سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (253)
خرد کردم. نتیجه اینقدر خوب شد که بادمجونا تو یخچال عین کنسرت می گفتن دوباره دوباره. 31. کاش کف خونه یه دکمه اجکت داشت می زدم همه پرت می شدن بیرون خودمم می خوابیدم. 32. دوست داشتم کارمند صداوسیما میبودم، میرفتم تو اتاق فرمان فقط اشاره میکردم. مامور پلمپ: حامد بهداد 33. میدونم اگه یه روز ازدواج کنم و مامانم من و شوهرم رو پاگشا کنه و برامون قیمه بپزه و برا ...
می خواستیم برانکو و چلنگر را به لباهنگ خندوانه بیاوریم، آهنگ کروات لب بزنند!
همه را از قبل سنتوری حفظ هستم. تا الان روی محسن یگانه تلاش کردم برای ترکی که می گفت: یادته آرزو می کردی یه روز تو خیابون آدما بشناسنت چی شده عینک دودی ... من فکر کردم می تواند نمایشی باشد اما متوجه شدم که اصلا نمی شود آن را حفظ کرد. *ملاک شما برای انتخاب آهنگ در این دوره چه بوده است؟ امیر علی نبویان: مجوز، فرقی نمی کند که انتخاب ما چه بود؛ چون اصلا انتخاب ما مهم نبود؛ یعنی ...
از لاک جیغ تا خدا چگونه شکل گرفت؟
دوست نداشتم. با همه لج کردم. دوم دبیرستان ناظم مان را کتک زدم. بعد رفتم توی دفتر مدیر. می دانستم پرونده های تحصیلی کجاست. پرونده ام را برداشتم و آمدم بیرون. چند وقتی بلاتکلیف بودم. تا اینکه بهم گفتند می توانی بروی مدرسه گاوها! از طرفی فقر هم فشار می آورد. رئیس جمهور آخوند بود و ما اینها را می دیدیم. بچه ها همه در فقر بودند. به درجات پایین جامعه اهمیتی داده نمی شد. خود من در آن سن و با ...
رامین رضاییان: کاش همه بازی ها مثل دربی بود
خوبی که داشتم و البته پدر تحصیلکرده ام این شرایط را نداشتم. من از روز اول حرفه ای بودم. وقتی برای اولین بار با یک هوادار عکس انداختی چه حسی داشتی؟ حس زیبایی بود. هر کسی که بگوید این مساله را دوست ندارد، دروغ می گوید. بالاخره همه انسان ها توجه را دوست دارند. یادم می آید یک روز از میلاد سلیمان فلاح در تمرین پرسیدند: آرزوی تو چیست؟ که گفت: دوست دارم به جایی برسم که مردم مرا با ...
مرد شکنجه گر همسر و کودک : نازک تر از گل به آنها نگفته ام
روز مواد نکشیده باشم. چه نوع موادی می کشی؟ همه نوع مصرفی داشتم اما شیشه راحت تر گیرم می آید و نیازی به زغال و اینجور چیزها ندارد، همه جا می شود راحت آن را کشید به خاطر همین سراغ شیشه رفتم. روز عروسی ات یادته؟ روز خوبی بود. زنم دختر بسیار خوبیه، همه شاد بودند و منم خیلی خوشحال بودم. اون موقع هم معتاد بودی؟ تفریحی می کشیدم حتی به اعظم قول دادم دیگر نکشم ...
یک تکه نان
نانوایی او مشغول به کار بودم این رسم را داشتم و تا بعدها که خودم هم نانوایی زدم و کسب وکار راه انداختم همچنان این کار ادامه داشت . سنتی که بعد از این همه سال هنوز هم پا برجا مانده است و حتی پایین و بالا رفتن قیمت نان هم نتوانسته آن را کمرنگ کند. یک بار نان خواستم اما با پارو دنبالم کردند آگهی پشت شیشه مغازه آقای عباسی زاییده یک اتفاق است؛ اتفاقی که حالا برایش تبدیل به یک خاطره ...
