سایر خبرها
سفری سراسر از عشق و معنویت
خصم شلاق می خورند و شکنجه می شوند، شب های سرد زمستان در آب های یخ بسته انداخته می شوند، از رفتن به دستشویی محروم می گردند، جیره آب و غذای شان تعطیل می شود، گلوله می خورند و گاه حتی به شهادت می رسند اما به امام خویش توهین نمی کنند. بالاتر از آن هر گاه نام امام بر زبان دشمن می رود موج بلند صلوات های شان هیبت دروغین دشمن را می شکند و باز تیرها می غرّند و شلاق ها زوزه می کشند و آزادگان در ...
خاطره کوثری از برخورد دهداری با یادگار امام(ره)
دست خالی می آمدم داخل خانه. مادرم بنده خدا لباس هایم را می شست. مادرم یک فرشته واقعی بود. - البته بعداً پدرم نگاهش به فوتبال عوض شد. یک روز که توی حیاط نشسته بود و رادیو ترانزیستوری اش را گوش می داد، من داشتم در امجدیه بازی می کردم. عطالله بهمنش گزارشگر بازی ما بود. یک جا از من تعریف می کند و می گوید: جهانگیر کوثری دفاع نامرئی تیم راه آهن با تمام وجود می جنگد. پدرم این را می شنود از ...
بدون دلیل بی حجاب بودم + عکس دختر روس
است در سن 15 سالگی در سال 1999 شهادتین را گفتم و مسلمان شدم. در آن زمان همه احکام اسلامی را رعایت نمی کردم. من در آن زمان هنوز خود را به دسته های مسلمانان وابسته نمی دانستم، مسلمان بودم ولیکن خیلی مسائل را رعایت نمی کردم. از سال 2003 اسلام را بهتر درک کردم و احکام دین اسلام محمدی را رعایت می کردم. خانواده من به دلیل روشنفکر بودن، مسیحی ارتودوکس معرفی می شدند اما در حقیقت دین ...
از خواهران می خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجاب های روز چون این حجاب ها بوی ...
! الگوی این پسرک فلافل فروش شده بود شهید ابراهیم هادی جلوی موتورش یک تصویر بزرگ از این شهید نصب کرده بود. هر جا می رفت از او می گفت. سال 1388 در دوران فتنه، شجاعانه در مقابل صف فتنه گران ایستاد. او به افتخار جانبازی نائل شد. همان سال دوست صمیمی خود سیدعلی مصطفوی را از دست داد. فراق سید برای او بسیار سخت بود. این پسر بهتر از ما که عمری را در مسجد گذرانده بویم راه را ...
آقازاده غیرسیاسی عضو تشکل سیاسی
...." با این گفته اکرمی به او گفتیم، پس اذعان می کنید هنوز سعید مهدوی کنی را نمی شناسید ؟وی پاسخ داد: "هر دختری را وقتی شوهر می دهند تا بچه نزاید! مادر بودن او را نمی فهمند! مگر ما می خواهیم کسی را عقد کنیم که از شناخت می گویید؟! او را عضو جامعه روحانیت کردیم حالا شما مرتب تکرار کنید نسبت به او شناخت ندارید!" سیدرضا اکرمی درباره اینکه "پس نمی دانید او به سمت جبهه پایداری ها خواهد بود یا خط ...
گفتگو با مدیر صفحه بچه شیعه باس... +تصاویر
پیج بچه شیعه باس است. خودش می گوید هدفش از راه اندازی این صفحه آن است که افرادی که ته مایه های مذهبی دارند را با استفاده از دنیای مدرن و نوشته های به روز، به سمت مذهب جلب کند. این گفت و گو را بخوانید. *ایده اولیه پیج بچه شیعه باس از کجا شکل گرفت؟ حدود دو سال پیش دیدیم یک سری از صفحات، سبک زندگی ناهنجار را ترویج می هند. سبک زندگی که مناسب ما ایرانی ها و مسلمان ها نیست. به نظر ...
