سایر منابع:
سایر خبرها
دخترها نوحه بابا می خوانند/ این شهید پیکر ندارد!
آرام و قرار نداشت. اما بازهم ماموریت هایش ادامه داشت. بچه دار شدن در کنار تمام خوبی هایش خوشحالم می کرد که دیگر تنها نیستم. من به مرتضی خیلی وابسته بودم و کم دیدنش بیشتر آزارم می داد. آنقدر وابسته بودم که وقتی تماس می گرفتم و جواب نمی داد، نگران می شدم و چندین بار دیگر می گرفتم. یکبار آنقدر شماره اش را گرفتم که دکمه های موبایلم خراب شد. مرتضی خیلی خوددار بود. یک کلام از کارش حرف نمی زد. برای همین ...
نجات سه دختر از خانه وحشت
گویی مطمئنی؟! من هم درپاسخ گفتم: بله مطمئنم که درآنجا کودکانی اسیرهستند. هنوز مطمئن نبودم که حرف هایم را باورکرده باشد که با فرمانده انتظامی منطقه تماس گرفت و پس از شرح ماجرا از او خواست یکی از مأموران با تجربه اش را به دادگستری بفرستد. دقایقی بعد هم حکم ورود به خانه را صادرکرد و از من خواست همراه مأموران به خانه مورد نظر برویم. قبل از رفتن هم تأکید کرد برای هرگونه کمک دیگری ...
پایان دادگاه معلمی که همراه 4دانش آموز آدم ربایی کرد
سابقم (24 ساله) پسر شاکی را با تهدید اینکه داعشی هستیم، از جلوی خانه اش دزدیدیم و به باغ بردیم. سپس با پدرش تماس گرفتم و ابتدا 300 میلیون تومان خواستم. وقتی فهمیدم ماجرا را به پلیس گفته، خودم را معرفی کردم و همان 60 میلیون تومانم را خواستم اما دیگر فایده ای نداشت و پلیس دستگیرمان کرد. پس از او نوبت به سه دانش آموز نوجوانش رسید. آنها از دروغی که معلم شان گفته بود پرده برداشتند و گفتند: ما ...
زندگی و مرگ کلنل محمدتقی خان پسیان
... سرگردانی بعد از مرگ سرانجام آن چه او پیش بینی می کرد، رخ داد. فتنه بدخواهان و جاسوسان و اقدامات دولت مرکزی و فشار انگلیس و زخم خوردگان دیگر تقدیر او را رقم زد. ماژور محمودخان نوذری که خائن شماره یک لقب گرفته و کلنل به خیانت او پی برده بود، در قبال تلگراف کلنل مبنی بر آمادگی حرکت از ایران می گوید: شما نباید از ایران بروید و اگر بروید دور از آیین فتوت است. ما زیردستان شما و جان ...
قبل از این جنایت هولناک به سرنوشت این 4 کودک فکر کرده بودی؟
قتل عجیب همسر ساعت 8 شب دوشنبه 5 مهر امسال، مردی هراسان با پلیس مشهد تماس گرفت و از مرگ یک زن و مرد خبر داد. به دنبال این تماس بازپرس سید جواد حسینی و تیم تحقیق راهی محل حادثه شدند. آنها با ورود به محل با جسد حلق آویز مرد جوانی روبه رو شدند که جسد همسرش هم کمی آن طرف تر افتاده بود. برادر این مرد که موضوع را به پلیس اطلاع داده بود گفت: برادرم چهار بچه 9، 7، 4 و یک سال و نیمه ...
بسته خبری سفیر چهارشنبه 07 مهرماه 1395
...:07] جان کری روسیه را تهدید کرد وزیر خارجه آمریکا در تماس با همتای روس خود تهدید کرده که اگر حملات هوایی روسیه به حلب ادامه یابد، واشنگتن تمام تماس ها و همکاری ها با مسکو در مورد سوریه را متوقف می کند. __________________ http://telegram.me/joinchat/AovqjTxG4fyF_y9_ATG2Ow شبکه خبری سفیر, [26.09.16 21:18] [ Video file ] امام خامنه ای خطاب ...
