سایر منابع:
سایر خبرها
کابوس های 7 ساله دختری که کور شد اما شوهرعمه اش را قصاص کرد
عمه ام بودیم. می خواستیم برگردیم خانه خودمان، شوهرعمه اصرار کرد شب را همانجا بمانیم. ساعت 3 نصف شب بود که شوهرعمه از خواب بیدارم کرد و مرا به دستشویی برد. او مرا گرفت و به طبقه پایین خانه که یک خرابه بود، برد. بعد مرا روی زمین انداخت. با دستهای قوی اش دو دستم را گرفت. با پاهایش نیز پاهایم را به زمین چسباند.در همان موقع آهک را در چشمانم ریخت. من التماس میکردم و میگفتم دنیا را دوست دارم. این کار را ...
گفت وگو با زنی که همسر و دو دخترش را کشت
قسمت های چاقو خورده انداختم و به آشپزخانه رفتم و چهار تا چایی ریختم و آوردم. به بچه ها گفتم: بیایید صبحانه بخورید اما آنها گریه می کردند و می گفتند چرا بابا را کشتی؟ سه تایی با هم گریه می کردند. اما من لیوان چای را تا آخر خوردم. ناگهان تصمیم گرفتم بچه ها را هم بکشم. چاقویی که با آن محسن را کشته بودم برداشتم و اول فاطمه را کشتم بعد محیا و بعد مازیار را. وقتی محیا را با چاقو می کشتم به من گفت ...
دام مرگ برای ثروتمندان
دستگیری را مشکل می کند. با این حال هماهنگ شدیم؛ تعدادی در ساختمان و خودم نیز سر خیابان شب را به صبح رساندیم. نزدیک صبح بود که به همکارانم گفتم پیش از رسیدن مأموران پایین بیایید تا خودمان دستگیرش کنیم چون در شلوغی با مشکل روبه رو می شویم. یکی از همکارانم تنومند و قوی هیکل بود و با یک حرکت در را طولی نصف کرد و راه ورودمان به خانه باز شد. دکتر که از صدای شکستن در از خواب پریده بود با دیدن ما شوک زده ...
بابک حمیدیان: قرار نیست سوپر استار شوم
فیلم بعدی ام بگویم 250 میلیون تومان دستمزد می خواهم، همین افراد می گویند طرف هوا ورش داشته! اما من بعد از گرفتن سیمرغ به خاطر این که به بهرام توکلی و دانش سینمایی اش علاقه داشتم در من دیه گو مارادونا هستم بازی کردم. همان سال در یک سکانس از اعترافات ذهن خطرناک من هم بازی کردم . چرا برای کسانی که آدم را قضاوت می کنند، این خوشایند نیست که طرف حتی وقتی سیمرغ گرفته باز هم قبول می کند رفاقتی ...
گفتاری از استاد اصغر طاهرزاده: جوان و انتخاب بزرگ
روح او است و روح هم که همیشه زنده و جاودانه است و بعد از نابودی بدن باز موجود است، یعنی ما خودمان که همان روح و جانمان باشد، تا ابدیّت هستیم. حال اگر در جوانی انتخاب مناسب با ابدیّت نداشته باشیم، به جوانی و انسانیّت خود خیانت کرده ایم. چرا که انسان به وسعت ابدیّت است؛ یعنی همیشه هست. مثلاً شما در خواب هم خودتان هستید. وقتی می خوابید آیا از خودتان هم می خوابید و از خودتان غایب می شوید؟! یا نسبت به ...
علاقه بعثی ها به گوگوش
آسانسور پایین رفتیم. تعدادی پله هم بود. بعد وارد محوطة خیلی قشنگی شدیم که تمام زمین و دیوارهای آن با موکت پوشیده شده بود. بوی عطر می آمد. یک قسمتی بود که دور تا دور آن بالکن بود و در همان بالکن ها درهای زیادی دیده می شد که نشان از اتاق های فراوان داشت. چند دقیقه ای مرا جلو در نگه داشتند و بعد بردند داخل یکی از همان اتاق ها. مردی پشت میز نشسته بود. گفت چشم هایش را باز کنید. یکی دیگر هم پهلوی او ...