زنی با انگشتان سبز
می دادیم؛ این می شد recycle. این در واقع یک نوع بازیافت است که در حقیقت نه تنها در خانه این کار را می کردم، بلکه می خواهم بگویم وقتی که جنگ شد و می خواستیم به جنگ زده ها کمک کنیم، من در خانواده راه افتادم و هرچی که زیادی داشتند را ازشان می گرفتم بعد وسایل را می آوردیم و با کیفیت ها را جدا می کردیم، می شستیم، اتو می زدیم و کنار می گذاشتیم. من برای جنگ زده ها، یک بار دو تا کامیون 16 چرخ و یک دفعه هم ...
بازیگری عشق دوران جوانی است
بازیگران زیادی هستند که سال هاست آنها را در نقش های مختلف می بینیم یا صدای آنها را در نمایش های رادیویی می شنویم، بازیگران خوبی هم هستند، اما انگار در حاشیه اند، آنقدر محجوب اند که در خانه می نشینند تا کارگردان یا تهیه کننده ای به یاد آنها بیفتد و نقشی برایشان در نظر بگیرد. این گروه از بازیگران نه اهل مهمانی رفتن هستند و نه مهمانی دادن. نه اهل فضای مجازی اند و نه جشن و فرش قرمز و.. . خلاصه کلام این که هرچند توانایی این را دارند که مقابل دوربین نقش بازی کنند، اما اهل زد و بند و رابطه و... نیستند، برای همین گمنام می مانند، هرچند عاشق بازیگری اند و عمر خود را در این راه گذاشته اند. یکی از این بازیگران، صفا آقاجانی است؛ بازیگر نمایش های رادیویی و سریال های تلویزیونی. بازی او در سریال هایی مانند زمانه و دردسرهای عظیم را به یاد داریم. زنی آرام و رنج دیده، اما صبور. با او درباره زندگی اش و این که این روزها چه می کند هم صحبت شدیم. متولد ارومیه هستید و خواهر شما معصومه هم بازیگر است و هم دوبلور، چطور شد که خواهران آقاجانی به سمت هنر و بازیگری و گویندگی رفتند؟ پدرم پیمانکار بود، به همین دلیل ما مجبور بودیم محل سکونتمان را تغییر دهیم. من و معصومه که سه سال از من کوچک تر است، در ارومیه متولد شدیم، شش ساله بودم که به تهران آمدیم، اما بعد از چند سال به تبریز رفتیم و مدتی در این شهر زندگی کردیم. در تبریز معصومه به دبیرستان هنر رفت و من از 17 سالگی کار در اداره فرهنگ و هنر تبریز را شروع کردم. یکی از کارگردانان تئاتر به معصومه نقشی را برای بازی در نمایشی که نویسنده اش زنده یاد غلامحسین ساعدی بود، پیشنهاد داد. من گاهی با خواهرم به پشت صحنه این نمایش می رفتم. یکی از نقش های این تئاتر را خانمی 40 ساله بازی می کرد که بعد از مدتی به دلیل اختلافی که با کارگردان پیدا کرد، از بازی در این نمایش انصراف داد و کارگردان آن نقش را به من سپرد. در سن 17 سالگی نقش خانمی 40 ساله را بازی کردم که مورد توجه هم قرار گرفت. همین نقش باعث شد به بازیگری علاقه مند شوم و کارم را تا به امروز ادامه دهم. بعد برای ادامه کار به تهران آمدید؟ بله! در آن زمان هنوز مردم شهری مانند تبریز نمی پذیرفتند که زنان هم در کار هنر و بازیگری باشند، به همین دلیل پدرم ما را تشویق کرد که برای ادامه کار به تهران بیاییم. آمدن ما به تهران مصادف شد با اتفاقاتی که به پیروزی انقلاب منجر شد و ما بعد از انقلاب توانستیم وارد حرفه بازیگری شویم و معصومه علاوه بر بازیگری توانست به عنوان دوبلور فعالیت خود را ادامه دهد. چنین به نظر می رسد که در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدید؟ ما شش خواهر و برادر بودیم، خیلی با هم مهربان بودیم و در کنار هم خوش می گذشت. ما به دلیل شغل پدرم دور از فامیل و اقوام زندگی کردیم، اما به نظرم رفت و آمد های فامیلی و دوستانه فرهنگ اجتماعی ما را ارتقاء می دهد، بخصوص برای بچه ها خیلی خوب است چون آنها را از انزوا درآورده و بعد اجتماعی شخصیت شان را تقویت می کند. در دوره های بیکاری و زمانی که به شما نقش کمتر پیشنهاد می شود، امورات زندگی را چگونه می گذرانید؟ بسختی! چون ما بجز بازیگری کار دیگری نداریم. وقتی جوان بودیم که به دلیل علاقه و عشقی که به بازیگری داشتیم، سراغ کار دیگری نرفتیم و زمانی متوجه شدیم که از این حرفه نمی توانیم امرار معاش کنیم و امنیت شغلی و مالی نداریم که دیگر دیر شده بود و سن و سالمان اجازه نمی داد سراغ شغل دیگری برویم. وقتی جوان هستی و عاشق بازیگری، کاملا کور می شوی و نمی توانی ارزیابی درستی از حرفه ای که انتخاب کرده ای، داشته باشی. من الان که موسپید این حرفه به حساب می آیم، به جوانانی که دوست دارند وارد حرفه بازیگری شوند، توصیه می کنم که بازیگری را به عنوان شغل اصلی و اول خود انتخاب نکنند و عمر خود را پای این کار نگذارند، اما آنها چون جوان هستند، به دنبال علاقه خود می روند و تا به سن و سال من نرسند، متوجه اشتباه خود نمی شوند. استخدام رسمی رادیو هستید؟ نه! حدود 40 سال است که در حرفه بازیگری فعالیت می کنم، اما استخدام هیچ جایی نیستم و حقوق بازنشستگی هم نمی گیرم. سال 84 رادیو با 23 نفر از بازیگران قدیمی قرارداد بست و آنها را بیمه تامین اجتماعی کرد که من هم یکی از آن 23 نفر هستم. طاهره آشیانی - جام جم ...
کار را باید ایجاد کرد نه اینکه دنبال کار دوید!
به نام علی اصغر سیاه چشم کار کردم. شهیدی که با وجود اینکه هنوز 13 سال داشت و هنوز به سن بلوغ نرسیده بود تمام فرایض دینی خود را انجام می داد. با شروع جنگ با اینکه سن کمی داشت و خانواده اش ابتدا با رفتنش به جبهه مخالف بودند اما به هر نحوی که بود آنها را راضی کرد و به جبهه اعزام گردید. این شهید والامقام در همان روزهای اول اعزام به منطقه ماووت می رود و در عملیاتی شهید و مفقود می شود که پس ...
ازغدی: دو تیپ آخوند و دانشجوی مذهبی داریم
دیدم و عشق در نگاه آنان موج می زد. رحیم پور ازغدی بیان داشت: بچه های طلبه و دانشجویی که به جبهه آمده بودند، بسیار با استعداد و درس خوان بودند، برعکس طلبه ها ودانشجویانی که عدم حضور خود در جنگ را درس خواندن بیان می کردند. دانشجویان و طلبه های رزمنده نمرات بهتر از آنان می گرفتند. وی در ضمن سخنان خود شهدا را معجره اسلام واهل بیت(ع) برشمرد و خاطرنشان کرد: چنانچه انقلاب و دفاع مقدس ...
نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : پس از آن شور و شوق فراوانی به حرفه خلبانی در وی ایجاد شد؛ به طوری که پس از پایان دوره سربازی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از موفقیت به استخدام نیروی هوایی درآمد.در سال 1354 پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف – 5 مشغول به خدمت شد.ابتدا در ...
نجومی ها را ماستمالی کردند!
در حوزه اقتصادی، مثل قضیه نرخ ارز که می گفتند اگر ریال را ذبح کنیم به پای دلار، همه اقتصاد راه می افتد اما راه نیفتاد. دلیلی هم نداشت که راه بیفتد! همه اینها آن موقع می گفتند وقت فکر گذشته و وقت عمل است برای همین اساسا فکر نمی کردند که به چه نتیجه ای قرار است برسند. نخستین فسادی که در جمهوری اسلامی رخ داد فساد بانک صادرات و ماجرای فاضل خداداد بود، ما قبل از آن فسادی نداشتیم حتی در ...
