سایر منابع:
سایر خبرها
اگر قاسم سلیمانی نبود، بغداد و دمشق سقوط کرده بود
؟ خود شما بخوانید بهتر است. حضور برادر ارجمند سردار سرلشگر پاسدار جناب دکتر سید یحیی صفوی سلام علیکم و ما صبرتم! خدای را شکر که هدایتش را نصیب بنده نمود و نعمت های فراوان عطا نمود از جمله دوستی و مراوده با جنابعالی که زندگی پر از خدمت و سراپا ایثار را در راه اعتلای اسلام و منویات الهی چه قبل از انقلاب و چه در دوران دفاع مقدس و چه پس از آن تا به حال، سپری نموده اید. امید آن که ...
آیا طلب مرگ از خدا کردن کار صحیحی است؟
آمده قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ مرگ بر شکنجه گران صاحب گودال (کریمه بروج/ شریفه 4)، رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا ؛ بار الها، مرا و پدر و مادر من و هر که با ایمان به خانه (یا به کشتی) من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز و ستمکاران را جز بر هلاک و عذابشان ...
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس در قابی متفاوت/ در بچه داری به همسرم کمک می کردم
گپ وگفت با چهره ای که همیشه در قاب شهرت، دست نیافتنی به نظر می رسد، اینکه چگونه زندگی می کند و بی هیچ تکلّفی از دغدغه های ساده و روزمره زندگی شخصی اش بگوید، بی شک خواندنش نه تنها خالی از لطف نیست بلکه جذاب به نظر می رسد. در کافه گپ این هفته سراغ نصرالله پژمان فر رفتیم و بعد از یک روز کاری پر مشغله، بالاخره توانستیم ساعت 11 شب هنگام استراحت در خانه با او مصاحبه کنیم. صحبت از ریزه کاری ...
رویا، رویاهایم را بر باد داد
...> تو هم قبول کردی او را بکشی؟ ابتدا نه. گفتم بگذار با او حرف بزنم شاید راضی شود، اما در جواب گفت اگر با برادرم صحبت کنی هر دوی ما را می کشد. من آدمی نبودم که قتل انجام دهم. وقتی از هم جدا شدیم او تلفنش را خاموش کرد و دیگر سر کار نرفت. مثل دیوانه ها شده بودم. نمی دانستم چه کنم تا این که یک روز با من تماس گرفت و گفت برادرش او را در خانه زندانی کرده است. خیلی اصرار کردم تا آدرس خانه شان را داد ...
شیوه آموزشی خاص برادران حاجی حسنی به نوجوانان قرآنی
شهادت به برادرم، تکمیل کرد حاجی حسنی کارگر در همین راستا افزود: خدا نعمت خود را با دادن شهادت به حاج محسن تکمیل کرد و به نظر من علت اصلی که برادرم به این درجه رسید، اخلاصش بود. باید در نظر داشته باشیم که درس اول در قرائت قرآن اخلاص است که خیلی از قاریان از نبود آن رنج می برند. وی افزود: با وجود این که من استاد حاج محسن بودم، اما در اخلاق از او یاد می گرفتم، از همین رو به نظرم یک قاری قرآن ...
وصیت نامه شهیدی که گلزن پرسپولیس او را معرفی کرد
مادر که فرزندی حسین گونه در رکاب خمینی به میدان جهاد فرستادی مادر جان اشک را بر چشمان تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک تو همه دشمنان اسلام را شادمان می کند مادر جان از اینکه چنین فرزندی داشتی سر افراز باش و لباس سرور بر تن کن. و ای پدر که چون سیل می خروشی و پهنه ی صحراها را مینوردی پدرم تا توان داری در راه اسلام بکوش می خواهم که شما مرا حلال کنی و مرا ببخشید اگر شما را ناراحت کردم ...
همه می دانستند اعتیاد دارم، جز خودم!
