سایر منابع:
سایر خبرها
دردسر رابطه غیر اخلاقی برای یک دختر
شماره خانه را پرسیدند تا مرا به خانواده ام تحویل دهند ولی خیلی ترسیده بودم ازطرفی روی برگشتم به خانه رانداشتم. و از این می ترسیدم که پدرم بلایی به سرم بیاورد و مرا بکشد ولی با این حساب مجبور به دادن شماره شدم. وقتی به خانواده ام اطلاع دادند، چند ساعت بعد پدرم خود را به کلانتری رساند با شنیدن صدای پدرم ناخداگاه از ترس و بدون اختیار چاقویی را که توی کیفم بود را برداشتم و رگم را زدم ...
قاتلی که مقتول را زنده کرد
نفسم بالا نمی آمد و حس کردم دارم می میرم..... و مُردم. ادامه ماجرا به روایت یدا.. همه کارهایم انجام شد و به خانه برگشتم و زنگ زدم مطمئن بودم کسی جز قاسم در خانه نیست چون خانواده ام رفته بودند بیرون. چند بار زنگ زدم و در باز نشد: تعجب کردم و با خودم گفتم قاسم باید تا الآن آمده باشه بیرون؟ و سپس از روی در داخل حیاط شدم و همین که در ساختمان را باز کردم از غلظت دود ...
دختری که از محاصره داعش گریخت
کوچکتر از خودم در استان رقه زندگی خوبی داشتیم و پدر می گفت ما مسلمان شیعه هستیم و به 12 امام معتقدیم و اصالتا هم ترک ترکمن هستیم، به مدرسه رفتم و بهترین دوران زندگی ام را سپری می کردم و دوستان خوبی در مدرسه داشتم تا اینکه داعشی ها به شهر حمله کردند و پدرم را کتک زدند و بعد من به همراه خانواده از رقه فرار کردیم. دیگر گریه امانش نمی هد، از برادرانش و سن و سال آنها می پرسم که جواب می دهد ...
پدرم با دخترخاله ام رابطه غیر شرعی داشت/ مادرم خودسوزی کرد/ من ایدز گرفتم!
سوخت و جا در جا، مرد و برای همیشه ایّام، دختر دلبندش را در برزخی از مشکلات تنها گذاشت. من هرچند کوچک بودم امّا پیوسته خود را در مرگ مادرم مقصر دانسته و پیوسته شب و روز گریه می کردم. بعد از فوت مادر دیگرهرگز به مدرسه نرفته و خود را به تمامی در خانه حبس کردم. بعد از چهلم مادر، پدرم گلی را به خانه آورد و از همان بدو ورودش به خانه، جنگ و جدل بین من و او آغاز شد. گلی زن بی بند و ...
شوهرم خواست تا با دوستان اش صمیمی تر باشم!
شرایط بمیرم؟ من خانواده ام را دوست دارم و صبر می کنم خدا خودش همه کارها را درست می کند چون از درون و نیت های مان آگاه است. بعد از دعوای ما در فروشگاه برادر سمانه، چند هفته بعد مغازه آنها را دزد زد و می خواستند برادرم را متهم به دزدی کنند. اگر چه برادرم تبرئه شد اما تا چند روز با برادر سمانه درگیر بود. دست آخر هم دماغش با ضربه مشت برادر سمانه شکست و دوباره کارشان به شکایت و دادگاه کشیده شد. شاید پدرم هم برای کش دار شدن این مساله هنوز مرا نبخشیده ولی من بیگناهم. ...
عاقبت تلخ رابطه غیر اخلاقی با زن عمو!
، هیچگاه از کسی مشورت نمی گرفتی؟ از خانواده ام مشورت می گرفتم و آنها پیوسته به من می گفتند سارا را طلاق بده! ولی من دلباخته سارا و از همه مهمتر آن که صاحب دختری به نام سپیده از او بودم. شرایط مالی تو چگونه بود؟ من درخانواده ای ثروتمند زندگی می کردم و پدرم تاجر فرش بود و همیشه از تمامی امکانات زندگی برخوردار و از طریق او اموال فراونی به من به ارث رسیده بود. چه شد که ...
