د ر چند رشته ورزشی فعالیت می کند و جالب اینجاست که د وست او ابوعزراییل نیز استاد د انشگاه د ر رشته ...
جریان دیدار سران شیعه و سنی مخالف صدام با او ساعاتی پس از دستگیری اش/ سؤال از صدام درباره دلیل کشتن شهید ...
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمه ایست از مصاحبه ی تفصیلی احمد چلبی درباره پشت پرده ی سیاست عراق و آمریکا و ایران در سال های اخیر) رسیدیم به نحوه ی چگونگی دستگیری صدام و کشته شدن پسرانش. ادامه مصاحبه را می خوانیم: *بعد از دستگیریِ صدام چه شد؟ -بعد از آنکه خبر دستگیری صدام را رسانه ای کردیم، برمر با من تماس گرفت و درخواست کرد ...
صدور جواز امام جماعت شدن زنان/ دریافت حقوق ثابت برخی خبرنگاران از خارج کشور/ دم خروس رسانه های اصلاح طلب ...
به شمار می رود، اما مردم این کشور همچنان در دایره فقر گرفتار هستند. همه حامیان مبتذل سرای معلوم الحال/ از مجری هتاک رادیو فردا تا خواننده و بازیگر عریان شده! لیست برخی از حامیان "ی - گ" که در بین آنها از مجری معلوم الحال رادیو فردا تا خواننده و بازیگر عریان شده یافت می شود. دم خروس رسانه های اصلاح طلب از دکل گمشده بیرون زد! آن ها که خود را داعیه دار ...
بازی بهم زن اصلاح طلبان نشدیم / از مسئولیت حزب ندا استعفاء داده ام
احساس کنیم که مقاومت هایی نسبت به ندا در جریان اصلاح طلبی وجود داشته باشد به حمد الله رفتار حزب ندا از بدو تاسیس یک رفتار عقلایی و بر مبنای اخلاق بوده و در مرحله اول پاسخ خیلی صحبت ها و قضاوت ها را نداد و در مرحله بعدی تبدیل به بازی خراب کن جریان اصلاح طلبی نشد. و در مجموع اعتقاد دارم که با جریان اصلاح طلبی همراه و همفکر بود و البته مواضع خودش را هرجا که لازم بوده شفاف و مشخص در اینکه فصل الخطاب جریان ...
یک قدم دیگر به سمت اندازه گیری و ارزیابی موفقیت روابط عمومی
. اندازه گیری روابط عمومی در دنیای مدرن اندازه گیری روابط عمومی بر سر یک دو راهی است. کارگزاران روابط عمومی سال ها از معادل ارزش تبلیغات استفاده کرده اند تا به مدیران نشان دهند که برنامه های روابط عمومی تا چه اندازه اثربخش یا روابط رسانه ای آن ها تا چه اندازه استوار بوده است. اما به هر حال، معادل ارزش تبلیغات جای خود را به ابزارهای دیگری می دهد که می توانند عواملی مانند در ...
من و جان کری همدیگر را درک می کنیم
خبرنگارانِ همراه تیم را از یاد نمی برد؛ چراکه حتی گاهی برای قدم زدن مجبور بود به بخش انتهایی پرواز هم سری بزند. جواد ظریف از سال ها زندگی و کار در جامعه آمریکایی، ارتباط با رسانه ها را خوب یاد گرفته است: تعامل قوی با اصحاب رسانه و استفاده بجا از شبکه های اجتماعی. استفاده از فیس بوک از روزهای ابتدایی وزارتش به محبوبیتش افزود و توییت هایش در مقاطع حساس مذاکرات، می توانست بازی رقیب را برهم بزند ...
قدردانی از صدای شجریان
از ماندگارترین چهره های فرهنگی ایران است و سالهاست که نامش بر قله های هنر ایران می درخشد و میلیونها انسان با صدای وی خاطره ها دارند . وی خواندن را نزد پدر و با همان لحن کودکی آغاز کرد؛چه اینکه پدرش قاری مشهور قران در مشهد بود.درسال 1331 و در سن 12 سالگی برای نخستین بار صدای تلاوت قرآن او از رادیو خراسان پخش شد . سالهای بعد که به کار خواننده گی روی آورد،چون پدرش ...
