سایر منابع:
سایر خبرها
برکات وجودی حاج آقا ابوترابی از منظر آزادگان
. یکی از شب ها و در ساعت 9 و برخلاف معمول، حاجی عادت خواب خود را بر هم زده و بیدار مانده بود. برایمان عجیب بود. نیم ساعت گذشت و ما منتظر بودیم که حاج آقا بخوابد اما هنوز بیدار بود. همه به دنبال علت بودیم. یکی از بچه ها پیش رفت و پرسید: حاج آقا! ساعت 9:30 است و شما هنوز بیدارید!! . تکیه کلام حاج آقا، کلمه آقاجون بود. حاجی با همان تکیه کلام همیشگی اش گفت: الان می رم آقا جون... الان می رم می خوابم ...
بیوت مراجع پس از 15 خرداد 10روز در محاصره بود
حاج آقا مصطفی را دستگیر کردند و بردند و زندانی کردند. مدتی بعد حاج آقا مصطفی را هم تبعید کردند. یک روز در ساوه منزل یکی از علما بودم که مرحوم والد زنگ زدند که: زود به قم بیا. سریع حرکت کردم و خود را به قم رساندم. ایشان فرمودند باید به عراق بروی! عرض کردم: به من اجازه خروج نمی دهند. فرمودند: به صورت قاچاق برو! مرحوم والد نامه های مفصلی را نوشتند و به من دادند و من به خرمشهر منزل مرحوم آقای سلمان ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی : 17 خرداد 95
طور میانگین، هر روز برای ایشان حدود دو سال میگذرد و پیرشان می کند! عکس جالب شقایق فراهانی و خدایی که در این نزدیکی است. لای این شب بو ها، پای آن کاج بلند... سلفی بابک کریمی بازیگر خوب کشورمان در کنار سد لتیان در لواسانات. آرتا هنوز شیشه شیر می خورد؟!!! طبق محاسبه ما سال بعد باید پیش دبستانی باشد! برای بازگذاریِ این عکسِ فوق سنگین باید کمی صبور باشید. ...
نقد و بررسی ماشین های ظرف شویی سری 8 بوش
بالای در قرار گرفته که قبل از بستن در کاربرد دارد و بعد بستن در دیگر نمی توان از آن استفاده کرد. طراحی داخلی درِ اصلی ظرف شویی همانند دیگر محصولات مشابه، رو به پایین باز و در نقطه ی خاصی متوقف می شود. ارتفاع محل توقف در، کاملا مناسب است و امکان برخورد آن با کف زمین یا سایر وسایل آشپزخانه وجود ندارد. در فضای داخلی ظرف شویی، سه ردیف فضا برای قرار دادن ظرف وجود دارد که به هر یک ...
قرائت جزء، مناجات و دعای روز اول ماه مبارک رمضان
شام را داشته با شد. -ابتدا با مقداری آب گرم و خرما، خوردن را آغاز کنید. -خوردن مقداری کمی آش بدون حبوبات توصیه می شود. -از غذا های بدون چربی در افطار استفاده نمایید. -از خوردن آجیل جات، بستنی، چیبس، گوشت جات، پنیر، ماست وشیر پر چرب در افطار بپرهیزید. -در خوردن شیرینی جات در موقع افطار افراط نکنید از قند های ساده بجای قند های مرکب استفاده کنید ...
روایت شجریان از ربنا، موسیقی و مخالفان
.... چون کنسرت فردا را توده ای ها برای شما گذاشته اند. من این را می دانم و می توانید بپرسید. آن جوان آن حرفها را زد و خداحافظی کرد و رفت. آن روز گروه به منزل آقای ابتهاج در نزدیکی های خیابان کوشک رفته بود. من هم به آنجا رفتم. دیدم که بچه ها نشسته اند و چای می خورند. رفتم داخل و به لطفی گفتم: برنامه فردا را چه کسی گذاشته است؟ لطفی گفت: بچه های دانشگاه ملی پرسیدم: این بچه های دانشگاه ...
یک گزارش جالب و جذاب و هیجان انگیز!!
...! - ای کاش فقط با کمربند می زد؛ گوشم رو گرفت و با عصبانیت کشیدش بالا؛ این جوری! و برای نشان دادن شکل واقعی و عملی کار، به شیوه ای کاملا زنده و تصویری، گوش هنرپیشه را می گیرد و او را از جا بلند می کند؛ فیروز این عمل را به حدی طبیعی و زیبا انجام می دهد که صدای فریاد درد ازحلقوم او به گوش می رسد:"آی گوشم!!... چیکارمی کنی آقا؟! جون مادرت ولم کن و بگو بابات بالاخره گوش تو ول کرد یا ...
