سایر منابع:
سایر خبرها
روی دریا با هاشمی و روحانی میگو خوردیم
دیدم احمد کاظمی که از فرماندهان نیروی زمینی سپاه بود نشست و ظرفی کشید جلو، چند تکه نان و پنیر و سبزی گذاشت جلویش و خورد بعد هم چیز دیگری نخورد. گفتم این همه غذا هست چرا نمی خوری، احمد آقا گفت نه ما به این سفره ها عادت می کنیم بهتر است از خودمان مراقبت کنیم و از این تشریفات خالی باشیم. آن زمان بچه ها خودشان را حفظ می کردند. این طرف تر آمدم. آقا رحیم را دیدم که ظرفش تمیز تمیز است و هیچ چیز استفاده ...
کواچ: اگر امکانش هست اجازه بدهید بانوان به ورزشگاه بیایند
امیدوار است تیمش نتیجه خوبی هم می گیرد، نه تنها در لیگ جهانی که حتی دلش به المپیکی شدن ایران هم روشن است. کواچ که یک سال است هدایت تیم ملی را برعهده گرفته بی پرده حرف می زند و در گفت و گوی عیدانه با خبرآنلاین،از مهمترین سرگرمی اش در تهران می گوید: زیاد جایی نمی روم.بیشتر در هتل المپیک می مانم و کوبیده و ماهیچه می خورم. *یک سال از حضور شما در ایران گذشت، با شروع کار شما،محبوبیت ولاسکو ...
راهزنان فرهنگی استعدادهای جوان را می دزدند/در راه سخت قدم گذاشتیم
شهرهای دیگر نیست. اگر هم خود کارگردان ها بخواهند شخصا این کارها را بکنند کسی به آنها کمک نمی کند در نتیجه بچه ها هم مجبورند به تهران کوچ کنند تا شاید با همه سختی هایی که برایشان هست بتوانند کاری بکنند. من خیلی خوشحالم که با همه سختی هایی که کشیده ام به اینجا رسیده ام. مصطفی مقیمی: من فکر می کنم اگر شهرستان هم بودم برای تست می آمدم و اگر قبول هم نمی شدم خیلی ناراحت نمی شدم؛ چرا ناراحت می ...
ابومهدی المهندس کیست؟
که ما در آنجا تیپی به نام تیپ المصطفی تشکیل دادیم که از هزار و 500 نیرو تشکیل می شد. تو وابسته به حزب الدعوه بودی و بعد هم شدی سخنگوی سپاه بدر؟ بله، من فرمانده سپاه بدر شدم. در ابتدا یک رزمنده بودم و بعد شدم فرمانده سپاه و در سال 1985 به عضویت مجلس اعلای اسلامی درآمدم و بعدش عضو شورای فرماندهی شدم که از هشت عضو تشکیل می شد و در رأسش شهید محمدباقر حکیم قرار داشت. من ...
تک و پاتک های پی در پی در عملیات کربلای 5 به روایت رزمنده گردان تخریب
سوار بر کفی تریلی ها برگشتیم به موقعیت اوجاقلو و دوباره آموزش های غواصی در گردان تخریب شروع شد. آقای ربیعی فرمانده گردان بود. با این که بعد از والفجر 8 آموزش های خاصی را ندیده بودم ولی همچنان از آمادگی جسمانی خوبی برخوردار بودم. همراه سیدداود علوی و دیگر بچه ها شدیم جزء گروهان غواصان. مسئول گروهان هم سیدداود بود. از بچه های سراب و اردبیل نیز در این گروهان حضور داشتند. تا چهار روز مانده ...
درخشان: عیدی هواداران پرسپولیس را قبلا دادیم
حال روزهای خوبی هم داشتید و حمیدخان فرگوسن شدید! بله، بعد از پیروزی مقابل لخویای قطر تماشاگران مرا مورد لطف خود قرار دادند. بهترین خاطره حمید درخشان در سال 93 چه بود؟ برد شیرین 3 بر صفر مقابل لخویا بازی بسیار خاطره انگیزی بود. ولی ما فکر می کردیم دربی هفتادونهم و پیروزی مقابل استقلال بهترین خاطره شما باشد؟ آن هم خیلی خوب و لذت بخش بود منتهای مراتب ما در ...
