سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای استعفا سایه، لطفی و شجریان از رادیو چه بود؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. قسمت هشت: جمعه سیاه - عاطفه استاد پایان کار شما در رادیو کی بود؟ 18 شهریور 1357 که در اعتراض به کشتار هفده شهریور استعفا دا ...
جان مریم ؛ محمد نوری
، که بریم به صحرا آی نازنین مریم آی نازنین مریم جان مریم چشماتو واکن، منو صدا کن بشیم روونه، بریم از خوونه شونه به شونه به یاد اون روزها آی نازنین مریم آی نازنین مریم باز دوباره صبح شد، من هنوز بیدارم آی کاش می خوابیدم، تو رو خواب می دیدم خوشه غم، توی دلم زده جوونه، دونه به دونه دل نمی دونه چه کنه با این غم؟ آی ...
کتاب گران نیست؛ ما ارزانیم
خودت برادر و پدر نداری؟ فکر کردی باهات شوخی دارم؟ گفتم: منظورم این است که جگرم را می فروشم و یک بن 10 تومنی می گیرم. متولی تپه، صدایش را پایین آورد و گفت: شما که ادعای کتابخونیت می شه نمی دونی جیگر همون کبده؟ حالا چرا جیگر؟ این بار نوبت من بود که به خاطر خطاب شدن با این واژه برافروخته شوم اما متولی تپه که این کاره بود خبط و خطایش را زود فهمید و اضافه کرد: می گم چرا می خواهی جیگرت رو بفروشی؟ بقیه ...
همه عمر از گوگوش سوءاستفاده شد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. قسمت هشت: گوگوش در رشت هستیم پس از اینکه صبحانه در محیط گرمی صرف ...
تامین اجتماعی رو چه به نمایشگاه کتاب؟!
فراتر از انتظار ما بود! این بار با تن صدایی آروم تر حرفش رو قطع می کنم و می پرسم میشه یکم درباره این نشست ها توضیح بدین. بازهم با همون لبخند استقبال می کنه و ادامه میده ما تو روزای اول نمایشگاه هفت نشست با این مضمون برگزار کردیم و تو قالب این نشست ها کارشناسان مختلفی به بررسی موضوعات اجتماعی پرداختن. خیلی عادت به پریدن وسط حرف ندارم اما باید بدونه که برای مصاحبه گرفتن و گزارش عملکرد نیومدم ...
(ببینید) آهنگ جدید علی عبدالمالکی بنام یه دل شکوندم /علی عبدالمالکی اوج هنرش رو گذاشت
... چقدر میگفت دوباره دوباره برگرد چه روزا که بی من تنهایی سر کرد اما حالا که دارم فکر میکنم میبینم انگار اونی که باخته بازی رو فقط من بودم این بار حتی یه بار نشد که بعد از اون عشق و ببینم از شدت عشق از رو لبی بوسه بچینم پشیمونم پشیمونم من دیگه بی تو نه نمی تونم نمیخونم نمخونم من دیگه جز برای تو ...
عصای دست مادر
. فاطمه دستم را گرفت و گفت: مامانی اگه یه روز تو و آقایی برین پیش خدا به نظرت می تونم مامان خوبی برای بچه ها باشم؟ قند را بین دندان هایم نگه داشتم و خندیدم! چراکه نه ای گفتم و بغلش کردم. بغضش را قورت داد. لب هایم را گزیدم تا خنده ام نگیرد. نمی دانستم باید خوشحال باشم که دخترم شده عصای دست مادر یا غصه بخورم به حال خودم که دخترم تا روزهای بعد مرگ من را هم تصور کرده است! مثل اینکه از توانایی هایش سرخوش باشد گفت: زینب که میره مهد؛ ولی دیگه محمدحسین رو باید با خودم مدرسه ببرم؟ چشم هایم را بستم. به این فکر کردم اگر بمیرم خیالم از بابتشان آسوده است. ...
