سایر منابع:
سایر خبرها
خانم بازیگر: کوزت ایران هستم
جلوی دوربین رفتم و بعد از آن کم کم مخاطبان غیرتئاتری هم چهره ام را شناختند و برای خودم معروف شدم. همچنین از اولین کسانی هم بودم که وقتی تلویزیون افتتاح شد به صورت زنده در آن مراسم حضور یافتم و تصویرم پخش شد. در یکی دیگر از عکس ها جلوی انبوهی از پاکت های نامه دیده می شود. می گوید: آن زمان طرفداران برایمان نامه می نوشتند و ما هم چند خطی در جوابشان نوشته یا نامه ها را امضا می کردیم. بعد از ...
یاد گرفتم سخت نگیرم و نق نزنم / ما ایرانی ها مدل خاصی هستیم
سپند امیرسلیمانی در برنامه خندوانه در بخش استندآپ کمدی با این برنامه همکاری دارد و طنز های بانمکی را تعریف می کند. این بازیگر که از بچگی در سینما، تلویزیون و تئاتر فعالیت داشته، آهسته و پیوسته پیش می رود. در کارهای طنزی مانند خوش نشین ها، مرد دوهزار چهره، شب های برره و کارهای جدی از جمله نرگس، بگذار آفتاب برآید، آسمان همیشه ابری نیست و... بازی کرده است.با او هم صحبت شدیم و او صادقانه تقریبا همه زندگی اش را با لحنی طنز و جدی برایمان تعریف کرد. می دانیم پسر سعید امیرسلیمانی یکی از بازیگران و کارگردانان قدیمی هستید و خواهرتان کمند هم بازیگر است، بقیه اش را خودتان برایمان بگویید؟ حدود 39 سال قبل بعد از کمند در تهران، سمت میدان توحید متولد شدم. پس تصور این که پدر شما بازیگر بوده و باید از بچه های بالا شهر باشید، زیاد درست نیست؟ نه تنها بچه بالا شهر نیستم بلکه خانه ای که در آن زندگی می کردیم اجاره ای بود! پس شما هم در یک خانواده طبقه متوسط بزرگ شدید؟ پدر و مادرم هر دو حقوق بگیر بودند. البته این را هم بگویم تا 1510 سال قبل بازیگران دستمزدهای بالایی نمی گرفتند. دستمزد آنها به اندازه ای بود که بتوانند زندگی روزانه را بگذرانند. چند سالی است که دستمزدها بالا رفته اما باز هم فرقی نکرده؛ آن سال ها دستمزد کم بود اما می دادند اما الان زیاد شده اما نمی دهند ! مادرتان کارمند کجا بودند؟ مرکز توسعه صادرات کار می کردند. من به همراه خانواده ام تا سوم راهنمایی محله توحید زندگی می کردیم بعد رفتیم به منطقه ولنجک! پس عاقبت به بالاشهر نقل مکان کردید؟ بله ! از طرف اداره مادرم خانه ای در محله ولنجک به ما دادند. یعنی از طریق بازیگری پدرم نبود که خانه ای در شمال شهر بخریم. راستش من از بچگی علاقه مند به بازیگری نبودم، هر چند پدر و خواهرم بازیگر بودند. اما زمانی که بازیگری را به شکل حرفه ای شروع کردم کم کم به این حرفه علاقه مند شدم. ریسک بزرگی است که آدم وارد حرفه ای شود که به آن علاقه ای ندارد؟ با حرفه بازیگری آشنا بودم چون در خانواده ای بزرگ شده ام که شغلشان بازیگری است، وقتی بچه بودم چند نقش هم بازی کرده بودم. اما گاهی سرنوشت جوری پیش می رود که با برنامه ریزی هایت همخوانی ندارد. سوم راهنمایی را که تمام کردم برای ادامه تحصیل در هنرستان موسیقی ثبت نام کردم اما از شانس بد من از همان سال اعلام کردند که از اول راهنمایی هنرجو می پذیرند. من باز هم ناامید نشدم و رفتم هنرستان صداوسیما رشته موسیقی ثبت نام کنم، گفتند که رشته موسیقی حذف شده است! من هم رفتم و رشته برق ثبت نام کردم. بعد از گرفتن دیپلم در رشته هنر کنکور دادم تا موسیقی بخوانم اما بازیگری قبول شدم! یعنی کاملا سرنوشت می خواست من بازیگر شوم. طنازی در پدر و خواهرتان کمتر دیده می شود احتمالا باید از مادرتان به شما رسیده باشد؟ مادرم اهل بگو و بخند است اما خودم هم زیاد مشکلات را جدی نمی گیرم. نمی خواهم این را بگویم که آدم قوی هستم اما می دانم زندگی سختی و آسانی و بالا و پایین دارد... واقعا نگرشتان همین طوری است؟ چون خیلی از ما فقط حرفش را می زنیم اما پای عمل که می آید، نمی توانیم زیاد دوام بیاوریم. به نظرم زندگی خیلی کوتاه تر از این است که ما بخواهیم با غصه خوردن برای مشکلات ریز و درشت، همین عمر کوتاه را هم تباه کنیم. البته من هم گاهی اوقات کم می آورم و مسلما بی حوصله می شوم . زیر سایه اسم پدر و خواهرتان هم بودید؟ اوایل کارم بله و خیلی ها می گفتند به واسطه پدر و خواهرم وارد این حرفه شده ام. طبیعی هم هست چون آنها خیلی زودتر از من وارد حرفه بازیگری شده و شناخته شده بودند. اما این موضوع اذیتم نمی کرد چون پدر و خواهرم بازیگرهای موفقی بوده و هستند. شما فقط از راه بازیگری امرار معاش می کنید؟ متاسفانه، بله ! این روزها خیلی از بازیگران از کم کاری یا بدقولی تهیه کننده ها برای پرداخت دستمزد گلایه مندند، با این اوضاع شرایط زندگی سخت نیست؟ من هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که کار به اینجا بکشد و ...
هیچ وقت صدای بلندش را کسی نشنید
بود تفاوت سنی مان بود که من دو سال از محمد بزرگ تر بودم. در خانواده این موضوع سابقه نداشت ولی برای آنها جا افتاده بود و مادر شوهرم می گفت برای ما خیلی عادی است و از اینگونه موارد زیاد داشته ایم که خانم ها از آقایان بزرگ تر باشند. می گفت ما دوست داریم زن عاقل برای بچه هایمان بگیریم. اما خودم دوست داشتم همسر کسی شوم که حداقل چهار سال از خودم بزرگ تر باشد. قبل از دیدن محمد تنها علت مخالفت، همین بود ...
جاسوس های زندگی تان را بشناسید
شمردم و به سرعت گفتم: آقای نجفی خیرباشد چند روز است بدجور درگیر و عصبانی هستید؟ نگران شدم اگر کمکی از من ساخته است بگویید. آقای نجفی با صورتی کاملاً ناراحت و نگران رو به من کرد و گفت: برام دعا کنید چند هفته است یکی در امانت خیانت کرده و پولی رو از دفتر کارم برداشته و در میان راه پول یک قرارداد دیگه رو هم گرفته، فلنگ رو بسته و رفته. چند روزه دارم تماس می گیرم، تهدید می کنم اما اصلاً براش مهم نیست و ...
به خاک سیاه نشستم/مهران در اولین قرار مرا باردار کرد !
خودم را در خانه محبوس کردم، دچار افسردگی شدید شدم و تصمیم به خودکشی گرفتم که وجود مادر بیمار و خواهرم سبب شد دوباره به زندگی برگردم
روایتی شیرین از زندگی دختر معلول کردکویی/هزینه درمانم جور شود، از صندلی چرخدار بلند می شوم
شدم و شرایط متفاوتم با دیگران را حس کردم؛ نه از ناتوانایی هایم بلکه از نگاه های تلخ مردم. مردمی که وضعیت مرا تاوان گناه اعضای خانواده ام می دانستند. کدامین گناه؟ کسی نمی داند. این باورشان بود و همین نگاه ها و رفتارها سبب شد که از خانه بیرون نروم. در خانه خودم را محبوس کردم. ناامید بودم. دروغ چرا با خدا هم سر جنگ داشتم که چرا مرا این طور آفریده است. اما وقتی می گویم او بود که مرا هدایت کرد شعار ...
