سایر خبرها
سردار سلیمانی برای اعزام همسرم پادرمیانی کرده بود/ ابوهادی مصداق ارتش یک نفره بود
عنوان بسیجی رفت. نام مستعار ایشان ابوهادی بود چون نام پسرم محمدهادی است. سومین بار که آخرین اعزام ایشان بود به سوریه رفتند و سرانجام در منطقه جنوب غربی سوریه و در تاریخ 15 آبان سال 94 به شهادت رسیدند اما خبر شهادت ایشان دوروز بعد به ما اعلام شد. در باره فعالیت های دینی و تبلیغاتی ایشان بگویید و در چه زمینه هایی فعالیت می کردند؟ همسرم 15 سال امام جماعت بودند و برنامه پرسش و پاسخ ...
ماجرای نام گذاری روح الله و برآورده شدن حاجت مادرش/ همسر شهید: برای من از غربت کودکان سوری می گفت
گروه جهاد و مقاومت مشرق - هوای دلم اردیبهشتی است. گاهی ابری و گاهی آفتابی می شود. یاد خاطراتت دلم را گرم می کند و سرمای فراق تا مغز استخوانم فرو می رود. چشمان آسمان به جای من می بارد. درست مثل همان روز که اهالی محله تو را روی دستان شان بردند من ایستاده ام پشت پنجره. آن روز تمام قد چشم شده بودم. دلم می خواست از پشت همه پنجره های اکباتان نگاهت کنم. خاطرات آن روز پاییزی را هیچ باران ب ...
از خواستگاری یواشکی تا بهانه گیری یک آقازاده
...> *خواستگاری یواشکی یادم هست اول دبیرستان بودم که در جمع خانوادگی فامیل نشسته بودیم. همه بودند اما ما 2 نفر کمی به هم نزدیک تر نشستیم. وسط شلوغی بقیه، آرام به من گفت دخترخاله، زن من می شوی؟ نمی دانم چرا جا نخوردم! اما زود به او گفتم هرچه پدر و مادرم بگویند، اما الآن می خواهم درس بخوانم. من 16 ساله بودم و محمد 21 ساله، متولدین سال 66 و 61. همانجا صحبت های بینمان تمام شد و بعد ...
میرحسین و دوستانش، برایم زن آمریکایی گرفتند/ منتظری خودش هم می گفت اینکاره نیست
آوردن من بشوند و من تنها با اختلاف یک رأی از کشیدن بار وزارت خلاص شدم. شایعات زیادی برای من درست کردند که هیچ کدام اخلاقی نبود، یکی از این شایعات این بود که دکتر منافی یک زن آمریکایی دارد و حتی بااین حال نمایندگان زیر بار نرفتند؛ بعد از اینکه رأی نیاوردم دیگر تکلیف از من برداشته شده بود. در آن زمان دکتر مرندی معاون من بود که من خودم او را معرفی کردم و برای دفاع از وی به مجلس رفتم که ...
داستان کوتاه/ چوبدستی
گریه می کردم. حتی دو بار سعی کردم خودکشی کنم وخودم را دار زدم، ولی ظاهرا قرار بود بقیه عمرم را بدون عزیزترین وشریفترین مردی که تا حالا دیدم، بگذرانم و تا زنده ام در دریای غم و اندوه غوطه ور باشم. بعد از چهلم شوهرم، وصیت نامه اش را آقای شعبانی برایمان قرائت کرد. وصیت کرده تمام اموالش را به من بدهند و آرزو کرده که حتی در آخرت من همراهش باشم ...گریه زهرا.... آقای وکیل ببخشید ! جناب شعبانی ...
این بازیگر چرا بیمار و خانه نشین شد؟
روزهای زیادی در خانه بنشینم . کار نکنم. این بود که اضطراب بیشتری هم سراغم آمد. تورم زبان و حلقم باعث شده بود صدایم در نیاید، به راحتی نتوانم صحبت کنم و شاید باورتان نشود بعد از مدتی لکنت زبان هم گرفتم به علاوه چهره ام تغییر کرده بود و چاق هم شده بودم. در نتیجه دچار شوک فشار روانی شدم که همه اینها افسردگی را هم برایم به دنبال داشت. روزهای سختی را گذراندم اما دیگر نمی خواستم این ...