توصیه های بهاری شخصیت های سیاسی به عموم مردم
متوجه اهمیت موضوع نمی شدن واگه می بینین که جدی گرفته نشد، از دکتر احمدی نژاد نبود، مقصر خودم بودم. دعا کنیم دکتر برگرده، این دفعه حتما سه بار تکرار می کنم. محمدباقر قالیباف: توصیه می کنم در همه احوال به انتخابات ریاست جمهوری دور بعد بیندیشید، خوب نگاه کنید، شاید همین دور وبر کسی حقش بود، رئیس جمهور بشه و نشد. ما در همه احوال مشغول انتخاباتیم. یه وقت می بینه وقتشه می ریم تبلیغات می کنیم و رای می دیم، یه وقت هم وقتش نیست ستادهای انتخاباتی رو ساماندهی می کنیم برای چهارسال بعد. همین تعطیلات هم موقع خوبیه که به این موضوع بیندیشیم. امیر فضل اللهی - روزنامه ابتکار ...
ماجرای دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده یک شهید ارمنی
که مقام معظم رهبری می آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد! دختران این خانم سعی کردند مادر را به حال آوردند. بی سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. کارهای حفاظتی مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شدند و آمدند دم در و گفتند: سلام علیکم گفتم: بفرمایید! گفتند: شما؟! نه این که ما را نشناسند، منظورشان این بود که تو اینجا چه کاره ای؟ گفتم: صاحب ...
شب عید از روی دیوار افتادم دستم شکست | همان بهتر که فعلاً مجسمه حجازی در کمپ استقلال نیست | آرزو دارم ...
تعادلم را از دست دادم و به زمین افتادم و دستم شکست. عکس العمل ناصرخان چه بود؟ یادم هست خیلی ناراحت بود. پرسید چرا نگفتم سوئیچ طبقه اول افتاده و از دیوار بالا رفتم؟ پاسخ دادم نخواستم شما عصبی شوی و همین حرف باعث شد ناصرخان متأثر شود و بگوید این مسائل اتفاق می افتد و نمی تواند مرا عصبی کند و در طول آن روزها به قدری هوایم را داشت که نه احساس درد کردم، نه تنهایی و تعطیلات آن سال خیلی هم ...
مارسلو: ایسکو انگار به پایش چسب زده است
یاداوری خاطرات خودش گفت :" وقتی به رئال آمدم قرار بود که به کاستیا ملحق شوم اما وقتی به تیم اصلی آمدم هیجان زده شدم. البته حضورم در جمع بازیکنان آکادمی برایم خیلی امیدبخش بود. بازیهای زیادی از کاستیا دیده بودم. برخی از بازیکنانشان را می شناختم. نمی شود گفت که محصول آکادمی هستم اما حضور در کنار بازیکنان آکادمی برایم بی نظیر بوده است." وی در مورد نقش کاپیتان در تیم هم صحبت کرد :" کاپیتانی ...
هجرتی غریبانه
و قبل از عملیات والفجر مقدماتی شنیدم. زمانی که بنده به عنوان رزمنده، به لشکر 31عاشورا رفته بودم، اکبر سبزی فرماندهی گردان علی اصغر را برعهده داشت. گردان او در عملیات والفجر مقدماتی وارد عمل شد. عملیات به دلایلی متوقف شد و روز بازگشت زنده یاد سبزی و گردانش، به استقبالش رفتیم. استقبالی باشکوه و به یادماندنی... در عملیات بزرگ و سرنوشت ساز بدر، اکبر جوادی فرمانده گردان تخریب لشکر عاشورا در ...
عباس دست طلا: امام گفت جبهه، دانشگاه است ، ما هم کار را خودمان یاد گرفتیم
بروم چون که فقط علاقه به کار کردن داشتم. جمعی را هم که می بردم با اینکه همه مغازه دار بودند و وضعشان از من بهتر بود، طوری بود که انگار من استاد آن ها هستم و آن ها شاگرد من. بیشتر اینها هم به خاطر رفاقت و محبتی بود که آنها به من داشتند. طوری شده بود که من سرپرست تعمیرگاه بودم و هرکسی را در جای مناسب خودش که با تخصصش همخوانی داشت قرار دادم. خودم هم کار می کردم، اینکه فاکتور بردارم یا اینکه یادداشت ...