استراتژی حمله برق آسای دشمن شکست خورد/ وضعیت خرمشهر در آستانه انتظاری 19 ماهه
...؛ ثالثاً اگر بنا بود بسیاری از توان نظامی کشور در منطقه عمومی خرمشهر و آبادان متمرکز شود، به علت حضور گسترده و قوی دشمن در جبهه شمالی منطقه عملیاتی جنوب و قصد ارتش بعثی-صهیونیستی صدام برای تصرف اندیمشک و دزفول خطر تجزیه و الحاق جنوب استان های ایلام، بخش شمالی استان خوزستان و استان لرستان قوت می گرفت؛ در نتیجه اکثر راه های دسترسی اصلی به مرکز کشور قطع می شد و در آن صورت باید در حوالی اراک، قم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
.... صبح تا شبش را به کار مشغول بود و فقط وقت اذان برای نماز، راهی مسجد میشد. از همین مسجد وارد بسیج شد و بعدها هم داوطلبانه به جنگ با داعش رفت. مرتبه اول از همه چیز بی خبر بودیم. ثبت نام کرده و رفته بود تهران. دوره بیست روزه آموزشی اش که تمام شد، تماس گرفت و گفت: مادر، حلالم کن. هواپیما تا پنج دقیقه دیگر ایران را به مقصد دمشق ترک میکند. دارم میروم تا مدافع حرم حضرت زینب(س) باشم و راه داعش ...
شهادت را در پیشانی اش خواندم/تبلور ایثار در خدمت به درماندگان بود
آن چهره دوست داشتنی و مهربانش حکایت فرزند شهیدش محمدرحیم را بازگو می کند چرا که قلبش با یاد او بیشتر آرام می گیرد فرزندی که بعد از محمدرضا، محمدعلی، محمدحسین و محمدحسن پنجمین فرزندش بود و خود با اشتیاق او را به کنار برادرانش که همه در جبهه حضور داشتند، می فرستد. این مادر شهید می گوید: محمدرحیم از همان کودکی در کنار پدر و برادرانش در فعالیت های پیروزی انقلاب اسلامی حضور داشت و در خانه ...
14 تن مواد غذایی فاسد در چغادک معدوم شد
4 هزار متر و اعتباری حدود 140 میلیارد ریال از محل اعتبارات سفر رهبر معظم انقلاب اسلامی به کنگان و به عنوان بزرگترین و کامل ترین بخش اورژانس جنوب کشور آماده راه اندازی است و در سفر وزیر بهداشت و درمان به استان بوشهر افتتاح می شود. نجات جان مادر و فرزند با اقدام به موقع اورژانس جاده ای 115 شهرستان دشتی رییس شبکه بهداشت و درمان شهرستان دشتی گفت: با اقدام به موقع تیم اورژانس ...
رازهایی که زنان متأهل باید آن را بدانند!
قدرشناسی داشته باشند؛ وقتی شوهرتان خسته از کار روزانه به خانه برمی گردد به استقبالش بروید و با خوشرویی از او پذیرایی کنید و هنگام رفتن به سر کار او را بدرقه کنید. وسایل او را از دستش بگیرید و از خریدهایش تعریف کنید. یکی از خصایص بارزی که می تواند احساس رضایتمندی را در کانون خانواده حاکم کند، قناعت است تلاش کنید قانع و راضی باشید. مردها معتقدند: خانم ها زیاد حرف می زنند یا ...
زوتوپیا فیلمی است درباره نژادپرستی
حتی محیطی که این جانوران زندگی می کنند. اولین جایی که گروه سازنده مراجعه می کنند باغ وحش مشهوری در امریکاست به نام قلمروی حیوانات دیزنی که سال 1989، راه اندازی شده و 1700 جانوردارد و جزو ده باغ وحش بزرگ آمریکا است. اما این دیدار کافی نیست و گروه، اول به پارک سیاحتی سن دیه گو و بعد به کنیا می روند تا در پارک جنگلی مشهور آن جا حیوانات را در محیط طبیعی ببینند. هدفشان هم این بود که شکل راه ...
