سایر منابع:
سایر خبرها
یادداشتی به یاد شهید جمهور/ قلبا دوستت داشتیم آقای شهید رئیسی عزیز
.... به عنوان مقدمه ی صحبت بچه ها چند جمله ای صحبت کردم، خوب یادمه گفتم: "امروز مهمان شخص عزیزی هستیم" ادامه دادم "البته منظورم امام رضا(ع) است" خندید و جلسه رو ادامه دادیم. 16 آذر 1402 که رئیس جمهور اومده بود دانشگاه شهید بهشتی، بعد از صحبت دانشجوها و قبل صحبت آقای رئیسی یکی از اعضای نهاد ریاست جمهوری ازم خواست موقع دعوت حاج آقا بگم "رئیس جمهور محبوب و جهادی" گفتم از من این حرفا ...
مردی که رگ خواب تبریزی ها را بلد بود
سرک کشید. آمده بود که بساط عزای هنرمندان شهر از رونق نیافتد. او می دانست درست، کی و کجا باید باشد. چهار اکران فیلم سرهنگ ثریا بود. دیر کرده بودم. سالن سینما 29 بهمن پر بود تقریباً. از در که وارد شدم دیدم یک روحانی کنار فرهاد باغشمال نشسته. ته دلم گفتم حاج احمد ذاکری است لابد. دقت نکردم اصلاً. فکر نمی کردم باید کس دیگری باشد. چراغ ها که روشن شد دیدم همه، رو به آخر ...
# پرسه در فضای مجازی
) قرار گرفت. مزد دفاع از کودکان فلسطینی سلمان معمار: نمی دونم ولی فکر می کنم امیرعبداللهیان شهادتش رو اونجا گرفت که برای بچه های غزه از این کشور به اون کشور می دوید... مرد خوب خدا سبحان برکتی با انتشار تصویری از شهید آیت الله آل هاشم، امام جمعه فقید و مردمی تبریز در کنار همشهری هایش نوشت: آیت الله آل هاشم همیشه کنار مردم بود، همیشه دغدغه مردم داشت، روحت شاد مرد خوب خدا ... ...
لحظه های دلهره آوری که خلبان رئیس جمهور از سقوط هلیکوپتر ثبت کرد! + فیلم
عشق و محبت و صفا و صمیمیت برای تو خواهد بود. هر روز که میگذره، امیدت به آینده بیشتر میشه. ذهنت پر از سواله و هی داری به این ور و اون ور فکر میکنی. برای اینکه از این حال در بیای، باید با بقیه بیشتر حرف بزنی و ازشون کمک بگیری. ذهنت رو هم باز بذار و سعی کن که اتفاقات رو از زوایای مختلف نگاه کنی. اینجوری میتونی یه جواب خوب برای سوالاتت پیدا کنی، فقط کافیه که از حقیقت نترسی و باهاش روبرو بشی ...
شاعران لرستانی در رثای شهید جمهور شعر سرودند
خود را بی صدا در گوش مه می گذاری سر به روی صخره در آغوش مه ای تو داغ مانده بر جان وطن، از رفتن ات می شود آتش به پا در جنگلی از جوش مه رخت دنیایی ندارد طاقت جان تو را می رهی مثل پرستو بر تنت، تن پوش مه تا کجاها می روی تا خدمت مردم کنی در تعجب می شود گم، چهره ی مدهوش مه ای شکوه رفتن ات مثل سبکباران رها کس ندیده توی دنیا پیکری بر دوش مه ...
ماجرای کافه گردی های ابتهاج و مرتضی در دهه سی
...> - می فرمودید. آره... باکیوان نشسته بودیم و داشتیم چایی میخوردیم. کیوان به من گفت: سایه! متوجه هستی که شعرهای اجتماعی تو چقدر عاشقانه است. گفتم: آره، تو متوجه هستی که شعرهای عاشقانه من چقدر اجتماعیه خنده ملایمی میکند.. خوب یادمه... چه حرفهای خوبی میزدیم!... حیف. - با مرتضی کیوان از کجا آشنا شدید؟ یکی دو روز بعد از اینکه سراب منتشر شد - سراب رو در خرداد 30 انتشارات ...
