سایر منابع:
سایر خبرها
سکته ام روی صحنه تئاتر اتفاق نیفتاد / می توانم بدون این که داد بزنم بگویم، ای، بد نیستم!
...، نویسنده و کارگردانی که بخش عمده ای از فعالیت هایش را بخصوص در دهه های 60و70 معطوف کودکان و نوجوانان کرده و با آثارش خاطرات خوشی را برای این نسل به جا گذاشته است. در ظهر یکی از روزهای گرم تیر ماه و به مناسبت تولد 63سالگی مهمانش شدیم و با او از هر دری سخن گفتیم. دوران کودکی 17 تیر سال 32 در خانواده ای طباطبایی و رودباری به دنیا آمدم. در محله عشرت آباد تهران زندگی می کردیم، اما پس از چند سال به شمال کشور رفتیم و دوران کودکی ام را در آنجا گذراندم. هنوز هم احساسم این است که بزرگ نشده ام و سعی می کنم زیاد از کودکی ام فاصله نگیرم. در نقش هایم هم همیشه خودم هستم و نمی توانم جدی بودن یا نقش های خیلی منفی را تجربه کنم؛ چراکه اصلا این کار برایم سخت است و مثل یک جور بال بال زدن بیهوده می ماند. آغاز فعالیت های هنری خب بازی های نمایشی چیزی است که همه از همان زمان های کودکی شان به آن مشغول می شوند؛ چرا که ذات کودکان شکل پذیر است و دلشان می خواهد این ویژگی را به زندگی واقعی هم تعمیم دهند. در دوران کودکی مان دور هم جمع می شدیم و با هم نقش بازی می کردیم؛ نقش هایی چون رومئو، ژولیت، قاضی شارع و ... . بعدها وقتی بزرگ شدم در دبستان به نمایش های مدرسه ای مشغول شدم. در دبیرستان موضوع کمی برایم جدی تر شد و با راهنمایی مرحوم محسن یلفانی که در آن زمان آموزگار ما بود،تازه متوجه شدم که هنر کاربردهای اجتماعی هم می تواند داشته باشد و بر مخاطبانش تاثیر بگذارد. من در آنجا یاد گرفتم که نگاهی جدید به دنیای اطرافم داشته باشم و همان هم شد که علی رغم رشته ام در دبیرستان و نیز دیپلم راه و ساختمانی که گرفته بودم، برای کنکور در رشته هنر شرکت کردم و قبول شدم. از راه رفته پشیمان نیستم اساتید خیلی خوبی داشتم. استادانی چون اسماعیل شنگله، مرحوم حمید سمندریان و نیز عبدالحسین فهیم که واقعا اسم بامسمایی دارد و انسانی فهیم است. اینها به ما بازیگری و کارگردانی را یاد می دادند. در همان دوران با بیژن بیرنگ هم آشنا شدم. او هم مثل من جویای نام بود و به این صورت مسیرمان با هم به پیش رفت و کارهای مشترکی را انجام دادیم. از راهی که رفته ام پشیمان نیستم؛ چرا که تمام ارزش های زندگی ام در همین راه شکل گرفته است. ورود به تلویزیون از سال 53 فعالیتم را در تلویزیون و برای آثار نمایشی کودک و نوجوان آغاز کردم. منتها در آن زمان اکثرا نمایش هایی بود که نقاب به چهره داشتیم و خودمان دیده نمی شدیم. بعد از آن هم کار ادامه پیدا کرد تا بخصوص رسیدیم به دهه های 60 و 70 که مجموعه ای از حدود 25 تله تئاتر را بازی کردیم و بعد هم نوبت به مجموعه عطر گل یاس رسید که بسیار باعث شناخته شدن من در جامعه شد و نوع بازی ام را هم از آن حالت تخصصی و تئاتری بودن خارج کرد. کمی بعد مجموعه نوعی دیگر را هم خودم برای اولین بار کارگردانی کردم. دنیای شیرین کودکی بچه ها مهم ترین و سالم ترین مخاطبان ما هستند. دنیای شیرین تلاش های کوچکی در مسیر ساخت آثاری برای کودکان و نوجوانان بود که قرار بود ادامه داشته باشد و سری های دیگری هم از آن ساخته شود. مثلا دنیای شیرین صحرای