سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی در کنار آقا محمد برایم افتخار است/دولتمردان به فکر اشتغال فرزندان ایثارگران باشند
مشترکمان را شروع کردیم. البته زندگی ساده و بی آلایش من و همسرم در کنار پدر و یکی از خواهران آقا محمد شروع شد و من همسرم در یکی از اتاق های کوچک خانه پدر همسرم زندگی می کردیم. من از مشکل اعصاب و روان همسرم اطلاع داشتم و بعد از ازدواج شاید هر روز منتظر بودم که برای اولین بار شاهد آن باشم، ولی این اتفاق چند ماهی به درازا کشید. گاهی پیش خودم فکر می کردم شاید حال همسرم خوب شده است. ولی اطرافیان ...
خاطره شهرام ناظری از بازداشت چند ساعته
ترواد مهتاب می درخشد شب تاب را می خوانم قهر کردند، زیرا کار من برایشان خیلی عجیب بود. - بسیاری در سی سال گذشته غیر از شبیه هم خواندن و کوتوله بودن چیزی ارائه نداده اند. نتیجه هم این می شود که دیگر هیچکس امضاء خودش پای ساز و آوازش نیست. - سی وهفت سال است به صداوسیما نرفته ام. این خیلی سخت است چون قرار بود آنجا خانه ما باشد. در حالی که استخدام رسمی این سازمان بودم، چرا نباید به ...
روایت مهران غفوریان از گریه اش با رقصیدن در یک فیلم سینمایی
های کارگردان سر صحنه هستم. اما در یکی از فیلم ها یک بار کارگردان از من خواست یک سکانس کامل را برقصم و من قلبا دوست نداشتم. اما خیلی خوب رقصیدم اما شب که به خانه بازگشتم از شدت ناراحتی گریه کردم! اگر فیلمنامه و قصه ایجاب می کرد که من آنجا برقصم اصلا ناراحت نمی شدم اما کارگردان صرفا برای پرکردن فیلم خود و جذابیت آن این خواسته را داشت و این نمونه بازی کارگری بود. غفوریان همچنین به نمونه ...
چرا اردوغان به سوریه لشکر کشید؟/ خطای راهبردی ترکیه در بحران سوریه
عقاید و ارزش های دینی می فرمایند: بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ایران، بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعه بنیان های فرهنگی فاسدساز نیاز دارند. در خبرها خواندم که یکی از مسئولان یک مرکز مهم سیاسی در امریکا گفته به جای انداختن بمب، دامن های کوتاه برایشان بفرستید! راست می گوید؛ اگر برای کشوری شهوات جنسی و آمیزش بی رویه زن و مرد و دختر و پسر را ترویج کردند ...
زندگی عجیب یک مداح بهبهانی که در کودکی یک بار مُرد و دوباره زنده شد / از شفاعت یک امامزاده تا کمک به راه ...
سختیهای من آغاز شد . از این سختیها بیشتر توضیح بدهید ؟ بعداز اینکه بنده رو به منزل آوردند سردردهای وحشتناک شدیدی به سراغم آمد ، یکسالی از این ماجرا گذشته بود که من از الان خاطرات رو خودم به یاد دارم ، یادم هست که پدر و مادرم هر روز با پارچه خیس بالای سرم بودند ، من که در تب میسوختم گریه آن دو رو می دیدیم ، با گریه فقط پارچه خیس روی پیشانی من میگذاشتند ، خیلی سختی کشیدم ، خیلی سخت ...
سهراب مرادی: از روی ناچاری وزنه بردار شدم
پیانو می زدم و آهنگسازی می کردم. وی ادامه داد: موسیقی سنتی را دوست دارم اما تاکنون سنتی نخواندم و فقط گاهی وقتها برای دل خودم می خوانم. شعبانخانی گفت: 27 سال دارم، ازدواج نکردم و عاشق نشدم. درواقع دوست ندارم که عاشق شوم. مهران مدیری درباره برگزاری کنسرت از او پرسید. وی گفت: بعد از اولین آلبومم کنسرت برگزار می کنم. آرزو دارم کنسرتی خاطره انگیز شود. در پایان شعبانخانی ابراز خوشبختی کرد و گیتار خود را به موزه دورهمی اهدا کرد. منبع: باشگاه خبرنگاران ----------------------------------------------------------------------------- ...