بخش های خواندنی کتاب "مشاور امین" + عکس
توقف سیداحمد آقا در نجف چند ماهی نگذشته بود که حادثه غمبار شهادت حاج آقا مصطفی اتفاق افتاد. ایشان در مورد وقایع تلخ روز شهادت حاج آقا مصطفی چنین نقل می کند: ساعت 5 صبح بود امام مرا بیدار کرد و گفتند: برای اطلاع از حال همسر حاج آقا مصطفی که شب قبل مریض بوده اند به منزل ایشان برو. حاج احمد آقا هنگامی که به منزل برادرش می رسد، می بیند چند نفر زیربغل و پاهای برادرشان را گرفته اند تا ...
تجربه زخم های تکراری در یک کمپ ترک اعتیاد زنان در نزدیکی تهران
. از روز اولم رفتم تو آشپزخونه کار کنم، الان سه روز شده که پاکم... سه روز شده... می گن نباید بشمری، اما من می شمرم، حالا سه روزه پاکم. خودم اومدم این بار... بعد از چند دقیقه فرزانه می آید داخل دفتر، او با مادرش برای ترک به کمپ آمده، هر دو معتادند، ارثیه ای که از پدر فرزانه برایشان باقی مانده. آن قدر لاغر است که مددکار می گوید: نشکنی فرزانه... وای که چقدر خوشگل شدی این روزها... روز اول ...
شجریان: برای دل مردمم می خوانم/ با موسیقی منحرف مخالفم/ نمی خواستم وارد حزب و سیاست شوم
دارند می کنند. این دوست من رفت و پشت آن یک جوانی آمد فکر می کنم از آن چریک ها بود. او هم آمد جلو و با یک لحنی گفت: استاد شما برای آدم های خاص کنسرت می دهید؟ گفتم: مگر شما الان به کنسرت من نیامدید؟ مگر تو آدم خاصی هستی؟ من برای کسی کنسرت می دهم که بلیت بخرد و علاقه مند کنسرت های ما باشد آن جوان گفت: منظورم فرداست. چون کنسرت فردا را توده ای ها برای شما گذاشته اند. من این را می دانم و می ...
شرط ورود به مهمانی خدا
ماه رمضان، برویم درِ خانۀ حضرت زهرا(س). اگر من خودم خیلی بیچاره نبودم، خیلی محتاج نبودم، شاید این جوری مستقیم درِ خانۀ حضرت نمی رفتم، ولی مهمانی شروع شده، ما هم لباس هایمان آلوده است. مادر باید بیاید لباس بچه هایش را عوض کند. دیگر وقتی مهمانی می شود مادر نمی ایستد بگوید بچه! تو لباست را کثیف کردی، مسئولیتش پای خودت است، برو. مادر بیشتر از بچه نگران آبروی بچۀ خودش است. لباسش ...
یک عمر یعنی هجده سال!
حالا این را فهمیدیم! رفقا این چهارتا کلمۀ عمیق را، عالی ترین معارف ندانید ها! حضرت امام در وصیت نامه های شهدای هجده ساله یک چیزهایی را می دید می فرمود اینها یک شبِ راه صد ساله را طی کردند! من و تو با زندگی باید به چه فهمی می رسیدیم؟! خدایا تو می خواستی من چی را بفهمیم با این عظمتی که آفریدی؟! جوان های زیادی را من دوران دفاع مقدس دیدم که به یک فهم بسیار عمیق رسیده بودند. امام ...
ماهِ ماه
. مادر، سجاده، افطار،ثواب مهدیه تقوی راد بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر الله اکبر است اعتراف می کنم دقایق آخر مانده به اذان مغرب سخت ترین لحظات عمرم محسوب می شود،حتی در روزهای بلند تابستان هم سخت ترین ساعتی که به من می گذرد نه ظهر های گرم و طاقت فرسا که همین دقایق آخر نزدیک به افطار است. آنجا که گروه ابتهلال اسماءالله را می خوانند و انگار ...