شهیدی که نشانه بازگشت پیکرش را به مادر داد + تصاویر
...> سال 88 که از ماموریت زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم می خواهم برایت زن بگیرم، گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید چادری باشد و با شرایط پاسداری من کنار بیاید. پدر عروسم عارفه خانم همکار همسرم بود. یک نسبت آشنایی دوری هم داشتیم، از همان اول که عارفه خانم را دیدم مهرش به دلم نشست. خانواده هایمان از همه لحاظ به هم می خوردند.حسین که از ماموریت برگشت به خواستگاری رفتیم و ...
روضه خوان جاودانه به روایت نوه اش آیت الله محمدعلی جاودان
آقای لاهیجی خیلی بد شده. پدرم رفت و بعد از ساعتی متأثر از خبر درگذشت آیت الله لاهیجی به خانه برگشت، می گفت: او در رختخواب افتاده بود و شاید بی هوش بود اما ناگهان از جا برخاست و تمام قد ایستاد و به همه ی چهارده معصوم سلام و عرض ادب کرد. بعد خوابید و روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد. استاد دیگرشان شیخ فضل الله نوری بود که بعد از اعدام ایشان به اندازه ای از این مصیبت ناراحت بودند که از آن به بعد ...
روایت دلدادگی و عشق وکمک به بیماران و نیازمندان در نوزدهمین برنامه ماه عسل
حضور بانوی مددکار در قاب "ماه عسل" پریناز فروزان:احسان علیخانی در بخش اول گفتگو برنامه نوزدهم ماه عسل از خانم معمارزاده دعوت کرد تا وارد صحنه"ماه عسل" بشود. معمارزاده که از شهر کرد آمده بود مددکار انجمن بیماران خاص و ام اس چهارمحال بختیاری است. وی کار خود را به عنوان مادریاب در سرای سالمندان صادقیه اصفهان آغاز می کند. معمارزاده که در خانواده ای کاملا مذهبی و از طب ...
اجرای یک صحنه منحصر به فرد روی صحنه تئاتر ایران
دل کار باشد بگذارید چیزی طراحی کنم که هم احساس یک خانه ی گرم و آرام را در شروع کار بدهد و هم خانواده ی متمدن، با توجه به اینکه خیلی هم چیز زیادی استفاده نکنیم، اما سلیقه ی زن خانه را هم نشان بدهد. نظرشان این بود که تماشاگر خانه ای مرتب، خوش رنگ و لعاب و شاد ببینید بدون اینکه چیزی نظرش را جلب کند و به صحنه فکر کند. بنابراین این ایده خانم قلمفرسایی بود که چیزهای مازاد این زندگی حتی المقدور وسایلی ...
نگاهی به زندگینامه مقام معظم رهبری از تولد تا رهبری جمهوری اسلامی ایران
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، در این گزارش به برگی از زندگینامه"مقام معظم رهبری"خواهیم پرداخت. سید علی حسینی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی در فروردین ماه سال 1318 برابر با 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگی مرحوم سید جواد خامنه ای هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده: پدرم روحانی معروفی بود ...
نوشتن به زندگی روشنی می بخشد
.... آیا می توان گفت استخدام تان در شرکت نفت، در پاییز 1327، سبب تحولی در زندگی شد یا به آن، تنها به مثابه یک شغل نگاه می کنید؟ استخدام در شرکت نفت صرفاً به علت آن بود که بهتر از هر جا حقوق می داد و پس از درگذشت مادر و تجدید فراش پدر، خانواده، پر عائله احتیاج به کمک مالی داشت. از هُرم گرما و هجوم ملخ و سوت پالایشگاه که بگذریم چیزی که بیش از همه جلب توجه می کرد نظم و انضباط پالایشگاه ...
حجت الاسلام قاسمیان: غفران الهی در گرو بخشش خود ماست/ حاج منصور ارضی: غفلت زیان بارترین دشمن است
: چون مرگ پدرم فرا رسید مرا به سینه چسبانید و فرمود پسر جان همان سفارشی را به تو می کنم که پدرم هنگام مرگش به من کرد و گفت: پدرش به او سفارش کرده و فرمود: پسر جان در مسیر حق و درستی صبر پیشه کن ولو تلخ باشد. وقتی توجه می کنیم می بینیم همه این وصایا در لحظات آخر عمر ائمه صورت پذیرفته است گویی چکیده همه زندگانی و وصیت این بزرگواران همین جمله بوده است. وقتی قصد تطبیق نمودن روایت در زندگی شخصی و اجتماعی ...