گفتگو با جوان محکوم به قصاصی که بخشیده و آزاد شد
افراد برای شوخی گوشی موبایل خود را در جیب علی که خواب بود گذاشت و سپس به او اتهام سرقت زد. این اتفاق در دو مرحله باعث نزاع دسته جمعی شد و در نهایت با وقوع قتل، علی به عنوان متهم اصلی بازداشت و در روند رسیدگی قانونی به پرونده، به قصاص محکوم شد. او پاییز سال گذشته، با گذشت مشروط اولیای دم مقتول از مرگ فاصله گرفت، اما رهایی کامل او از چوبه دار به پرداخت مبلغی برای ساخت حسینیه ای به یاد مقتول مشروط شد ...
شیرزنی که سر داعشی ها را "می پزد"
دفعاتی که داعشی ها خودروی بمب گذاری شده در مقابل خانه اش کار گذاشته اند را مرور می کند: سال های 2006، 2009، 2010، سه بار در سال 2013 و یک بار هم در سال 2014. طی این سال ها همسر اولش کشته شد. او اما تجدید فراش کرد ولی داعشی ها همسر دومش را نیز در اوایل سال جاری میلادی به قتل رساندند. او می گوید که داعشی ها حتی پدر و سه برادرش را کشته اند و حتی به سگ ها و پرنده های خانگی او نیز رحم نکرده اند. ...
سرنوشت تلخ دختری که در 13 سالگی مادر شد
دختر 10 ساله وقتی بخاطر ازدواج مادرش به خانه مادربزرگ پناه برد تصور نمی کرد در 13 سالگی باردار شود ودر نوجوانی مادری کند. به گزارش رکنا، این دختر که در شرایط بدی زندگی می کند از پدر بچه اش که خود را پنهان کرده شکایت داشته و با صلاحدید بازپرس پرونده تحت نظر مشاوره قرار دارد. سهیلا که هنوز کودکانه حرف می زند در شکایت خود گفت: با مرگ پدرم شرایط بدی داشتیم تا اینکه مادرم ازدواج کرد و من ...
فریب پسران نوجوان برای رسیدن به طلب 20میلیونی
...> منوچهر وقتی در جایگاه حاضر شد، اتهامش را قبول کرد و در شرح ماجرا گفت: من معلم یکی از دبیرستان های ورامین هستم. مدتی قبل از حادثه با پدر یکی از دانش آموزانم بر سر خرید یک خودرو اختلاف حساب 20 میلیون تومانی پیدا می کردم. هر وقت پولم را طلب می کردم، او از دادن آن طفره می رفت تا اینکه به فکر آدم ربایی افتادم. تصمیم گرفتم با ربودن علی، پسر آن مرد به پولم برسم. از آنجا که برای اجرای نقشه ام به همدست نیاز ...
داستان بیل شنکلی؛ از عمق معدن تا هفت آسمان بزرگی
جوانان بود. در حالی که لیورپول در دسته دوم با سرمربیگری دان ولش و بازیکنانی نظیر بیلی لیدل، جان ایوانز، رونی موران و جف توئنتی من دست و پا می زد، شنکلی کارش را با هادرزفیلد که در دسته اول بود آغاز کرد. کار او در باشگاه جدید پیدا کردن استعداد ها و پرورش آن ها بود. وضعیت شغلی او برای مدت زیادی در این حال باقی نماند و او با کارنامه ای که شامل بازیکنان جوان با استعداد زیادی می شد، به هدایت تیم ...
اعدام یک متجاوز و 2 سارق مسلح طلافروشی
.... وقتی متوجه نیت سیاه آنها شدم با گریه و التماس خواستم مرا به خاطر شوهر و فرزندم رهایم کنند، اما گریه و التماس های من فایده ای نداشت و آنها تصمیم شیطانی خود را گرفته بودند به همین خاطر در مقابل آنها مقاومت کردم که یکی از آنها با چاقو ضربه ای به گردنم زد و بعد آنها در حالی که من زخمی شده بودم، آزارم دادند و در پایان بعد از اینکه دو گوشواره، دستبند، دو عدد انگشتر و گوشی موبایلم را سرقت کردند ...