مغازه گذاشتم و او هم دید، اما به رویم نیاورد و حرمتم را به عنوان برادر بزرگ تر نگه داشت. بعد از مدتی از شرایطی که داشتم، خسته شده بودم و دنبال راهی برای ترک بودم. یکی از دوستانم گفت قرص ترامادول بخور، راحت ترک می کنی. من هم چون ناآگاه بودم، قبول کردم. دو سه هفته خوردم و بدتر از چاله به چاه افتادم. خدا را شکر که ترامادول با بدنم سازگار نشد، وگرنه وضعیتم خیلی بد می شد. حتی رفتم متادون درمانی و از روش ...
تحقیر نوعروس توسط داماد به خاطر نوازش های قبل از ازدواج
روز نو : وقتی با مخالفت پدرم روبرو شدم گفتم اگر نگذاری من و رامین با هم ازدواج کنیم برای همیشه فرار می کنم اما پس از عقدمان کارم به جایی رسیده که می خواهم از دست همسرم فرار کنم و خودم را نجات بدهم... دختری 16 ساله که با سن کم با پسرخاله خودش ازدواج کرده در حالی که تنها دوماه از عقدش با او گذشته دچار مشکل شده و به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان مراجعه کرده بود و ...
شهداء خصوصیاتی دارند که در توان مردم عادی نیست/ شهید هدیه امام رضا(ع) بود
: بردرم خصوصیات ویژه ای داشت وو اعتقاد دارم هر کسی شهید نمی شود، افراد زیادی جبهه رفتند و برگشتند، شهدا بعد از شهادتشون خصوصیات ویژه آنها مطرح می شود. سعیدی اظهار کرد: برادرم در نوزادی به دلیل تب بسیار شدید و تجویز پزشک کاملا فلج شده بود که پدر و مادرم بعد از اینکه پزشکان آنها را جواب کرد سه روز و سه شب در جوار علی ابن موسی الرضا(ع) دعا می کردند. این برادر شهید افزود: پدرم می ...
ادعاهای عجیب زوج افیونی در مرگ نیکان کوچولو
روز نو : پدر و مادر افیونی با گذشت دوهفته از ماجرای مرگ پسرشان اصرار دارند که بی گناه هستند و هیچ کودک آزاری مرگباری را انجام نداده اند. به گزارش رکنا، 16 شهریور ماه سال جاری زن جوانی با مراجعه به کلانتری مهرآباد سناریوی یک کودک آزاری را نزد ماموران فاش کرد. این زن به ماموران گفت: برادر و عروسمان معتاد هستند وزمانیکه برای سرکشی به خانه شان رفته بودم متوجه آثار سوختگی ...
از مفقود الاثری که نامش بعد از خبر شهادتش وارد لیست صلیب سرخ شد تا فرمانده ای که بیش از 400 اختراع دارد
بودم آتش دشمن ادامه داشت. نزدیک سحر بود که در حین شلیک آرپی جی از داخل سنگر به سمت دشمن بودم سنگرم مورد هدف خمپاره دشمن قرار گرفت. موج انفجار و چهار ترکش به بدنم اصابت کرد از آن لحظه به بعد دیگر نفهمیدم چه گذشت زمانی که به هوش آمدم متوجه شدم بر اثر اصابت ترکش سه شبانه روز بیهوش و در بیمارستان امام حسین (ع) کرمانشاه بستری شده بودم. مفقود الاثری که بعد 2 سال از خبر شهادتش وارد لیست صلب سرخ ...
زیر گلویش را بوسیدم؛ همانجا ترکش خورد و شهید شد
به عبارتی از او توقع دارند. وقتی من به عنوان فرمانده این شهید بودم، باید خانواده آن ها حداقل از ما توقعی می داشتند. وقتی تلفن زدم به منزل برادرشان و وقتی که به خانه شان رفتم، به محض اینکه زنگ درب را زدم، دیدم که یک جمعیتی، هجوم آوردند به سمت من. ما شروع کردیم به سلام و علیک با برادر و پدر شهید آیت. مادر شهید آیت وقتی من را دید، احساس کردم اگر منع شرعی نبود، من را جای پسرش بغل می کرد. ...
عالی و عاشقانه اما با سختی!