هیچ گاه تسلیم نشدیم
خوبی بین هنرمندان و اصحاب رسانه ایجاد شد. ایده کاخ مردمی جشنواره هم فکر خوبی بود و ارتباط نزدیکی بین هنرمندان و مردم ایجاد کرد تا مردم راحت و بدون واسطه با سینماگران ارتباط برقرار کنند و نظرات شان را بیان کنند. در حوزه تئاتر هم امسال را سال تئاتر اعلام کردیم و مبنای مان این بود که هم یک فضای جدیدی برای نمایش ایجاد کنیم و هم اینکه از هنرمندان حمایت بیشتری صورت بگیردکه تا اندازه ای هم برنامه ...
جهان در اولین هفته فروردین 95
تروریستی بروکسل دستگیر شد رسانه های بلژیکی از بازداشت یکی از افراد مظنون به اجرای حملات تروریستی روز گذشته بروکسل خبر دادند. توقف حملات سعودی در برابر عقب نشینی انصارالله از مناطق مرزی البخیتی عضو شورای سیاسی جنبش انصارالله تاکید کرد رژیم سعودی با وجود شکست در رسیدن به اهدافش در یمن همچنان بر خریدن برخی مواضع بین المللی شرط بسته است. مسکو: 16 زن انتحاری از اروپا ...
چرا پوتین محبوب است؟
پایان دهنده جنگ سرد بود و اروپای مرکزی و شرقی را آزاد کرد. او اجازه داد تا آلمان متحد شود و راه را برای ایجاد دولت تازه استقلال یافته گشود؛ دولت هایی که در کنار یکدیگر اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل می دادند؛ اما درباره پوتین، او برداشت نادرستی از پیشرفت دارد. روسیه پس از 10 سال پیشرفت، وارد دوره ای از بحران شده، مگر آنکه سیستم اصلاح شود. با این حال، او آمادگی ایفای نقش به عنوان یک اصلاح طلب را ندارد ...
خالق ماینکرفت زندگی خود را پس از فروش این بازی چگونه می گذراند؟
که کمتر مایل به شرکت در بازی های گروهی بود، مدام با قطعه های لگو سر و کله می زد. پدر مارکوس که یک کارگر ساده راه آهن بود، هنگامی که پسرش 7 سال داشت برایش یک کامپیوتر کومودور 128 تهیه کرد، مارکوس مشتاق و کنجکاو هم در 8 سالگی، نخستین برنامه اش را کد نویسی کرد. گرچه پرسن دانش آموزی موفق بود، اما بعد از مهاجرت خانواده اش به استکهلم، هنگامی که در دومین پایه مدرسه مشغول به تحصیل بود ...
تلاش های رسانه وابسته به یک مجری تلویزیون برای کمک به خواننده شدن یک بازیگر زن!
به گزارش شهدای ایران ، از قدیم الایام رسم بوده است که رسانه های مختلف چه رسانه های کاغذی و چه رسانه های مجازی در نزدیکی نوروز مطالبی ویژه نوروز برای مخاطبان خود تدارک ببینند. از جمله این مطالب گفتگوهایی نوروزی بوده که با چهره های شناخته شده عرصه هنر و ورزش انجام می شود و در این گفتگوها هم بیشتر نوعی شرح خاطرات نوروزی و برنامه ها برای سال جدید است که طرح می شود. با این حال در سالهای ...