آمریکا فشار بر نتانیاهو را برای آتش بس بیشتر می کند
کامل در غزه برسد و حماس را بتواند نابود کند فکر می کنید چه مسیری در این مدت طی شد مقامات آمریکایی حداقل در پشت صحنه خودشان دیگر ناامید شدند تازه اینها در ابتدای جنگ حمایت می کردند از هدف گذاری نتانیاهو برای نابودی حماس؟ ترابی: بله من یک خاطره راو عرض کنم اون روز های اول من شروع می کردم یادداشت برداری و جمع کردن مخالفت هایی که جریان غربی حالا امریکایی و اروپایی و اسرائیلی با روش جنگ داشتن. الان ...
وزارت کشور نقش تنظیم گری دارد
زنجیره های ارزش منطقه پیدا بکند و حتی در زنجیره های ارزش جهانی هم ما باید در عرصه محصولاتی که مزیت رقابتی برای خودمان جایگاه قائل بشویم و این اتفاق خواهد افتاد. امیدواریم که طرح توسعه زنجیره های ارزش راهبردی روز به روز بهتر اجرا بشود و تقویت بشود، چون ما حصل آن و نتایجی که داریم ازش می شنویم بسیار امیدوارکننده و باعث رضایت و خوشحالی همه مردم هم خواهد بود خیلی متشکریم که شما امروز مردم کشورمان را با اون بعد اقتصادی وزارت کشور هم بیشتر و بهتر آشنا کردید. ...
معمای اتوبان
و گفت: همسر من با یه آشغال به من خیانت کرد و از کشور خارج شد. در این بین دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که گزارش را برایش ایمیل کرده است. سرگرد پشت لپ تاپ نشست و از گزارش، پرینت گرفت و بعد رو به صولتی کرد و گفت: پس گفتین همسرتون بهتون خیانت کرده و از کشور خارج شده؟ صولتی گفت: بله دقیقا. سرگرد گزارش را محکم روی میز کوبید و گفت: پس این چیه؟ گزارش پزشکی قانونی می گه جسدی که ما توی ...
ماجرای چاپلین و زنی که او را متهم به تجاوز کرد
چارلی دچار یک نوع بهت و حیرت شده بودم. گفتم: آقای چارلی واضح تر صحبت کنید من از حرف های شما هیچ سر درنمی آورم. جریان چیست؟ جون بری کیست؟ خواهش می کنم ماجرا را از اول برایم شرح دهید. چارلی آه بلندی کشید و چنین شروع به صحبت کرد: – بله آقای جایسلر، حق با شماست بهتر است از اول ماجرا برای تان تعریف کنم تا شاید تمام نکات مبهم این داستان برای تان روشن شود. در حدود سه سال پیش بود که ...
نماز نخوان که شهید می شوی!
سنت است. همین که صدای اذان را شنیده بود بلند شده بود. من هم پیش خودم گفتم حالا که دیشب نشد اذیتش کنیم، الان تلافی کنم. حسین از حرف های من تعجب کرده بود. من هم زیر پتو از خنده غش کرده بودم. رفیقم محمد هم که اولین سفرش بود، کنارم خوابیده بود. با تعجب پرسید: حاجی! مگه تو اینجا نماز نمی خونی؟ گفتم: حرف نزن یره. مو تو مشهد نماز نخوانم که اینجه نخوانم؟ برو زیر پتو ساکت باش ببینم ...
ما گمشدگان
...: می خواهم از حرم بیرون بروم ، کدام سمتی بروم؟ راه را نشانم داد. اینکه چقدر راه رفتم و با چه شرایطی رفتم، فقط خدا می داند. مرد بودم؛ اما الان مثل یک زن اشک می ریختم؛ یاد مینا افتادم و گریه های مادرانه اش. از یکی پرسیدم: شما یک دختر قشنگ با سارافن نیلی رنگ ندیدید که تل سفید زده بود با روبان زرد. دختری پنج ساله سفید رو؟ سری تکان داد و عجیب نگاهم کرد. تقریبا از هر کس اطرافم بود ...