حجت الاسلام سالک: اسلام رحمانی یک حرف انحرافی است
را می شناخت. فارس: چرا در مقابل آقای هاشمی برای ارائه گزارش سری احتیاط کردید؟ سالک: نمی دانم به ذهنم رسید این کار را انجام بدهم، بعد از اینکه این گزارش را ارائه دادم آقای بهشتی به من ماموریت دادند که این مطالب را به اضافه مواردی که گفتند به مشهد ببرم و در جلسه ای که فردای آن شب تشکیل می شد انتقال بدهم، مطالبشان را فرمودند و گزارش من هم بود لذا قرار شد که من به مسجد کرامت ...
روایت شجریان از ربنا، موسیقی و مخالفان
بخرد و علاقه مند کنسرت های ما باشد آن جوان گفت: منظورم فرداست. چون کنسرت فردا را توده ای ها برای شما گذاشته اند. من این را می دانم و می توانید بپرسید. آن جوان آن حرفها را زد و خداحافظی کرد و رفت. آن روز گروه به منزل آقای ابتهاج در نزدیکی های خیابان کوشک رفته بود. من هم به آنجا رفتم. دیدم که بچه ها نشسته اند و چای می خورند. رفتم داخل و به لطفی گفتم: برنامه فردا را چه کسی گذاشته است ...
پیر غلامی که تا پای چوبه اعدام رفت!
...! گفت: این جا پایگاه نظامی است . گفتم: مگر پایگاه نظامی نمی شود مسجد داشته باشد؟! گفت: بودجه اش را نداریم. گفتم: شما غصه بودجه اش را نخور؛ فقط اجازه دهید جای آن را انتخاب کنم. خلاصه موافقت کرد. خودتان صیغه مسجد را خواندید؟ بعد از مشخص شدن مکان، رفتم محضر حضرت آیت الله آخوند همدانی. خدا رحمتش کند. گفتم: آقاجان جریان این است. گفت: شما برو تفحص کن ببین که این خاک پایگاه را اینها ...
شیطان این افراد را بعد از 40 سالگی لحظه ای رها نمی کند!
فقط خداست و می گویی: من که چیزی ندارم و دستم خالی است. امّا اولیاء می گویند: موقعی که خواندی، بگو: دستم خالی است. نه این که نخوانی و بگویی دستم خالی است. تو من را این طور خواستی که دل شب بلند شوم، چشم، امّا خدایا! من که می دانم این نماز شب من چیزی ندارد، ولی چون امر تو بوده و این را فقط به پیامبرت دادی قم اللیل و پیامبرت محبّت کرد و این را برای امّتت قرار داد و فرمود: شما هم قیام کنید ...
نظر امام درباره حجاب از زبان تنها محافظ زن ایشان
ساختمان روبه روی بیت امام(ره) مشغول پیاده کردن نوار بودم که ناگهان یادم آمد باید بروم، چون وقت تجدید وضوی حضرت امام(ره) بود، فکر کردم باید دستشویی را سرکشی کنم که تمیز و مرتب باشد. دوست نداشتم خانه ای که مسئولیتش با من بود، نامرتب به نظر آید. برادران گفتند: ای بابا! تجدید وضوی امام(ره) که ساعت ندارد، من می دانستم که این طور نیست. رفتم و دستشویی را نظافت کردم و در همان لحظه دیدم که امام(ره) برای تجدید ...
مجلس خبرگان چگونه جانشین امام را انتخاب کرد؟
ایشان فرمودند: نگرانی شما از چیست؟ آقای خامنه ای که هست! یک روز دیگر هم تنها خدمت امام رفتم و باز نگرانی خود را مطرح کردم و ایشان فرمودند: آقای خامنه ای از همه اصلح است! خداوند را شکر می کنم که در آن لحظه این فکر به نظرم رسید و مطرح کردم و نظر نمایندگان متوجه نظر امام شد. از آن به بعد بحث در باره رهبری آیت الله خامنه ای شروع و به ایشان پیشنهاد شد این مسئولیت را بپذیرند. ایشان پشت تریبون ...
آمار خودکشی ومهم ترین عوامل خودکشی در میان ایرانیان و مقایسه آمار خودکشی در ایران با کشورهای دیگر
...، حتی آن روز کفش پاشنه بلند پوشیده بودم، کفش ها را درآوردم و پابرهنه به سمت خانه دویدم اما شوهرم آنقدر بدحال شده بود که دیگر نمی شد کمکش کرد بعد فهمیدم قرص های برنج را خورده است. متهم درباره اینکه اگر قصد خودکشی داشته چرا قرص ها را به شوهرش داده، گفت: من قرص ها را ندادم بعد از خرید هم پشیمان شدم اما دیگر به این فکر نکردم که آنها را از بین ببرم. فکر نمی کردم قرص 200تومانی بتواند آدم بکشد ...