زنی به خاطر 2میلیون تومان که از او سرقت شده بود،خواهرش را 10سال در زندان نگه داشت
خانه مادرم برگشتم. اما آنها اجازه ندادند در جشن عروسی شرکت کنم و حتی تلفن هایم را جواب نمی دادند. زخمی بودم دنبال راهی برای انتقامجویی و جلب توجه! بنابراین یک شب که آنها به مراسم پاگشا دعوت بودند، پنجره را شکستم و وارد خانه شدم. مقداری از طلاها را برداشتم و سراسیمه به خانه دوستم رفتم. طلاها را به برادرش امانت سپردم تا وقتی آتش کینه ام خاموش شد، فکری برای آن بکنم. اما روز بعد با شکایت خواهرم دستگیر ...
آیا این کشتی گیر جایگزین حمید سوریان می شود؟
کسانی در این موفقیت مشوق و حامی شما بود؟ بهترین مشوق من پدر و مادرم بودند ، گاهی اوقات وقتی قصد کنار گذاشتن کشتی را داشتم پدرم به من روحیه می داد تا این ورزش را ادامه دهم ، چون آن زمان که روستا بودم حتی در سرمای شدید من را به محل تمرین می آورد و واقعا دوستشان دارم. همچنین جا دارد از مربی خوبم روح الله دهملایی که بسیار برای من زحمت کشید قدردانی کنم صحبت تان با مسئولین ...
پاسداری که بی تابی ریحانه هم او را از پرکشیدن باز نداشت
...، ایمان و نجابت همسرش بسیار اهمیت داشت. پویا پاسدار بود و نظامی بودنش کمی پدر و مادرم را دچار نگرانی کرده بود. پویا از اول من را با شرایط سخت زندگی نظامی آشنا کرد و گفت: شرایط و مسائلی که از شغلم برایت گفتم، به آنها فکر کن می توانی با سختی های شغل یک نظامی زندگی کنید، و دوست دارم خوب فکر کنید. و ادامه داد: من لباس مقدس سبز سپاه بر تن دارم و شاید روزی لازم باشد تا جانم را در این لباس فدا کنم. و ...
خورشید خراسان
دیدم و گفتم : می خواهم مانند همان چیزهایی را که پدرتان خبر داد، به من خبر دهید. فرمود: پدرم در زمانی بود که شدت و تقیه مثل این زمان نبود... از منزل که بیرون آمدم ، در ظاهر همه پسرانم و از جمله علی را وصی خود قرار دادم ؛ اما در باطن فقط علی را وصی نمودم ... مرا در این سال می گیرند و علی پسرم همنام علی ابن أبی طالب است و به او فهم و علم و نصرت و ردای عظمت أمیرالمومنین داده شده است ؛ وی حق تکلم و ...
مرد برادرکش در یک قدمی چوبه دار
، فقط می خواستم کاری کنم آرام شود. برادرم وقتی مواد می کشید دچار توهم می شد و فکر می کرد دیگران می خواهند به او آسیبی وارد کنند، آن روز هم فکر می کرد من و پدرم می خواهیم به او ضربه بزنیم و به ما حمله می کرد. من بودم که گردن برادرم را گرفتم و پدرم در قتل او نقشی نداشت. بعد از قتل خیلی ترسیدم و تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که از پدرم کمک بگیرم تا جسد را از خانه دور کنیم و گیر نیفتیم. گفته های متهم ...
درسم خوب بود از سهمیه ایثارگری پدرم استفاده نکردم
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آنچه در ادامه می آید گفت وگویی با سجاد قاسمی رتبه دوم کنکور سراسری رشته علوم انسانی و فرزند آزاده غلامعلی قاسمی است که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم؛ ابتدا خودتان و پدرتان را معرفی بفرمائید؟ سجاد قاسمی فرزند آزاده علی قاسمی هستم که در سال 1376 در استان قم متولد شدم و پدرم آقای علی قاسمی عضو هئیت علمی دانشگاه شهر قم هستند و به ...