سازمان حج و زیارت رفتیم و گفتیم حاجی ما هم در میان این حجاج بوده. آن وقت تازه آنها متوجه شدند اهواز هم یک حاجی گمشده دارد. مرسوم بود حجاج ایرانی بعد از سی روز برگردند. اما حجاج ایرانیان خارج از کشور بعد از بیست و یک روز برمی گردند. در هول و ولای شدیدی بودم. الان اصلا آن لحظه ها یادم نیست. ساعت ها چه گذشت یادم نیست. تاریخ ها را یادم نیست. اصلا حال و روزم بهم ریخته بود و خودم نبودم. حالت خیلی بدی ...
بخشش نمی خواهم، اعدامم کنید/قاتل مادر و خواهرش را کشت وجسدشان را آتش زد
نمی گویند چطور زندگی می کنی، حق هم دارند؛ من کاری کرده ام که لیاقت بخشیده شدن را ندارم. بعد از 12 سال یک روز به من گفتند ملاقاتی دارم، وقتی به اتاق ملاقات رفتم، شوهرخواهرم را دیدم، گفت خواهر بزرگم و پدرم درباره قتل خواهرم و مادرم اعلام رضایت کرده اند و چیزی از من نمی خواهند. هرچند درباره خاله ها و دایی هایم که وارثان مادربزرگم در قتل مادرم هستند، هنوز رضایتی اعلام نشده است اما راستش به ...
ستارگان جاوید آسمان ایثار
آن بداند و حول آن فکر کند . "از او درباره حقوق و مزایای کارهای آن روزها پرسیدم که با لبخندی گفت :" چیزی که مطرح نبود حقوق و مزایا بود .معنای اضافه کاری فقط در انجام کارهای اضافی بود که هرکس در حد توانش و با طیب خاطر برای جبهه انجام می داد !!!فقط یکدلی ، یکرنگی و خلوص نیت بود که همه همکاران ما کارهای خود را به وقت آن تنظیم کرده بودند" .. . همسفر با پیکر مطهر شهید ...
یک مادر شهید: امضای همسرم را جعل کردم تاپسرم به جبهه برود/خادم الشهدا: فراموشتان نمی کنیم، دعایمان کنید
؟ از خواهر شهید می خواهم توصیه ای به بانوان به ویژه مادران جوان داشته باشد، می گوید: مادرها با دختر و پسر خود دوست باشند تا آنها به سوی دوستان ناباب سوق پیدا نکنند اگر برادر شهید من دوستان ناباب نداشت به این علت بود که بهترین دوستان او پدر و مادرم بودند که با وجود اینکه از اقشار ثروتمند جامعه نبودند اما هیچ گاه از محبت، صفا و صمیمیت برای فرزندان خود کم نگذاشتند، در خانواده ما صفا و صمیمیت ...
نگاهی به 36ماه حضور شهربانوی گیلانی در جنگ
نیروهای عراقی در حال هجوم به مرزهای ما هستند و بهتر است بازگردی . همان شب حملات هوایی به دزفول آغاز شد. پدر زهرا در شرکت نفت آبادان مشغول کار بود، فردای آن روز زهرا را دیدم که در حال آماده شدن است دلیل را پرسیدم گفت باید به دنبال پدر بروم تا او را بازگردانده و همه به تهران برویم. با اصرار، من نیز همراه او راهی آبادان شدم. وقتی به خرمشهر رسیدیم اجازه ورود به داخل شهر داده نمی شد زیرا ...
آییش موتورش را به دورهمی اهدا کرد / ابراز پشیمانی حمید عسکری از ورود به بازیگری
علاقه داشتم و سال سوم راهنمایی بودم که به پدرم گفتم اما ایشان علاقه ای به حرفم نشان نداد. تا اینکه کم کم من خودم شروع به کار کردم و به تهران آمدم. وی ادامه داد: پدرم به موسیقی سنتی علاقه دارد و بعد از این سالها و برگزاری کنسرت های مختلف، پدرم برای اولین بار به کنسرت اصفهان آمد. خواننده قطعه دختران حوا درباره قطعه های عاشقانه خود و آشنایی با همسرش گفت. همچنین در خصوص ...
