سایر منابع:
سایر خبرها
یادِ یارِ آشنا
شریعتی رفتم و با آقا و خانم های کتابدار و کتاب فروشی که آنجا کار می کردند، آشنا شدم. مجموعه آثار این معلم انقلاب را باز کردم. از لای صفحه های آنها رایحه و بوی زمان قدیم و جدید می تراوید؛ رایحه خاصی از دانش و عواطف که سالیان سال میان دو جلد آرمیده اند. کتاب ها را بو کردم، برگه هایش را ورق زدم و در ذهنم افکار و ایده های شریعتی را مرور نمودم. شریعتی بر خلاف برخی فیلسوفان که تاریخ را جانشین خداوند ...
حرف های ورزشی ارشا اقدسی که در خندوانه خودش را آتش زد/روزی مفت می میرم!+تصاویر
روم بیشتر انگلیسی حرف می زنم انگلیسی ام بهتر شده. آن زمان با فیلم های آی کی دو که فرستادم در ایتالیا بورسیه شدم. همه بچه ها از اینجا به آنجا می رفتند تازه راه بورسیه شدن را پیدا می کردند. من از اینجا بورسیه شده بودم. گفتند حقوق نمی دهیم ولی می توانی بیایی اینجا شاگرد بگیری. ولی من این پتانسیل را در خودم می دیدم و می دانستم که کافی است پایم به آنجا برسد ظرف دوماه می ترکانم. من همیشه می گویم مثلا ...
شهید ابراهیم هادی و ماجرای واگذاری کشتی به رقیب
توی رختکن و گفتم: من مسابقه های حریفت رو دیدم. خیلی ضعیفه، فقط ابرام جون ، تو رو خدا دقت کن. خوب کشتی بگیر، من مطوئنم امسال برا تیم ملی انتخاب میشی. مربی، آخرین توصیه ها را به ابراهیم گوشزد می کرد. در حالی که ابراهیم بندهای کفشش را می بست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سریع رفتم و بین تماشاگر ها نشستم. ابراهیم روی تشک رفت. حریف ابراهیم هم وارد شد. هنوز داور نیامده ...
احسان کرمی: می دانستم مشهور می شوم
گرفتن بود و از صنعت توریسم بسیار صحبت می شد و همه معتقد بودند که رشته هتل داری آینده دارد؛ اما من هتل داری خواندم و آینده هم نداشت؛ من صرفا به دلیل داشتن ارتباط با مردم وارد رشته هتل داری شدم. آخرین سال تحصیلم شاگرد نمونه دروس تخصصی هتل داری شدم و در 18 سالگی به محض دیپلم گرفتم معلم همان مدرسه شدم. در دوران تحصیل خیلی مادرم را اذیت کردم که امیدوارم من را ببخشد. چگونه تئاتری شدم ...
گفت و گو با یارِ غار فریدون فروغی
.... درست در همین زمان بود که ماجرای سربازی رفتن برایم پیش آمد و من تصمیم گرفتم خواندن آدمک را به فریدون بسپارم. به خودم گفتم چه فایده ای دارد که من این کار را بخوانم و بعد از آن برای دو سال به سربازی بروم. کار را به فریدون دادم و گفتم بعد از گذشتن این دو سال دوباره بر می گردم و کارم را در موسیقی با قدرت بهتری پی می گیرم. من در هنرستان نارمک درس می خواندم. مدرسه ما آمفی تئاتر داشت ...
معروف ترین کتاب فروشی جهان
. دوستی که در این سفر همراهم بود ماجرای ترجمه کتاب و علاقه ام را به کتاب فروشی می دانست، برای همین وقتی همان روز اول سفر به کتاب فروشی رسیدیم گذاشتم به حال خودم. فضای جلوی کتاب فروشی پر بود از توریست. چند نفری مشغول بررسی قفسه چوبی کتاب هایی بودند که بیرون گذاشته شده بود و جوانی که شبیه شخصیت های کتاب مرسر بود مشغول مرتب کردن قفسه ها. مثل بچه ها ذوق زده شده بودم و در عین حال می ترسیدم ...