مرکزی یا دنیای شیرین جیران در پارس آباد مغان و به این ترتیب دلمان می خواست به پیش برویم و سری های بعدی را هم بسازیم. متاسفانه با تهیه کننده کار دچار مشکل شدیم. البته زمانه هم عوض شده است و مخاطب کنونی قطعا نیازهای متفاوتی دارد. اجبار زمان ما را به طبقه بندی نیازها وادار می کند. مثلا الان اگر قرار باشد دنیای شیرین دیگری بسازیم قطعا باید حرف های خیلی جدیدتری را به مخاطبان بزنیم و با نگرشی تازه تر، در وهله اول مقاومت کردن در برابر بدی ها را به بچه ها یاد بدهیم. گاهی اوقات بچه های امروز را که می بینم و از تماشای این که چطور در این دنیا رها شده اند ترسم می گیرد. شهرت، خاطره، عشق آن اوایل و بویژه تا دورانی که پدرم هنوز زنده بود این شهرت برایم خیلی شیرین بود. تازه توانسته بودم ثابت کنم که می توانم در کارم موفق شوم و این برایم با حس خوبی همراه بود. در ادامه، این اشتیاق کمی جایش را به ملال و خستگی داد اما حالا دوباره این حس به من بازگشته است و از دیدن این که مردم مرا می شناسند خوشحال می شوم. عشق را بیشتر از یک آدم می بینم. عشق برایم نوعی حصول اج ...
کسی من را در کردستان نمی شناسد!/باشگاه های عربی را به تیم های داخلی ترجیح می دهم
... بعد از حضور در مسابقات آموزشگاهی از طرف هیئت هندبال سنندج به سالن بهنام شاد دعوت شدم، تیم بزرگسالان در حال تمرین بودند دو بازیکن داشتند که من خیلی از بازی آنها خیلی خوشم آمد یکی "ارسلان کرمی" که چپ دست هم بود و دیگری لقمان کریمی ؛ بعد از تمرینات مختلف در سال 81 با این که نوجوان بودم اما با تیم بزرگسالان به مسابقات کشوری قم رفتم و اتفاقاً در مقابل تیم اشی مشی یکی از بزرگترین تیم های آن زمان یک ...
از ماجرای نامه تختی به جراح بیمارستان تا تمرین در استخر پر از کرم!
1319 در تهران در خیابان امیریه به دنیا آمدم. تا سال دوم دبستان تهران بودم و بعد از آن به دلیل اینکه پدرم کارمند شرکت نفت بود به آبادان رفتیم. آنجا بود که پایم به شنا باز شد. از صبح به استخر می رفتم تا شب. همان جا به سمت ورزش شیرجه رفتم. بعد از اینکه با دایو آشنا شدم، آقایی بود که وقتی مرا دید تشویق کرد تا این ورزش را دنبال کنم. فارس: تا چه زمانی با این مربی کار کردید؟ تا سال ...
با ما به پشت صحنه خندوانه بیایید
همه گفتگوها را به رامبد جوان پاس می دهد. در همین حین مهران غفوریان نیز از راه می رسد و برای رفتن به اتاق گریم آماده می شود. ساعت حدود 6 است که رامبد جوان از اتاقش به سمت استودیو می رود. همانقدر که در استودیو صدای بلند و بانشاطی دارد انگار که پیش از این مرا به او معرفی کرده باشند، می گوید سلام خانم موذن و بعد چند جمله ای درباره اتفاقات و آنچه که قرار است رخ دهد صحبت می کنیم ...
لوکا ماریچ با باشگاه پرسپولیس به توافق رسید
سلام من سال قبل هم نطر دادم ک سوشا ب درد تیم نمیخوره خیلی از هوادار بهشون بر خورد و خر چ از زبونشون در اومد نصارم کرد مهم نیست چون ب نطر من اون هوادارها اکتر دو...ک عاشق تیپش شدخ بودن الانم میگم این ماریچ ب درد تیم نمیخوره همونطور ک سال پیش بازیش دیدیم خیلی کنده.الانم هم میدونم منفی میدیدین بازم مهم نیست. بعدا بحرفم میرسین.لطف کنین نطر من هم چاپ کنین نقل قول +8 #62 سامان ...