عاشق خدمت به مردم میهنم هستم/ دعا در حق پدر و مادرم ارزشمندترین دعای بیماران
تصمیم گیری همه پزشکان مؤثر است و بعد دیگر هم حس احترام و مسائل مالی است.اما از علت به گرایش به جراحی قلب باید بگویم از زمان کودکی بر اساس حس و آرزویی که مادرم به این داشت که فرزندانش را به اوج برساند و همچنین استعدادی که در وجود خود می دیدم نهایتاً سبب شد که به رشته پزشکی گرایش پیدا کنم علت دیگر نیز به دلیل بالا بودن مرگ ومیر افراد جامعه به علت این بیماری بود. اگر به گذشته برگردید مجدداً ...
نیمه پنهان جنگ/ناگفته هایی از ایثار همسران و مادران شهدا
صبحانه را با هم خوردیم. بعد از خوردن صبحانه به سمت پدرش رفت و او را بوسید و مرا در آغوش گرفت، فهمیدم که زمان رفتن علی شده به او گفتم: دلت برای من نمی سوزه، حرف من و پدرت را گوش ندادی اما تو را به حضرت علی(علیه السلام) می سپارم خودش نگهدارت باشد . از پدرش خداحافظی کرد اما پدر ناراحت بود و برای بدرقه علی نیامد. من نیز با فاصله تا محل اعزام رفته و وی را بدرقه کردم. بعد از چند ساعت دوستان ...
رقص شوم زنم در مهمانی شبانه
آن ها مسافرت خانوادگی بیست روزه بدون اطلاع من بود و هرچه زنگ می زدم، رد تماس می دادند. متاسفانه مادرهمسرم از روز اول جلوی پای ما سنگ می انداخت. هر عید و مناسبتی که فرا می رسید، مرا خون جگر می کرد و می گفت باید کادوی گران قیمت و ریخت وپاش آن چنانی کنی. کارم به جایی رسیده بود که از عهده خرج ومخارج لوازم آرایشی و هزینه های سنگین سالن آرایش و زیبایی نامزدم برنمی آمدم. خسته شده ام. اگر تا حالا چیزی نگفته ام، به خاطر احترام پدرم بود؛ چون نامزدم دختر دوست قدیمی اش بود و او برایم انتخاب کرده است. اما حالا دست به دامان مرکز مشاوره شده ام. با این وضعیت نمی توانم ادامه بدهم . ...
دزد نامرئی
برای سارق وجود نداشت. ارسلان سر ساعت مقرر پیدایش شد. اما با دیدن ما انگار تازه فهمید چه کلاه بزرگی سرش رفته است. پیش بینی هر واکنشی را از او کرده بودم. با اینکه هیچ راه فراری نبود اما او انگار حاضر نبود تسلیم شود و پا به فرار گذاشت. نمی خواستم این سارق گریزپا از دستم فرار کند. چند بار به او دستور ایست دادم و دست آخر چند تیر هوایی شلیک کردم. ارسلان که صدای تیر را شنید شوکه شد و بالاخره ایستاد. ...
روایت یک قتل دلخراش در شیراز: موبایلم گم شد، مادرم را با بلوک سیمانی کُشتم
مادرش اعتراف کرد. وی در اعترافات خود به کارآگاهان گفت: من و مادرم مدام سر موضوعات مختلف باهم درگیر می شدیم. روز حادثه تلفن همراهم در خانه گم شده بود از این موضوع عصبانی بودم و با او درگیر شدم. گم شدن موبایل مرا بسیار عصبانی کرده بود و با او شروع به جر و بحث کردم که ادامه آن منجر به درگیری میان ما شد. وی ادامه داد: زمانی که از هم جدا شدیم و مادرم نشست، بلوک سیمانی را ...
شهید حسن شاطری به روایت فرزند
رنگی داشت، اما کاملاً نسبت به دغدغه های فرزندانش کاملاً آشنا و گویی سالیان سال در کنار ما بود. هنوز پندها و نصیحتهای ایشان چراغ راه بنده و سایر اعضای خانواده مان است. فرزند شهید حسن شاطری ضمن بیان اینکه مادرم به دلیل مسأله حضور کم رنگ پدرم گلایه نمی کردند، افزود: رابطه پدر و مادرم به قدری بر مبنای اعتماد بود که پدرم تمام زندگی خود را به ایشان سپرده بود و مادرم سعی بر مدیریت خانواده داشتند ...