برخی جاها مواد مخدر و سلاح را می شد مثل نان خرید
چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل [...] چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل مشرق – در قسمت قبل این نوشتار (که ترجمه ای است از سفرنامه ی فهمی هویدی به افغانستان طالبان در سال 1377 شمی با عنوان طالبان، سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی! ) ماجرای چگونگی آغاز سفر نویسنده به افغانستان را خواندیم و ایراداتی که به او گرفته می شد تا از این سفر منصرف شود را مرور کردیم. همچنین دیدیم که نویسنده چطور خود را به پاکستان رساند و از آنجا چطور برای وارد شدن به افغانستان به سمت مرز حرکت کرد. ماجرای مواجه با اولین نیروی طالبان و آخرین نیروی طالبان هم ذکر شد. بخش دوم این خاطرات را با هم می خوانیم: حالا ما داخل یک دولت، در دلِ دولت پاکستان هستیم. روی نقشه اگر بخواهی حساب کنی، هنوز از پاکستان بیرون نرفته ایم، و هنوز داخل مرزهای آن هستیم. اما در حقیقت امر، داستان طور دیگری است. این نقطه که حدودا 55 کیلومتر را در بر می گیرد، در اصل تحت سلطه ی حقیقی حکومت پاکستان قرار ندارد. یک جورهایی می توانی بگویی یک منطقه آزاد است. مسئولین این منطقه و اداره کنندگان امورش، شیوخ مشهور قبایل باتان هستند که در دوطرف مرز (یعنی هم در پاکستان و هم در افغانستان) پراکنده اند و حضور دارند. از آنجا که این منطقه، منطقه ی آزاد است، به همین دلیل هرچه در پاکستان ممنوع است، در اینجا مجاز است. از تجارت سلاح گرفته تا تجارت مواد مخدر. از این بگذریم که اینجا، ایستگاه اصلی قاچاق به هر دو کشور است. این اطلاعات برای من تازه نبود، بیست سال پیش هم که در سفرم به افغانستان از اینجا دیدن کردم، مواد مخدر در پیاده رو هم فروخته می شد. سلاح هم –که بخشی از آن در همان منطقه تولید می شد- مثل نان در کنار جاده ها در دسترس بود! از همان جهت که این منطقه منطقه ای آزاد است، در طول سال های گذشته جریان برق را به صورت مجانی از حکومت پاکستان دریافت می کرد، آبش را هم از چاه های همان منطقه به دست می آورد. به دلیل فشار بحران اقتصادی ای که کشور به آن دچار بود، حکومت اسلام آباد تصمیم گرفت برای برقی که به این منطقه می داد، مبلغی را تعیین کند. این چیزی بود که موجب تحریک شیوخ قبائل بر علیه حکومت و اعلام شورش آنها شد. و بستن و حمله به راه های تجاری این منطقه یکی از نشانه های این شورش است و همین، چیزی بود که موجب شد نیروهای حکومتی در پیشاور، دیروز به ما اجازه عبور به طورخان را ندهند. در آن ساعات اولیه صبح، با وجود هیبت و هراس انگیز بودن کوه ها[ی سر به فلک کشیده]، جاده، آباد و آرامش بخش به نظر می رسید. شدت حرکت در آن زیاد بود و کاروان ماشین های پر از کالا، با سرعت کم و احتیاط از لبه های کوه در حرکت بودند. البته می ترسم کلمه پر ، نتواند منظور مرا برساند، چون ماشین های باری ای که من می دیدم در اصل در حکم یک سری تپه و کوه متحرک بودند، از بس که جنس در آن گذاشته بودند و ابعاد ماشین را (طولی و عرضی و ارتفاعی) بزرگ کرده بودند! دلیل مسئله این بود که هر کالای صنعتی و تولیدی ای که افغانستان چند میلیون نفری (که حالا بیش از بیست میلیون نفر جمعیت داشت) لازم داشت از طریق پاکستان وارد می شد، حالا یا خود پاکستان هم از خارج وارد کرده بود یا ساخت پاکستان بود. این مطلب نشانگر میزان سودی بود که اقتصاد پاکستان از ادامه ی به هم ریختگی اوضاع در افغانستان و توقف ماشین تولید (در همه ی زمینه ها) در آن کشور می برد. این مطلب تقریبا می توانست تأییدی باشد بر حرف برخی آدم های خبیث که می