اهالی سینما صاحب عزای خوبی نبودند
هم هست. شاید همین است که آشفته بازار یادداشت نوشتن و تسلیت گفتن های رفتنت، صرفاً سرشار از جمله سازی با نام و کارهای توست. آن هم برای تویی که فرسنگ ها از ابتذال و میانمایگی دور بودی، کجا بودند این غریبه های دیر آشنا؟ خانه دوست کجاست؟بیخود نیست که یاد این شعر سهراب می افتم که ورد کلامت بود و در پی آن بهاره رهنما در این چنگ زرگری با تمام قوا وارد میدان شد و جوابی این گونه منتشر کرد: برایم عجیب بود ...
فضای یزد مهیای مبارزه بود
تطبیق می داد و می توانست ذهن کنجکاو مرا اقناع کند. آن روزها ایشان داشت کتابی به نام اولین دانشگاه، آخرین پیامبر را می نوشت. برای ما که آن موقع در دبیرستان درس می خواندیم، مسائل و مشکلات زیادی مطرح می شد که از ایشان می پرسیدیم و پاسخ های بسیار مفید و به درد بخوری را هم دریافت می کردیم. کتاب های ایشان هم بسیار مفید بودند. ظاهراً دکتر پاک نژاد در هدایت و راهنمایی افرادی که به انجمن حجتیه گرایش ...
هنرمندان پیامدهای جنون جنگ طلبان را به تصویر بکشند
را تأمین کنیم تا بتوانیم به نحوی کمک خرج خانواده باشیم. در چه سالی از دانشکده هنر فارغ التحصیل شدید؟ در سال 1370 از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم. پس از فارغ التحصیلی از دانشکده هنر چه کردید؟ من بعد از فراغت از تحصیل یک آتلیه نقاشی زدم و در آن آتلیه (که با مجوز وزارت ارشاد گشایش یافت)، هم تدریس طراحی و نقاشی می کردم و هم خودم به ...
پشت صحنه فرمان شورش علیه نظام در تابستان داغ /از صحنه گردانی دولتمردان اصلاحات در فتنه 78 تا نطق انقلابی ...
مجلس وقت نیز سال ها بعد در خاطراتش جلسه ی مسئولین عالی رتبه کشور با رهبر انقلاب را نقل می کند که احتمالاً مربوط به غروب دوشنبه است: مقام معظم رهبری از وزیر کشور سؤال کردند (نزدیک غروب بود) اوضاع چه خبر است؟ گفت که حاج آقا تظاهرات و ناآرامی ها را جمع کردند و بر همه چیز مسلط هستیم من چون خودم از بعدازظهر قضایا را تعقیب می کردم، خیلی عصبانی بودم، بین حرف پریدم و با تندی گفتم: آقا ایشان گزارش بی ربطی می ...
90/ اشتباه کردم به استقلال یا پرسپولیس نرفتم
دروازه بانان دیگر خوب نباشند. 90: باید قبول کرد که بهتر از ایرانی ها کار کرد؟ من هم این حرف را قبول دارم. 90: میانه ات با برانکو چطور است؟ میانه ام خوب است و یکی از مربیان خوبم بوده و کارش را قبول دارم. 90: دوست ندارید با او به عنوان مربی کار کنید؟ دوست دارم ولی برانکو کمک های خودش را دارد و فکر نمی کنم من را بخواهد. این ...
اسارت در خانه شیطان بعد از آشنایی در تلگرام
فراری ادامه داشت، آزیتا به اداره پلیس رفت و از اسارت در دام چهار پسر شیطان صفت خبر داد. وی در حالی که دست و پایش از شدت ترس هنوز می لرزید، گفت: من هیچ وقت به نصیحت ها و حرف های مادرم توجهی نداشتم و فکر می کردم او مانع خوشبختی من است. مدتی قبل با پسر جوانی از طریق تلگرام آشنا شدم و او به من ابراز علاقه کرد تا اینکه به خاطر او از خانه فراری شدم. روز حادثه وقتی مادرم مرا در خانه شهره پیدا کرد ...
بهمن هاشمی: هر چه در زندگی دارم از قرآن و ماه قرآن دارم
فرمان فرمان الهی است. در ذات من می گذارد خدا. من هر چه دارم از قرآن و ماه قرآن دارم. بعد از 18 سالگی از این کار فاصله می گیرم ، چون دیگر انقلاب اسلامی می شود و همه جا قرآن خوان هست. همه بچه ها مومن می شوند. من زمان شاه پای جلسه قرآن بودم ،سال 47 تا 57 . از این زوایه که زندگی مرا بررسی کنی درخواهی یافت که چنین عاقبتی برای من طراحی شده است. من اصلا با میکروفون آشنا شدم. در فاصله 20 سالگی تا 30 ...