سیره فردی امام جواد (ع)
...، من هم با او نماز خواندم، بعد از آن جا خارج شدم، مقداری راه رفتیم ناگاه دیدم که در مکه هستیم، کعبه را طواف کرد، من هم طواف کردم، 6بعد ازآن جا خارج شدم چند قدم نرفته بودیم که دیدم در جای خودم که در شام مشغول عبادت بودم، هستم. آن مرد رفت، من غرق تعجب بودم که خدایا او کی بود و این چه کار؟! یک سال از این جریان گذشت که دیدم باز همان شخص آمد، من از دیدن او شاد شدم، مرا دعوت کرد که با او بروم، من با ...
تقویم روز ارتباطات/ روزی که پخش خبر از رادیو آغازشد
داشت فروش رادیو در آن زمان زیاد نبود، به طوری که در هفته یا پانزده روز یا یک ماه، یک رادیو به فروش می رسید. اما اگر رادیوی کسی خراب می شد یک مهندس آلمانی به نام کریشاد رادیوها را تعمیر می کرد. پس از آنکه این مهندس آلمانی به اروپا رفت ما یک ارمنی به نام آساتور پیدا کردیم که رادیوها را تعمیر می کرد و بعد خودم رفته رفته تعمیر رادیو را از او یاد گرفتم. رادیو شیئی عجیب بی تردید دیدن ...
امام با حرکت مسلحانه بدون فتوا مخالف بودند/ساواک تا آخر هم به وسعت فعالیت هایش پی نبرد
برای رژیم طاغوت ارزش دارد . می گفتند 120 نفر مأمور دائماً درگیر هستند که او را دستگیر کنند. علت اصلی دستگیر نشدنش در طی 15 سال، خونسردی و نترسی و تسلط بر نفس بود . من در مصاحبه هایم گفته ام که یک روز که ایشان منزل ما بود، متوجه شدم که کل منطقه تحت کنترل و محاصره است. بعداً فهمیدم می خواسته اند آقایی به نام جعفر توتونچی را دستگیر کنند که یک کوچه آن طرف تر از ما می نشست. کوچه های اطراف ما پر از ...
خاطرات مددکار ایثارگر جنگ های کردستان/ از معجزه در بیمارستان تا سلاخی بیسیم چی توسط بعثی ها
خواهم کرد که به وجود من خیلی نیاز داشته باشد، مثلا از دو دست، دو پا و یا دو چشم مجروح باشد. پس رفتم و اسم خودم را به بنیاد شهید دادم که زمینه ساز ازدواج با مجروحین بود. پس از مدتی جانباز قطع نخاعی را به من معرفی کردند که خانواده مراعات حال من را کردند و اجازه ازدواج با او را ندادند. در این مدت بود که مادرم هر دو دستش سوخت و من برای مراقبت او از بیمارستان سقز مرخصی گرفتم و برگشتم به ...
تجلی عشق به شهید در قاب دوربین بانوی عکاس گلستانی + تصاویر
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پاسرو؛ فائزه کابلی، بانوی عکاس پایگاه خبری تحلیلی گلستان ما که به مقام سومی در جشنواره کشوری ایثار و شهادت دست یافته بود صبح امروز به همراه هیات تحریریه این رسانه و مسئول بسیج رسانه استان گلستان در منزل شهید علی اکبر رایج حضور یافت و جایزه جشنواره را به همراه یک لوح تقدیر به دختر شهید هدیه کرد. همواره زنده بودن شهید را احساس می کنم ...
سرقت های دختر چاقوکش از خواهر و مادرش
مادرم بستم و رفتم. مادرم مات و مبهوت به من نگاه می کرد در حالی که هیچ چیزی غیر از خودم برایم اهمیت نداشت. جایی جز منزل شهره نداشتم از این رو با همان کوله ای که چند دست لباس درون آن قرار داشت پشت در حیاط آنها بودم. در منزل شهره به رویم باز شد در حالی که خوشحال بودم دوستان خوب و جای خوب و راحت تری از منزل و غرغرهای مادرم دارم... آن روز گذشت دیگر مادرم حتی به منزل شهره زنگ هم نزد ...
میرحسین و دوستانش، برایم زن آمریکایی گرفتند/ منتظری خودش هم می گفت اینکاره نیست
آوردن من بشوند و من تنها با اختلاف یک رأی از کشیدن بار وزارت خلاص شدم. شایعات زیادی برای من درست کردند که هیچ کدام اخلاقی نبود، یکی از این شایعات این بود که دکتر منافی یک زن آمریکایی دارد و حتی بااین حال نمایندگان زیر بار نرفتند؛ بعد از اینکه رأی نیاوردم دیگر تکلیف از من برداشته شده بود. در آن زمان دکتر مرندی معاون من بود که من خودم او را معرفی کردم و برای دفاع از وی به مجلس رفتم که ...