پرونده قطور قاتل هزاران ایرانی :مار خوش و خط وخالی به نام قرص برنج!!
بار زندگی مازنی ها را با معضل پیچیده ای روبه رو کرده است؛ معضل دسترسی آسان به قرصی کشنده. مسمومیت مرگبار با قرص برنج در 2 ماهه نخست سال 8 مرد و 6 زن را در مازندران به کام مرگ فرو برد. خودکشی دختر جوان در ساری قرار بود زندگی اش را زیر سقف کوتاه همین خانه های ساحلی بسازد اما این بار مرگ برنامه ریزی داشت، به انتها که رسید به سراغش آمد و در یک تصمیم آنی او را به کام خود کشاند. همین چند شب ...
پرهیزات لازم برای تقویت حافظه
. مصرف سه وعده غذای اصلی کم حجم و دو میان وعده، قند خون مغز را تامین می کند. میان وعده های سالم شامل شیر، ماست کم چرب و میوه های تازه یا خشک شده است. شام را ابتدای شب بخورید یک وعده غذای سنگین در اواخر شب می تواند موجب بروز بی خوابی و در نتیجه، افت توان مغز و حافظه بخصوص در روز بعد شود. دکتر خیاط زاده می گوید، سعی کنید حداقل سه ساعت قبل از خواب غذا بخورید تا بدن، فرصت کافی برای ...
حجت الاسلام موسویان: شیعیان با ولایت امتحان می شوند
است از اهواز می آییم دنبال شما و علائمی از منزل شما پیدا نکردیم. حضرت فرمود: منزل ما مشخص بود، تو در امتحانت رفوزه شدی. عرض کرد: امتحان چه بود؟ حضرت پاسخ فرمود: 3 تا امتحان را باختی. صله رحم را قطع کردی. ضعفا را فراموش کردی. مالت را زیاد کردی. شوق زیارت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آقایان در دوران غیبت صغری، حضرت 47 تا نائب داشتند. اولین نائب محمد ابن عثمان و دومین سعید ...
خاطره منتشر نشده ای زنده یاد کاظمی از پانزده خرداد 42
اختصاصی میرملاس ؛ گزارش خود نوشت حاج آقا علی کاظمی از واقعه تلخ 15 خرداد / زنده یاد حجت الاسلام والمسلمین کاظمی از مبارزان فعال و نیز شاهدان عینی حادثه 15 خرداد 42 و به خاک و خون کشیده شدن طلاب و فضلای حوزه علمیه قم بوده است . *متن خود نوشت آن فقید سعید [...] اختصاصی میرملاس ؛ گزارش خود نوشت حاج آقا علی کاظمی از واقعه تلخ 15 خرداد / زنده یاد حجت الاسلام والمسلمین کاظمی از مبارزان فعال و نیز شاهدان عینی حادثه 15 خرداد 42 و به خاک و خون کشیده شدن طلاب و فضلای حوزه علمیه قم بوده است . *متن خود نوشت آن فقید سعید به مناسبت سالگرد 15 خرداد : * درمدرسه ی فیضیه قسمت غربی طبقه فوقانی حجره داشتم ، طبق معمول نیم ساعت به اذان بیدار می شدم وحرم می رفتم وبایکی از دوستان طلبه درمسجد بالاسرقرارمباحثه داشتم ، آمدم که ازفیضیه به حرم بروم، دیدم برخلاف معمول درب مدرسه بسته است ، درهای قبلی فیضیه درچوبی بود که ترک هائی داشت از آن ترک ها بیرون دیده میشد ، نگاه کردم دیدم سربازهائی باکلاه خود کنار فیضیه ایستاده اند ، آهسته به یکی از آن سرباز ها گفتم برادر چه خبر شده ؟ سربازجوابی نداد وباخشونت گفت : خودتان بهتر می دانید * من فهمیدم امام را دستگیر کرده اند ، چون امام خمینی روزقبل درمنزل شان سخنرانی تندی کرده بودند ، درمورد کاپیتولاسیون به رژیم پهلوی سخت انتقاد کرده بود ، لذا فورا برگشتم حجره ، هم حجره ای را بیدار کردم گفتم بلند شو که الان ممکن اسنت بریزند داخل مدرسه ومارا هم دستگیر کنند ، هم حجره آقای خندق آبادی که ازطلاب مبارزتهرانی بود سریع بلند شد ، *گفتیم برویم پشت بام فیضیه شاید ازآنجا راهی به طرف رود خانه یا مسجد اعظم وحرم پیداکنیم ، به طرف منزل امام برویم به بینیم چه خبراست ؟ از پشت بام به داخل محوطه مسجد اعظم راهی پیداکردیم واز پنجره ها آویزان شدیم وپائین پریدیم ، از مسجد اعظم وارد حرم شدیم دیدیم زوار داخل حرم رفت وآمد می کنند ، ولی مامورین درحال بیرون کردن مردم وبستن درهای حرم هستند * .ماهم ازحرم به طرف یخچال قاضی ومنزل مرحوم امام راه افتادیم به کوچه های منزل امام که رسیدیم دیدیم چند نفرموتور سواراز بچه های قم درکوچه ها فریاد می زنند آقارا بردند . مردم با شنیدن این خبر به طرف حرم راه افتادند ودر صحن اتابکی جمع شدند ، بلا فاصله دررواق مقابل ایوان آئینه که محل درس مرحوم آیه الله العظمی بروجردی بود منبر وبلند گو فراهم شد ، جمعی از فضلاء وشاگردان امام ومرحوم آقا مصطفی ، ومرحوم آیه الله نجفی مرعشی جمع شدند ، وشهید حجه الاسلام علی حیدری از شاگردان امام سخنرانی کرد آقا مصطفی مردم را دعوت به آرامش می کرد ، تصمیم علماء را برتحصن درهمین صحن اتابکی تا آزاد شدن امام اعلان کردند .اما ازدحام جمعیت درحرم بقدری بود که صحن از کثرت جمعیت موج می زد ، وبعضی ازجوان ها به قدری احساساتی شده بودند که فریاد می زدند وخودرا به در ودیوارمی کوبید ند ، وخواستار اجازه ی تظاهرات در خیابان ها بودند که آخرالامرآقا مصطفی بعد ازمشورت با یاران امام به جمعیت اجازه دادند بروند بیرون حرم وتظاهرات کنند ، برای ادامه تحصن به حرم برگردند ، اینجا بود که کنترل جمعیت از دست رفت . * مردم شیفته ی امام خمینی وعصبانی با سردادن فریاد یا مرگ یا خمینی به خیابان ریختند وآماده شهادت ودرگیری با مامورین دولت شدند هرکس سلاح سرد یاگرمی داشت همراه خود آورده بود ، بعضی از سادات پائین شهری شمشیر هائی را که برای ظهور حضرت داشتند بیرون آورده دور سر می چرخانده شعار یامرگ یاخمینی سر می دادند. * مردم عصبانی هرجا نشانه ای از دولت بود ویران می کردند ، پاسبان ها داخل شهربانی رفته سنگرگرفته بودند ، ودرخیابان ها اثری از پاسبان ومامور دولت دیده نمی شد ، اگرپاسبانی می دیدند آنرا تکه تکه می کردند ، مردم که شنیده بودند امام خمینی را به تهران برده اند ، راه تهران را درپیش گرفتند ، وارد خیابان تهران شدند ، ازطرفی برای سرکوب قیام مردم از پادگان منظریه چند کامیون سرباز راه افتاده بود ، که جلودارآنها یک جیب فرماندهی قرارداشت باجمعیت عصبانی وتظاهرات یامرگ یاخمینی برخورد کردند ، دوطرف خیابان تهران آن موقع سنگ تراش ها قرار داشتند، برای قبرستان ها سنگ قبر می تراشیدند ، تکه های تراشه ی سنگ جلو مغازه ها بسیار انباشته بود ، مردم با دیدن سربازها باسنگ به طرف سربازهای مسلح که دستور تیر هم داشتند یورش بردند ،جیب فرماندهی که جلو کامیون ها قرار داشت به صورت مارپیچ بین جمعیت ویراژ میرفت تا راه برای کامیون ها باز کند ، وقتی به انتهای جمعیت وسر سه راه رسیدند سربازها که بعضی از آنها هم زخمی شده بودند ، مردم را به گلوله بستند . وصدای رگبار گلوله فضای خیابان تهران را پرکرد . جوی خون در خیابان تهران قم در 15 خرداد 42 * ساعت نزدیک 11 بود مدارس را زود تر ازموعد تعطیل کرده بودند تا بچه ها به خانه بروند ، درخیابان با کودکی برخورد کردم که در خون میغلطید ، فکر