سایر منابع:
سایر خبرها
جوانی که استراتژی جنگ را تغییر داد
.... اگر واحدی سستی می کرد، بازخواست می کرد. خدا شاهد است که در کمتر فرماندهی این صفات را دیده بودم: این قدر مهربان باشد و این قدر عالی. بعد از حسن باقری، دیگر کسی پیدا نشد. درباره ی نبوغ و شرایط ظهور و بروز او، بسیار گفته شده است، از جمله آسان انجام دادن کاری که در روزهای غیرطبیعی برای دیگران مشکل است. نبوغ غلامحسین افشردی (آن چنان که به طور مکرر در گفته ها می بینیم)، چیزی ورای زندگی ...
تکاورانی که در مقابل داعش خط وحشت کشیدند
که داشت مواردی را برای نیروهایش متذکر می شد واضح تر و شفاف تر می شنیدم؛ او می گفت "بچه ها اینها خبرنگار هستند، و برای تهیه گزارش به اینجا آمده اند، و میهمان ما هستند و ..."؛ بعد از شنیدن سخنان فرمانده، اشتیاقم برای حضور در میان گروه های تکاوری بیشتر شد. با ظرافت خاصی خودم را به داخل گروه های نظامی رساندم و فضای رسمی را با گفتن یک سلام بلند شکستم؛ با فرمانده گروهان و چندین نفر از تکاوران که در صف ...
پایانِ نامه ها می نوشتم "امضا از طرف شهید مهدی باکری"/ اعتقادم این بود که آقامهدی در کنار رزمنده هاست
نصب شده بود. وقتی خواستم از روی پل عبور کنم یک توپ اتریشی به کنار پل اصابت کرد و آنجا مجروح شدم و من را به عقب منتقل کردند. 24 ساعتی عقب بودم که خودم را به زور به خط رساندم. وقتی رسیدم خبر دادند آقامهدی به شهادت رسیده است. پس از شهادت مهدی باکری آقامحسن به من گفت بچه های لشکر خواستند که شما برگردید. گفتم: آقامحسن من؟ من بروم جای مهدی باکری؟ امکان ندارد. گفت: چرا؟ بچه های لشکر خواسته اند ...
24 ساعت دردناک با زنان کارتن خواب تهران
شون متولد 67 و یکی 73. 20ساله ندیدمشون. من از آمریکا دیپورت شدم ایران. چون طلاق گرفتم. دیگه سفارت نذاشت بچه هامو بیارم. الان 20ساله تو ایران دارم تنها زندگی می کنم. 15سال سابقه آموزش رانندگی دارم. برا خودم خونه داشتم زندگی داشتم. یه شوهر صیغه ای کردم. اعتیاد داشت. من اولین کسی بودم که تو ایران مربی خانم شدم. چون تصدیق بین المللی داشتم. بعد آموزش دادم برا خانم ها. کلاس گذاشتم که مربی شوند و خودم هم ...
مشکلات داخلی روحانی را من نداشتم
نمی خواهد با کشورهای دیگر مساله داشته باشد و می خواهیم مسائل را حل کنیم. در ماجرای جنگ، بعد از آنکه قطعنامه را پذیرفته بودیم و اظهاراتی کردیم، دنیا مطمئن شده که نه جنگ طلب هستیم و نه توقعات زیادی داریم. فقط روی حقوق قانونی تکیه می کنیم. اراده ما هم همین بود که با دنیا دعوا نکنیم. لذا کارها زود پیش می رفت و معضلاتمان حل می شد. اگر یادتان باشد، قبل از تمام شدن جنگ و شروع دولت سازندگی وام ها و ...
فداکاری برای میهن، زرتشتی و مسلمان نمی شناسد
باره می گوید: یک روز از طریق اطلاع انجمن زرتشتیان تهران در جلسه ای شرکت کردم که به نظرم آمد مثل بقیه جلساتی است که درباره شهید برگزار می شود. مرا به محوطه ای باز در بزرگراه مدرس بردند. مردی با لباس نظامی به استقبال آمد و از من سوال هایی درباره فرهاد پرسید. از گذشته اش، تکیه کلامش و سمتی که در جنگ داشت. همه را گفتم و آنجا را ترک کردم. با خودم فکر می کردم لابد یک جلسه است مثل بقیه نشست ها. چند سال ...