واکنش فعالان حوزه کتاب کودک و نوجوان به شهادت رئیس جمهور
: چند وقت پیش داشتیم دردودل سیاسی می کردیم. گفتم شاید الان بهشتی و رجایی و مطهری نداشته باشیم ولی آدمای سالم و زحمت کشی داریم که صادقانه درد مردم دارن. بعد آمدم مثال بزنم گفتم مثلاً همین رئیسی یا امام جمعه تبریز... . احمد مدقق، نویسنده: به مردم شریف ایران تسلیت می گوییم. . سنا ثقفی ، نویسنده: من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می روی به ...
پیام های تسلیت مداحان کشورمان در شهادت آیت الله رییسی
به گزارش ایران اکونومیست، میثم مطیعی مداح کشورمان در توئیتی با یک بیت شعر نوشت: ای نشسته صف اول! نَنِشستی یک روز در صف اول پرواز تو قامت بستی... سیدرضا نریمانی نیز در اینستاگرامش با انتشار تصویری از رئیسی نوشت: یک عمر دل به مردم این حاک داده ای شایسته نیست غیر شهادت برای تو حسین طاهری هم نوشت: خیلی ها گفتند چرا از این دولت انتقاد ...
زیباترین و شیک ترین مدل های گوشواره دخترانه + عکس
به گزارش رکنا، همیشه یکی از اون زیورآلاتی بوده که خانم ها خیلی دوستش دارن و هیچ وقت از مد نمیفته. حالا که داریم از گوشواره دخترونه حرف می زنیم، دیگه بحث خیلی جذاب تر میشه! چون گوشواره های دخترونه همیشه با یه عالمه خلاقیت و تنوع همراهه. از گوشواره های ساده و میخی گرفته تا مدل های بلند و شیک، همه و همه جای خودشون رو تو جعبه جواهرات دخترونه باز کردن. پس بذارید با هم یه سری به دنیای گوشواره های ...
حاج آقا من همونم که بهت صبحانه دادم اگه خدا بهت اجازه شفاعت داد یاد من باش
... یک بار امتحان مکاسب داشتیم در انتهای برگه نوشتم: نگفتی گر بیفتی گیرمت دست؟ از این افتاده تر کاکنونم ای دوست؟ حاج آقا! من همونم که بهت صبحانه دادم این شما و این برگه من اینقدر به دلش نشسته بود این شوخی بنده که بعد از اون گاه و بیگاه حرفش بین ما بود. یکبار زمان تولیت ایشون در آستان قدس رضوی که داشتند به محضر امام رضا (علیه السلام ...
ولایت عشق چگونه ساخته شد؟
بعد از انقلاب، از گویندگی دست کشید و به بازیگری رو آورد. به محض اینکه فرخ رو دیدم، با خودم گفتم همینه، خودشه. دست به دامن زنجانپور شدم و گفتم: بیا بریم با هم بگیم. فرخ رو صدا کردیم و نشستیم و نقش امام رو مطرح کردم. با شور و هیجان گفت: نقش امام رضا(ع)؟ چی از این بهتر! با شرمندگی گفتم: ولی فرخ جان قرار نیست چهره امام دیده بشه. بلافاصله گفت: مهم نیست. مهم بازی کردن یه ...
قصه یک روزنامه نگار از غرق شدن تایتانیک در تهران
؛ تسلیم دربرابر این حقیقت که تو را، رویا غرق کرد!... این سرگذشت، واقعی است. داستان تایتانیک در تهران غرق شد در 12 فصل نوشته شده است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: منصور، حرف رامین را قطع کرد و با عصبانیتی تصنعی گفت: این چه حرفیه عموجون ... مگه می شه یه پدر بچه ش رو بکشه؟ ... اون توی قصه هاست. من پدر نیستم اما می دونم همه زندگی رامین، بچه هاش هستن. ...