اصرار مردم به پایبندی به باورهای غلط قدیمی درباره قلیان/ توتون های میوه ای خطرناک تر از شیشه
خبر فراهم کنم ، بیرون آمدم . خانواده بلاخص پدرم از این موضوع خیلی ناراحت شد در همان روزها بود که پسر همسایه مان هم به خواستگاری ام آمد ، با اینکه خانه و شغل داشت اما اهل قلیان بود البته چیزی که بیشتر از همه در این مورد متأثرم کرد ظاهرش بود ؛ در نگاه اول برای من نه یک جوان بلکه پیر بود (جوانی سی و سه ساله که جسم و جانش در اثر کشیدن مداوم قلیان فرسوده شده و او را به فردی سی و هفت الی سی و هشت ساله ...
ماجرای شیعه شدن یک جوان وهابی
سه روز آن را خواندم و در آن کتاب مباحثی را دیدم که تا به حال از پدرم نشنیده بودم و در آن کتاب به همه تهمت های ناروایی که به شیعیان زده بودند پاسخ داده می شد اما بعد از خواندن آن کتاب باز هم قانع نشدم و به او گفتم شاید یک شیعه آن را نوشته باشد و از او خواستم چهره به چهره با هم حرف بزنیم تا او قانعم کند و او این بار قرآن را به من معرفی کرد و دیدم با قرآن ما هیچ فرقی ندارد. بین پدر من که ...
حسین محب اهری: زیاده خواهی قلب را کدر می کند
حسین محب اهری سال هاست به عنوان بازیگر در آثار سینمایی و تلویزیونی بازی می کند. دهه شصتی ها این بازیگر را با برنامه نمایشی مبصر چهار ساله کلاس می شناسند، اما او در آثاری مانند محله بهداشت، سربداران، باجناق ها، چاق و لاغر، پایتخت، معمای شاه، اسپاگتی در هشت دقیقه، وقتی همه خواب بودیم، پسر آدم دختر حوا و... بازی کرده است. با محب اهری درباره چگونه زندگی کردن با بیماری سرطان غدد لنفاوی و مقابله با آن هم صحبت شدیم. شنیده ایم که این روزها حالتان زیاد خوب نیست. حالم خوش نیست. مدتی بود که مشکل بلع داشتم و نمی توانستم غذا بخورم، ضعف شدید و... باعث شد برای معاینه به دکتر مراجعه کنم. بعد از رادیوگرافی و سونوگرافی متوجه شدم که سرطان تقریبا همه نقاط داخلی بدنم را از جمله طحال، مثانه، کیسه صفرا و... درگیر کرده و همه لنف های داخل شکمم تبدیل به توده شده است. دکتر برایم شیمی درمانی و پرتودرمانی تجویز کرد. این نکته را هم یادآوری کنم، سیتی اسکنی که اندام های داخلی بدن را نشان می دهد در ایران فقط سه دستگاه دارد که در بیمارستان های شهید دانشوری، شریعتی تهران و یک بیمارستان در مشهد است. به همین دلیل ازدحام بیماران در نوبت این دستگاه ها خیلی زیاد است که امیدوارم تعداد این دستگا ه ها بیشتر شود تا بیماران زمان طولانی معطل نشوند و بتوانند درمانشان را زودتر شروع کنند. من از فردا برای شیمی درمانی بستری می شوم و به نظر می رسد دوره درمانم طولانی شود، چون بیماری از چهار دوره قبل خیلی وسیع تر شده است. چند سال است که مبتلا به این بیماری هستید؟ از سال 81 که سمت راست گردنم را جراحی کردم، درگیر این بیماری شدم. سرطان، بیماری فرسایشی است، شما چگونه روحیه خود را حفظ کرده و با آن کنار آمده اید؟ از همان ابتدا که متوجه بیماری ام شدم، خودم را برای مقابله با آن آماده کردم. برای این آماده باش اول شروع کردم به شناخت بدنم و بیماری. این روش باعث می شود که از سرطان نترسی و قبول کنی که آن هم مثل بیماری های دیگر است. اصل قضیه روحیه آدم ها و چگونگی مواجهه با آن است. به نظر می رسد احساس امیدواری شما به زندگی زیاد است. من قوانین و عقاید خاص خودم را دارم. معتقدم حق ندارم به خدایی که به من زندگی داده و مرا خلق کرده، بدبین باشم و امیدم را از دست بدهم. خداوند انسان را خلق کرد و بعد خود را برای این خلقت تشویق کرد و احسنت گفت. انسان شگفت انگیزترین موجود حیات است پس من حق ندارم به این موجود ارزشمند نگاه منفی داشته باشم. خدا مرا آفریده است پس باید در همه شرایط از او سپاسگزار باشم. دنیا میلیون ها سال است که به وجود آمده، عظیم و شگفت انگیز! خداوند آن را به زیباترین شکل مدیریت می کند پس من نباید به این قدرت بدبین و ناشکر باشم. نگاهتان خیلی مثبت است! خیلی از ما آدم ها وقتی دچار مشکل یا بیماری می شویم، از خدا می پرسیم که چرا من؟ من اصلا این طوری به قضایا نگاه نمی کنم. بر این باورم که خداوند از طریق بیماری ها می خواهد انسان را از فراموشی و غفلت خارج کند. وقتی همه چیز رو به راه است، انسان نسبت به خلقت و خداوند بی تفاوت می شود. بیماری به ما هشدار می دهد که اندیشه کن و از نعمت های خدادادی لذت ببر و بهای آنچه را که داری به خاطر بیاور. وقتی بیماری ام شدت می گیرد همه چیز را در نمای بسته تری می بینم و قدر داشته ها یم را بیشتر می دانم. گاهی درد مرا بشدت آزار می دهد، نه می توانم بخوابم و نه یک جا بنشینم، بنابراین شروع به دویدن می کنم تا بتوانم آن را کنترل کنم. وقتی درد اوج می گیرد به دردهای عظیم تر و بزرگ تری فکر می کنم که انسان های دیگر در سراسر دنیا به آن مبتلا هستند به جنگ، به کشتارهای بی دلیل و... همه اینها باعث می شود دردم کوچک شود. به خودم می گویم تو که تافته جدا بافته نیستی، خیلی ها هستند که دردهای بدتر از تو دارند. باید تحمل خودت را بالا ببری. به خودم می گویم من مقابل خا نواده ام مسئولیت دارم و باید زندگی آنها را اداره کنم پس ...
نظر خاتمی درباره وجهه اشتراک اصلاح طلبان و اصول گریان/ حکم حکومتی برای ساخت یک فیلم!/ توصیه روحانی ...
.... اما فرزند استاد موذن زاده برای اولین بار نسبت به این اتفاق واکنش نشان داد و دیدگاه های جالبی درباره محسن چاوشی و موسیقی داشت. جعفر موذن زاده نظر خود درباره استفاده محسن چاوشی از اذان مرحوم رحیم موذن زاده در آلبوم جدیدش را اینگونه بیان کرد: به نظر من استفاده ایشان از اذان پدرم در آلبومشان مشکلی ندارد ولی بهتر بود آقای چاوشی اجازه می گرفتند و من هم اشعار را می دیدم تا بدانم که قرار است چه ...
پرستو صالحی باز هم جنجالی شد!
هستند خواست به پدرشان فرصت بدهند و گفت که کاش به عنوان بیمار به پدرش نگاه می کرد. به گفته صالحی این اتفاق زمانی برایش تلخ تر شده که بعد از مراسم خاکسپاری پدرش وقتی وسایل خانه او را جمع می کنند یک چمدان پر از مصاحبه های خودش را دیده است. اما پس از پخش گفت وگوی دیشب این بازیگر سینما و تلویزیون در برنامه ماه عسل ، بسیاری از رسانه ها با انتشار حرف های این بازیگر، به همراه عکس و ...