آخرین جلسه حلقه شعر آیینی فرات در سال 93+متن اشعار و گزارش تصویری
...: بختیاری : بعد از آنی که نگاهم به ضریحت افتاد عاشقی حادثه ای شد که درونم رخ داد بغض من اشک شد و چشم به ایوانت دوخت و پس از اشک شدن شعله شدو چشمم سوخت تو که هستی که همه سوخته از نام تو اند و همه مست زهر جرعه ای از جام تو اند تو که هستی تو چه ای رود نه اقیانوسی .. آمده ام در گل تو پابوسی ...
گذری کوتاه بر زندگی شهید جاویدالاثر جهانگیر قاسمی
تمامی اقوام وخویشان سرکشی وعیادت می نمود واز آنها حلالیت می طلبید.حتی سخن بعضی افراد که می گفتند شما صاحب زن وبچه وحتی بچه کوچک وصغیر هستید وتمام کشاورزی شما در صحرا مانده از این سفر منصرف شود در او اثر نکرد وحرفش این بود که نباید در این مقطع زمانی که کشور در حال جنگ است امام را تنها بگذاریم چون ما مقلدامام خمینی هستیم وجهاد یکی ازواجبات است ودر حال حاضر مبارزه با دشمن بعثی از هر چیز واجب تر است ...
آشنایی با تکاورانی که در مقابل داعش خط وحشت کشیدند
دادن روحیه به نیروها به مناطق مرزی (غرب کشور) رفته بودم، اما با صحنه هایی روبرو شدم که حاکی از سلحشوری، اقتدار و ایمان و وطن پرستی بود؛ به گونه ای که منِ فرمانده که برای دادن روحیه به نیروها در منطقه حاضر شده بودم در برابر عزت نفس و روح بلند آنها احساس کوچکی کردم." منبع: دفاع پرس بدون تردید تنها چیزی که می توانست خستگی پنج ساعت سفر مداوم با اتوبوس از کرمانشاه تا میمک را از تن ...
آرزوهای ارزان دست نیافتنی
حال مادر هنوز هم نمی تواند آن عروسک پلاستیکی پنج هزار تومانی را بخرد. ناچار و بدون توجه به اشکها و گریه های دخترش، دست هانیه را می کشد تا مبادا چشمش به اسباب بازی های چیده شده پشت ویترین مغازه ها که قیمت برخی از آنها چندین برابر درآمد ماهانه آنهاست، بیفتد. آخه خرید داروی مورد نیاز همسر بیمارش از داروخانه هلال احمر، او را از شهرک شهید رجایی به یکی از خیابانهای مرکز شهر کشانده است. ...
شخصیت شناسی: آیا شما خودشیفته اید؟
این حال هنوز می خواهد با جمع، تعامل داشته باشد. دیگران را ببیند و مهم تر از همه اینکه دیگران او را ببینند. آیا یافتن صفت خودشیفتگی در دیگران کار آسانی است؟ در خودمان چطور؟ از کجا بدانیم گرفتار چنین صفتی شده ایم یا خیر؟ آیا اساسا وجود این صفت را در خود می پذیریم؟ در حقیقت هنگامی می توانیم در راه پرورش و بهبود بخشیدن به رفتارهایمان و اصلاح نگرش منفی مان گام برداریم که عامل اصلی ایجاد آن ...
ناگفته های صادق خرازی: سعید امامی علیه من پرونده سازی کرد
تحصیل کردید؟ اول مدیریت خواندم. بعد هم به امریکا رفتم و ادامه تحصیل دادم. جنگ که تمام شد، به دنبال این بودم که ادامه تحصیل بدهم. در زمان جنگ، هم در جنگ بودم و هم دانشجو اما تقریبا سال های آخر دیگر در منطقه جنگی نبودم. در تهران و در تبلیغات و پشتیبانی و پدافند جنگ کار می کردیم و بعد هم شروع به درس خواندن کردم. در آن مقطع که جنگ تمام شد عجیب گرایش همه به مدرک گرایی بود، من هم به هر حال جزو ...