بولتن سینما ؛ مجلۀ خبری روزانۀ سینما (24 اسفند)
انتشار گزارش عملکرد مدیرعامل خانه سینما، گزارش علی سرتیپی از میزان فروش سینمای ایران در سال 93، انتقادات جدی شان پن از وضعیت کلی فیلمسازی در هالیوود در گفت و گویی صمیمی، صحبت های فائزه عزیزخانی درباره اکران فیلمش روز مبادا در گروه هنر و تجربه و عباس کیارستمی ، تماشای فیلم های سینمایی انیمیشن در سالن های سینمای کانون پرورش فکری، دره خدایان پروژه جدید سینمایی لخ مایوفسکی ، افتتاح سینما پرشین مهرشهر کرج با اکران فیلم های نوروزی، گلایه محمدعلی سجادی از وضعیت مدیریت سینمایی کشور، آغاز نمایش دختر. مادر. دختر ساخته پناه برخدا رضایی در گروه هنر و تجربه، گزارشی از مراحل فیلمبرداری فیلم ویدئویی کج دست به کارگردانی مصطفی الماسی ، آغاز مذاکرات ادی مورفی برای بازی در فیلم ریچارد پرایر ، حضور محمدرضا عارف در اکران خصوصی رخ دیوانه ، درگذشتِ فرزندِ فیلمسازِ محمدعلی طالبی ، تحلیل فیلم سینمایی چیتی چیتی بنگ بنگ به کارگردانی کن هافس در سینما سینما ، ابراز علاقه ویژه امیررضا دلاوری به رمان کلیدر و سریال برکینگ بد ، آغاز همکاری تورج اصلانی با یک پروژه سینمایی بین المللی، گفت و گویی صمیمی با استاد علیرضا زرین دست در آستانه دهه هفتم زندگی اش، گزارشی از وضعیت سینما در فصل زمستان و درنهایت گزارشی از نشست فیلم طعم شیرین خیال باحضور کمال تبریزی (کارگردان) و محمدعلی حسین نژاد (تهیه کننده) سرخط مهمترین اخبار امروز بولتن سینمای ایران و جهان را به خود اختصاص داد. ...
نگرانی همیشگی یادگار امام (ره) چه بود؟
نمی دهند پسرش ازدواج کند لذا آنجا مصمم شدم که به سهم خودم جواب مثبت بدهم. - پدرتان با شما مشورت نکردند؟ چرا ایشان خود موافقت کردند-البته این بعد از این بود که احمدآقا به خواستگاری من در قم آمده بود-ولی به من گفتند: تو قرار است با یک آدم مبارز زندگی کنی ممکن است زندگی آرامی نداشته باشی. اشاره پدرم به ماجرایی بود که چند وقت قبلش برای همسر مرحوم حاج آقا مصطفی پیش آمده بود که ...
طلبه شهید هادی ذوالفقاری ؛ از آجری که در فتنه به صورتش زدند تا شهادت در سامرا
بروم اما تازه بعد از نماز مغرب و عشاء مراسم شروع می شود چنان استقبالی کرد از رفتن من که خدا می داند گفت من هم می آیم و تو را می برم. در فتنه سال 88 آجر به صورتش زدند/ تا مدت ها جای زخم روی گونه اش گود بود زهرا فرزند چهارم خانواده ذوالفقاری هم در تأیید حرف خواهر و برادرش به بیان خاطره ای از ایام اغتشاشات فتنه سال 88 می پردازد و می گوید: یک بار که در این تشنج ها و شلوغی های سال 88 ...
هاشمی رفسنجانی: ملک عبدالله گفته بود مرا با این ولد (دولت آقای احمدی نژاد) طرف نکنید
دولت آقای روحانی مذاکره با آمریکا طی دو جلسه در عمان شروع شده بود. آن موقع آقای صالحی وزیر خارجه بودند. از این جهت خیالشان راحت شد که رهبری موافقت کردند، چون بدون آمریکا نمی شد وارد این بحث شد. راه باز شد و ایشان هم رفت. اگر کند پیش می رود، تقصیر دولت نیست، تقصیر طرف مقابل است. بارها در حرف هایم گفته ام اگر واقعا حسن نیت باشد و مسائل سیاسی در میان نباشد، طی یک روز می توانیم حل کنیم. **پس ...
درد و دل یک جانباز: می خوام زنده بمانم!