شاهنامه بابا آب داد ادبیات ماست
مسجدالجواد مرسوم بود یک شاعر با خطیب یک سخنران با هم بودند. آن اوایل این طوری بود یک بزرگواری رفت گفت شاعر ملی ما نسیم شمال است. باید شعرا مثل نسیم شمال شعر بگویند. نوبت ما شد رفتیم شعر بخوانیم؛ گفتم شعرا نباید حرف بزنند ولی تو رو خدا به جای حافظ اینطور نشود که ننه جان فردا سمنو می خواهم/ سمنو مثل لبو می خواهم . اقتدای به توده ها بود و اقتدای به توده ها نمی دانم به نفع توده ها تمام شد یا خیر. روزی 100 تا ...
ماجرای دختری رشتی که سایه برای او شعر سرود
لحن سایه بود وقتی این جمله را گفت (! خلاصه باید می اومدم تهران روز شنبه از رشت اومدم تهران مثلاً و همون غروبش مخفیانه برگشتم به رشت و خونۀ خودمون هم نرفتم و رفتم خونه دوستی. از گاراژ تا خونه دوستمون صد متر فاصله بود واسه اینکه کسی ندونه که من به رشت برگشتم رفتم خونه دوستم. دوستم هم آدم بی چیزی بود و یه اتاق خیلی فقیرانه ای داشت... بعد به گالیا پیغام دادم که من می خوام تو رو ببینم دفعه ...
بیا مشهد
. گفتم: چگونه به آرزویت رسیدی؟ گفت: مهدی(عج) آمد و سرم را بست. دستم را به آرامی بردم و دست به سرش زدم. با دقت نگاه کردم، دیدم مثل اینکه یک جراح متخصص چندین ساعت زحمت کشیده و سر او را این طور منظم بسته. من بلندش کردم و گفتم: براتی به من فرمود این زخمهای شما را که می بندم، موقتی است. بعد از دوروز پیش شهدا خواهی آمد. خلاصه درست بعد از دو روز او شهید شد.... من هم با خودم گفتم: ای کاش چنین ...
می بینی که زنده ام...
! با لحنی آرام گفت: نه! تو خدای ناکرده از این بابت ناراحت نباش. هر دو با هم از دنیا می ریم. بعد از شهادتش، موقع دلتنگی خیلی به این موضوع فکر کردم تا این که به خوابم آمد... پرسیدم: حبیب! مگه نگفتی با هم می ریم؟ پس چرا تنها رفتی و بدقولی کردی؟ با همان لحن آرام همیشگی جواب داد: همسرم! تو چرا این قدر به دل گرفتی؟ من گفتم: هر وقت به عمر طبیعی از دنیا رفتم با هم می ریم ...
چگونه یک دانشجو افسر سازمان سیا می شود؟
که فکر می کردم دیگر هرگز از سیا خبری نخواهد شد. مطمئناً، هر کسی می توانست در آزمون ورودی شرکت کند، اما حتی اگر در آزمون موفق می شدم، سابقه ی شخصی ام مطمئناً مرا از دور خارج می کرد. حتی با جدا کردن مورد مادرم که به چپ متمایل بود، هیچ تجربه ای نداشتم. آخرین شغل ثابتی که داشتم، شستن ظرف ها در جورج تاون بود. اشتباه می کردم. یک روز صبح، حدود یک ماه بعد از آزمون، یک تماس تلفنی از راه دور از ...
زیارت امام رئوف با یک پرچم سبز+ فیلم
خیال را راهی حرم کند، می شود نزدیک ترین راه به باب الجواد و صحن انقلاب و ایوان طلا با ورود خادمان امام رئوف و روشن شدن چشم همکاران به پرچم سبز متبرک حرم آن حضرت، حال و هوای تحریریه هم عوض می شود و دوستداران زیارتش به گرد پرچم گرد آمده و با همکار مداح همزبان می شوند که ای صفای قلب زارم، هر چه دارم از تو دارم؛ تا قیامت ای رضا جان، سر ز خاکت برندارم؛ منم خاک درت، غلام و نوکرت، مرا از در مران، به جان ...