دعوای کودکان با هم، تو کی میخوای بزرگ بشی؟
معمولی است، برای اعضای خانواده بسیار ناخوشایند است و خانواده باید دعوای آنها را تحمل کند، به راستی والدین هنگام دعوای کودکان چه عکس العملی باید از خودشان نشان دهند؟ تا جایی که امکان دارد، مداخله نکنید؛ مگر اینکه آسیب دیدگی برای آنها وجود داشته باشد، مداخله شما مشکل آفرین خواهد شد و به تدریج آنها عادت می کنند هنگام بروز مشکل، شما برای رفع آن حاضر شوید و این موضوع آنها را از حل و فصل ...
آمد، دید و رفت؛ خداحافظ آقای رشیدی
زده که شادی و جشن را مزه مزه نکرده عزایی جانکاه از راه می رسد. ما نیز می پذیریم چون تقدیر این است. داوود رشیدی رفت، اما دنیایی از مسوولیت و معرفت، هنر و خلاقیت، استحکام و شاعرانگی و بسیاری از صفات هنرمندانه را باقی گذاشت. غم ازدست دادنش جانسوز است و سنگین، خاصه آنکه داوود عزیز فرمود: آمدم، دیدم و رفتم ، نه آنکه سزار گونه بگوید آمدم، دیدم و پیروز شدم. پیداست که به پیروزی های بیشتری می اندیشید ...
8 شهریور بابا اینقدر دعوا نکنید (2)
...، برنده شدم را تکرار کند و برنده دعوا شود. مثلاً اگر دعوای دو کودک بر سر به دست آوردن یک اسباب بازی است همیشه راه حلی وجود دارد که هر دو بتوانند از یک وسیله به طور مشترک استفاده کنند. به یاد داشته باشید که کودکان مهارت های مهم زندگی را باید یاد بگیرند؛ مثل کنترل رفتارهای پرخاشگرانه و یا کنار آمدن با اختلافات، سازش و مذاکره و .... . راه های ساده ای وجود دارند که با رعایت آنها می توان ...
کارگرانی که همچنان با عوارض آرسن دست وپا می زنند و وعده ی توخالی استخدام از سوی مسئولین
هیچ هزینه درمانی برای ما صورت نگرفته است . آقای ی . ز در مورد وضعیت خود می گوید :در خانه بودم که بیحالی شدیدی به من دست داد وقتی به پزشک مراجعه کردم پزشک احتمال عفونت روده را تشخیص داد ولی فردای آنروز بعد از آزمایش مشخص شد کبد ،کلیه و ریه هام از کار افتاده است . بعد به مدت یک هفته در بیمارستان یزد بودم دو تا سه بار دیالیز شدم بعد ازاین به مدت 20 روز در بیمارستان تهران بستری شدم در این ...
داوود رشیدی به خانه ابدی مشایعت شد؛
جشن و عزا درهم آمیخته است، در حالی که به جرئت در هیچ مقطعی از تاریخ سینمای ایران این حجم از اتفاقات خوش و ناخوش کنار هم نبوده و در حالیکه خوشی را مزه مزه نکرده بودیم باید تلخی را بچشیم. تارخ گفت: داوود رشیدی رفت ولی دنیایی از خلاقیت و سپاس هنرمندانه را باقی گذاشت. داوود عزیز همان طور که گفته بود آمدم، دیدم و رفتم بود، نه آن گونه که سزارگونه بگوید آمدم، دیدم و پیروز شدم. پیداست که به پیروزی های ...
10 سال زندان به خاطر بدهی 2 میلیونی به خواهر!
وقتی آتش کینه ام خاموش شد، فکری برای آن بکنم اما روز بعد با شکایت خواهرم دستگیر شدم و برادر دوستم نیز منکر طلاها شد. خواهرم را در برابر پلیس تهدید کردم و به اتهام سرقت و تهدید، زندانی شدم. فریده احساس شرم و گناه می کرد. او بارها توبه کرده بود اما هنوز از یادآوری آن روزها احساس بدی داشت: وقتی زندانی شدم، کسی از اطرافیانم متوجه این موضوع نشد. همسر سابقم از من بی خبر بود و در همین شرایط، از ...