محافظت از کودکان در برابر سوءاستفاده های جنسی در اینترنت
اول با من در میان بگذاری. شاید ایده ی بدی نباشد که با مدرسه ، انجمن بعد از مدرسه و باشگاه های ورزشی ای که کودک در آنها شرکت می کند، پیرامون رویکردشان در انتشار عکس ها و اسم ها در اینترنت صحبت کنید. هرچه اطلاعات بیشتری در اینترنت باشد، فریب و استثمار کودکان توسط مجرمان آسانتر می شود. از کودکان بپرسید که در اینترنت چه اتفاقی افتاد یا چه اتفاقی می افتد، درست همانطور که در مورد ...
برگه مأموریتش را امضا نکرد تا نگویند مدافعان حرم برای پول می روند
.... ما 5 اسفندماه سال 1391 به عقد هم در آمدیم. بعد از یک سال در سال 1392، زندگی مشترکمان را شروع کردیم . *همیشه صحبت از شهادت بود همسرم از سختی های راه و مسیری که در پیش داشت برایم صحبت می کرد، از مأموریت هایی که ممکن است برایش پیش بیاید. اما در مدت زندگی مان خیلی به او وابسته شدم به قدری که مأموریت رفتنش برایم سخت بود. همیشه در خانه ما صحبت از شهادت بود . به همسرم ...
کسب مقام اولی در جشنواره شعر ” قافیه های گم شده ” توسط بانوی کنگانی
بودی دست خدا هم بر سرم ، سنگ لحد میشد باید خودم را پرت میکردم به آغوشت باید سرم را وصله ی ناجور ، بر دوشت من وحی منزل بودم و با جیغ ، در گوشت باید ندای من به دنیا گوشزد میشد دیوار ، بعد از شانه هایت حامی درد است آغوش وا کن ، سینه ام سونامی درد است هر بار ، حرف آخر این کوچه “برگرد” است هر بار دیواری که ...
مصاحبه ای خواندنی با خالق جناب خان و ببعی!
؟ - اوووف، خیلی. من همیشه سیبیلام کج در میاد. هی از این ور سیبیلامو کم می کنم هی از اون ور بعد آخرش می بینی کلا می زنمش... کلا دیگه نا امید شدم. مثلا این دفعه به گند کشیده شد. خودم هم سیبیلو رو دوست دارم هم این اواخر با ریش پرفسوری بودم... با یه اقبال نصف و نیمه ای مواجه شد. خیلی شکل والتر وایت می شم با ریش پرفسوری... ولی در کل من قیافه ندارم. (می خندد) به نظرت همسرت به چه دلیلی ...
- حسادت زنانه - رازقتل هوو
مقدماتی بیانگر آن بود که زن جوان با پیچیده شدن بند قنداق نوزاد به دور گردنش به قتل رسیده است در حالی که بند قنداق نیز کنار جسد افتاده بود. هووی 38 ساله مقتول که بسیار خونسرد به نظر می رسید، نگاهی به جسد سومین زن شوهرش انداخت و گفت: او (مقتول) یک زن مطلقه بود که همسرم حدود 2 سال قبل با او ازدواج کرد اما مرا بیشتر از دیگر همسرانش دوست داشت. این زن اضافه کرد: زن اول شوهرم در استان ...
نسترن مقیمی از تیم ملی فوتسال بانوان می گوید
...، ابتدا با برادرهایم در کوچه و خیابان بازی می کردم، بعد در کلاس های تابستانه ثبت نام کردم. به طور حرفه ای فوتبال را از سال 84-83 با باشگاه نساجی شروع کردم و این تیم را از دسته سوم به لیگ برتر آوردیم. بعد از آن برای تیم صدرای زیرآب بازی کردم که قهرمان جام حذفی شدیم، مدتی هم برای ساری بازی کردم. سال 91-90 به حفاری اهواز رفتم که با این تیم 3 سال قهرمان شدیم، امسال هم برای دانشگاه آزاد بازی کردم ...