همسر شهید مدافع حرم اسحاقیان: مهدی عاشقانه دنبال شهادت بود/حجاب مهمترین موضوع صحبت مراسم خواستگاری مان ...
شهید مدافع حرم خمینی شهر در روز چهارشنبه 26 خرداد ماه در گلزار شهدای اسلام آباد درچه در کنار قبرسردار محمد باقر مداح که پدر من هستند آرام گرفت. خاطرات خودش هم زینت بخش خاطرات شد زینب مداح درباره چگونگی آشنایی اش با مهدی اسحاقیان و ازدواجشان می گوید: از قبل با خانواده همسرم آشنایی مختصری داشتیم، دختر دایی همسرم (شهید مهدی اسحاقیان) زن برادر من شده بود و از طرفی آقا مهدی ، عضو ...
مزایایی که خداوند هنگام بیماری به هر فرد می بخشد
که بیمار می شد یا غصّه ای یا بلایی بر او نازل می شد. در گذشته عرض کردم امام (ع) تمام این ها را... در گذشته گفتیم امام خواسته است که... در آن زمان اختناق خوب دیگر امکان خیلی چیزها نبود، از نظر تبلیغی بالاخره زمان عجیبی بود که در گذشته گفتم. حالا امام پاره ای از ظرایف معارف الهیّه را در قالب دعا به مردم یاد بدهد، این هدف شاید بوده است. تعلیم زبان حال در زمان بیماری توسّط امام ...
هر کس در سینما پولشویی می کند، اسمش را بخش خصوصی می گذارد!
گرفتم یک کار جمع و جور روی صحنه ببرم. نماشنامه ای در سال 86 برای یکی از دوستانم به عنوان پایان نامه نوشته بودم که احساس کردم ایده کلی و خوبی دارد و آن را به جریان انداختم. در یک روز به دو بازیگر زنگ زدم بودن این که متن کامل داشته باشم و کار را 45 روز بعد روی صحنه بردیم. پروسه سه ماهه درگیر آن بودم و به عنوان کار منتخب به شیراز دعوت شدیم که 5 شب اجرا داشتیم و خاطره خیلی خوبی شد. *کار در ...
اسیدپاشی مرموز نیمه شب در پایتخت
ساعت 2 نیمه شب بود، چرا آن موقع مغازه باز بود؟ ماشینم خراب بود به همین خاطر بعداز پایان کار تصمیم گرفتم، ماشینم را درست کنم. برای همین در تعمیرگاه ماندم. ایران 110 این اخبار را از دست ندهید: به همسرم مشکوک شده بودم /دوربینی را داخل اتاق نصب کردم + عکس زمانی که به هوش آمدم از دیدن پسر جوان در کنارم خشکم زد روش عجیب پسر جوان برای ارتباط برقرار کردن با زنان کار کثیف زنی که با همسرش به سفرتفریحی اروپا رفته بودند یکی از دوستان همسرم نگاه ناپاکی به من داشت/ روزی که در خانه تنها بودم او به خانه ام آمد ...
قاتل: زودتر اعدامم کنید
که یک شب من و مهدی با هم بودیم و من حالت عادی نداشتم و دارو مصرف کرده بودم. در خانه ما نشسته بودیم. من به نگاه مهدی شک کردم از همان موقع این تردید در دلم ماند و فکر می کردم او نسبت به همسرم نظر دارد. فردای آن روز از حالت غیرعادی ای خارج شدم همه چیز خوب و عادی بود اما نمی دانم چرا آن شک همچنان در دل من مانده بود و حال خوبی نداشتم. با اینکه مهدی را زیر نظر گرفته بودم و چیز غیرعادی از او ...
دلیل عصبانیت عابدزاده چه بود؟
عابدزاده تماس بگیریم. احمدرضا عابدزاده در خصوص همین مسئله به خبرورزشی گفت: من چهارشنبه شب به متل قو سفر کردم تا به کارهای مغازه ام برسم. دیروز صبح هم مشکل برقی باعث شد یکی، دو وسیله مهم مغازه خراب شود و در همین گیرودار شنیدم یک نفر درباره ام صحبتی کرده است. اصولاً من جواب کسی را نمی دهم ولی چون حرف پول را وسط انداخته بود ناراحت شدم. آن کسی که در مورد من صحبت کرده کجا مرا دیده و حرفم را ...