شیشه ؛راهی که مرد شکنجه گر برای دفاع از خود انتخاب کرده/احتمال تغییر فرجام پرونده به نفع شکنجه گر اعظم
... همه نوع مصرفی داشتم اما شیشه راحت تر گیرم می آید و نیازی به زغال و اینجور چیزها ندارد، همه جا می شود راحت آن را کشید به خاطر همین سراغ شیشه رفتم. - روز عروسی ات یادته؟ روز خوبی بود. زنم دختر بسیار خوبیه، همه شاد بودند و منم خیلی خوشحال بودم. - اون موقع هم معتاد بودی؟ تفریحی می کشیدم حتی به اعظم قول دادم دیگر نکشم اما بعد بدتر شد. - چرا ...
یادی از تنها شهید واقعه طبس/ هم محمد بود هم منتظر قائم(عج)
غصه نخور وی در ادامه با اشاره به اینکه بعد از شهادت "محمد"، چندین بار او را در عالم خواب دیدم، گفت: محمد در خواب در یک بهشت سرسبز و خرم و در کنار دوستانش بود؛ با دوستان خود گفتگو می کرد و خطاب به من که نگران بودم؛ گفت: تو اصلا غصه نخور . وی درخصوص روزهای شهادت محمد گفت: به دلیل اینکه محمد به ماموریت رفته بود و تنها بودم، به منزل مادرم رفتم، محمد پنج شنبه، ماموریت رفت؛ هرگاه ماموریت می ...
گفتگو با قاتل تلگرامی همسر
تلگرام با همسرش اختلاف داشته و ناخواسته او را کشته است. گفت و گو با قاتل هراسان است و مدام می گوید همسرش دیگر زنده نمی شود : اسمت چیه ؟ سیامک چند سال ازدواج کره بودی ؟ 25 سال که یک شبه تمام این 25 سال بهم خورد چرا همسرت رو کشتی ؟ به خودم مربوط میشه نمیخوام در مورد اون حرفی بزنم. زنم منو قسم داده که چیزی در موردش ...
نیکبخت: استقلالی هستیم نه پرسپولیسی
استقلال رو با اون همه محبوبیت و هفت سالی که بازی کردم ترک کردم و به پرسپولیس رفتم. داستانش خیلی مفصله من عاشق استقلال بودم و هستم و اگه این اتفاق افتاد که من پرسپولیس رو برای ادامه بازی انتخاب کردم بخاطر این بود که من تو تیم محبوب فقط می تونم بازی کنم و من با تماشاچی بزرگ شدم و این تماشاچی من رو نیکبخت کرد. نه تنها من که خیلی از بازیکن ها رو. ولی بعضی هاشون خیلی مغرور بودن. من همیشه با افتخار می ...
پشیمانم اما کاری نکرده ام
دونم اما یادم نمی آید که یک روز مواد نکشیده باشم. چه نوع موادی می کشی؟ همه نوع مصرفی داشتم اما شیشه راحت تر گیرم می آید و نیازی به زغال و این جور چیزها ندارد، همه جا می شود راحت آن را کشید به خاطر همین سراغ شیشه رفتم. روز عروسی ات یادته؟ روز خوبی بود. زنم دختر بسیار خوبیه، همه شاد بودند و منم خیلی خوشحال بودم. اون موقع هم معتاد بودی؟ تفریحی می کشیدم حتی به اعظم ...
بازیگر و کارگردان در نظام هالیوود مثل یک کارمند است /برج عاج نشین نیستم/ مثل یک سرباز صفر در خدمت ...
روز افتاد. ما در ایران معمولا کستینگ دایرکتور نداریم. در حالی که در سینمای غرب بدون این فرد اصلا فیلم ساخته نمی شود و هیچ بازیگری هم بدون معرفی او به فیلمی دعوت نمی شود. این وظیفه در ابد و یک روز علاوه بر کارگردان، بر عهده ی تهیه کننده هم بود و تا حد زیادی نتیجه داد. رضایی: در بازیگری مبحثی وجود دارد درباره ی تفاوت بازیگر مؤلف و مجری. از حرف هایت این طور برمی آید که تو در این فیلم سعی ...