راه نفسش را بسته و تپش های قلبش را به شماره انداخته بود. غلامرضا کمتر از نیم ساعت توانست با من درد دل کند و بعد آنقدر متاثر شد که دیگر نخواست حرفی بزند. خداحافظی کرد و با چشم های خیس رفت و آخرین جمله اش این بود که کاش همراه بقیه بچه ها، شهید می شدم... * چند بار شیمیایی شدید ؟ دو بار، یکبار در کربلای 4 جزیره مینو و یک بار در فاو. * کدام بیشتر یادتان مانده ...
پروین: سال 51 پیشنهاد منچستر را رد کردم
گفتند که شورت ورزشی بپوشم، من هم گفتم که شورتی نیستم. گفتم من با همین لباس و با همین کفش ها تمرین می کنم اگر می خواهید بمانم و اگر نمی خواهید هم بروم. خلاصه من یک جلسه تمرین کردم و به من گفتند که فردا باز هم بروم. به همین ترتیب روزهای بعد هم برای تمرین رفتم و زمان آن قدر گذشت که 15 ساله شدم و در نهایت مرا به تیم البرز که تیم دوم کیان بود بردند. شش ماهی آن جا بودم و در نهایت به تیم کیان رفتم. پس از ...
فاطمه طباطبایی: احمد آقا همیشه نگران رفاه زدگی مسئولان بود/ هرگز انزوای سیاسی را انتخاب نکرد
شدم که به سهم خودم جواب مثبت بدهم. پدرتان با شما مشورت نکردند؟ چرا ایشان خود موافقت کردند-البته این بعد از این بود که احمدآقا به خواستگاری من در قم آمده بود-ولی به من گفتند: تو قرار است با یک آدم مبارز زندگی کنی ممکن است زندگی آرامی نداشته باشی. اشاره پدرم به ماجرایی بود که چند وقت قبلش برای همسر مرحوم حاج آقا مصطفی پیش آمده بود که ساواک به خانه ایشان حمله می کنند و همسر ایشان ...
ابوحامد های دیگر در راهند/ ایشان برای قدس هم برنامه داشتند
معلوم کردند. خیلی صریح گفتند که کار من مبارزه با ظالم است و تا زمانی که بر خودم احساس تکلیف کنم در این جبهه خواهم ماند تا هر زمانی که طول بکشد، هر زمانی که جنگ تمام شد زندگی ما هم عادی خواهد شد. بنابراین من این آمادگی و پذیرش را از همان ابتدا داشتم. * و بعد که ازدواج کردید روند زندگی تان چگونه جلو رفت؟ آن طور که گفتید ایشان در جهاد در افغانستان بودند. سال 79 که ازدواج کردیم ...
پهلوانسر به زیر است!
جلویت می ایستاد تو هم جلوی او می ایستادی و حسابش را می رسیدی؟ نه! نه! من اصلا اهل دعوا نیستم. بعد از گرفتن بازوبند پهلوانی، برخورد دوستانت در مدرسه با تو چگونه است؟ در مدرسه مراسم استقبال از من به عمل آوردند و بیشتر شناخته شدم. این اتفاق مسئولیت مرا در قبال بچه ها و همکلاسی هایم سنگین تر می کند تا بتوانم با فروتنی و حفظ منش پهلوانی با دیگران رفتار کنم. ...
گذری بر زندگی شهید خیبر جعفری
ودر تأسیس خیریه وصندوق قرض الحسنه نقش مؤثری ایفا نمود وی در تشکیل کلاسهای آموزش قرآن وعقیدتی فعالانه می کوشید بعد از اخذ مدرک دیپلم به عضویت در سپاه پاسداران پذیرفته شدواز این طریق به جبهه اعزام گردید. مدت دوسال در جبهه خدمت نمود ودر عملیات های مختلف حضور یافت در مرخصی هایش برای کودکان ونوجوانان از مسائل جنگ وجبهه که همان فرهنگ ایثار وشهادت بود می گفت .خواندن نماز شب ونماز اول وقت را به ...
وقتی شهدا دانشجویان دختر گلستانی خط خورده از لیست ثبت نام را طلبیدند
نمی دانم که چه شد دوباره به ما اطلاع دادند که می توانید بروید به هر حال اسم آن را اثر اشک و دعا بگذاریم و یا طلبیدن شهدا، هر چه که بود برای ما سه تا یک معجزه محسوب می شد؛ یک روز صبح دیدیم که داخل اتوبوس نشسته ایم و از آنجایی که خیلی برای این سفر لحظه شماری می کردیم، تا به مقصد نرسیدیم باز هم باورمان نشد، تا اینکه وارد پادگان دوکوهه شدیم و باور کردیم که ما هم راهیِ نور شدیم! فاطمه حاجی ...