محسنی: از 14 سالگی در صنعت ریخته گری فعالیت می کنم
...> از مشکلات خود در شروع کار گفتید. بزرگترین مشکلی که با آن مواجه شدید چه بود؟ زمانی که تصمیم گرفتم مستقل شوم، به خاطر نداشتن سرمایه و حمایت مالی، مشکلات زیادی داشتم. یادم هست مغازه ای که اجاره کرده بودم کنتور برق نداشت. هزینه آن 500 تومان بود و من این مبلغ را نداشتم. از کسی هم نتوانستم قرض بگیرم. برای گرفتن کنتور مجبور به فروش اساس منزل شدم. موفقیت شما از چند سالگی شروع شد ...
بانویی که علی رغم نرفتن به مدرسه، حافظ قرآن شد؛ آرزویم تبلیغ قرآن است
فعالیتم نشد، چون خیلی علاقه داشتم که بتوانم کل قرآن را از حفظ کنم برای همین در این سه سال هر بار مصمم تر از قبل آماده می شدم تا در کلاس حضور داشته باشم هر آیه که حفظ می کردم انگار به هدفم نزدیکتر می شدم و سختی راه یادم می رفت. این مادر قرآنی که مثل همه مادرها، بهترین را برای بچه هایش می خواهد، تصریح کرد: چون هر روز در خانه باید قرآن می خواندم، برکات آن به خوبی در زندگی ام مشخص بود و همسرم ...
جنایتی که فراموش نمی شود
دفتر نخست وزیری. هدف شان هم از بین بردن تعداد بالایی از سران ارتش و معاون وزیر کشور، رئیس کمیته و خیلی های دیگر بود اما فقط همان چند نفر شهید شدند. شما در اداره دوم ارتش ارتباط نزدیکی با آقایان باهنر و رجایی داشتید. می خواهم از پیشینه ارتباطتان با شهید باهنر و رجایی برایمان بگویید. من در سال 59 به عنوان رئیس اداره دوم ستاد مشترک ارتش انتخاب شدم. آن زمان در مملکت هیچ نوع وزارت ...
دفتر شعرهای منثور!
ظرفیت هایش افزوده است. ترجمه نسل متقدم را در هرحال باید از این دید ارزیابی کرد. من اول گمان می کردم تنها خانم نیره سعیدی، که در روزگار خود مدیر مجله ای به نام بانو بوده، این کتابچه را در سال 1325 از فرانسه برگردانده باشد، بعدها پی بردم بیش از هشت ترجمه از آن تا حال به بازار کتاب آمده است. از ناشر محترمی هم ناچار شدم بشنوم با این همه تکرار، ترجمه من دیگر کمترین جای توجیهی ندارد. اما فقط ...
بنیاد در آینه مطبوعات
طنین انداز است و خاطرات آن روزها را تداعی می کند؛ هفت هشت ساله بودم که همراهی و بدرقه مردهای همسایه و آشنایان توسط مادر یا همسرانشان را می دیدم و همواره با خود می گفتم این ها چه دلی دارند که با دست خود عزیزانشان را به سفر بی بازگشت می فرستند! به بزرگی دلشان غبطه می خوردم و دوست داشتم من هم روزی این حال و هوا را تجربه کنم و سهمی در این عرصه داشته باشم. می دانستم قطعا لذتی دارد که اینقدر مشتاقانه این ...
قصه غم انگیز کودکانی که معتاد متولد می شوند
دختر آن خانواده آشنا شدم وبا درگیر شدن عواطف و احساسات ناآگاهانه علی رغم رضایت خانواده خودم بدون هیچ مراسمی در محضر عقد کردیم. الان که فکر میکنم پیش خودم می گویم انگار عقلم را از دست داده بودم ، چرا به حرف پدر و مادرم و بزرگترها گوش ندادم تا به چنین سرنوشت تلخی دچار نشوم اما افسوس!!! و الان که 38 سال دارم در این چند سال هروئین ، شیشه ، سیگار و متادون غیر قانونی مصرف کرده ام و الان ...