من محمد حسینی بهشتی هستم
...، من یادگاری بودم از آن استادشان. در طی این مدت تدریس هم می کردم. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم که اجازه بدهند، شبها هم در حجره ای که در مدرسه داشتم بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه روزی باشم. چون از یک نظر هم فاصله منزل تا مدرسه 5-4 کیلومتری می شد و به این ترتیب هر روز مقداری از وقتم از بین می رفت و هم در خانه ای که بودیم پر جمعیت بود و من اتاقی برای خودم نداشتم و نمی توانستم به کارهایم ...
اَحسنُ ما اَنزلَ الله، جنب الله؛ علی بن ابوطالب
آور و شرم انگیز است تاریخی که همه قهرمانانش چنگیز و تیمور و نرون و آتیلا و معاویه و یزید باشند. علی قهرمانی که بخاطر پایدار ماندن مبانی شرف و فضیلت و پیروز گرداندن حق و عدل بر سر تمام علایق و لذایذ حیات پا نهاد و با چهره ای سرخ به دیدار خداوند شتافت؛ گر همه صورت خوبان جهان جمع کنند/ روی زیبای تو دیباچه اوراق آید در عالم ماده تا معنای چیزی معین نباشد لغتی هم برای ...
داستان کریستیانو رونالدو؛ وقتی اراده پیروز می شود
شغل باغبانی اش در شهرداری شهر مسئول تدارکات تیم محلی آندورینا هم بود. ولی با این حال بیشتر درآمدش صرف الکل و خوش گذرانی های دوستانه اش می شد. با وجود این، کوچک ترین پسر خانواه او را دوست داشت چرا که پدرش قول داده بود حتما یک روز او را به تمرینات تیم ببرد. پسرک کوچک خانواده آویر یه روز ظهر گریان از مدرسه به خانه برگشت. از معدود روزهایی بود که پدر خانواده آویر در خانه بود . خوزه تا بحال ...
سردار همیشه روزه دار
ساعات خیلی قرآن تلاوت می کرد. وی ادامه داد : وقت افطار قبل از باز کردن روزه همیشه با صدای بلند دعای امیر المؤمنین(ع) را می خواند. بابا همیشه 15 رمضان روز ولادت امام حسن مجتبی(ع) افطاری می داد و همه را دعوت می کرد. خیلی مهمان دوست داشت مخصوصا افطاری دادن را هم خیلی می پسندید. فرزند شهید تقوی یکی از خصوصیات پدر را اهتمام ورزیدن به قرآن دانست و تصریح کرد : ایام ماه مبارک رمضان ...
محاکمه دوباره دختری که در16سالگی پدرش را کشت+ عکس
ام ازدواج کند اما پدرم مخالف این وصلت بود. مادرم را تهدید کرده بودم اگر با ازدواجم موافقت نکنند از خانه فرار می کنم. مادرم از شنیدن این حرف شوکه شد و وقتی پیشنهاد قتل پدرم را مطرح کردم او هم پذیرفت. چرا پدرت مخالف ازدواجت بود؟ او می گفت پسر مورد علاقه ام معتاد و بی کار است، اما اشتباه می کرد. رابطه ات با پدرت چطور بود؟ چون تنها دختر خانواده بودم پدرم مرا خیلی دوست داشت و ...
عشق شهادت از دوران دفاع مقدس همراه او بود
و مادرمان بود و سر آخر گفت : آمدی تهران بچه های من را ببر سبزوار بگردان و بعد مکالمه ما برای همیشه با هم قطع شد. دیگر از مهدی خبری نشد. حتی با خانه خودش هم تماس نداشت و خانواده خودش صبح روز بعد اسمش را در فضای مجازی جزو لیست شهدا دیده بودند. به نظر شما چه صفات حسنه ای در شهید بود که شهادت را نصیبش کرد؟ مهدی آدمی بود که کم می خوابید و این اواخر از ساعت 2 نصف شب تا خود صبح ...