حدادعادل: پنج سال است که هر هفته معلم فرانسه دارم | به قول داش مشتی ها پدر عشق بسوزد
.... بعد از شهادت مجید من شعری گفتم و رفتم برای آقای خامنه ای خواندم. ایشان آن زمان رئیس جمهور بودند. شعری که برایشان خواندم این بود: نهال عمر مرا برگ و بار بودی تو/ دل خزان زده ام را بهار بودی تو، ستاره سحر من چرا پر از خون است/ کرانه ای که در آن آشکار بودی تو . ایشان خیلی متعجب شدند که من چطور شعر می گویم و خیلی هم مرا تشویق کردند. من گفتم آقا می دانید چه اتفاقی در من افتاده است ...
وقتی پرسپولیس بودم،نمی دانستم کجا بازی می کنم؛ می خواهم برگردم | فوتبال برتر یک بار هم من را ندید! | ...
برایم تیتر بزنند و بگویند سال بعد در استقلال و پرسپولیس خواهم بودم اما من حتی زمانی هم که در پرسپولیس بودم به کسی باج ندادم و می خواستم با توانایی خودم پیشرفت کنم. تو به نظر الان شرایطی مشابه دوره اول حضور شهاب زاهدی در پرسپولیس داری اینکه او هم نتوانست در پرسپولیس خودش را نشان دهد بعد از آن در لیگ های مانند اوکراین لژیونر شد و دیده شد و دوباره به پرسپولیس آمد حالا تو با این تجربه ای که ...
روایت خادمی که رزقش را از شهداء گرفت
ز جرات پیدا کردم که پای پدرم را در سجده ببوسم. ما مشهد زندگی می کردیم یک روز طبق روال گذشته با خانواده برای زیارت به حرم رفتیم، در حرم یکی از دوستان قدیمی ام را دیدم که خادم قسمت ولیچر بود، حالش را پرسیدم و گفتم علی جان شما چطور خادم آقا جان شدی تا من هم بتوانم خدمت کنم؟ به گنبد آقا نگاهی کرد و گفت: از امام رضا (ع) خواستم. گفتم بله باید اول از امام رضا(ع) بخواهیم اما روال کاریش چطور بود ک ...
حدادعادل: پنج سال است که هر هفته معلم فرانسه دارم/ به قول داش مشتی ها پدر عشق بسوزد/ هیات های مذهبی که ...
.... بعد از شهادت مجید من شعری گفتم و رفتم برای آقای خامنه ای خواندم. ایشان آن زمان رئیس جمهور بودند. شعری که برایشان خواندم این بود: نهال عمر مرا برگ و بار بودی تو/ دل خزان زده ام را بهار بودی تو، ستاره سحر من چرا پر از خون است/ کرانه ای که در آن آشکار بودی تو . ایشان خیلی متعجب شدند که من چطور شعر می گویم و خیلی هم مرا تشویق کردند. من گفتم آقا می دانید چه اتفاقی در من افتاده است؟ شنیده اید ...
توسط انتشارات شهید کاظمی؛ چاپ بیست وسوم دیدم که جانم می رود به نمایشگاه کتاب رسید
به گزارش خبرگزاری حوزه ، به نظرم این را دیده ام... بله... پسری است که در تهران با شما دوست می شود و اولش هم قدری سانتی مانتال است و بعد یواش یواش... خیلی وقت پیش خوانده ام. این ها جمله هایی بود که رهبر معظم انقلاب دیروز در غرفه شهید کاظمی و با مشاهده کتاب دیدم که جانم می رود بیان کردند. دوران دفاع مقدس گنجینه تمامی ناپذیری است که هرچه بیشتر به اعماق آن می رویم با ابعاد تازه ...