شهادت؛ پایان نذر حسینی یک مادر شهید
صبوری بود، فقط موقع خواب اصرار می کرد که برایش از علی اصغر بخوانم، روزهای تاسوعا و عاشورا هم او را دست به دست می فرستادم داخل دسته، انگار که بچه من نیست و اینطوری بیمه امام حسین(ع) می کردم. مادر شهید نیکزاد ادامه می دهد: در کارهایش نظم زیادی داشت، هرچه توان داشت برای کارهای مسجد و بسیج می گذاشت، گاهی اوقات که شب ها دیر به خانه می آمد، می گفتم مادر این موقع شب نمی خواهی استراحت کنی؟ این ...
در کنار محرومان جهان مبارزه ای پیگیر را سازماندهی و دنبال کنید/ لنز دوربین شهید از ایثار و شهادت حکایت ...
ادامه تحصیل داشتند و حتی در یکی از دانشگاه های معتبر پذیرش شده بودند که با درگیری های کردستان از رفتن به دانشگاه منصرف شده و به کردستان عزیمت کردند. از نوع و علت شهادت برادرتان برای ما بگویید؟ محمد 22 ساله و در حال تحصیل بود که راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در 5 فروردین 1361، به علت اصابت خمپاره در اتومبیل حامل مین در منطقه عین خوش، جام شهادت را نوشید. بهترین ...
کلاه می بافم برای برادر مدافع حرم
در نزدیکی شان می بینند صدایش می زنند تا روش اصولی بافت کلاه را به او هم یاد بدهند! خانم فرهادی 63 ساله و از اهالی همین محله است: ببین مادر! من که اصلاً نمی توانم یک گوشه بشینم! همیشه دوست دارم فعال باشم. زمان جنگ هم توی همین مسجد با خانم ها جمع می شدیم و برای جبهه ها کمک می فرستادیم. مربا درست می کردیم یا لباس های رزمنده ها را رفو می کردیم. آن زمان بچه هایم کوچک بودند، ولی هر طوری بود کارهایم را ...
تجلیل از برگزارکنندگان کنگره ملی شهدا / پایان نخستین نمایشگاه هنرهای قرآنی در کهگیلویه وبویراحمد / راه ...
شش هزار و 500 دقیقه از سوی صدا و سیمای استانی در استقبال مردمی بسیار تاثیرگذار بود. وی با تاکید بر اینکه کار به اتمام نرسیده و ادامه دارد، گفت: باید تا یک سال آینده خروجی از منویات رهبری در خصوص کنگره شهدای کهگیلویه و بویراحمد را به معظم له ارائه دهیم. نصیرزاده تصریح کرد: جمع آوری مصاحبه با برخی از خانواده شهدا و رزمندگان اتمام نشده لذا انتظار می رود ادارات همکاری لازم در این ...
نجات خریدار اورانیوم با حکم آیت الله بهشتی
باشید و خط پنجم را به موقع راه بیندازید. گفت: اگر پول مرتب باشد دو سال دیگر خط شماره پنج راه می افتد. بعد پرسیدم آیا شما یک حسابرس قسم خورده دارید که به من معرفی کنید. گفت بله دارم. گفتم کیست. گفت مؤسسه Price Water House در انگلستان. تعجب کردم. هنگام خرید ماشین آلات شرکت مس سرچشمه هم من قرار گذاشته بودم یک مؤسسه بین المللی حسابرسی معرفی کنند که قیمت ماشین آلات را گواهی کند، آنها هم ...
طنز؛ خاطره بازی دهه 60ی ها از مدرسه
محمود بهرامی: متولدین دهه شصت خیلی قیافه می آیند که آره ما نسل بدبختی کشیده ای هستیم و از این حرف ها، اما فکر نکنم در بدبختی مدرسه رفتن به پای متولدین دهه چهل و پنجاه برسند که در دهه شصت به مدرسه می رفتند. چرا؟ برای اینکه آن موقع دانش آموزی که از معلم کتک نخورده بود دانش آموز بهنجاری محسوب نمی شد. یکی از این دانش آموزها که در مدرسه تیکه ناجور بود من بودم. درسم خوب بود، شاگر اول ناحیه بودم، کتک ...