غفلت متولیان فرهنگی یزد از آذر یزدی
نوشتم و گفتم که کار مطبوعاتی می خواهم. آقای هاشمی قدری توپ و تشر زد و ملامت کرد که به تهران می آیید چه کنید؟! ما خودمان از این شهر در عذابیم و از این حرف ها. بعد کم کم آرام شد و گفت شما سه شنبه آینده بیا یک فکری برایت می کنم. سه شنبه بعد آقای حسین مکی را در همان اداره صدا کرد و گفت بیا، این همشهری ات آمده. با آقای مکی در یزد آشنا شده بودم. آقای مکی گفت در خیابان ناصرخسرو با چاپخانه حاج ...
لوکا ماریچ با باشگاه پرسپولیس به توافق رسید
-07-08 23:07 مارا خون جگر کردید .آیا این دفعه دیگر قبول کنیم ؟ کار تمام است ؟ ماریج جذب شد ؟ بخدا از بس حرفهای راست ودروغ گفتید الان هم باور نمیکنم.ماریج بسر خاله من نیست .من دغدغه دفاع تیم را دارم که بئون ماریج ویا مثل او دفاعمان ناقص است نقل قول +8 #61 زهرا 2016-07-08 22:28 یا مهاجم نگیرید یا اگرم میگیرید یه درجه یک بگیرید که بکار بیاد چون الان تیم ما خیلی خوبه و ...
از شبه روشنفکران حقه باز نمی ترسم / کار نویسنده سوال است نه تایید
نگارشی و محتوایی رمانش اظهارنظر کند. بایرامی در چند سال اخیر و با خلق این رمان و نیز کتاب خط تماس نشان داده که حرف هایی جدی در روایت از دفاع مقدس دارد که برای بیان آنها باید مترصد فرصت باشد. لم یزرع بهانه ای بود برای گفتگویی با وی که ماحصل آن در ادامه از نگاه شما می گذرد: * در جلسه رونمایی از رمان لم یزرع عنوان کردید که سوژه این رمان سال های پیش روی شما بود اما دست و دلتان به ...
روایت احمد متوسلیان از سرنوشتش/ چه کسی حاج احمد را به سوریه اعزام کرد
این اتفاقات افتاد به جعفر گفتم: یادت هست بعد از خوردن شام حاج احمد این حرف را زد (من بروم دیگر برنمی گردم). یعنی چی؟ حاجی که در پادگان به نیروها گفته بود راه بی ّبرگشت است و همه ما شهید می شویم و شاید جنازه هایمان هم به کشور برنگردد. حالا چی شد که ما برمی گردیم و حاج احمد برنمی گردد؟! به نظر من چون می دانست که قضیه سوریه و لبنان تمام شده است و جنگی در کار نیست. حاج احمد وقتی زمین نشست و ...
لحظه شماری سید 13 ساله برای رفتن به جبهه
شهرستان قائم شهر است) نام نهادند، در بعضی از اوقات به ویژه شب های جمعه بر سر مزار شهید می روند و شمع روشن می کنند و حاجت می خواهند و به او و اجداد طاهرینش متوسل می شوند. پس از 13 سال پیکرش را آوردند، البته اول پیکر او را همراه 600 شهید از سراسر کشور به پابوسی حضرت امام رضا(ع) بردند و طواف دادند. * خاطره ای از همرزم شهید در عملیات کربلای 5 یک گلوله خمپاره 60 کنارش به زمین خورد و چند ترکش به سید جواد اصابت کرد و گفت: مرا کنار این خاکریز بگذارید و روی مرا به طرف کربلا قرار دهید و خودتان برای دفاع از اسلام و قرآن به خط مقدم بروید. ...