مطیع رهبری؛ همان قدر که مطیع امام بود/ حاج احمد چگونه خبر سرنگونی هواپیمای فرماندهان ارتش و سپاه را به ...
ملاقات بود گفته بود: فقط سه الی چهار نفر بیشتر از فرزندان ایشان نباشند، ولی مرا که نوه ایشان بودم، خبر کردند که همراه با دو نفر از برادرانم قبل از رسیدن والده مکرمه ام و عموها در جماران حضور داشتیم و مرحوم آیت الله توسلی به من گفت: شما برو به استقبال. وقتی به دفتر امام رسیدیم اعضای دفتر کلاً تنظیم ملاقات را در اختیار من قرار دادند. یکی از اعمام ابراز ناراحتی کرده و در پاسخ شنیده بود که: ما در بیت آیت ...
امام چه روزی توسط پسرش سانسور شد
از این بالاتر که هر مراسمی در بهشت زهرا یا حسینیه جماران داشته باشیم و از شما درخواست کنیم، می آیید، بچه های شهدا را نوازش و برایشان سخنرانی می کنید. می گفت، خیر، این چیزها مرا اشباع نمی کند. می خواهم بروم شخصاً به خانواده شهدا خدمت کنم. من چند جور به ایشان پیشنهاد کردم که متناسب با شأن ایشان باشد و همه را می گفت، خیر! اینها به درد من نمی خورد. کاری بگو که بیایم خدمت کنم. انگار می خواست بگوید بگو بیایم جایی را جارو بکشم، لباسشان را بشویم. از این نوع خواسته ها داشت. • با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. ...
سربازان جبهه جهانی مستضعفین در انتظار فرمانده
مان زنده شد. اگر به یاد داشته باشید منافقین سایت هایی به نام شناسایی مزدوران نظام به راه انداخته بودند و اطلاعات غلط اندر غلط درباره بسیجی هایی که مدیریت امنیت شهری را داوطلبانه در دست گرفته بودند، منتشر می کردند. در این میان عکس جوان شجاع دل کرمانشاهی را هم با نام منیف اشمر به عنوان سند اعزام نیرو از لبنان به ایران برای مبارزه با فتنه گران جا زده بودند! آن دوران بین بچه حزب اللهی ها این تیپ اخبار ...
ناگفته های یک مامور اطلاعاتی ایران (1)
کردستان فراخواندند. من هم به کردستان رفتم. حاج داوود کریمی فرمانده کردستان شد. حاج طاهر مسئول اطلاعات شد و من هم در آنجا معاون اطلاعات بودم. کارهای گشتی و رزمی هم انجام می دادیم. ما بیش از 10 ماه کردستان بودیم. من کار اطلاعاتی را از کردستان و از سال 58 آغاز کردم. بعد از آن و با شروع جنگ در اطلاعات عملیات خرمشهر، مسئول محور عملیات کمیته ها شدم که آنجا با اصابت 5 گلوله مجروح شدم و مدتی ...
بولتن تئاتر ؛ مجلۀ خبری روزانۀ تئاتر (27اسفند)
به اجرا شوم معجزه ایست که شمایان پدید آورنده آنید. کاری کنید که جهان بداند شما مردم نیکوکاری که با زیبایی روح به فکر کودکان غزه هستید. کودکان نازنین و معصوم ایرانی (بخوانید هزاران کودک ایرانی که با دست خالی در حال مبارزه با کانسر هستند) را هرگز، هرگز فراموش نمی کنید. احترام و شگفتی جهانیان را بر انگیزید که شمایان هرگز هنرمندان بیمار خود را از یاد نمی برید. شور و شگفتی و عشق و ...
همه برنامه های نوروزی تلویزیون در یک نگاه+ جدول
تصور این که تصادف منجر به مرگ عابر شده جنازه او را مخفی می کند و ... هیجان زندگی خلاصه داستان: دوی لال سینگ، که همیشه به دنبال داشتن هیجان در زندگی اش بوده است، پس از دیدن صحنه مرگ عمدی والدین یک بچه سرطانی به دست خودشان (خودکشی) به علت نداشتن پول برای نجات فرزندانشان تصمیم می گیرد این بار با سرقت از افرادی که مال اندوزی غیرقانونی می کنند و به اقشار محروم جامعه فکر نمی کنند ...