خوش به حال عاشقانی اینچنین!(حدیث دشت عشق)
تجاوز رژیم بعث عراق به خاک ایران در سال1359 بیش از ده سال نداشت، به دلیل تربیت مذهبی و انقلابی خانوادگی بسیار متأثر گردید و به همین جهت زمزمه رفتن به جبهه را سر داد تا این که پس از تعطیلی مدارس در خردادماه سال1362 عزمش را جزم کرد و تصمیم گرفت که به جبهه برود. هر چند عواطف خانواده و کمی سن و سال او از یک سو مانع قبول این امر بود ولی اعتقاد به اسلام و عشق به انقلاب و اصرار وی از سوی دیگر، موجب گردید که ...
روایت دردناک گم شدن 14 ساله یک جانباز!
آشنایی اش را برای مان بازگو کند. می گوید: محمد علی متولد 1328 است و من متولد 1334. با معرفی یکی از آشنا ها با هم ازدواج کردیم. همسرم ابتدا شغل مناسب و خاصی نداشت اما بعدها سراغ جوشکاری و رانندگی رفت. هر کاری از دستش برمی آمد برای رفع حاجت خانه و خانواده اش انجام می داد و یک لقمه نان حلال سر سفره بچه ها می آورد. خانم سورانی از روزهای جنگ تحمیلی و بیقراری همسرش برای جهاد در جبهه ها می ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (169)
اونجا باشه و بگه تماااااام. 25. نمایندگی اپِل چیست! مغازه ای سفیدرنگ در یکی از مناطق بالاشهر که یک عدد دسکتاپ اپل و تعدادی کارتن خالی در ان موجود باشد. 26. یک نمه بارون زد همه با ماشین و تک سرنشین اومدن تو خیابون. اونایی هم که ماشین نداشتن کله سحر رفتن سریع یک پراید خریدن و صبح اومدن تو خیابون. 27. مادر من 20 سال تمام برنامه های آشپزی تلویزیون نگاه میکنه ولی کلا سه ...
خاتمی در یزد؛ یادنامه آیت الله سید روح الله خاتمی
قصه های زیبای آموزنده تاریخ و گاه طنز و مزاح و لطیفه که بسیار برایم لذت بخش بود، می گفتند. به یاد دارم حدود شش سال داشتم که به عروسی یکی از اقوام دعوت شدیم. من با لباس بسیار ساده و معمولی، در آن مجلس حاضر شدم اقوام نزدیک که هم سن وسال من بودند، لباس های فاخر و جواهراتی داشتند. این مسئله موجب شد من بهانه گیری کنم. آقا هیچ گاه از مشکلات ما بی توجه نمی گذشتند؛ بنابراین آن شب وقتی از مسجد به ...
نور موبایل موقع خواب باعث نابینایی می شود
.... مطالعات قبلی نشان داده است که 96 درصد نوجوانان در ساعات قبل از خواب حداقل از یکی از وسایل دارای مانیتور مانند تلفن همراه، لپ تاپ یا تبلت استفاده می کنند. محققان با بررسی 30 فرد در رده سنی 9 تا 15سال و 29 نفر دیگر با سن 11 تا 16 سال متوجه شدند که هر چه نور صفحه نمایشگر وسایل الکترونیک در ساعات ابتدایی شب بیشتر باشد، میزان افت هورمون ملاتونین هم بیشتر می شود. آنها می گویند بخصوص در شروع دوران بلوغ مغز بسیار به نور حساس می شود و سیکل خواب در شب و روز دچار تغییر می گردد. ...
روایت هولناک زنان از روزی که خرمشهر سقوط کرد
تنگ هم نشستند در خودروها یا پیاده و پابرهنه هرچه داشتند گذاشتند و رفتند. روبه رو نخل ها بودند و ساختمان های خراب و نیمه کاره که پایگاه سربازها شد: همان هفته نخست بیشتر مردم شهر را خالی کردند. برق نبود و غذای فریزرها خراب می شد. هر کدام مان رفتیم خانه هایمان و فریزرها را خالی کردیم، غذا پختیم برای جبهه یا مسجد جامع. هر کسی غذا نداشت، می آمد مسجد جامع. شهلا راه که می رود دست به کمر می گیرد. بوی سیب ...