جزییات درگیری مرگبار پدرزن با دامادش از زبان داماد/ نمی خواستم پدرزنم را بکشم
.... میلاد که از مرگ پدر زنش شوکه بود در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران به بازپرس ویژه قتل گفت: من قصد کشتن پدر زنم را نداشتم، وقتی با او درگیر شدم ناگهان روی زمین افتاد و بیهوش شد. بازپرس منافی آذر پس از شنیدن اظهارات میلاد و همسرش مینا دستور انتقال جسد متوفی را به پزشکی قانونی برای تعیین علت دقیق مرگ صادر کرد و میلاد بازداشت شد. پیش از ظهر دیروز میلاد به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران ...
سناریوی مدرسه ای برای گروگانگیری
گرفت و تهدید کرد اگر 60 میلیون تومان به او ندهم، بلایی بر سر پسرم می آورد. با کشف این سرنخ روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله تازه ای شد. ماموران با ردیابی های پلیسی، مخفیگاه متهمان را در باغی در حاشیه تهران پیدا کرده و با دستگیری پنج نفر در آنجا پسر گروگان را آزاد کردند. پسر جوان پس از آزادی در تحقیقات گفت: مقابل در منتظر پدرم بودم که متهمان با معرفی خود به عنوان داعشی، وارد ...
مسئولان فراموش نکنند میراثدار خون شهدا هستند
بود که با اصابت ترکش دوباره مجروح شدم. قهرمان شنای جهان با اشاره به یکی از خاطراتش از دوران دفاع مقدس گفت: من و برادرم پس از پایان مرخصی می خواستیم به جبهه ها برگردیم، در خانه پدری بودیم که رو به مادرم گفتم چه می شود دو تا شهید از یک خانواده. مادرم رو کرد و به من گفت تو متاهلی و بچه داری اما اگر داداش کوچکترت ... پس از آن وقتی دوباره به جبهه برگشتیم در عملیات کربلای 2 برادرم شهید شد و ...
مصاحبه با حمید لبخنده در مورد زندگیش/ او هنرمند گفت وگو گریزیست
خانم روستا روی دوش مان گذاشته بود، رفتم و با استقبال روبه رو شدم. حال اینکه نتیجه چه خواهد شد، نمی دانم. البته خیلی بطئی است درحالی که دلم می خواست روند تندتری می داشت چون نظم در زندگی ام زیاد است، دلم می خواهد اگر قرار است کاری را آغاز کنم، به سرعت به انجام برسانم و این مرا آزرده می کند که چرا همه چیز این اندازه زمان می برد اما وقتی دیدم گردآوری مدارک توسط اعضای هیات مدیره سه ماه زمان برد درحالی ...
آشنایی با "آهنگساز ایرانی" سریال "بازی تاج و تخت"
و همین طور از حافظه یک ملودی را نواختم. در آن لحظه پدر و مادرم یک آن به همدیگر نگاه کردند و به این نتیجه رسیدند که شاید خوب باشد من موسیقی یاد بگیرم. من با نواختن ارگ شروع کردم و تا سن 11 سالگی هم ادامه دادم. از 11 تا 13 سالگی اصلا کار موسیقی نکردم. 13 ساله که بودم گیتار به دست گرفتم و بعد از حدود یک سال و نیم به طور فشرده کار تمرین را شروع کردم. توی یک گروه راک شروع به گیتار زدن کردم و آنجا بود ...
همدستی معلم و دانش آموزان برای آدم ربایی
آزاد شد. ماجرا از زبان گروگان پسر ربوده شده درباره آنچه در 2شبانه روز اسارت بر او گذشته بود، گفت: آدم ربایان مرا در اتاقکی زندانی کردند. آنها لباس هایم را از تنم بیرون آورده بودند و حتی به من آب و غذا هم نمی دادند. من 3سال شاگرد آقامعلم بودم و فکر نمی کردم او به خاطر اختلاف حساب با پدرم این بلا را بر سرم بیاورد. اعترافات آقامعلم معلم جوان که چاره ای جز بیان ...