هیچ گاه از شهرت لذت نبرده ام
از بچگی دیده باشد؛ که بدانم اگر به من حرفی می زند مبنی بر هیچ پیش فرض قضاوت و چیزهایی از این دست نیست بلکه براساس شناختی که از من دارد درباره من حرف می زند. نیاز دارم راه و چاه را به من نشان دهد چون پدر من است. من هنوز به دنبال این می گردم که یک نفر گوشم را بپیچاند و بگوید پسر اینجا را داری اشتباه می کنی. اگر روی استیج کن از او یاد کردم به این دلیل بود که در روزهای پایانی که مریض احوال بود، به ...
همراه با خاطرات صدرالحفاظ حرم رضوی/ بر سختی کسب حلال سال ها صبر کردم
ها به بهانه نغمات قرآنی به دنبال موسیقی رفته اند و بعضاً قرآن را رها کردند. استاد سادات فاطمی ادامه داد: من در جواب رهبر معظم انقلاب گفتم نواری را برای آموزش الحان قرآن کریم ضبط کردم و خودم نیز اصلاً موسیقی گوش نمی دهم، حضرت آقا فرمودند، خدا خیرت دهد بهانه را از دست خیلی ها گرفتی و نوار را خدمت شان تقدیم کردم. وی با اشاره به خانواده قرآنی سادات فاطمی و تبعیت برادرانش از راه و روشش وی ...
آنقدر چنگ زدند تا شیمیایی شدند
کردم شاید انگشتان قطع شده برادر خودم باشد؛ همانطور که یکی از برادرهایم شهید شد، دیگری دستش قطع شد و دیگری که فرمانده بود، چند بار مجروح شد. احتمال می دادم برای پدر و برادرهایم باشد و بعدها که ازدواج کردم و همسرم از رزمنده ها بودند، می گفتم شاید برای او باشد. بقیه رزمنده ها هم برادرهای ما بودند و مثل یک خانواده بودیم. فکر می کردیم به مواد شوینده حساسیت پیدا کردیم بسیاری از زنان در ...
حسرت های یک مادر
گزارش یک دیدارشورانگیز آماده شده بودم اما وقتی چند جمله ای از سخنان زن رنجورشنیدم ناخواسته دست به قلم شدم تا روایت روزگار سخت او و مادرش را بنویسم. برای شادی روح مادرم، دنبال برادرم می گردم سناریوی زندگی زن درست مانند فیلم های قدیمی بود و چون صورت مهربانش شنونده را جذب خود می کرد، همگی سراپا گوش شده بودیم و قصه تلخ راوی را در ذهنمان به تصویر می کشیدیم. زن قصه را از زندگی ...
فرماند ه آمریکایی اسلحه را به سمت من گرفت و گفت :قانون ما این است !
بود که نظامیان آمریکایی فریاد زدند که بیرون بیایم و آب را بستند. من 22 روز خود را نشسته بودم و به آنها گفتم که هنوز کف های صابون را نشسته ام؛ اما یکی از آنها با وحشیگری آمد و به زور مرا از حمام بیرون کرد و من مجبور شدم کف های صابون را با حوله خشک کنم و بعد از آن دیگر از صابون استفاده نکردم. این یک وجه تمایز اصلی بود. بگرام تحت تسلط نیروهای ویژه آمریکا بود و آنها اختیارات ویژه ای مثل سربازان خط مقدم ...
سرمایه جای فرهنگ را تنگ می کند
که انگشت شمار از آن رد می شدند و رهگذرانی که با عجله پیاده روی عریض خیابان را طی می کردند تا به مقصد دیگرشان برسند، همه نشان از این داشت که این خیابان چیزی برای عرضه به رهگذران ندارد و کسی را به پرسه زنی دعوت نمی کند، که در آن دهه پرسه زنی به مفهوم امروزه اش البته خالی از خطر هم نبود! مرغ آمین نخستین بار که فهمیدم در محله ای خاص زندگی می کنم، اوایل دهه هفتاد خورشیدی بود. فضای سال ...