ماجرای استعفای شجریان، لطفی و سایه از رادیو چه بود؟
که شما سی سال بعد برید بگید که من اون موقع شب و روز با فلانی بودم و یک شب بهش گفتم: غزل نگو و شعر نو بگو من می گم که والله بالله آقای عظیمی در اون مدت شبانه روز با من بود از غزل من هم خوشش میومد اما روابط ما طوری نبود که او این حرف رو به من بزنه یعنی حجب و حیاش اجازه نمی داد... عیب تکیه کردن به حافظه همینه دیگه واسه همین بود که مرحوم قزوینی می گفت: بسم الله الرحمن و به حافظه ام اعتماد نمی کنم. همه ...
تعمیرات کمک فنر با دستگاه های شارژ کمک به جای تعویض آن
که شنیده بودم گاهی اوقات حتی کمک های نو هم می تونن گازشون کم باشه، رفتم تو فکر که بعد از خرید خودرو با قیمت چند برابر کارخونه، چقدر ممکنه لازم باشه صرف تعویض قطعاتی کنیم که خراب بودنشون نسبت مستقیمی به اقبال بلندمون داره. این طوری که نمی شه باید راهی برای اینکه از این کمک نو استفاده کنیم باشه. پس رفتم سراغ حضرت گوگل و جستجو کردم " شارژ کمک فنر" و متوجه شدم اخیراً دستگاهی برای شارژ کمک ...
روش های فرزندپروری
مادر: هیولا ؟ از هیولا می ترسی؟ هیولا چی هست؟ بچه: میگن، هیولا میاد، آدما رو اذیت می کنه! مادر: بزار برات بگم ، وقتی بچه بودم خیلی دوست داشتم ، مامانم میومد پیشم، بهم می گفت:” دختر گلم، از چی می ترسی؟ منم بهش می گفتم: از هیولا! اونم می گفت : راست می گی، دختر نازی مثل تو از چیزی که نمی دونه چیه می ترسه؟ ولی وقتی بدونه ، چیه دیگه ازشون نمی ترسه. منم دوست داشتم بهش بگم: حالا ...
یک گزارش درباره مجروحان جنگ
...، به عنوان کادر درمانی رسمی به مجموعه بهداری سپاه معرفی شدم. این مجموعه از آقای جواد فریمانی و پنج شش نفر دیگر تشکیل شده بود. آقای فریمانی به من گفت: شما با توجه به تجربه ای که داری، برو خانه مجروحان. گفتم: خانه مجروحان چیه؟ گفت: بیمارستان بنت الهدی رو که بلدی، پشت اون ما یه ساختمون داریم که داخلش یه داروخونه است با معدودی دارو و یه اتاق سی اس آر (اتاق استریل و ضدعفونی). شما می ...
عباس را به ماشین بستند و تکه تکه کردند!
نمی آد بیرون، تو خونه هم از زیر قرآن ردت کنن. عباس واقعاً از خوشحالی پرید بالا. از آن طرف باباش قهر کرد! گفت: عباس پس من چی؟ عباس گفت: بابا نمی دونم. ولی پرونده ت رو خودم تحویل دادم. باباش بلند شد رفت تو اتاق و قهر کرد که چرا منو اعزام نمی کنند! عباس بلند شد سریع رفت حموم و غسل شهادت کرد. ساکش رو که بسته بودیم گرفت و آماده شد. از زیر قرآن ردش کردیم و رفت. من و باباش پشت سرش رفتیم تو کوچه؛ اما عباس ...
چگونه اعتماد به نفس کودکمان را از بین می بریم؟
یه جا تو کتاب "رشد و افزایش عزت نفس"، دکتر متیو مک کی(McKay) می پرسه؛ چطور از همون بچگی عزت نفس بچه رو داغون می کنیم!؟ و بعد جواب میده. به سادگی و با ارسال پیغام "یه روز ولت می کنم و میرم"... دکتر مک کی میگه؛ مهم ترین اتفاقی که حس ارزشمندی یه بچه رو می تونه نابود کنه اینه که بچه احساس کنه یه روز قراره ترکش کنن. رها شدن انقدر واسه یه بچه وحشتناکه که به معنای تهدید زندگیشه ...