جزییاتی جدید از جنایت هولناک شهرک آزادی
و از درد به خود می پیچید، چند دقیقه ای می ایستاد و بعد مثل آن که پاهایش دیگر تحمل وزنش را ندارند شل می شد و روی زمین می نشست. حتی آن چند باری که به بازپرس گفت من حاضرم به همه سوالات شما بارها و بارها پاسخ دهم اما حرف هایم همان است که در بیمارستان گفتم. بلافاصله مثل این که حرفش را پس گرفته باشد از بازپرس می خواست که زودتر سوالاتش را تمام کند تا از اتاق خارج شود. شاید هم توضیح وقایع آن ...
دکترابراهیم یزدی: هیچ نوع بدیلی برای روحانی نداریم
اون مجموعه که با هویدا بسیار بد بودند و من هم مطرح کردم گفتم که من نگرانم که شب این ها رو بریزند هویدا رو خفه کنند بنابراین باید جداش کرد. یک اتاق جداگانه به هویدا دادیم. اما چی بود سؤال شما؟ عرضم این بودش که آقای خلخالی مصرّ بودند بر اعدام ها و شما مخالفت می کردید. چه کسانی رو شما اون ایام تونستید که مانع اعدام شون بشین؟ چون آقای خلخالی می گه سی نفر بودند من سه نفر رو تونستم اعدام بکنم ...
اعتراف تاز ه داماد به آزار و اذیت دوست زنش در باغ میوه حاشیه تهران
اجازه خواست به باغشان در حاشیه شهر برویم تا یک جعبه میوه برای خانواده همسرش و یک جعبه میوه به ما بدهد تا به تهران بیاورم، پذیرفتم وقتی وارد باغ شدیم هیچ کس نبود او به من لیوانی آبمیوه تازه داد و دیگر چیزی نفهمیدم وقتی چشم باز کردم دیدم احمد بالای سرم نشسته و گریه می کند وقتی خودم را دیدم فهمیدم چه بلای کثیفی به سرم آمده است احمد با همان بغض کلی عذرخواهی کرد و گفت وسوسه شده و با خوراندن آبمیوه مسموم ...
دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی چراغ ایستگاه صلواتی را تا پایان ماه صفر روشن نگه می دارند /اینجا چراغی ...
روشن نگه داریم. ماشین ها را هدایت می کنیم تا راهبندان نشود و هر سال هم از موانع ترافیکی با گذاشتن کیسه به عنوان سطل زباله استفاده می کنیم و اگر هم زباله ای روی زمین بریزد خودمان بر می داریم وآخر شب در کوچه و خیابان زباله های باقی مانده را جمع می کنیم. چه من حسین میرج یا بقیه بچه ها باشیم و چه نباشیم این بیرق اینجا بنا شده و باقی می ماند. ما در خانوادگی بزرگ شدیم که از وقتی چشم باز کردیم در مسجد و ...
گفتگو با دختر 11 ساله که از اجرای حکم کور شدن شهر عمه اش ابراز رضایت می کند + عکس جدید
افتاده است. این ادعا در حالی مطرح شد که فاطمه در این حادثه چشمانش را از دست داد و خیلی زود ماموران پلیس برای افشای راز این حادثه تلخ وارد عمل شدند و در همان ابتدا شوهر عمه فاطمه به عنوان مظنون اصلی پرونده دستگیر شد و وی که راهی جز اعتراف پیش روی خود نداشت لب به سخن باز کرد. وی گفت: شب حادثه خانواده همسرم در خانه ما میهمان بودند و شب من و پدر فاطمه قرار شد تا راهرو بخوابیم که ...
صحیفه حضرت ادریس چیست؟
سرعت خسته می شود شوق ندارد آن حالت جذبه ی الهیه برای او نبوده است این را خدا در پرورش بچه قرار داده است. این عادی نیست بعد از این که این همه سختی می دهد یک بار رهایش نمی کند که پس خسته شدم ولش کن اگر هم یک موقع از خستگی یک چیزی بگوید بلافاصله جبران می کند. می گوید همه ی این حالت هایی که بچه دارد بالاخره آلودگی ایجاد می کند مادری که وسواس دارد سخت است گاهی از خیلی چیزها پرهیز دارد همه ی این ...