چرا چشم دیدنتان را ندارند؟
اینکه در جریان این طنازی ها کسانی را برنجانند هم نمی ترسند. سنگ صبور، نه گستاخ سنگ صبورها می گویند: می دونم توی موقعیت خوبی نیستی! رفتار نادرست همسرت هم ناراحتیت رو بیشتر کرده؛ اما شاید بهتر باشه کمی صبر کنی و لااقل فردا برای این موضوع تصمیم بگیری. آدم های گستاخ می گویند: چطور شوهرت تونسته چنین حرفی بزنه؟ من اگه جای تو بودم همین حالا از اون خونه می رفتم! ...
داماد صدام حسین چرا از دست او به اردن گریخت؟/ماجرای جاسوس مخالفین که توانست تا پیش خود صدام هم ...
. *هنوز قانون آزادسازی عراق [در کنگره ی آمریکا] تصویب نشده بود؟ -دو سال بعد از این جریانات صادر شد. آمریکایی ها در ژوئن 1996 خواستند به آمریکا بروم. رفتم و در آنجا با [نیروهای] امنیت ملی و وزارت خارجه و سیا جلسه داشتم. گفتند: می خواهیم یک نیروی نظامی ذیل نیروی کنگره ی ملی برای پاسدار متارکه ی جنگ ایجاد کنیم و از تو می خواهیم التزام دهی که بدون هماهنگی با ما از این نیرو برای ...
فرهنگ در رسانه
؟ وقنی وارد کار شدم، خانم آبیار به من گفت با بچه ها جدی باش و بگذار تو را با گریم و لباس ببینند و به عنوان ننه آقا باورت کنند. روزهای اول ارتباطم با آنها تنها در دورخوانی ها بود آن هم با لهجه. پس از دورخوانی ها هم سعی می کردم سریع از محیط خارج شوم تا با آنها روبه رو نشوم. در یزد صبح ها گریم می شدم. بعد از اتمام کار با همان لباس و اکسسواری که داشتم به هتل می رفتم و بچه ها من را همیشه با ...
متللک جدید پسرا به دخترا .....
...> ************************************* یکی ار عذاب های جهنم باید این باشه که چهل تا دختر بیارن جلوت، بعد باید به تک تکشون پارک دوبل یاد بدی! من رفتم توبه کنم... *********************************** دیالوگی که امروز تو تاکسی شاهدش بودم (بین دوتا دختر): - موبایلت داره زنگ میخوره گلم - اَه پیداش نمیکنم!! - نکنه خونه جا گذاشتیش؟!! بعدشم بخاطر افراط در خنده، راننده لطف کرد پِیادَم کرد ...
کتابی که به لبخند اول استاد هدیه شد/ داستان زندگی امیرخان!
است که بتوانی لیاقت این را داشته باشی که به خانه خدا دعوت شوی. – من خوش بختم؟ – بله که خوش بختی. تو حالا به این خانه، به خانه خدا دعوت شده ای. – همیشه از کنارش رد می شدم. – این بار از کنارش رد نشو. برو تو! بانو دست هایش را باز کرد و دو دستش را به سمت در مسجد حرکت داد: بفرما تو، چیزی به نماز نمانده است. امیرحسین تردید نکرد. با کفش کتانی سفیدش خطی روی زمین مقابل ...
انتظاری که ارزشش را داشت
خورشید باید به همه جا نور بتاباند و خیلی ها را از ضلالت دربیاورد. از حسینیه بیرون آمدیم، سبک تر از قبل. ساعت تقریبا 12 ظهر بود. در اینجا از همسنگران دیگر خداحافظی کردیم و به خدا سپردیم شان و رهسپار خانه شدیم. * دانش آموز عضو انجمن اسلامی دانش آموزی مدرسه ارشاد منطقه 12 تهران پی نوشت گاه با خود می گویم اویس نشدن هم خوب است به هر حال اگر به دیدار نمی رفتم چیزی برای تصدع وقت شما نداشتم. منبع: وطن امروز ...