از پشت خاکریزهای جبهه تا سکوی دریایی فارس
ساخت سریال شهید بابایی کار به جایی رسید که با وجود علاقه ای که داشتم، مجبور شدم کنار بکشم و به سینما رفتم اما علت دارد. ببینید! من 8 سال پای سریال شوق پرواز مانده و حتی بخش هایی از آن را فیلمبرداری هم کرده بودم. در آن زمان آقای مجیدی هم مشاور کار شده بود و به دلیل شرایطی که پیش آمده بود با ایشان صحبت کردم که از ادامه همکاری انصراف بدهم. در واقع شرایطی رقم خورده بود و فیلمنامه چنان تغییری یافته بود ...
مصاحبه خبری با همسر شهید جعفر زمانی از شهدای کارمند استان هرمزگان
رفتن به جبهه و میدان جنگ را پیش کشید اما به دلیل وابستگی شدید به وی و شرایط آن زمان مانع رفتن وی شدم، کاملا در جریان بودم که شهید زمانی قصد رفتن به جبهه را دارد، تا اینکه برای بار سوم که تصمیم گرفته بود به جبهه برود در بهمن ماه سال 1361 من و بچه ها را به روستای جغین از توابع شهرستان رودان منتقل کرد و پس از آن مطلع شدیم که وی به جبهه رفته، خودش نیز از جبهه تماس گرفت و ما را کاملا در جریان گذاشت. ...
زمانی که به هوش آمدم از دیدن پسر جوان در کنارم خشکم زد
جمع کنه. بهاره که دیگه بچه نیست! بعد از مدتی سرانجام در جمع گریانی متشکل از پدر، مادر، دو خواهر و سه برادر سوار هواپیما و راهی پایتخت شدم. و با ز همون دست و پاچلفتی باقی موندم. وقتی که سال سوم دانشگاه بودم. مثل همیشه مجبور بودم در صف اتوبوس بایستم و گردن بکشم. زمستان بود و من حواس پرت، فراموش کرده بودم کاپشن بپوشم و به همین حسابی سرما به مغز استخوانم نفوذ کرده و و نوک دماغم ...
قهرمان زندگی خودت باش!
المپیک باشم. Morolake Akinosun پنج سال بعد خواسته ای که اون روز رویا بود تبدیل به واقعیت شیرینی شد. در 30 جولای مجدداً در توییترش نوشت: سال 2016 است. از دانشگاه تگزاس فارغ التحصیل شده ام و هفته آینده در مسابقات المپیک شرکت می کنم. Morolake Akinosun tweet خودش میگه: هدفی که انتخاب می کنی باید تاحدی واقعی باشه. من در اون برهه از زمان در سطحی نبودم که مطمئن ...
زندگی عاشقانه حنیف عمران زاده با همسر/ عکس بامزه محمد رضا گلزار/ پدر عروسک ها امشب در خندوانه
، خوشبختی اون چیزی نیست که هر کسی از بیرون ببینه، خوشبختی تو دل آدمه... من هم زندگی جدیدم رو چند ماهی هست آغاز کردم از همه دوستای خوبم میخوام برامون دعا کنن زندگی عاشقانه ای کنار همسرم داشته باشم. نعیمه نظام دوست نوشت: دوستان عزیزی که نگران حال آقای احمد پور مخبر عزیز بودند ،همونطور که قول دادم پیگیری کردم دیشب با خودشون تلفنی حرف زدم حالشون خوب بود خدارو شکر ،از پسرشون تقاضا کردم فیلمی ...
یک سال تمام بایکوت بودم/ آقا گفتند در این پنج شب یک روضه سیر نشنیدیم!/هیئت نباید هزینه سیاسی کاری ها ...