گویند سودی که پاکستان از جنگ در افغانستان می برد کمتر از استفاده ای که می خواهد در سایه ی صلح به آن برسد، نیست. این نکته هم از چشم آدم مخفی نمی ماند که وانت هایی که به افغانستان می رفتند جنس های صنعتی یا کنسرو بود، اما ماشین هایی که داشت از افغانستان برمی گشت یا آدم سوار کرده بود یا مواد خام بار زده بودند (یا چوب یا تولیدات کشاورزی، از قبیل انگور و سیب و انار) یا آنکه خالی بودند و آمده بودند تا از نو جنس بار زده و به افغانستان ببرند. *** وقتی چشم مان افتاد به لشگری از مگس ها که در هوا می چرخیدند، و سر و صدا و هیاهوی بلندی به گوشمان رسید، و حجم انبوهی از افراد پیاده را دیدیم، و پلیس لاغری را که داشت با عصایی بلند دختربچه ای را به جلو می راند، و دستفروش هایی که در دو طرف راه هرچه خوردنی و نوشیدنی که ممکن بود می فروختند، و ارزفروش هایی که برای جلب نظر، پشت میزهای چوبی بلندی نشسته بودند، دیگر آن موقع لازم نبود کسی خبرمان کند که حاجت روا شده و به طورخان رسیده ایم، دروازه ی ما برای ورود به امارت اسلامی افغانستان . در بین این چیزها، هیچ کدام برای من جدید به نظر نمی رسید. من خودم اهل کشوری بودم که با این قبیل تصاویر مأنوس بود، از مگس ها گرفته تا سر و صدای مردم و جمعیت عظیم آدم های پیاده، و حتی چوب پلیس و فحش هایش. چیزی که بیش از همه ی اینها در آن صحنه نظرم را جلب کرد، چیز دیگری بود که برای اولین بار در زندگی ام می دیدم: صف طولانی ای از بچه های کوچک به چشم می خورد که از پنجره ی ماشین، شبیه صف مورچه هایی بود که در سکوت روی زمین راه می رفتند و اول صف، که داخل خاک افغانستان بود (پشت پست بازرسی ای که چیزی نبود جز یک سری آهن که راه را قطع کرده بود) دیده نمی شد. آخر صف هم با حرکتی یکنواخت و آرام، جلوی چشم همه به سمت عمق اراضی پاکستان پیش می رفت. هر بچه ای روی دوشش یک تکه آهن گرفته بود. برخی آهن ها بزرگ تر یا بلندتر بودند و آنها را دو بچه، هن هن کنان و عرق ریزان، حمل می کردند. پرسیدم داستان چیست، گفتند این بچه ها برای برخی تاجران اجناس اسقاطی و قراضه کار می کنند. می گفتند این تاجرها توانسته بودند از طریق تجارت با بقایای سلاح های روسی خراب که بی صاحب در تمام افغانستان ریخته شده بود، ثروت های هنگفتی به جیب بزنند. چون جا به جایی صدها تانک و توپ سنگین سخت بود، این تجار تصمیم گرفته بودند آنها را به تکه های کوچک تقسیم کرده و بعد به داخل پاکستان قاچاق کنند و بعد آنها را بفروشند. این تکه ها در پاکستان ذوب، و برای مصارف دیگر به کار گرفته می شد. تعجبم وقتی بیشتر شد که فهمیدم این صف ها، از اوایل دهه ی نود میلادی به صورت منظم و مستمر ادامه دارد، چون حجم عظیمی از سلاح های شوروی خراب شده در خاک افغانستان وجود دارد. ممکن نبود به ذهن کسی خطور کند که آخر کار سلاح های شوروی که برای به زانو درآوردن و سرکوب افغان ها به آن کشور فرستاده شده بود به اینجا بکشد، هر چند این سرنوشت، بعد از سرنوشتی که خود اتحاد شوروی به آن دچار شد و ممکن نبود به ذهن بشری خطور کند، دیگر چندان عجیب به نظر نمی رسید. با نیشگون همراهم به خودم آمدم، تذکر داد نیامده ایم اینجا که بمانیم، آمده ایم که از اینجا رد شویم و داخل افغانستان برویم. حرفش را پذیرفتم. جلو راه افتاد و رفتیم به ساختمانی که در آن چند پلیس پاکستانی با هیکل های قشنگ و قامت های بلندشان نشسته بودند. کاری که باید می کردیم را انجام دادیم و بعد از پله پایین رفتیم و وارد اتاق دیگری شدیم. در آن اتاق خلایقی را دیدم که انگار ریش را با ترازو به مساوات بینشان تقسیم کرده بودند، و از چهره