امام خمینی (ره) و آفات روحانیت (3)
آنکه خودش را به این زِیّ درآورده و خودش را به صورت معلم، استاد، مدرس، فقیه، دانشمند و امثال اینها نمایش می دهد، این اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند، و بعداً تکلیف دارد که جامعه ی خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود نمی تواند جامعه را تهذیب کند. کسی که خودش فاسد است، نمی تواند کلامش را یک طوری ادا کند که مردم صحیح بشوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که ...
خسروشاهی در برابر گروگانگیرها مقاومت کرد
دخترشان مریم خسروشاهی از خیابان باریک کنار کارخانه می دوید و سریع خودش را به دفتر می رساند، به این طریق ورزش نیز می کرد و در دفتر مرکزی نظر همه پرسنل را جویا می شد. البته شیوه مدیریت آقای خسروشاهی بسیار سنتی بود و در این شیوه بسیار تلاش لازم است که بتوان با همه ارتباط برقرار کرد. اگرچه این موضوع با شکست کارخانه نساجی آذربایجان مرتبط است. درست است که این شکست با تغییر نظام کارگری در سال های 1320 بدون ...
میررسول حسینی: بعد از گل با چاقو مرا تهدید کردند
پاس تمرین میکردم و به هوای قرار داد بهتر به ارودی بروجرد نفت رفتم. قرار داد را کاهش دادند و در نهایت آقای نصیرزاده روز آخر نقل و انتقالات اعلام کردند که سقف قرار داد در این تیم 100 میلیون تومان است. وی در خصوص آینده فوتبالی خود گفت: امسال سعی میکنم در یکی از تیمهای لیگ برتری به فوتبالم ادامه دهم چرا که این توان را در خودم احساس میکنم که در سطح اول فوتبال کشور بازی کنم. از چند تیم لیگ یکی صحبتهایی شده است، با توجه به اینکه به تازگی لیگ تمام شده و زمان زیادی باقیست هنوز تصمیمی نگرفته ام. ...
نمی خواستم شرمنده حضرت زینب(س) شوم
من 30 سال از سعید دور بودم. 30 سال دلتنگ گمشده خانه ام بودم. جایش در میان بچه هایم خالی بود. در میان همه مراسم ها و همه روزهای زندگی ام. وقتی شهدای گمنام را می آوردند قاب عکسش را می زدم زیر چادرم و راه می افتادم به گمان اینکه این شهدا دوستان و همرزمان شهیدم هستند. همیشه به بهشت زهرا (س) می رفتم و سر خاک شهدای گمنام می نشستم و درد دل می کردم. خانه مان را هم عوض نکردم هم به خاطر ...
گفتگو با یک زندانی که خودش بازنده تجارت شد
گردیده است. علیرضا با چند تا سرفه صدایش را صاف کرد و گفت فرزند اول خانواده هستم که پدرم بازنشسته تأمین اجتماعی و مادرم خانه دار است. 2 برادر و یک خواهر هم دارم که یکی از برادارنم سال 82 در سانحه تصادف فوت کرد . بعد از گرفتن دیپلم، در رشته برق قبول شدم و به دانشگاه رفتم؛ درسم بد نبود، بعد از گرفتن مدرک کاردانی برق حاضر به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر نشدم، سودای کار در بازار تمام وجودم ...
یک عشق و سه عاشق!
بود که به تحصیلاتش ادامه بده، انجام بده. من خودم دیپلم ریاضی بودم. بعد پزشکی خوندم به خاطر نقص عضوم قبول نکردن. بعد دوباره امتحان دادم، علوم زراعی قبول شدم در سال 69- 70. در سال 70 ادبیات قبول شدم. 71جامعه شناسی قبول شدم. همه رو قبول می شدم . بعد می رفتم می پرسیدم که تا مقطع کاردانی یا کارشناسی ست و نمیشه ادامه داد. نمی رفتم. بعد رفتم جامعه شناسی رو خوندم. لیسانس جامعه شناسی گرایش تعاون ...