اصرار فرماندهان برای بازگشت آقامهدی
می کردند. یکی از قرارگاه ها فرمانده اش آقای بشردوست بود که لشکر عاشورا نیز تحت امر این قرارگاه عملیات می کرد. نیروهای لشکر عاشورا توانسته بودند از مرز عبور کنند، ساحل دجله را گرفته و به خاک دشمن نفوذ کرده بودند اما موفقیتی به دست نیامده بود. اصرار فرماندهان برای بازگشت آقامهدی وی تصریح کرد: بشردوست با آقامهدی تماس می گیرد که شما تکلیف تان این است که برگردید، آقامهدی می گوید ...
روایت کاروان کربلاییان "گردان بلال "
ساعت 16 عصر حرکت کاروان کربلائیان گردان بلال آغاز شد . فرمانده گردان برادر خضریان سوار یک بلم در نوک کاروان و بقیه نیروها به ترتیب ، گروه غواصان ، بعد گروهان های قائم ، فتح و مالک پشت سر آنها و در پشت سر همه نیروها سید جمشید صفویان معاون گردان حرکت کردند . در آغاز حرکت آقای خضریان به نمایندگی از جانب نیروها ی گردان با فرمانده لشکر ، آقای رئوفی و حاج آقا عابدی وداع کردند . کاروان با حدود 45 بلم و 16 چینکو برای شرکت در عملیات حرکت کردند . . . ...
باید می گذاشتند مطهری حرفش را بزند، حالا اگر حرف بزند جز خنده چیز دیگری دارد؟ بنشین بخند
آمده و آنجا را گرفته بودند. می روند به سراغ حمله نظامی که تنها راه تغییر حاکمیت در ایران این است که امریکا به ایران حمله کند. این محور بحث می شود. همین زیباکلامی که می بینید می رود پشت تریبون و می گوید من با حمله نظامی مخالفم. چرا مخالفی؟ گفته بود چون اگر حمله کنید شکست می خورید و مردم جلوی شما می ایستند. گفتند نه، تو نمی دانی. مردم از نظام برگشته اند. گفته بود همه مردم ایران از نظام برگشته اند ...
شهیدی که برای شهادت از مادرش رضایت گرفت
چای با کیک بخورم و بعدها فهمیدم که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می گیرد. دیدن خواب شهادت مادر شهید با اشاره به شهدای محله گفت: محسن یک روز صبح از خواب بیدار شد و گفت که من شهید می شوم. به او خندیدم و گفتم، زیر لحاف خوابیده ای و می گویی که شهید می شوم؛ ولی محسن به من گفت که دیشب خواب دیدم که شهید فتحعلی میرزایی در حال رفتن است و به او گفتم، بچه های مسجد و بسیجی ها همه منتظر ...
نقشه گروگانگیری پسر ثروتمند ناکام ماند
به میدان محسنی بیرون آمده بودم که جوانی تنومند ، حدودا 30 ساله به بنده مراجعه و بنده را با اسم فامیلی صدا کرد و مدعی شد که مأمور یکی از وزارتخانه های دولتی است و بنده باید برای انجام تحقیقات بهمراه وی و همکارانش ، بروم ؛ در همین زمان یک خودرو پرشیا نوک مدادی جلو آمد و همین جوان تنومند عنوان داشت : "ما باید شما را با دستبند می بردیم ولی گفته اند که شما را با احترام ببریم" ؛ داخل خودرو راننده ای ...
مسافر کوچک کربلا
پناهی 12 ساله در یادآوری خاطرات آن روزهای رضا گفت: از چند روز قبل از مدرسه رضا مرا صبح زود بیدار می کرد و می گفت: مامان وقت مدرسه رفتنم نشده؟ صبح روز اول مهر مانند کسی که منتظر باشد سریعاً از خواب بیدار شده و خیلی خوشحال و بعد از سلام کردن پرسید: مامان امروز دیگر باید مدرسه بروم؟ با تأیید من بسیار خوشحال و شاداب صبحانه خورد و لباس های مدرسه اش را باذوق هرچه تمام تر پوشید. کیفش را به دوشش ...