شان سرسختی و تندی پیدا بود. نمی توانستم در بینشان رئیس را از مرئوس تشخیص دهم، کما اینکه نمی توانستم کارمند را از ارباب رجوع تشخیص دهم. همراهم که متوجه حیرتم شده بود در گوشم گفت: اینها جماعت طالبان اند! آمدن از یک طبقه به طبقه ی دیگر، شبیه رفتن از عصری و زمانی به عصر و زمان دیگری بود. سریعا به کسانی که نشسته بودند سلام کرد، با تعجب نظرشان به سمتم جلب شد. خطوط چهره شان وقتی گذرنامه ام را دیدند و فهمیدند عرب و مسلمانم باز شد. سریعا آمدند به سمتم و با خوشحالی آشکاری شروع کردند به خوشامدگویی و دست دادن، انگار دوستانی باشیم که بعد از مدت ها دوری باز همدیگر را ببینیم. ناگهان با جوان های طالبان رو در رو شده بودم و این، باعث شوک و حیرتم شده بود، جوان هایی که از وقتی در افق افغانستان ظاهر شدند همه ی دنیا را به خود مشغول و مردم را حیران کرده اند. البته تعجب و شوکم خیلی طولانی شد، چون بعد از آنکه گذرنامه ی مرا مهر کردند یکی شان گذرنامه را به دستم داد و به فارسی گفت: خداحافظ حالا باید سریع می رفتیم سوار ماشین مان می شدیم تا به کابل برویم. انسان کلی عذاب می کشد تا به کابل برسد. وقتی هم به آنجا می رسد، شوکه می شود. و خیلی خوش شانس خواهد بود اگر بعد از مدتی ماندن در آنجا افسردگی نگیرد! به دلیل اینکه فرودگاه کابل تعطیل، و در تیررس سلاح های احمد شاه مسعود –فرمانده مخالف طالبان که در پایگاهی در 25 کیلومتری پایتخت مستقر است- قرار دارد، کسانی که می خواهند به کابل بیایند راهی ندارند جز آنکه از ماشین و راه های زمینی استفاده کنند. مشکل اینجاست که ماشین در دسترس است ولی آنچه راه خوانده می شود، اصلا اینطور نیست! اینکه یک راهی روی نقشه ترسیم شده باشد، لزوما به این معنی نیست که الان در عالم واقع هم بر روی زمین وجود داشته باشد! بله، در افغانستان، راه هایی قبل از سالهای جنگ داخلی وجود داشت، اما به طول انجامیدن 20 ساله ی جنگ موجب شد که دو طرف درگیر یعنی هم کمونیست ها و هم مجاهدین [1]، راه ها را اهدافی نظامی در نظر بگیرند که می شد با نابود کردن آنها جلوی حرکت دشمن را گرفت یا محاصره اش کرد. هیچ کدام از طرف های درگیری هم در انجام این کار کوتاهی نکردند! من گواهی می دهم که در این مأموریتشان پیروزی بزرگی به دست آوردند، شاید اصلا این نابود کردن راه های مواصلاتی، بزرگترین پیروزی طرف های درگیر بوده باشد! ضمنا به این دلیل که جریان بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! مسئله به همین جا ختم نمی شود، چرا که قسمت هایی از راه ها که از سر تصادف از آسیب خمپاره باران جسته، باران ها و سیل ها به سروقتش آمده و این هم همراه شده با اهمال و عدم صیانت از راه ها، از همین رو آنجا ها هم خود به خود و در سکوت، به سریال حفره های خمپاره باران ها پیوسته است! با توجه به مجموعه این دلایل، حالا راه ها هیچ نقشی ندارند جز آنکه به ماشین ها نشان دهند که در صحراهای وسیع افغانستان باید به کدام سمت برانند. در این وضعیت، عاقل کسی است که به جای حرکت بر روی این جاده، از کنارش حرکت کند و حرکت بر روی کوه و تپه ها را بر حرکت بر روی این جاده ترجیح دهد. بدشانس کسی که باور کند که این جاده است و از روی آن حرکت کند یا اینکه در برخی اوقات مجبور بشود از روی آن حرکت کند. البته در هر حال، هر دویشان قربانی این وضعیت اند. چون سفری که قاعدتا باید دو ساعت یا سه ساعت طول بکشد، حالا هشت یا حتی نُه ساعت به طول می انجامد. چون ماشین ها در این مسیر با سرعت متوسط بیست کیلومتر یا حتی احیانا ده یا حتی پنج کیلومتر در ساعت می رانند. حالا اگر این ماشین، یک وانت