مقصد میوه های لاکچری کجاست؟
گذاری می کنند پرسیدم که با صبر و حوصله شروع کرد به توضیح دادن: آووکادو از کنیا وارد میشه و چندان هم مزه خاصی نداره ولی تقریبا بیشتر مشتریان دوست دارند، تو همین بازار هم بچرخی از 70 هزار تا 300 هزار هم می تونی پیداش کنی ولی گول این بسته بندیا رو نخور، با یه بسته بندی و سلفون کشی گرون تر میدن بهت وگرنه همش از کنیا میاد و هیچ فرقی با هم ندارن . سراغ میوه های دیگر رفت و گفت: این یکی اسمش ...
کشف انبوهی از گنجینه های باستانی از مقبره های 1800 ساله در چین+ تصاویر
با خودم تش چی؟ تو مث یه سیاره اومدی دور دلم گشتی تویی تنها کسی که اومد و از مرز دلم رد شد یه جوری خوبی نمیشه باهات یه ثانیه م بد شد این دیوونگی با تو یه جور دیگه س به این دیوونگی مثل ما دوتا کی هس؟ بارون عشق با تو میباره رو من تو که پیشمی یه حال عجیبیه تو من خوبه تو رو دارم خوبه تو رو دارم خوبه تو رو دارم خوبه تو رو دارم آرزوم اینه بمونی کنارم خوبه تو رو دارم تو رو دارم ...
شاعر آمدم ای شاه پناهم بده : امام رضا رویم را زمین نینداخت +صدای شاعر
بگویند که در آن سه کلمه رضا باشد. من به حرم رفتم و گفتم: شما منبع آبرو هستید و اگر من بیتی با این مشخصات نگویم، هیچ اتفاقی نمی افتد. منتها من شاعر شما هستم و خوب نیست نتوانم چنین بیتی بگویم. بعد از آن، بیتی گفتم که به جای 3 رضا 6 رضا در آن بود. صدای مرحوم چایچیان را بشنوید که این خاطره را تعریف کرده است. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی انتهای پیام/ 801 ...
آن ها نیاز ندارند با (ما ) بیایند
سماور برقی را فشار دادم و برای انجام سراغ کارهای عقب مانده،پشت پیشخوان کتابخانه مستقر شدم. با صدای تق تق کفش های اولین مراجعه کننده و ملودی خش خش کشیده شدن یک بسته روی زمین،سرم رو بالا آوردم و خوش آمد گفتم. بانویی حدودا 50 ساله با پوششی موقر و مرتب روبه روی من ایستاده بود، سلام کرد و با اشاره به پلاستیک نسبتا حجیمی که به همراه آورده بود،گفت: خانم این کتاب ها را برای اهدا آورده ام، مدتی است که قصد ...
همه شوهران شهناز تهرانی رقاصه فیلم های قبل انقلاب و لیلای صمد آقا + عکس ها و بیوگرافی
... من چون تو اجتماع زندگی می کردم کمتر زجر می کشیدم، برادرام رفتن اروپا و من هم آلوده سینما و تلویزیون شده بودم تا رسیدیم به برنامه های تئاتر، اون روزها تو لاله زار کار می کردم . بعد از اینکه از آمریکا دیپورتم کردن که رفته بودم کانادا، ولی خب اونجا هم زندگی خیلی سخت بود، تصمیم گرفتم بیام به استانبول و آمدم، البته اینجا هم باز یه مقدار از پولهای من رو دزد زد و حتی چند شبی رو هم گرسنه ...
چه حرف هایی موجب سرد شدن رابطه زوجین می شود؟
صادقانه بیان کند یا نسبت به بعضی چیز ها بی تفاوت باشد، برای نمونه به او نگویید: به نظرت من از دخترخاله ات قشنگ تر نیستم؟ یا نمی دونم پسردایی ات چطوری تونسته یه خونه کوچیک رو به این بزرگی کنه و تو نمی تونی؟ تعمیم ندهیم وقتی از کلمه هایی تعمیم دهنده مانند هرگز ، همیشه و هیچ وقت استفاده می کنید، به معنای این است که هنوز همسرتان را نبخشیده اید و قرار نیست که چیزی را هم فراموش کنید ...