من ماندگارم چه بخواهند چه نخواهند
در شهر روزی دو قران مزد می گرفت. من یک مقداری از اجتماع متاثر شدم و یک مقداری هم از خانواده ام که فرهنگی بود. پدرم در جوانی نابینا شد ولی این پیرمرد تا آخر عمرش زحمت کشید و زندگی ما را اداره کرد. نگذاشت آبرویمان و زندگی مان تباه بشود. تحصیلات ابتدایی را که تمام کردم ترک تحصیل کردم، چون پدرم از عهده تحصیلم برنمی آمد. وضع فرهنگ هم به این صورت بود که تا رضاشاه بود ما هیچ اوجی از نظر فرهنگی نداشتیم ...
توجه و تأکید ویژه شهید هاشمی به لقمه حلال / حاج علی خودش می خواست اینگونه شهید شود
عنوان کرد: علی به شیوه ای که دلش می خواست شهید شد، در گمنامی تمام و بدون اینکه کسی او را ببیند به شهادت رسید . برادر شهید هاشمی در پاسخ به اینکه چه کسی خبر مفقود الاثری و شهادت علی هاشمی را به شما داد، گفت: دوستان حاج علی به خانه مان آمدند و این موضوع را اطلاع دادند؛ پدر و مادرم سختی های زیادی بعد از شهادت حاج علی متحمل شدند و پدرم تا زمان فوت، هیچ گاه حاج علی را از خاطر نبرد. ...
عاقبت تلخ برادری که فیلم هتک حرمت خواهرش را در فضای مجازی دید
منو نمی خواستید که مجبورم کردید با یه فرد مفنگی ومعتاد ازدواج کنم تا آقا به جرم حمل مواد بیفته زندان و من نیز به اجبار طلاق گرفته و با دو تا بچّه، دست از پا درازتر، برگردم خونه پدرم و هر خفت و خواری را به جان دل خریده و تحمّل کنم؟" مادر که در خودخواهی دست کمی از پدر نداشت، با تندی در جواب خواهرم گفت:" تو دیگه بس کن! اگه بابات حرفاتو بشنوه سیاه و کبودت می کنه. بعدش هم، تو خودت عرضه نداشتی ...
اصغر بیچاره بخشی از آرشیو خود را آتش زد/ تورج ژوله از تصمیم پدرش برای برگزاری نمایشگاهی در آمریکا گفت
، تأکید کرد تمایل دارد از علی مرادخانی، معاون هنری وزارت ارشاد که بیان کرده است همه شرایط را برای انتقال پیکر پدرش به ایران مهیا می کند و چهره هایی همچون رئیس دولت اصلاحات، پرویز یشایایی، فاطمه گودرزی، رسول صدرعاملی و مسعود جعفری جوزانی تشکر کند که با یادداشت هایشان در فضای مجازی یا حضور در مراسم پدرش، با او همدردی کردند. در چند سال اخیر و به ویژه بعد از درگذشت اصغر بیچاره، دغدغه ای که اهالی ...
همه چیز از منقل و دوست های پدرم شروع شد
داری بهترین امکانات در اختیارش بود. همه به پدرم توجه داشتند اما کم کم رفتار پدرم تغییر کرد دعواهای پدر و مادر شکستن ظرف ها شروع شد. صالحی از خانواده و مخاطبان خواست که نیومدم که بگم پدرم بد است آمدم بگم که اعتیاد پدرم را از من گرفت. در دوران دبستان 11 مدرسه عوض کردم. حتی غیبت های فراوانی در حضور از مدرسه داشتم. پدرم در خیلی از مواقع پشیمون میشد. تمام خانواده همسایه ...
نوزادان چندروزه قربانی یک بیماری ژنتیکی
...، همسرم بیشتر درگیر کارهای بچه بود و من هم چشم انتظار دیدن دخترم. روزی که داشتم از بیمارستان مرخص می شدم، با التماس اجازه دادند دخترم را از پشت شیشه ببینم. داخل دستگاه بود و کلی سیم به بدنش وصل کرده بودند. حالم بد شد و دیگر چیز زیادی یادم نیست. بعد از دو روز هم کم کم به من گفتند که دخترم مرده. تا سه ماه به دلیل وضع بد روحی خانه پدرم بودم، در این مدت پیش روان شناس می رفتم تا شاید حالم بهتر شود ...