الهام حمیدی: 4شنبه سوری میدان جنگ شده!!
به مراکز خرید برای تهیه لباس، لوازم سفره هفت سین و خرید هدیه سر بزند و چندان هم از شلوغ شب عید گله ای ندارد. بهار حس زیبایی تازگی است من واقعا عاشق عید نوروز هستم. خیلی فصل بهار را دوست دارم و احساس می کنم با آمدن این فصل زیبا انرژی مضاعفی می گیرم. با وجود اینکه خودم در فصل پاییز به دنیا آمدم اما علاقه ای به فصل بهار خیلی بیشتر است و حس می کنم این فصل با آمدنش شور، هیجان و شادی ...
نقش استان چهارمحال و بختیاری در هشت سال دفاع مقدس
بود که در شکست خط دشمن عمل کرد و به اهداف ازپیش تعیین شده عملیات دست پیدا کنند. * تجلیل سردار شهید کاظمی از گردان ذوالفقار در همین رابطه فرمانده وقت لشکر 8 نجف، سردار شهید احمد کاظمی در سخنانی رشادتهای گردان ذوالفقار را ستود و گفت: اگر من سه گردان مثل گردان ذوالفقار داشتم العماره را محاصره می کردم واین درایت سردار نوروزی بود که گردان را به خوبی مدیریت کرد. بعد از این عملیات بود که ...
آقازاده ای که شاعر شد
لجوجانه و فضولانه عده ای هم جالب نیست. حس می کنی انگار کله شان را فرو می کنند زیر پوستت که فضولی کنند. همین پریروز یک آقایی مرا در خیابان دیده می گویدس لام. گفتم علیکم. گفت یک خواهش از شما داشتم. گفتم بفرمایید اگر از پسش بربیایم به چشم. می گوید من عاشق یک هنرپیشه ای شدم و چون شما مشهور هستید ایشان هم مشهور هستند، حتما همدیگر را می شناسید. گفتم: بروم خواستگاری برای شما؟ گفت که شما چه کار ...
15 داستان کوتاه از شهید برونسی
اسم بچه را فاطمه بگذاریم. سال ها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. می گفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش می کردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین. گریه اش ...
دو رکعت نماز برای خادم شدن در شلمچه/ نذر بچه ها برای خادمی شهدا
خادم الشهداء شدنش را این طور تعریف می کند. سال پیش که به راهیان نور آمده بودم خادمین شهدا را در یادمان ها می دیدم. یک لحظه دلم خواست من هم خادم باشم، توی همین شلمچه دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم من هم خادم بشوم. امسال در سایت کوله بار ثبت نام کردم و اسمم برای خادمی شهدا انتخاب شد. از 21 اسفند هم همراه با سپاه استان فارس به اهواز و از آنجا به شلمچه اعزام شدم. قرار است تا سوم عید در اینجا ...
عیدی سال 61 شهادت 2 پسرم در یک لحظه بود
منصوب شد. ما هرگز مخالفتی برای حضور بچه ها در جنگ نداشتیم. اما هیچ مادر و پدر شهیدی را پیدا نمی کنید که بگوید عزیزم رفت کشته شد و من خوشحال شدم، نه! چون راه اینها راه درست و صراطشان منیر است و برای اعتلای دستاوردهای انقلاب و نظام تلاش می کردند، مسرور و خوشحالیم. شهادت عاقبتی است که امیدوارم نصیب همه شود. شهادت در یک زمان و یک مکان آخرین باری هم که می خواستند به جبهه ...
گذشتن از جایزه "وسوسه های شیطانی" و فعالیت در اطلاعات سپاه
... تعجب و کنجکاوی اسماعیل بیشتر و بیشتر شد، توی راه حرف نمی زد. به میناب که رسیدند، ماشین مستقیم رفت سپاه. اسماعیل همه ی بچه های سپاه را می شناخت، یکراست رفت سراغ مسئول اعزام. در اتاقش را باز کرد و محکم کوبید به هم و با صدای لرزان گفت: این چه کاریه با من کردین؟! می خواستین آبروی منو ببرین مشکل من چی بود؟ مسئول اعزام سعی کرد اسماعیل را آرام کند اما نتوانست، فقط یک جمله دیگر ...