عشق نافرجام
مهیا بود و هر چیزی را اراده می کردم به دست می آوردم. پدرم تاجر و مادرم خانه دار است. یک خواهر و یک برادر دارم که هر دوی آنها دارای تحصیلات عالیه هستند. من فرزند آخر و به قول خانواده عزیز دردانه پدرم بودم. من عاشق شنا بودم، یک روز در راه بازگشت از استخر با ماشین پسری تصادف کردم و همین تصادف باعث آشنایی من و رضا شد. آن موقع 19 ساله بودم و تازه دیپلم گرفته بودم. من و رضا یک دل که ...
آیت الله کاشانی می گفت فدائیان را مثل فرزندانم دوست دارم
انتقادی داشته باشیم. این درست است که درآغاز، دکتر مصدق و برخی از اعضای جبهه ملی از فدائیان اسلام - که همپیمانان سابق آنها بودند- بریدند، اما از این سو هم برخی افراد بودند که با برخی رفتارها و مواضع نسنجیده، آتش اختلاف را شعله ورتر می کردند. درباره این مسئله، چه تحلیلی دارید؟ بله، دراین باره خاطره ای را خدمتتان عرض می کنم. یک روز در مدرسه بودم، دیدم آقایی از دوستان آن روز ما، یک دسته اعلامیه ...
خاطرات روحانی شهید به روایت پدر
بار که علت نرفتن به دبیرستان خوارزمی را ازش جویا شدم گفت: آن جا مرا محدود می کردند، نمی توانستم فعالیت انقلابی بکنم. سال دوم دبیرستان بود که یک روز از سر کار به خانه آمدم. وقتی مهدی را در خانه دیدم، تعجب کردم. خیلی ناراحت بود. پرسیدم: بابا جان، چرا به مدرسه نرفتی؟! گفت: از مدرسه فرار کرده ام! برایم تعریف کرد به مناسبت چهارم آبان از آن ها خواسته اند رژه بروند و درباره شاه انشا بنویسند. او و چند نفر ...
یک دستم کلاش بود؛ یک دستم دوربین
چند روزی درگیر تماس بودم، تماس هایی که گاه بی جواب می ماند و گاه با بوق اشغال مواجه می شد و در اوقاتی که به پاسخ می رسید، با درگیری های فراوان و وقت کم مخاطبم همراه بود. ناامید شده بودم، از پی گیری های بی نتیجه و داشتم اعلام تغییر مصاحبه را می دادم که این بار جوابم با رویی گشاده داده شد و بالاخره بعد از چند روز پی گیری، به نتیجه رسیدم؛ نتیجه ای که لذت بخش بود. صحبت یک ساعت و نیمه با ...
خاطراتی برای فرزندان آینده
دادیم تا حد اقل تا طلوع آفتابی دیگر نفس راحتی بکشند. پرده آخر روز ششم بچه ها آنسوی دجله عمل میکردند. که باز هم مهدی سوار بر موتور عازم شد. حدود ساعت 9 صبح بود که زیر آتش سنگین تیر بار و موشکهای هلیکوپتری که بالای سر ما در جولان بود و گرفتن هر گونه جان پناه را غیر ممکن میساخت، در نزدیک اتوبان بصره- العماره برادر مهدی را دیدم. گاه با بی سیم سخن میگفت و گاه با خمپاره 60 کار میکرد ...
دختر 16 ساله ام را به بردگی گرفتند !!!
این پرونده زمانی به جریان افتاد که مردی به اداره پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن دختر 16ساله اش به نام طناز داد. طناز یک روز به بهانه خرید از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته بود.مشخصات این دختر جوان در اختیار مأموران قرار گرفت و بررسی های پلیسی در این خصوص شروع شد. آدم ربایی درحالی که تحقیقات ادامه داشت، پدر طناز بار دیگر به اداره آگاهی تهران رفت و گفت که گروهی دخترش را گروگان گرفته و ...