پوستر فیلم "عروس" را در اتاقم نصب کرده بودم/ خودم را به "پاکت" نفروخته ام / همه هزینه هیئت اصفهان را از ...
بیماری سخت گرفتند و متأسفانه به معالجه هم نرسیدیم. دقیقاً این اتفاق تلخ مردادماه سال 74 که تنها 17 سال داشتم و بیشتر مشغول تحصیل بودم، افتاد. خیلی ایشان علاقه داشت من مداحی کنم. هنوز اعتبارمان را از مادرمان داریم می توان گفت روضه های زنانه ای که در منزل داشتیم خیلی در این مسیر به بنده کمک کرد. چون مادرم معلم قرآن بود. صبح، ظهر و شب خانه مان مملوء از آدم بود و گروه های مختلفی می ...
پشیمانی در بازداشتگاه
ازدواج کرده است، دیگر از او نیز بریدم چراکه احساس می کردم آینده من برای مادرم اهمیتی ندارد. این بود که دوباره به گرداب مواد افیونی بازگشتم و آینده ام را به طناب پوسیده معتادان اطرافم گره زدم. از آن روز به بعد به یکی از توزیع کنندگان اصلی موادمخدر صنعتی تبدیل شدم تا این که پدرم بر اثر مصرف زیاد موادمخدر جان سپرد و تنها مشتریان معتادش را برایم به ارث گذاشت. من دیگر کاری جز فروش مواد مخدر نداشتم و با آن ...
عباس غزالی: ازدواج از من یک آدم دیگر ساخت
هنر آشناست. ایشان همراه، یار و دوست من است و حتی در زمینه انتخاب نقش ها با من همفکری می کند. گذشته از فضای کاری، تاهل در زندگی شخصی ام هم تاثیر مثبت داشته است. پس از ازدواج احساس آرامش بیشتری دارم و از زندگی خیلی بیشتر از قبل لذت می برم. ازدواج انسان را مسئولیت پذیرتر می کند. من پیش از ازدواج هم به خاطر فوت پدرم شرایطم طوری بود که این موضوع را آموخته بودم چرا که سنگینی مسئولیت های مختلفی ...
تنها وصیت پسرم استقامت و پیروی از ولایت فقیه است / از مسئولان می خواهم به خون شهدا وفادار باشند
... مادری که از خانواده ی انقلابی تربیت می شود و زنجیره این نسل می شود حاج خانم مقداری از خودتان قبل و پس از ازدواج برایمان بگویید؟ در دوران جوانی در خانواده ای متدین و پایبند به آرمان های انقلاب زندگی می کردم، خدا را شاکرم زندگی خوبی در کنار پدر و مادرم داشتم، زندگی که سرشار از مهر محبت به دور از هرگونه غم غصه بود. دست تقدیر در زمانی که قصد ازدواج را داشتم، همسری متدین شجاع ، با ...
پژاک یا داعش هر که باشد، از ما سیلی می خورد
وقف امنیت و آسایش ما کردند و حالا مریم قاسمی در دلتنگی هایی که جای دو عزیز در قاب آن خالی است، دقایقی به همکلامی با ما پرداخته و از همسر و برادر شهیدش می گوید. از همسر شهیدتان بگویید. گویا یک شهید واسطه ازدواج شما شده است؟ حجت متولد اول خرداد سال 1364 بود. بعد از دو دختر متولد شد و اولین پسر خانواده شان بود. نام مستعارش محسن بود. مادر ایشان هر کدام از فرزندانشان را به یکی از ...
33 سال انتظار برای پاگشایی از مسئولان بنیاد شهید!
. وقتی از مدرسه می آمد از تشکیل انجمن اسلامی و در خصوص مسائل روز صحبت می کرد. ما به گمان اینکه حرف های شنیده از اطرافیان را بر زبان می آورد، به سخنانش اهمیت نمی دادیم. در 16 سالگی برای نخستین بار حرف از اعزام به جبهه را در خانه مطرح کرد و با مخالفت شدید مادر و پدرم رو برو شد. در چنین شرایطی دیگر حرف از جبهه نمی زد، تا اینکه یک روز به صورت پنهانی ثبت نام کرد و رفت. پدر و مادرم با ...