منو ببخش ؛ سیروان خسروی
تعداد بازدید : 100 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284 اگه نبودم من پیشت به وقتش چشمات همیشه اگه ابریه اگه دستاتو ول کردم میدونم تنهایی بد دردیه منو ببخش که ندیده گرفتم آرزوهاتو آره منو ببخش اگه خوب بودم با همه جز با تو جز با تو هی نمی دونم باهات بد شدم کی انگار تو رو باختم حیف ازت دورتر میشم هی اگه یه وق ...
فال حافظ متولدین هر ماه - چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403
ذره پیشرفت کردی و فهمیدی که چه سرنوشتی در انتظارت هست و برای چه کاری ساخته شدی. اما دیگه وقتش رسیده که از فکر کردن به این چیزها دست بکشی و بری دنبال آرزوهات. امروز ممکنه یه دعوا بین تو و عشقت پیش بیاد، چون یکی از شما خیلی عصبانیه. سعی کن که از این دعوا دوری کنی و اگه پیش اومد، یه کم صبر داشته باش و بعدا در موردش صحبت کنید. موقع شوخی کردن با کسی که تازه باهاش آشنا شدی خیلی مواظب باش و هر حرفی رو به ...
خلاصه داستان قسمت 60 سریال گیلدخت | قسمت آخر سریال گیلدخت
گرگ رو پیدا کنم ... اسماعیل هم اومد و جنازه تقی خان رو دید و خیلی ناراحت شد و داشت گریه می کرد که یکی از تفنگچیا اومد گفت اسماعیل گلنار خانوم رفته بیرون عمارت دنبال تو. یکی از تفگچیا رو بفرستم دنبالش؟ که اسماعیل هراسان خودش سوار اسب شد و رفت دنبال گلنار. آصف هم توی حیاط عمارت با گلوله سید رو کشت و بعدش به سمت جنگل فرار کرد. شب رفت و صب روز بعد صفی با یکی از بزرگان ...
ماجرای عصبانیت شهید باکری از یک راننده در جبهه
...! راننده گفت: شرمنده ام. آقا مهدی گفت: برای چی شرمنده من هستی؟ من چی کاره ام که تو باید شرمنده من باشی؟ شرمنده شهدا باش. راننده گفت: بزرگی کن و منو ببخش. ان شاء الله دیگه از این حادثه ها پیش نمیآد. آقا مهدی گفت: اگه تو این قدر که منو بزرگ تصور میکنی، به بزرگی شهدا و خون اونا احترام میذاشتی، هیچ وقت این کار رو با اون والورها نمی کردی که حالا بخوای به من التماس کنی. راننده شرمنده و گریان از پیش آقا مهدی رفت و آن قدر در جبهه ماند تا مجروح شد. ...
یکسری کتاب ها را باید مزه مزه خواند!
نخونده داشته باشم. مبینا جمشیدی: صادقانه نشر شما عامل ورشکستگی منه. مسئولان نشر شما لطفا به شکایت من رسیدگی کنید و با دادن کد تخفیف ازم دلجویی کنید. سپاس! یک کاربر: کتاب دلت رو الان نخری سال بعد یا نمی تونی پیداش بکنی یا پنج شش بار گرونتر می خری! و لازم نیست هر کتابی رو که خریدی فورا مطالعه بکنی. رویا شهری: زیاد می خرم و زیاد می خوانم. باز وقت کم میارم و کتاب نخوانده ...
اعلام جنگ ارژنگ امیرفضلی علیه مهران مدیری!
ساعت خوش امضا کردن یه جای امن تو کمدم تو ایرانه! چه پزها که سال ها باهاش ندادم. سایه: می دونم چی شد یهو ارژنگ امیرفضلی ترند شده. ولی اون موقع که تب ساعت خوش همه، مخصوصا دخترای نوجوون رو گرفته بود یکی از بچه های مدرسه ما شدیدا رو این کراش بود و شماره خونه شون رو پیدا کرده بود! لویی: ارژنگ امیرفضلی از همون ابتدا و برنامه های پرواز 57 و ساعت خوش، کمدین مورد علاقه من بوده توی اون جمعشون. ...