فرهنگ در رسانه
مشتری آنجا بودم. این کافه هنوز چند تا از طرح های من روی دیوارهایش هست. صاحبان کافه به اندازه ای به من عادت کرده بودند که اگر یک روز نمی رفتم، به پرس و جو می افتادند که فلانی چه شده که امروز نیامده؟ یا مثلا یک روز دیدم خود رییس کافه سینی به دست کیکی تعارفم کرد که متوجه شدم که این کیک، شیرینی تولدم بوده است که خودم فراموش کرده بودم! اگر شما در آنجا جای مخصوصی هم داشتید، حتی خارجی ها هم به محض اینکه می ...
هنوزم بسیجی بی ترمزیم!
و برد سی سال پیش یا بیشتر... هی رفتیم عقب تر، هی از بچه ها گفتیم و خنده و گریه رو باهم قاطی کردیم. اشک و لبخند چه همنشینای خوبیند؛ وقتی باهم باشن چقدر دلنشین ترند ... پرسید: چی شد اومدی این طرفا یادی از ما کردی ؟ گفتم: حاجی جان! چند وقته بغض غریبانه شهید شدن بچه ها توی سوریه هر روز تو گلوم میترکه؛ عجیب با خودم درگیرم. خود خوری شده اول کارم ... خواب و قرار ندارم ...
فرق دوا با شفا از دیدگاه قرآن
... فرهنگ نیوز: امروزه جایگاه طب سنتی در تمام جهان کجاست؟ و چرا با وجود پیشرفت های چشمگیر در علم پزشکی بازگشت به طب سنتی در سالهای اخیر افزایش یافته است؟ سال 1997 از سوی یونسکو به عنوان سال مبارزه با عوارض دارویی اعلام شد. من چون خودم متخصص ژنتیک هستم ابتدا مطلبی در خصوص ژنتیک بگویم و سپس به سراغ این موضوع برویم که چرا علیه عوارض دارویی اقدام شد؟ ما در ژنوم انسانی یک توالی ...
بازیگران کتابخوان انگشت شمارند
دانشگاهی طراحی لباس می روم و راجع به پوشاک و پوشش و طراحی لباس تحقیق می کنم. سال ها کار طراحی صحنه و لباس انجام می دادم اما از زمانی که در بازیگری به صورت حرفه ای متمرکز شدم آن کار را کنار گذاشتم اما در حال حاضر دوست دارم کنار بازیگری این کار را هم دنبال کنم. 2 - من اصولا آدم کتابخوانی هستم دلیلش هم این است که تخیل و شخصیت پردازی هایی که در کتاب وجود دارد را دوست دارم. به خاطر همین در ...
آغاز راهی که پایانش معلوم نبود؛ ماجرای اسارت به دست گروهک کومله
، یکی از برنامه های همیشگی ما در زندان بود. یک روز بعد از تحمل شکنجه طولانی مدت از هوش رفتم و بعد از چند ساعت با صدای مادرم به خودم آمدم. مادرم در حالیکه گریه می کرد از آن ها می خواست که اجازه بدهند که فرزندش را ببیند. یکی از اعضای بلند پایه کومله با تندی و پرخاش با مادرم صحبت می کرد و اجازه نمی داد که من و مادرم همدیگر را ملاقات کنیم. ناله های مادرم، من و سایر زندانی ها را ...
روایت یک زن از غیرت یک تکاور ایرانی
موقعیت خودم را فراموش کردم و از یاد بردم اسیرم و این سرباز دشمن است که با اسلحه بالای سرم ایستاده است. با دندان دست هایم را باز کردم. سپس دست خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هرچه سرباز فریاد می زد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم. تکه ای باند را که برای احتیاط دور جوراب و پایم بسته بودم، باز کردم و با آبی که در قمقمه ی کمری تکاور مجروح بود، صورت خون آلودش را شست و شو دادم. از ناحیه ی چشم شدیداً ...