اولین نامه ی امام عصر(عج) به شیخ مفید/ دستورالعمل آیت الله کشمیری برای رفاقت با امام عصر(عج)
مجلس نشسته است. به مجرد دیدن ایشان حالم دگرگون شد. توانایی دیدن رخسار مبارکشان را نداشتم و مانند بقیه اهل جلسه بی حس و بی حرکت شدم. تقریبا ربع ساعت همه به این حالت بودیم و بعد آهسته آهسته به خود آمدیم. هر کس زودتر به حال طبیعی بر می گشت، بلند می شد و می رفت. تا آن که همه جمعیت به تدریج و بدون خداحافظی رفتند. من آن شب را تا صبح هم شاد و هم غمگین بودم. شادی برای آن ...
هر طور که شده جذبتان می کنیم!
پس داد و رفت. دلخور شده بود که چرا دوست من سعید، قیمت داخل ویترین را عوض نکرده است. او می گفت نوشتن یک تکه کاغذ که کاری ندارد؛ وقت زیادی نمی گیرد. به خصوص که دو نفر هم در مغازه مشغول به کار هستند. (راستش را بخواهید در اعماق وجودم با او موافق بودم. مشتری می گفت شما با این کار می خواهید ما را داخل مغازه بکشید و بعد اجناس را گران تر به ما بفروشید که این کار اخلاقی نیست. به هر حال دلخور شد و رفت.) ...
اشترانکوه؛ از بکرترین و زیباترین مناطق کوهنوردی و گردشگری کشور است
منتشر کردم. همنورد: شما به عنوان یک عضو از جامعه اصحاب رسانه نقش رسانه رو در ترویج فرهنگ ورزش چطور می بینید؟ - خب نقش رسانه در همه زمینه های مثبت و منفی بر کسی پوشیده نیست، قائدتا رسانه ها می توانند در خصوص معرفی، فرهنگ سازی وسایر موارد اینچنینی در ورزش تاثیر بسزایی داشته باشند. همنورد: مهمترین خبر ورزشی از دیدگاه شخص شما که رسانه ای کردید در ازناخبر چه چیزی بوده ...
رسوایی2 سیاسی است/ زیباکلام در حوزه خودش حرف ارزشمند نمی زند، چه رسد به سینما
فیلم ساختن و عکس گرفتن آدمی که پنج تا عمل کرده، مدتی، زمان لازم است. حوصلۀ حرف زدن داشتند؟ من قصدم آن بود دو دقیقه ببینمشون و برگردم لاهیجان. تمام فروردین خودم ذات الریه کرده بودم و اصلاً امکان نداشتم بیایم تهران و بیمارستان و ببینم شان. بعد هم نقرس ام عود کرد. و تازه اگر هم می توانستم اصلاً حسی در من بود که نمی خواستم و نمی توانستم در آن حال و روز تماشایش کنم. البته با بهمن ...
بازخوانی حادثه کوی دانشگاه و 18 تیر
به گزارش شیرازه ، کسانی که با تاریخ انقلاب اسلامی آشنایی دارند، باور دارند که روی کار آمدن دولت اصلاحات و حوادثی که در 18 تیر 78 به وقوع پیوست آتش زیر خاکستری بود که فتنه 88 را رقم زد. برای آشنایی بیشتر با حادثه کوی دانشگاه و واقعه 18 تیر به بازخوانی این حادثه می پردازیم. اصلاحیه قانون مطبوعات در تیرماه 1378، کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم، طرحی را با عنوان اصلاحیه ...
چتربازها در شب جاده
بفرستمت با یه اتوبوس دیگه برو و رفت پایین. نیم ساعت بعد سروکله دواتوبوس دیگر هم پیدا شد. در هر کدام از اتوبوس ها شش، هفت چترباز نقش مسافر را برعهده گرفته بودند. راننده ها همدیگر را بغل کردند. حرف های میان راننده ها نشان می داد یکی از اتوبوس ها از زاهدان آمده و دیگری هم از بندرعباس. دو وانت مزدا و چند پژو 405 هم آمدند. همه دور کسی حلقه زده بودند که حاجی نام داشت. حاجی دفترش را باز کرد و بعد از نوشتن ...
ماجرای پسر شیطان صفتی که دختری را در حاشیه شهر هتک حرمت کرد
به وضع مالی و تیپ و قیافه اش توجهی نمی کردم. یک سال گذشت؛ یک روز جهنمی مرا در برزخ تنهایی گذاشت و رفت تا هشت ماه بعد... یکی از عموهایم با مشکل مالی مواجه شده بود، پدربزرگم چند ده میلیون از حسابم برداشت کرد و به او داد، از آنها متنفر شده بودم چطور می توانستند به تنها پشتوانه یک دختر محروم از پدر و مادر اینگونه دست اندازی کنند. در همان موقع سروکله امیر پیدا شد، تا آن ...