پنج منهای یک / وداع در روز اخوان ثالث/ آمدم، دیدم و رفتم...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ از مرگ برای خودم نمی ترسم. مرگ، واقعیتی است که آدم باید آن را قبول کند. با این حال وقتی به مرگم فکر می کنم بُغض امانم را می گیرد. به خاطر درد و غمی که خانواده و نزدیکانم تحمل می کنند ناراحت می شوم. ناراحت می شوم مخصوصا برای نوه ام سینا که خیلی به من وابسته است و نمی تواند مرگ مرا بفهمد و باور کند. دوست دارم سرپا بمیرم. مثل پدرم. دوست دارم تلپ بیفتم ...
شکنجه زن 80 ساله به قصد سرقت جواهرات
پس از انتقال به پایگاه سوم پلیس آگاهی به طراحی و دادن پیشنهاد سرقت به شاپور اعتراف و در اظهاراتش بیان کرد: به واسطه همسایگی چندین ساله با مال باخته و ارتباط مادرم با وی، اطلاعات دقیقی درباره تعداد اعضای خانواده و وضعیت مالی او پیدا کرده بودم. اطمینان داشتم این زن شب ها در خانه ویلایی اش تنهاست و پرستار وی شب ها آنجا نمی ماند. با اطمینان از اینکه شاکی مقدار زیادی پول و طلا در خانه اش دارد ...
ماجرای دختر 18 ساله ای که نیمه شب به کلانتری پناه برد
سلامانه : به گزارش باشگاه خبرنگاران، زهرا" دختر 18 ساله ای که نصف شب خود را به ستاد فرماندهی انتظامی اردبیل رسانده بود پس از دستگیری توسط ماموران کلانتری 12 "فلسطین" التماس کنان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کفت: از شما می خواهم مرا به بهزیستی تحویل دهید دیگر نمی خواهم با پدر و مادرم زندگی کنم. او ادامه داد: از وقتی چشم باز کردم پدرم مواد مصرف می کرد و آدم بی مسئولیتی ...
باغبان هنر هفتم درگذشت
نزدیک با او داشتم، متاسفانه زود ما را ترک کرد. داوود رشیدی اطلاعات بسیاری داشت. زبان فرانسه را هم به خوبی بلد بود، شخصیتی داشت که با همه کنار می آمد و درصدد رفع مشکلات دیگران برمی آمد. برای خانواده و دختر او آرزوی صبر دارم. او یکی از عزیزترین همکاران من بود، وقتی خبر فوت او را شنیدم بسیار غمگین شدم، او یکی از افرادی بود که من با او زندگی کردم و دوستی زیادی با او داشتم. ما ناگهان او را ...
حمیدرضا صدر، اشراف زاده ای از جنس فوتبال
در کردستان مشغول کشاورزی یا شکار است و من که اینجا هستم در رگ هایم خون کرد واقعی جاری است... ؛ به هر حال زبان و لهجه کردی همیشه تکانم داده و مرا پرتاب کرده به دوردست ها. چجوری اهل کتاب و مجله و قلم شدید؟ کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط. انگلیسی را از کجا یاد گرفتید؟ هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت. پدرم فردی فرهنگی بود و ...
تهدید شاعران مقاومت بحرین به شکنجه
وطن خود می دانم. هر دو این کشورها از استکبار و اسرائیل رنج دیده اند و همین سبب شد تا به این سمت کشیده شوم. جنگ را از سال 77 میلادی درک کردم؛ در حالی که کودک بودم. پدرم هم در این جنگ حضور داشت. خانواده من به همراه اهالی بنت جبیر 25 سال محروم از حضور در این منطقه بودیم. سال 87 به لبنان برگشتم اما از آنجا که بنت جبیر هنوز تحت اشغال اسرائیل و رژیم صهیونیستی بود، نمی توانستم وارد منطقه ام شوم. در همانجا ...