فال حافظ متولدین هر ماه - سه شنبه 25 اردیبهشت 1403
داری لذت ببری، نه بقیه. راستی در مورد رابطه ات با عشقت، انگار یه چیزی تو دلت شور انداخته و حس می کنی همه چی خوب پیش نمیره. نگران نباش، چون شما دو تا آدم منطقی هستین و می تونین با هم حرف بزنید و یه راه حل خوب پیدا کنین. مطمئنم که هر دوتون از نتیجه راضی می شین. یه چیز دیگه هم یادت باشه: اگه برای انجام کاری انگیزه کافی نداری، بهش “بله” نگو. وگرنه فقط خودت رو اذیت می کنی و از چاله می افتی تو چاه. حواست ...
عموی تتلو سکوتش را شکست / از پسری خجالتی تا روابطش با دختران کم سن و سال + گفتگو
به گزارش رکنا: انصاف نیوز: به عنوان مقدمه خودتان را معرفی کنید. من محمدعلی مقصودلو، عموی هستم. انصاف نیوز: چه حسی دارد عموی تتلو بودن؟ بیشتر از اینکه حس خوبی داشته باشم نگرانش هستم. انصاف نیوز: چرا؟ نگرانی تان به چه دلیل است؟ الآن به وجود آمده یا از ابتدای مسیری که طی کرده این نگرانی بوده است؟ خیر، الآن به وجود نیامده است. من خیلی از اینکه عموی ایشان هستم خوشحالم. ایشان پسر خیلی خوب و مهربانی ست. از موقعی که در گیر و دار همان مسائلی ک ...
فتحعلیشاه شاه می گفت الیزابت شیردل اگر زنده بود، سر پاپ را از بدنش جدا می کرد
پرسیدن سؤالات دقیق و گاه خندهداری در باره خاندان سلطنتی انگلستان او احترام و علاقه زیادی برای اعلاحضرت فقید جورج سوم قائل بود و او را پدر شاهان می خواند و میل داشت بداند که ایشان روز هایشان را چگونه می گذراند چون قبلاً گفته بودم که اعلاحضرت هر روز به دیوانخانه نمی رفت من جواب دادم که به گمانم هنگامی که پادشاه جوانتر بود مرتباً هفته ای دو بار به شکار گوزن نر اخته می رفت و هنگامی که برایش توضیح دادم ...
قهرمان هم سن و دغدغه های نوجوانان مهمترین ایده های نوشتن کتاب
: اول اولش، چهارم ابتدایی بودم، یک شعر نوشتم و همان موقع مدرسه، من را به کانون پرورش فکری و کارگاه ادبی معرفی کرد. من هم رفتم. اما چون ساعت کارگاه ادبی بعد از مدرسه بود و ساعت ناهار و من هم گرسنه بودم، خیلی توی کارگاه تمرکز نداشتم و دو سه جلسه بیشتر نرفتم. برای همین، حالا که خودم مربی ادبی هستم، وقتی ساعت کارگاهم، بعد از مدرسه ی اعضا هست، به آنها می گویم، حتما یک لقمه برای خودتان بیاورید و قبل از ...
فتحعلیشاه شاه می گفت الیزابت شیردل اگر زنده بود، سر پاپ را از بدنش جدا می کرد
پرسیدن سؤالات دقیق و گاه خندهداری در باره خاندان سلطنتی انگلستان او احترام و علاقه زیادی برای اعلاحضرت فقید جورج سوم قائل بود و او را پدر شاهان می خواند و میل داشت بداند که ایشان روز هایشان را چگونه می گذراند چون قبلاً گفته بودم که اعلاحضرت هر روز به دیوانخانه نمی رفت من جواب دادم که به گمانم هنگامی که پادشاه جوانتر بود مرتباً هفته ای دو بار به شکار گوزن نر اخته می رفت و هنگامی که برایش توضیح دادم ...