کردم تیر خورده ، ولی معلوم شد از سنگهایی که مردم پرت کرده اند به سر اوخورده است، اورا از زیر دست وپای جمعیت به پیاده رو آوردم ، با تکه ای از عمامه ام سر اورا به بندم ، دیدم درب منزلی نیمه باز است ، وظاهرا صاحب خانه هم فرزندش محصل است ومنتظر آمدن اوست ، بادیدن این کودک به خیال این که بچه ی اوست من وکودک را به داخل منزل کشید رفت تا باند بیاورد دراین فاصله گاردی ها به درب منزل رسیده بودند ، صاحب خانه درب منزل را محکم بست ، ما سرگرم بستن زخم سر این محصل شدیم .ازلابلای درب چوبی منزل نگاه می کردم دیدم جنازه هائی که روی زمین افتاده جمع می کردند ، دونفر سرباز دست وپای زخمی ها وکشته هارا می گرفتند و داخل کامیونه ها می انداختند ، بسیاری ازاین زخمی ها قابل معالجه بودند ، صدای ناله شان به گوش می رسید ، اما برای محو آثار جنایت شنیدم زخمی هارا به بیمارستان نبرده اند وهمه را به دریاچه ی نمک قم ریخته اند ، ازلای درکه نگاه می کردم دیدم روی پشت بام های اطراف سربازها سنگر گرفته اند ، هرکس از پشت بام سربیرون می آورد باتیر می زدند ، * ازجمله صاحب خانه که سخت نگران بچه اش بود از راه پله ی منزلش بالا رفت که نگاهی به خیابان بیندازد شاید بچه اش را به بیند ؟ یک تیر به طرفش شلیک شد که نزدیک بود کشته شود .خانه ای که ما درآن بودیم کنار کوچه ی بن بستی بود عده ای به آن کوچه پناه برده بودند وگاردی ها همه را به رگبار بسته قتل عام می کنند * آن کوچه به نام قتلگاه معروف شد .چیزی نگذشت ازلای درنگاه می کردم فرمانده گاردی ها شوط زد وهمه ی سربازها سوارکامیون های پرازجنازه وزخمی شدند ، وشهر قم را به طرف پادگان منظریه یا هرجای دیگر ترک کردند .دراین فاصله چند بار من می خواستم دررا باز کنم وبروم که صاحب خانه می آمد ومی گفت اگر تو بااین لباس طلبگی از خانه ی من بیرون بروی مرا اعدام می کنند . * حتی رفته بود یک ماشین سلمانی آورده بود که ریش مرا اصلاح کند من نپذیرفتم .به هرحال درب خانه را گشودم وبیرون آمدم ، ولی درخیابان اثری از گاردی ها وجنازه وزخمی نبود ، تنها چیزی که در سطح خیابان ها دیده می شد ، قطعه های سنگ وخون وشاخه های خورد شده درختان که برای چوب دستی از آن استفاده شده بود ، شیشه های شکسته کامیون ها بود .جوی خون دوطرف خیابان تهران هم جوی خون باسرعت وکف آلود درحرکت بود ، که البته همه ی آن خون نبود ، آب جوی بود ، اما به قدری جنازه وزخمی در آن ریخته بود که خون آن ها با آب مخلوط شده بود وانسان تصور می کرد که این جوی پراز خون است ، وبااین سرعت جوی خون جاری است . * به طرف حرم راه افتادم وقتی به حرم رسیدم دیدم زوار ومردم بدون اطلاع از آن چه درخیابان تهران گذشته ، درحرم مشغول زیارت هستند ، ولی یک باره دیدیم چند عدد جت جنگی فانتوم باسرعت وباشکستن دیوار صوتی ازلابلای گلدسته های حرم ویراژ دادند ، تامردم رامرعوب کنند .شهرقم حکومت نظامی شد ، جنازه ی شهداء به ندرت دست مردم افتاده بود ، می گفتند بیش از سیصد نفر درقم آن روز به شهادت رسیده اند ، درکوچه پس کوچه ها برای بعضی از شهداء به دون سروصدا مراسم می گرفتند ، ما برای تسلیت به این خانه ها می رفتیم ، می دیدیم برای شهداء حتی خانم ها جرات سر وصدا وشیون ندارند .درخیابان ها که حکومت نظامی بود بعضی از سربازها سرهای شان باند پیچی بود ، معلوم میشد که هنگام درگیری با مردم باسنگ های سنگ تراشی خیابان تهران زخمی شده اند . * یاد وخاطره شهدای انقلاب اسلامی مخصوصاً شهیدان مظلوم 15 خرداد گرامی باد وروح بلند آنان و پیر جماران با شهدای کربلا محشور و مانوس باد. درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