همیشه بهتر از این باشم؛ کار خودم را انجام بدهم و از دیگران انتظار نداشته باشم. من در یک دوره ای به دلایل شخصی و لزومی که وجود داشت با مشورت خانواده ام ازدواج مجدد انجام دادم یک اتفاقی که خیلی شرعی و کاملاً کارشناسی شده بود. عرف جامعه در ابتدا نپذیرفت و خصوصاً خواص برای خودشان تحلیل می کردند که ضربه به شرع زده اید. من یک سال تمام بایکوت بودم؛ شاعر شعر نمی داد و جلسات یکی پس از دیگری ...
هیچوقت مطب نداشتم/ انتظار تشویق از کسی ندارم
پزشکان ضامن سلامتی جامعه، امنیت روحی بیماران و فرشتگان نجاتی هستند که درد جسم را در سایه لطف الهی التیام می بخشند. کسانی که طبابت را با حکمت و اخلاق...
آزاده امید بابانیا: نگاه کن ما با چه کسانی می جنگیم
را با این آزاده استوار می خوانیم: از خودتان و از روزهای قبل از اعزام بفرمایید. امید بابانیا هستم. در سال 1348 در شهرستان بابل به دنیا آمدم. در سال 1365 در عملیات کربلای پنج به جبهه اعزام شدم. بعد از آن در سال 1366 در عملیات کربلای هشت شرکت کردم که در همان عملیات و در منطقه ی شلمچه به اسارت در آمدم. در آن زمان، سال سوم ریاضی را در دبیرستان شهید چمران بابل می گذراندم. ...
روایتی از قدیمی ترین پرورشگاه ایران در کرمان
. آن قدر آدم بی غیرت می شود که در بازار باهاش این رفتار را بکنند و ساکت باشد. چند شب بعد، در خانه نشسته بودم دیدم کسی در می زند. رفتم دیدم حاج علی اکبر است. بهم گفت: محمد شمعایی، چند روز است که به تو فکر می کنم. وقتی تو اون روز این حرکت را کردی برایم طبیعی بود. من فهمیدم تو شمع درست می کنی و شمع های تو بوی بدی دارند، مردم نمی خرند. بی پول شدی. چاره ای نداشتی. من چند وقتی با پی گوسفند شروع کردم ...
سرنوشت تکان دهنده ستاره
حسابی بردارد. هنگام راه رفتن کفش های کهنه اش را به زمین می کشید و مدام بدنش را می خاراند. 10 سال بیشتر نداشتم امّا خوب می دانستم که پدر تریاک را بیشتر از خانواده اش دوست دارد. او حاضر بود برای چند ساعت نشئگی دست به هر کاری بزند. از مواد فروشی گرفته تا دلّه دزدی و جیب بری . هیچ کدام از همسایه های روی خوش نشانمان نمی دادند. پدر سابقه اش بسیار خراب اند خراب بود. به محض اینکه کوچکترین ...
گفت و گوی خواندنی با جوان ترین دکتر داروساز لنده ای+تصویر
شهریور1366 و فارغ التحصیل دکترای داروسازی از دانشگاه اصفهان و از سال 92تا کنون در شهرستان محروم لنده مشغول خدمت به مردم فهیم و با فرهنگ این شهرستان هستیم . بنده فرزند چهارم خانواده پدری ام هستم و دارای یک فرزند پسر به نام ارسام می باشم و تمام اعضای خانواده ام نیز دارای تحصیلات تکمیلی و دانشگاهی می باشند. * چطور منطقه محرومی مانند شهرستان لنده را انتخاب کردید؟ باتوجه به ...
آنا ریکالده میراندا: فیلمم یک ماجراجویی انسانی بود که به کودتا ختم شد
هستم اما پدرم اهل پاراگوئه است و به همین دلیل به این کشور علاقه مند شدم. در 23 سالگی فیلم سازی را شروع کردم. فیلم های کوتاه زیادی ساخته ام، امّا 4 فیلم بلند دارم. فیلم نخستم درباره پاراگوئه در سال 2008 در مورد تغییر سیاسی در این کشور و درباره "فرناندو لوگو"، اسقفی از جناح چپ کلیسای مسیحی بود که در حال تلاش برای رئیس جمهور شدن بود. فیلم دوم نیز مربوط به وقتی است که او برنده انتخابات می شود ...