بازگشت پیکرشهید پس از 27 سال
نیز در این راه مقدس جان خود را فدا کردند. شهید بهروز قربانی نژاد نیز دفاع از کیان کشور را به آسایش و آرامش در کنار پدر و مادر خود ترجیح داد و در دوران مقدس برای انجام خدمت سربازی عازم جبهه ها شد تا برای امروز من و شما، آرامش و امنیتی پایدار به ارمغان آورد. در این فکرها بودم که پیرمردی با چهره ای آرام و صبورانه توجه ام را جلب کرد، با آرامشی که گویا سال ها منتظر آن بود، این شهید ...
روایت مدبر از مکاشفه عجیب یک عالِم درباره طلائیه/هشدار مدبر به متولیان راهیان نور/گلایه شادی از ...
در ذهن داشتید محقق شده است؟ مدبر: من هم از شما تشکر میکنم بابت ترتیب دادن این نشست.موضوع خوبی را هم برای گفتگو انتخاب کرده اید که معمولاً مغفول می ماند.حدوداً اواخر سال 69 و بعد از اتمام جنگ، بچه های رزمنده یک خلاء فرهنگی شدیدی را در جامعه احساس کردند.یعنی احساس میکردند آن فضایی که در جبهه بود در شهر نیست و همین موضوع بچه های رزمنده را آزار می داد.آن زمان به این نتیجه رسیدیم که فضای عنوی ...
لحظه های دلواپسی کنار آب های هور
صورتش خون آلود است. او را آرام به دیواره سنگر می خوابانم. می خواهم از آنجا بیرون بیایم و به پیش محمدعلی که حالا یک سنگر جلوتر رفته بروم که یکباره می بینم دهانش باز و بسته می شود.پس زنده است.با ترس و لرز بیرون می آیم و به صورت سینه خیز به طرف جنازه امدادگر شهیدی می روم که نیم ساعت پیش شهید شده است. کوله اش که روی بلانکاردش افتاده بر می دارم و با عجله به سنگر بر می گردم.شاکری به سختی نفس می ...
یادواره شهید غیوری؛ تابلویی رنگارنگ از سلحشوری ها و نمادهای مقاومت/آنجا که الوان ایران یکی می شود/از ...
زاده شد؟ یکی از دوستان شهید می گفت: حاجتی داشتم که از علی خواستم،گفتم خدایا او سرباز تو بوده با عشق هم برای تو رزمیده،12 سال و 4 ماه و 25 روز در صحرای مهران تنها بوده، میخواهم به این شهید متوسل شوم و مشکلم برطرف بشود. دوست دارم بروم بقیع، سفر مرا زودتر راه بینداز. من وقتی این درد دل را گفتم شب رفتم خانه،صبح که از خواب بیدار شدم خانمم به من گفت : دیشب که تو نبودی زنگ زدن و ...
درد من یک درد فرهنگی و تاریخی است/ متعرض سیاست نمی شوم
را دارید . شاید. اما نه با آن شدت. گفتم که ایشان سلام هم نمی کرد. یک شب فردید زنگ زد منزل. ما داشتیم افطار می کردیم. بچه کوچکم در آن زمان تنها فرد خانواده بود که روزه نبود. من گوشی را دادم دست او و گفتم این هم سهم تو، بیا از سخنان استاد استفاده کن و بهره مند شو تا من افطار کنم. (خنده) چون من به مرحوم فردید گفتم سر افطارم و اگر اجازه بدهید بعد از افطار زنگ بزنم، اما گوش نمی کرد که. ...
درد من یک درد فرهنگی و تاریخی است/ متعرض سیاست نمی شوم
را دارید . شاید. اما نه با آن شدت. گفتم که ایشان سلام هم نمی کرد. یک شب فردید زنگ زد منزل. ما داشتیم افطار می کردیم. بچه کوچکم در آن زمان تنها فرد خانواده بود که روزه نبود. من گوشی را دادم دست او و گفتم این هم سهم تو، بیا از سخنان استاد استفاده کن و بهره مند شو تا من افطار کنم. (خنده) چون من به مرحوم فردید گفتم سر افطارم و اگر اجازه بدهید بعد از افطار زنگ بزنم، اما گوش نمی کرد که. ...