یا کامیون حامل اجناس باشد که دیگر باید با نهایت آهستگی و احتیاط و لاک پشتی حرکت کند! روی همین حساب، رسیدن از یک شهر به شهر دیگر، با مسافتی که بینشان هست سنجیده نمی شود [مثلا گفته نمی شود بین این شهر تا آن شهر 50 کیلومتر فاصله است] بلکه با ساعت هایی که مسافر باید بین این دو شهر در راه باشد سنجیده می شود. [مثلا گفته می شود از این شهر تا آن شهر 5 ساعت راه است!] مثلا فاصله بین طورخان (در مرز با پاکستان) تا کابل 300 کیلومتر است و در شرایط عادی، می تواند حداکثر طی سه ساعت طی شود، ولی در آن اوضاع که ما می خواستیم مسیر را طی کنیم، 12 ساعت طول کشید! و مجبور شدیم در بین راه، شب را در جلال آباد توقف کنیم و فردا صبحش باز به مسیرمان ادامه دهیم. عذاب راه فقط در سختی هایش و ساعت های طولانی که آدم باید در جاده باشد خلاصه نمی شود، بلکه خستگی و کوفتگی ای که آدم (از کثرت بالا و پایین رفتن ماشین و گیر کردنش و تکان های شدیدش در طول مسیر) به آن دچار می شود هم هست. مسئله ای که باعث می شود آدم وقتی به مقصد مورد نظرش می رسد بیشتر شبیه جسدی بی جان باشد! ممکن نیست بتوانی سختی راه و رنج هایش را بفهمی مگر اینکه اوضاع جغرافیایی افغانستان را بشناسی. شمال افغانستان منطقه ای دشتی است که عبارت است از دامنه ی کوه های پامیر و هندوکش. در جنوب غربی افغانستان هم منطقه ای دشتی که البته رود هلمند که از کوه های هندوکش جاری است به آن نفوذ می کند. اما وسط این دو، منطقه ای پر از بلندی هاست که دوسوم وسعت کشور را در بر می گیرد و امتداد بلندی های پامیر محسوب می شود که جغرافی دانان، آن را سقف دنیا نامیده اند و کوه های مشهور هیمالیا از آن منشعب می شود. شاخصه ی اساسی آن هم کوه های سر به فلک کشیده ی هندوکش است و شاخه های آن. ممکن نیست کسی بتواند این کوه ها را تخیل و تصور کند مگر وقتی که خودش با چشم آنها را ببیند و شدت هیبت و سرسختی ای که دارد را درک کند، کوه هایی که در برخی موارد ارتفاعشان به 7620 متر می رسد! تقدیرمان این بود که همین منطقه ی مرکزی کشور محل مورد نظر ما و هدف اولمان باشد. پایتخت کشور و مقر حکومت، کابل، در قلب همین منطقه واقع شده است، اگرچه قندهار (محل استقرار رهبر طالبان که به او امیرالمومنین می گویند) در ارتفاعات جنوبی واقع شده است. چیزی که در راه مابین پیشاور و طورخان دیده بودیم را باز در مسیرمان در فاصله ی طورخان و جلال آباد و حتی کابل مشاهده کردیم. ماشین های باری پُر و ماشین های سواری [اتوبوس یا مینی بوس های] رنگارنگ با پرچم های سیاهشان که خیال می کردند با آنها چشم زخم را از خود دور می کند، در برخی موارد هم راننده، یک میمون کوچک (که به آن نسناس میگویند) بالای ماشینش بسته است، شاید معتقد است خوش شانسی می آورد. البته تصویری که در این موضوع در افغانستان دیدیم از سه جهت با تصویری که در پاکستان دیدیم فرق دارد: جهت اول اوضاع بسیار وحشتناک و بد جاده هاست که به آن اشاره کردیم. دوم اینکه جاده های افغانستان هنوز در بین صحنه های نبرد قرار دارد و تانک ها و توپ های سوخته، بالای صخره ها و شن ها دیده می شوند و اتاقک ماشین ها در جای جای مسیر افتاده است. البته ساکنین و مسافران هم با این مسئله سازگاری پیدا کرده اند و مثلا اتاقک ماشین ها تبدیل شده به سایه بان هایی که در پناه آن در سایه بنشینند و گاهی هم این اتاقک ها تبدیل شده به مغازه های کوچکی که به ساکنین چادرها[ی آوارگان] جنس می فروشد. در مورد بقایای تانک ها و توپ ها هم بچه ها را می دیدم که رویش می پرند یا پشتش مخفی می شوند، آن هم در بین گله های بز و گوسفند که آنها هم در