از معرفی هانس و گرتر تا جوراب های پشمی پسرک فقیر
به خانه مردی ثروتمند رفتند، صاحب خانه متوجه حضور دزدها شد و به زنش با صدای بلند گفت: از من بپرس این همه مال و ثروت را از کجا آوردی، زن این چنین کرد؛ مرد جواب نداد، زن اصرار کرد مرد صاحب خانه در پاسخ گفت: در شب چهاردهم ماه جلو خانه ثروتمندان می روم، کلمه شولم شولم را هفت بار می گفتم و جای جواهرات آنها آشکار می شد و هرچه می خواستم بر می داشتم، دزدان با شنیدن این سخن خوشحال شدند، رئیس دزدان که فکر ...
ماجرای تشرف امام خامنه ای محضر مبارک حضرت مهدی (ع) + صوت
بود وقتی که آمد، که داخل مسجد وارد نشد، وقتی که برگشت دیگر توان از او رفت دیگر به گونه ای شد که می خواست ادامه راه را بدهد، نتوانست، آنجا نشست و فکر می کنم که آن مکان به خون فاطمه سلام الله علیها رسیده است؛ آنجا حاجتتان را بخواهید. فریاد گریه جمعیت بلند شد، بعد آقای بهاءالدینی می گوید: این کار را انجام بده. ایشان می گوید: من رفتم این کار را انجام دادم، حالا تو نگو آقای بهاءالدینی خودش ...
مدافع حرمی که یک هفته شهید بود!
پس از تجهیز، دوباره حمله کنند؛ همین اتفاق هم افتاد، یعنی درست 24 ساعت تمام نشده زیتا از نیروهای داعش خالی شد. هادی فروتن کیا به مجروحیتش در همان عملیات اشاره کرده و ابراز می کند: زمانی که گلوله های دشمن به من اصابت کرد، دو بار و با صدای بلند یا زهرا(س) گفتم و بعد اشهد خواندم، و دیگر چیزی نفهمیدم و از هوش رفتم و وقتی بعد از حدود یک شبانه روز به هوش آمدم، منطقه در سکوتی ژرف فرو رفته بود ...
کافه نیشگون
جریان این کلنگ چی بود؟ گفت: پروژه ی بزرگ راه سرتاسری. ما که نفهمیدم چی گفت. سال 1382- باز هم امروز مهندس ها آمدند. بیابان را خط کشی کردند. گفتم چرا این جا خط می کشید؟ گفتند بزرگ راه می سازیم برایتان. زمین هایتان گران می شود. اگر جای تو بودم یک رستوران می زدم که مسافرها استراحت کنند و غذا بخورند و پول هایشان را بریزند تو جیب شما. سال 1383- گوسفند هایم را فروختم و یک رستوران زدم ...
15خرداد؛ عمق دشمنی آمریکا با اسلام را نشان داد
شاه و اسرائیل اختصاص داشت. در همین سخنرانی بود که امام خمینی با صدای بلند خطاب به شاه فرمود: آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند... اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن... نصیحت مرا بشنو... ربط مابین شاه ...
خاطرات از زمان حضور امام (ره) در کرج
همان جوی جلوی در ورودی، جوی بلدیه رد می شود و درخت بید قطوری داشت، بازی می کردیم گاهی هم مادرم سرش را از در می آورد بیرون صدا می کرد؛ محسن برو اینها را بگیر بیار برای آقاست. می دویدم می رفتم و آقا هم توی حیاط ایستاده بود. یک بار هم آقا را با عبا و عمامه ندیدم. همیشه پیراهن بلند سفید و عرق چین سفید کوچک داشت. حاج حسین زکیخانی دیگر از اهالی حصار کرج است با دست به گوشه ای از خانه اشاره می کند ...