طرح شب کوک را قبل از راه اندازی من و تو به شبکه سه داده بودیم!
...، اصلاً با قسمت های آخر آن قابل مقایسه نیست، چون همه جا افتاده اند. قرار نیست کارهای عجیب و غریبی بکنیم و یا آدم های عجیب و غریبی را بیاوریم و یا از جذابیت های بصری غیرمتعارف استفاده کنیم تا مردم را پای تلویزیون بنشانیم. ما می خواستیم مخاطب بدون اینکه انتظار داشته باشد که اتفاقات غیرمتعارف و عجیب و غریبی روی صحنه ببیند، بنشیند و برنامه را تماشا کند. این طور نیست که ما از تولیدات موسیقایی خارج ...
امیر دل ها، فاتح اروند و علم کوه
روی مدد خود شهید حساب کرد. روی این موضوع که لابد اگر نمی خواست امروز هم این روزی فراهم نمی شد و این حرف ها همچنان ناگفته و این نام همچنان گمنام می ماند. بماند که با این قلم فرسایی ها هم نمی توان ادعا کرد که حتی حق کوچکی از شهیدی به این بزرگواری، به همین سادگی ادا شود. آنچه پیش رو دارید، برگ سبزی است پیشکش به روح بزرگوار شهید محمدرضا عسگری و دو یادگار نازنین شان، امیرعلی و امیرحسین. باشد که با مرور ...
زندگی سایه ها زیر پل مدیریت تهران
سالی می شود کارتن خواب شده است. از او درباره علت کارتن خواب شدن اش می پرسم: وقتی فهمیدند که اعتیاد دارم دیگه دست از سرم بر نداشتند. همه اش شروع کردند به گیر دادن. فقط کلید کرده بودند روی اعتیادم. آنها با من نمی ساختند؛ من هم با آنها. همه روی اعصاب هم بودیم. آخر مجبور شدم بیام بیرون. من نه از خانه دزدی کردم، نه اسباب و اثاثیه را فروختم. اون طوری که تو فیلم ها نشان می دهند ولی آخرش این قدر اذیت ام ...
سام درخشانی از ناگفته های زندگی کاری و زندگی مشترکش می گوید ! + عکس
؛ همسرم واقعا خیلی همراهی و همکاری کرد و زمان هایی بود که از 6 غروب تا 6 صبح سر کار بودم و وقتی برمی گشتم فقط یک ساعت فرصت داشتم تا سرویس بیاید و سراغ کار دیگر بروم و حتی حوصله و وقت این را نداشتم که حمام بروم؛ بنابراین فقط سرم را می شستم و همسرم کنارم می ایستاد و تماشا می کرد. می گفتم می شود این صحنه را تماشا نکنی؟ و همسرم جواب می داد از بس که تو را نمی بینم به همین هم قانع هستم! در ...
ماجرای شهید گمنام و فرزندخواندگی اش
بستم گفتم اگر میگن شما زنده اید و به خدا نزدیکید منو بفرست کربلا تا باورم بشه. چند روز بعد از هوانیروز زنگ زدن گفتن اگر کربلا میری بیا مدارک تحویل بده ، اونوقت بود که پسرمو پیدا کردم. آومدم سر مزار و ازش تشکر کردم. از اون وقت به بعد پنجشنبه ها و هروقت دلم بگیره میام با پسر شهیدم درد و دل می کنم. اشک تو چشماش جمع شد و گفت:حدودا 10 ماهی از این قضیه گذشت یه شب خیلی ...
امروز تو خیابون دوتا دختر از کنارم رد میشدن...