حرکت و پریدن روی این وسایل با بچه ها همراهی می کنند! سومین تفاوت بین مسیر در افغانستان و پاکستان هم خود را در شکل محل های استقرار آوارگان نشان می دهد. در طول سال های جنگ اوضاع شهرهای اصلی افغانستان به کلی بهم ریخت و برخی از ساکنین آنها ترجیح دادند برای پناه جویی به جنوب کشور بروند و سازمان های بین المللی در آغاز برای سرپناه یافتن آنها چادرهایی برپا کردند که در ادامه تبدیل شدند به خانه های فقیرانه ی آنها که بیشتر شبیه جعبه های گلی چیده شده کنار هم به نظر می رسند. این خانه ها بعد از آنکه ساکنینش به دیار خود برگشتند همچنان باقی ماند و تا الان هم برجاست و شاهدی است از آن دوره. تا وقتی به ورودی کابل نرسیده بودیم برخوردی با نیروهای طالبان نداشتیم. آنها، پنج تایشان برای استراحت کنار جاده نشسته بودند و چای سبز می نوشیدند و پشتشان یک وانت دوکابینه بود که پشتش مسلسل سبک کارگذاشته بودند. چون ماشین گرد و خاک گرفته بود و به جای اینکه پلاک داشته باشد، سلاح داشت، راننده سریعا فهمید که ماشین، ماشین حکومت است، فلذا به محض دیدنش ضبط ماشین را خاموش کرد و نوار کاست را به آرامی در جیبش گذاشت. آن موقع داشتیم به آوازهای زیبایی از یکی از مشهورترین خوانندگان زن افغان به نام نغمه گوش می کردیم که بعد از وارد شدن طالبان به کابل و ممنوع شدن آواز و موسیقی توسط آنان به پاکستان رفته بود. برایم تعریف کردند که صدای شیرین او و خواننده ی محبوب پشتون عبدالله مقری با نوار کاست هنوز در همه ی خانه ها پخش می شود، نوارهای کاست این دو هم در حجم عظیم از پاکستان به افغانستان قاچاق می شود. آواز نغمه که گوش می کردیم می گفت: آقای ملای من، به دادم برس. معشوقم تب کرده و منتظر دعایی است که تو برایش بنویسی، شاید جان را به تنش برگرداند! صحنه خالی از پارادوکس هم نبود، نغمه داشت با آواز مخاطب خودش ملا را صدا می کرد، و کمی بعد چند نفر از ملاهای طالبان در جاده پیدا شدند! [در زبان افغان ها، به نیروهای طالبان ملا هم گفته می شود.] ادامه دارد ... پی نوشت ها: 1- مجاهدین ، به نیروهای اسلام گرایی گفته می شد که با گرایش های سیاسی و بینشی مختلف، در دوران حکومت کمونیستی و حضور شبه اشغالگرانه ی ارتش سرخ شوروی در خاک افغانستان (از اواخر دهه ی 50 شمسی)، به عنوان جهاد ، شروع به جنگ با آنان کردند. در بین این نیروها، هم نیروهای دارای گرایش های بازترسیاسی دیده می شد و هم نیروهای اسلام گرای سنتی و هم برخی نیروهای سلفی. مجاهدین از احزاب و گروه های مختلفی تشکیل شده بود که پس از پیروزی بر کمونیست ها و اخراج شوروی از افغانستان در سال 92 نتوانستند بین خود به توافق برسند و جنگ داخلی بین خود آنان آغاز شد که در نهایت موجب به وجود آمدن حرکت طالبان و شکست همه ی مجاهدین از این حرکت تازه تأسیس گردید. از سران مجاهدین می توان به احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدرب الرسول سیاف و شهید عبدالعلی مزاری نام برد. قسمت های قبل: مقدمه قسمت 1 Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
برگزاری جشن تولد پدران و مادران بالای 70 سال در شفت+ تصاویر
تنهایی می کردند سعی کردم این تهدید را به فرصتی مناسب جهت تقدیر از بزرگان قرار دهم. فلذا گروهی به نام خانه فرهنگ دوبخشر با هدف تاسیس رسمی آن و عضوگیری براساس اساسنامه مصوب تشکیل دادم که رسانه ای جهت اطلاع رسانی و تبادل افکار شد. مدیر خانه فرهنگ دوبخشر در ادامه به بیان برنامه های آتی این گروه پرداخت و گفت: از برنامه های آینده ما بزرگداشت چهره های علمی،فرهنگی و مفاخر و خیرین روستا خواهد بود. همچنین ...