❖ به بهانه سالروز شهادت عبد العلی مزاری روایتی از پرسش شهید مزاری از رهبر انقلاب در دوران مبارزه
گرم و تفتیده ایرانشهر را پشت سر نهادم و خودم را به آنجا رساندم. ساعت سه یا چهار بعد از ظهر بود، پس از یک گردش به این طرف و آن طرف، بالاخره مسجدی را که گفته می شد آقا در آنجا نماز می خواند، پیدا کردم و از همان طریق منزلی را که ایشان در آن اقامت داشتند، یافتم و خود را هرطور که بود، به آنجا رساندم. قرار شد شب ساعت ده، خدمت ایشان مشرف شوم. شب که رفتم قبل از من جمعی از دانشجویان دانشگاه ...
نگاهی به طنز در شعرهای قیصر
...> این روزها گاهی خدا را هم / یک جور دیگر می پرستم / از جمله دیشب هم / دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود: من کاملا تعطیل بودم / اول نشستم خوب / جوراب هایم را اطو کردم / تنها – حدود هفت فرسخ – در اتاقم راه رفتم / با کفش هایم گفت وگو کردم / و بعد از آن هم / رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم / دیشب برای اولین بار / دیدم که نام کوچکم دیگر / چندان بزرگ و هیبت آور نیست... / اما / غیر از همین حس ها که ...
اسید پاشی خانم دندانپزشک به خاله اش
بعد از ظهر پنجم اردیبهشت ماه سال جاری، ماجرای این اسیدپاشی فامیلی به کلانتری 145 ونک گزارش داده شد و مجرم اسیدپاش در حالی که قصد فرار داشت در خیابان برزیل شرقی دستگیر شد. این زن در همان بازجویی های اول به اسیدپاشی اعتراف کرد و درباره ی انگیزه اش گفت: از قبل با خاله ام اختلاف داشتم. من مقیم کانادا هستم اما به خاطر اینکه خاله ام در طبقه ی دوم خانه پدرم زندگی می کند؛ دوری من از ایران هم ...
قتل زن برای رد درخواست ازدواج موقت
کرد که با او به دفترشان بروم. با توجه به اینکه او پیشنهاد من را برای ازدواج موقت قبول نکرده بود به او جواب منفی دادم. اما او گفت که آن شب درباره پیشنهادم فکر می کند. من هم راضی شدم و با هم به دفترخدماتی رفتیم. نزدیک ساعت یک بعد از نیمه شب رسیدیم. مریم شام را که زرشک زپلو با مرغ بود در بشقاب ها کشید و روی میز گذاشت. او بشقاب اول غذا را خورد و رفت که برای خودش بشقاب دوم را بکشد من هم از جایم بلند ...
امیرحسین مدرس:ایمان و معنویت راز خانوادگی ماست
بهار بهاردوست زوجی هستند که اولویت اول شان برای انتخاب همسر محبت و صداقت بوده و حالا نزدیک به سه سال است در آرامش و خوشبختی در کنار هم زندگی می کنند. این گفتگو نخستین مصاحبه این زوج است ریسک شبکه نسیم امیرحسین مدرس: در روزهای عید اجرای مسابقه هوش برتر را روی آنتن شبکه نسیم داشتم که در کنار خندوانه و سایر برنامه های خوب این شبکه جزو برنامه های پرمخاطب بودند. خوشبختانه این شبکه بسیار ...
ایران میزبان خوانندگان
. علی محمدزاده/جوان/دیپلمه وقتی روزنامه را می بندی چیزی به تو اضافه نمی شود: من قبلاً بیشتر روزنامه می خواندم اما الان احساس می کنم وقت تلف کنی است، یعنی وقتی آدم روزنامه را می خواند و می بندد حس خوبی ندارد اما کتاب این طور نیست. وقتی کتاب را می بندی معمولاً چیزی به تو اضافه شده است. اینجا هم پول می دهی و هم وقتت گرفته می شود، هم اینکه فردا دیگر به درد نمی خورد. خانم خرمی ...