... • مطمئنم باورتون نمیشه واسه همینم اصن نمیگم خودمم سبک نمیکنم • *********************************** • امروز تو خیابون دوتا دختر از کنارم رد میشدن که چشمشون افتاد به تابلو تبلیغات درهای ضد سرقت، بعد خیلی جدی یکیشون به اون یکی گفت: اینا دیگه چقد بیکارن! این همه وسیله تو خونه ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (252)
در مورد شرایط سخت دوران کودکیش گفته: در 11 سالگی باید لباس های خود را اتو می کردم ، آخه نکبت اتو کردن شرایط سخته؟! وقتی میخوام چراغ اتاق رو خاموش کنم. 5. یه بار رفتم تو پروفایل یکی تو بیوش زده بود دل نبند که تش تلخیه، یه لحظه فکر کردم پروفایل یه خیاره. 6. برای کسی بمیر که حالا اگه برات تب نکرد لااقل یه قولنجی رودلی چیزی کنه. 7. یه بار علیرضا روزگار مییره ...
شاعر مگر کرگدن است!؟
موسیقی بود. وقتی آن ها را شنیدم قضیه عوض شد چون دیگر یاد گرفتم شعر را چطور باید خواند و به محض آن که یاد گرفتم همه آن شعرها را حفظ کردم. این شاعر اضافه کرد: کم کم به شعر نو علاقه پیدا کردم. اما هرگز به خودم نمی دیدم که روزی شعر خواهم سرود. چون درگاه شعر را آن قدر قدسی و والا می دیدم که به خودم اجازه نمی دادم و هنوز هم احساسم بر این است و فکر می کنم اگر کاری کردم بازی های بچگانه بوده و با آن ...
ربوده شدن دختر جوان توسط دو پسر
در اولین فرصت با پسری به نام سهراب آشنا شدم. اوایل آشنایی بیشتر تلفنی با او صحبت می کردم و چون شغلم خیاطی بود به بهانه خرید لوازم خیاطی با سهراب قرار گذاشتم. و به خانه شان می رفتم سهراب در این ملاقات های حضوری و مکالمات تلفنی، همه اش از ازدواج می گفت و من که سر پرخیالی داشتم به او اعتماد کرده و به این رابطه نامشروع ادامه دادم. مثل برق و باد ده ماه از آشنایی من با ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (101)
...! 5. یه بار رفتم تو پروفایل یکی تو بیوش زده بود دل نبند که تش تلخیه، یه لحظه فکر کردم پروفایل یه خیاره. 6. برای کسی بمیر که حالا اگه برات تب نکرد لااقل یه قولنجی رودلی چیزی کنه. 7. یه بار علیرضا روزگار مییره جلو آینه آهنگِ NARI NARI NARI رو میخونه، یهو میبینه تو آینه رضا رویگری داره آهنگ IRAN IRAN IRAN رو میخونه. 8. سخت ترین مرحله ی آمپول زدن آنجاست ...
ارائه طرح شب کوک به شبکه سه قبل از راه اندازی شبکه من و تو!/ برندگان برنامه های ماهواره ای الان کجا ...
، اصلاً با قسمت های آخر آن قابل مقایسه نیست، چون همه جا افتاده اند. قرار نیست کارهای عجیب و غریبی بکنیم و یا آدم های عجیب و غریبی را بیاوریم و یا از جذابیت های بصری غیرمتعارف استفاده کنیم تا مردم را پای تلویزیون بنشانیم. ما می خواستیم مخاطب بدون اینکه انتظار داشته باشد که اتفاقات غیرمتعارف و عجیب و غریبی روی صحنه ببیند، بنشیند و برنامه را تماشا کند. این طور نیست که ما از تولیدات موسیقایی خارج از کشور ...
دختر آبادانی
همه پرکار باشد و خستگی ناپذیر. یکسره کار می کرد و خم به ابرو نمی آورد. احساس می کردی خودش را فدای رزمندگانی کرده که با بدنی تکه پاره به آن بیمارستان منتقل می شدند و آرام می گرفتند. یک بار که از آن همه عطوفت و مهربانی اش نسبت به یک رزمنده قطع عضو حیران شده بودم دل به دریا زدم و رفتم سراغش و گفتم: شما خسته نمی شی که این همه زخمی و شهید می بینی؟ او اصلاً سرش را بالا هم نیاورد، فقط گفت: ...