نگاهی به زندگی حرفه ای ضیاءالدین جاوید/ یک عمر فعالیت در زمینه معماری
پی برد. اما به اعتقاد مانلی دلیل تصویرگری کتاب های احمد شاملو این بود که هر دوی آنها به نوعی دغدغه اجتماعی داشتند و به دنبال فانتزی گرایی محض نبودند و مفاهیم جدی در کار هر دو دیده می شود. در هنر روراست بودند و از طریق شعر و نقاشی به دنبال انتقال مفاهیم اجتماعی بودند. نخستین تماس آنها نیز چنین چیزی را تأیید می کند. اینکه برای تصویرگری دخترای ننه دریا نقاشی های جاوید مورد پسند شاملو قرار ...
زنانی که در "چایخانه" خبر شهادت عزیزانشان را شنیدند و "دم" نزدند!/ هشت سال دفاع مقدس را با سه پسرم در ...
. رزمندگان فرزندان ما بودند و دوست داشتیم همراه با غذایشان بتوانند بهترین دسرها را استفاده کنند! اما در آن دوران تهیه مواد اولیه این دست خوراکی ها با وجود فقر اقتصادی و مشکلات جنگ، چندان راحت نبود. به یاد دارم که گاهی با کیسه پلاستیکی در محل می چرخیدم و از هر خانه حتی شده یک قاشق شکر برای کمک به جبهه می گرفتم، خانم های خانه مرا می شناختند و حتی از کوپن های خود سهمی برای جبهه کنار می گذاشتند تا دق الباب ...
وضعیت کنونی جامعه در حد انتظار شهدا نیست
دیگران بود فکر کردم برای کسی می خواهد، به طور عجیب موفق شدم یک لباس آخرت با همه جزئیات تهیه کنم برای زیارت آخر به هر حرم و اماکن زیارتی که می رفتم متبرک می کردم و از خدا می خواستم صاحب لباس را شفاعت کند حتی به طور اتفاقی یک بطری از آب سقاخانه حضرت ابوالفضل(ع) نیز برای غسل تهیه و روی لباس آخرت گذاشتم، همچنان دلشوره داشتم ساعت 10:30 صبح در خیمه گاه حضرت زینب مشغول دعا بودم ناگهان حالم منقلب ...
بچه های امروز از همه چیز اشباع شده اند
تورج نصر، دوبلور کارتون هایی مانند پسر شجاع است که در آن به جای شخصیت شیپورچی صحبت کرده است؛ شخصیت دوست داشتنی که برای نسل دهه 60 خاطره سازی کرد. نصر تاکنون بارها درباره حرفه دوبله و حال بد این حرفه صحبت کرده است، اما در گفت وگویی که می خوانید او از زندگی شخصی اش بیشتر گفته است. فعالیت در زمینه فرهنگ و هنر را از نوجوانی شروع کردید، آیا به تشویق خانواده وارد این حوزه شدید؟ خانواده ام نقشی در ورودم به دنیای هنر نداشت. دو برادر داشتم که یکی از آنها آهنگر بود که فوت کرده و دیگری پمپ بنزین دارد. 17 ساله بودم که آموزش موسیقی را نزد آقای فریبرز لاچینی شروع کردم و موسیقی مورد علاقه ام جاز بود تا این که به واسطه یکی از اقوام با آقای محمد نوربخش آشنا شدم که به جای مارلون براندو در فیلم پدرخوانده صحبت کرده بود و شهرت زیادی داشت. عاشق صدای او شدم. از همان جا تصمیم گرفتم دوبلور شوم. اما آقای نوربخش به من گفت باید درس خودت را بخوانی. دو سال پیگیر ایشان بودم هر استودیویی برای ضبط می رفت، آن قدر آنجا می ایستادم تا اجازه بدهند داخل شوم. بعدها خود آقای نوربخش گفت آن قدر از سماجتت کلافه شده بودم که به همکارانم می گفتم مرا جایی مخفی کنید که این جوان مرا نبیند! آن قدر پیگیری کردم که موفق شدم نظر او را جلب کنم و به من اجازه داد که کارآموزی در زمینه دوبله را شروع کنم. از سال 50 هم به طور رسمی وارد حرفه دوبله و گویندگی شدم. در خانواده ای که هیچ کس به هنر علاقه ای نداشت، شما چطور به موسیقی علاقه مند شدید و بعد فعالیت خود را در زمینه فرهنگ و هنر ادامه دادید؟ در نوجوانی عاشق موسیقی بودم. آن زمان گرامافون کوچکی داشتم که فقط خودم از آن استفاده می کردم، پول های توجیبی ام را نگه می داشتم و با آنها صفحه موسیقی می خریدم. اما موسیقی را ادامه ندادید؟ وقتی با دنیای دوبله آشنا شدم، به این حرفه علاقه مند شدم و دیگر نتوانستم از آن دل بکنم. الان هم بعد از گذشت سال ها دوبله را عاشقانه دوست دارم. بخصوص وقتی کارتون دوبله می کنم، کودک درونم به وجد می آید و بسیار خوشحال می شوم. کدام محله تهران متولد شدید؟ میدان دروازه قزوین، خیابان استخر. آن زمان محله های تهران محدود بود، اما هر محله ای شهرت خاص خود را داشت. بچه های محله ما هم به تُخسی و شیطنت معروف بودند. اما گویا فضای محله در شما تاثیری نداشته است؟ نه! ما جزو تحصیلکرده های محله دروازه قزوین بودیم. من با هیچ کس در محله مان رفت و آمد یا رفاقتی نداشتم و بیشتر وقتم را در خیابان جمهوری سپری می کردم که پاتوق اهالی فرهنگ و هنر بود. اما برخی از آنهایی که در مسیر زندگی به خطا می روند، یکی از دلایل آن را مثلا محله بدی می دانند که در آن به دنیا آمده و رشد کرده اند، شما چطور راهتان را جدا کردید؟ من تا 14 سالگی در آن محله بودم بعد کاملا از خانواده ام جدا شدم و به صورت مستقل زندگی می کردم. در محله نارمک اتاقی اجاره کردم و به آنجا رفتم. هشت ساله بودم که پدرم فوت کرد و به دبیرستان که رفتم از خانواده ام جدا شدم. در آن سن چگونه مخارج زندگی تان را تامین می کردید؟ هم درس می خواندم و هم برای روزنامه ها حروفچینی می کردم. پدرناتنی ام در روزنامه کار می کرد، مرا هم برای حروفچینی به روزنامه برد. برای چند نشریه از جمله خواندنی ها که آن زمان مخاطب زیادی داشت، حروفچینی می کردم. روزی چهار، پنج ساعت کار می کردم و با دستمزدم مخارج زندگی ام را در می آوردم. اما برخلاف نسل شما، جوانان امروز کمتر به فکر استقلال یا کار و کسب درآمد هستند؟ جوانان امروزی با جوانان دوره ما اصلا قابل مقایسه نیستند؛ نه به بزرگ ترها احترام می گذارند و نه به فکر استقلال هستند؛ انگار می ترسند از خانواده جدا شوند. من به ...
نا گفته های همسر شهید محسن الهی/ اگر بخواهم اورا وصف کنم در هزار کتاب نگنجد
جونم اگر مادرم مخالفت کند باز هم به سوریه می روی؟ حاج محسن برق عجیبی در چشمانش افتاد و گفت من مادرت را بهتر از هر کس میشناسم به خاطر اسمش هم که شده مخالفت نمی کند و من مطمئنم که تنها کسی است که مرا در این مسیر یاری می کند. حاج محسن قبل از رفتن به سوریه برای شما وصیت خاصی داشت؟ برای خانواده وصیتی جداگانه نوشته اما تا لحظه آخر قبل از سوار شدن اتوبوس فرزندانش را برای آخرین بار جمع ...
خانواده پورقربان با 6 دانشجو؛ رکورددار کسب علم و تحصیل همزمان در دانشگاه آزاد اسلامی
جا بیندازیم شاهد آینده ای بهتر خواهیم بود. فاطمه پورقربان؛ کارشناسی روانشناسی عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی دانشجوی روانشناسی عمومی ورودی سال 92 و در حال حاضر در آستانه ترم هفتم هستم. تحصیل کردن برای ما بسیار لذت بخش است به این دلیل که از ابتدا پدر و مادرم به تحصیل اهمیت می دادند و از زمانی که چشم باز کردیم خودشان در حال مطالعه بودند. مادرم زمانی که من ...