شهیدی که وقت نماز خواندن اشک می ریخت
؟ به من گفت: ماشین جزو اموال بیت المال است و نمی شود از آنها استفاده کرد. من در آن دنیا دنبال خانه ساختن هستم به او گفتم: تو که این همه کار برای مردم انجام می دهی، برای خودت خانه ای هم دست و پا کردی یا نه؟ گفت: بله، دارم برای خودم خانه درست می کنم. به او گفتم: می خواهم خانه ات را ببینم. گفت: من در آن دنیا دنبال خانه ساختن هستم. هیچ وقت در چادر فرماندهی نخوابید بچه هایی که به ...
رشیدی: جادوی تآتر مرا گرفت
... فکر می کنم یک نمایشنامه فرانسوی بود که فرهاد غفاری کار کرده بود. توی انجمن ایران و فرانسه بازی کردیم. شما سال ها خارج از ایران بودید و وقتی برگشتید به عنوان یک بازیگر آیا مشکل لهجه و زبان هم داشتید؟ نه. چون در خانه فارسی حرف می زدیم. دوست های پدر و مادرم همه ایرانی بودند و می آمدند و می رفتند. چند تا دوست در تهران داشتم که مرتباً با هم کاغذ می نوشتیم به فارسی. ...
سودابه حسنی دخت: اگر مرخصی بگیرم احساس خوبی ندارم
بود؟ استقلال حس خیلی خوبی دارد! وقتی نوجوان بودم، خجالت می کشیدم از پدر و مادرم پول بگیرم .معمولا خودشان مایحتاج ما را می گرفتند. وقتی حقوق بگیر شدم، چیزهایی را که دوست داشتم، می خریدم البته با اجازه پدر و مادر. استقلال مالی داشتم اما بدون اجازه والدینم چیزی نمی خریدم. یادم هست با اولین حقوقم برای خواهر و برادر کوچک ترم اسباب بازی خریدم. اما نسل امروز اگر استقلال مالی داشته یا نداشته ...
حکم شلاق برای بازیگر معروف
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از همشهری وی گفت: مدتی قبل از طریق یکی از دوستانم با بازیگر معروفی آشنا شدم و دوستم گفت که او از من خوشش آمده و قصد ازدواج دارد. - یک روز او همراه با مادرش به خانه مان آمد و در حضور پدر و مادرم از من خواستگاری کرد. - تا اینکه او یک شب از من برای شرکت در مهمانی ای که در خانه اش گرفته بود دعوت کرد. - آن شب حدود ساعت11 مهمانی تمام شد و به جز من و ...
محسن چاوشی: من تافته جدابافته ای از دیگران نیستم
خانواده را مدیریت کرد. پدرم مدتی مسئول شهرک بود. بنیادی بود به اسم بنیاد مهاجران جنگ تحمیلی که پدر مسئول آنجا شد. پدرم آدم باسوادی بود و است. وقتی پدرم بازنشسته شد با پیکانش کار می کرد. یکی از ترانه هایی که خوانده ام و حرف از یک پیکان دلتنگ می زند، همان پیکانی است که پدرم با آن روزگارمان را در زمان جنگ و بعد از جنگ مدیریت می کرد و نان حلال به خانه می آورد. این صحبت ها جرات و جسارت ویژه ای می خواست ...
امام در تشییع شهید عراقی شرکت کرد/ ماجرای صلوات های بودار حاج مهدی
اینکه از زندان آزاد شدند چگونه با امام ارتباط گرفته و مبارزات خود را ادامه دادند؟ پدرم در سال 1356 از زندان آزاد شد. حدود 10 روز از استقرار امام در نوفل لوشاتو می گذشت که پدرم هم به پیشنهاد برخی بزرگان از جمله شهید بهشتی برای انجام امور تدارکاتی اقامت امام عازم نوفل لوشاتو شد. من آن زمان در آمریکا مشغول تحصیل بودم. پدرم با من تماس گرفت و گفت من برای انجام تدارکات استقرار امام عازم نوفل ...