شرح کامل مصاحبه ی سردار آزمون در برنامه دیشب خندوانه
. نه اینکه به خاطر ترکمن بودن من و ترک بودن تبریزی ها باشد، چون همه ما در ایران با هم برادریم، اما من شور و شوق بین هواداران را خیلی دوست دارم. مهاجم جوان تیم ملی فوتبال کشورمان صحبت هایی هم درباره شروع فوتبالش انجام داد و خاطرنشان کرد: در رده نونهالان من به تیم ملی دعوت شدم، اما خط خوردم. احساس می کنم چون پارتی نداشتم، حقم را در آن رده خوردند و به همین دلیل من هم به سمت والیبال رفتم ...
آیا ما "متوهم " هستیم؟!
...> در سمت دیگر دانشمندان فیزیک کوانتوم هستند که از این واقعیت در شگفت اند که تا وقتی ما به عنوان مشاهده گر حضور نداشته باشیم، سیستم های کوانتومی بعنوان اشیایی معیّن به نظر نمی رسند که موقعیتشان در فضا مشخص است. آزمایش های بی شماری برخلاف فهم متعارف، نشان داده اند که اگر فرض کنیم ذراتِ سازندۀ اشیای عادی، وجودی عینی و مستقل از مشاهده گر دارند، به پاسخ اشتباه خواهیم رسید. درسِ محوری فیزیک کوانتوم روشن ...
بایدها و نباید های ادبیات کودک و نوجوان
امروز سریال گروه الف عالی در تلویزیون پخش کنم، وقت مطالعه را گرفته ام؛ حال این که این سریال، بتواند به اندازه مطالعه، به مردم اطلاعات بدهد مهم است. اگر نتواند، یک آسیب اجتماعی است. حمزه ای:متهم ردیف اول در این مساله خود مولفان آثار ادبی کودک و نوجوان هستند و بعد از آن جامعه متهم است. من به عنوان یک شاعر برخی حقوق انسانی را ندارم. در حالی که در بسیاری از کشورها، می بینیم که نویسنده حقوق ...
گفتگو با کودکِ درون بهروز بقایی
اتفاق برایم افتاد خیلی نگران اجرا بودم. اما بلافاصله بعد از آن که گروه برای اجرا به روی صحنه رفت بهرنگ، پسرم این خبر را به من داد تا مرا از نگرانی در آن لحظه خارج کند و پس از آن بود که آن رنگ ها در برابرم ظاهر شد و آن عطر خوش را استشمام کردم. کودک درون زنده ماندن شما نقش داشت؟ حتما نقش داشت. حتما آن لحظه به من گفته است: بلند شو ببینم بابا خودتو زدی به تنبلی، این قیافه ها به تو ...
مردی که شناسنامه باطل می کند!
را بازکردم، با صحنه عجیبی روبرو شدم؛ مسوول فروش بلیت، با سبیلی از بناگوش دررفته، یک جفت میل باستانی به دست گرفته بود و آن ها را به روی شانه هایش می چرخاند؛ او صدای نوار ضرب زورخانه را هم تا آخر بلندکرده بود و ضمن ورزش، با لذت تمام به تن و بدن ورزیده و قوی خود نگاه می کرد و... برای یک لحظه فکرکردم ای دل غافل؛ شاید حواسم نبوده و به اشتباه به گود زورخانه وارد شده ام و خود خبر ندارم! به ...
آخرین خواسته امام(ره) از احمد متوسلیان چه بود
المقدس را به حضرت امام دادم. آخر کار که دست بوسی ایشان تمام شد و خواستم از اتاق بیایم بیرون بیایم، امام به من گفت: حاج احمد مردم از جنگ خسته شده اند! بروید کار جنگ را یکسره کنید. امام این حرف را به فرمانده هان دیگر هم گفته بودند اما چون حاج احمد تنها رفته بود به او هم گفته بودند. حالا این حرف برای چه سالی است؟ سال 61 است و دو سال از شروع جنگ گذشته است. حاج احمد گفت: من به عنوان مسئوول ...