اخلاق و رفتار امام موسی بن جعفر (ع)
و دعاها میپرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در این حالت روحانی باقی میماند. محدثین نقل نموده اند که بارها در شب ها در مدینه داخل مسجد نبوی (ص) میشد و پس از انجام فرائض سر بر سجده میگذاشت و با صدای حزین و اندوه فراوان توام با اشگ چشم، اخلاص و شوق این کلمات از او شنیده میشد: عظم الذنب من عندی، فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی و یا اهل المغفره او این کلمات را با خضوع و خشوع کامل ...
انتقال مفاهیم اجتماعی، هزینه جسمی و روحی دارد
، پرانتزی باز کرده و تأکید کنم که دست سرنوشت مرا در ایران نگه داشته است. اگر عمل جراحی انجام نداده بودم شاید درحال حاضر در خیابان های خارج از ایران پرسه می زدم. مدت ها پیش، در این فکر بودم اما به دلیل بیماری، در ایران ماندنی شدم؛ به هرحال ماندم و به فعالیت هنری خود ادامه دادم؛ ماندم و همین جا دغدغه هایم را به اثر هنری تبدیل کردم تا بتوانم حرف هایم را بزنم. گاهی اوقات، شما دغدغه ای ذهنی دارید؛ به طور ...
بینایی ام را می خواهم
می دادم نه اینکه شخصی عمدا این بلا را سرم بیاورد. فاطمه که حالا 11ساله است درخصوص اتفاق تلخی که 7سال پیش رخ داد، گفت: سال 88 بود و من در آن زمان 4سال بیشتر نداشتم. همراه خانواده ام به خانه عمه ام رفته بودیم و غروب همان شبی که این اتفاق رخ داد، می خواستیم به همراه خانواده ام به خانه مان برگردیم اما شوهرعمه ام اصرار کرد که شب را آنجا بمانیم. مادر و پدرم هم ماندند و شب همه خوابیدیم. ...
حرفهای خواندنی آخرین بازمانده نسل چشم پزشکان شاگردان پروفسور شمس
این کار باشد؟ دو مسئله بود یکی اینکه پزشکی همیشه مورد احتیاج مردم است. هم در گذشته و هم حال و هم در آینده مردم به طبیب احتیاج دارند.احساس می کردم طبیبان در جامعه انسان های محترمی هستند و مورد عزت و احترام مردم.علاوه بر این ابتدا کنکور پزشکی برگزار می شد و وقتی در کنکور پزشکی قبول شدم دیگر دنبال مهندسی نرفتم. از شما چه پنهان کمی هم تنبلی کردم، چون همان طور که گفتم فقط دو کنکور بود آن هم در ...
ترامپ فرزند ناخلف رویای امریکایی
انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت: راهی خسته کننده و لغزنده بود، یک پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن. آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود و زمانی که رئیس جمهور آمریکا شد، طبعاً همه اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند. ...
محمدمهدی هرشب بایکی از لباسهای پدر میخوابد
داخل خانه آورده بودیم. محمدمهدی آن روز شمشیر رژه پدرش را برداشته بود و می گفت تمام دشمنان را می کشم و بعد شهید میشم و میرم توی بهشت پیش بابا... بعد در همان حالت خوابش برد و عکسش را انداختیم. غصه اش از این است که چرا بنرهای پدرم همیشه در سطح شهر نیست. می گوید: مگر آنها نمی دانند که شهدا زنده هستند. الان که تازه سالگرد پدرش برگزار شده، سه روز تمام گریه کرد که چرا بنر پدرم را باز کرده اند. بعد هم خودش ...
علیرضا جعفری؛ فرفریِ خوش سر و زبان
. حالا علیرضا جعفری، در سریال چرخ و فلک که هر شب از شبکه یک سیما روی آنتن می رود، حضور دارد. بازی اش نشان می دهد که می توان در انتظار روزهای خوبی برای او بود؛ چرا که بازی خوب و تاثیر گذاری در دو اپیزود از این سریال داشته است. همین بازتاب خوب بازی اش بهانه ای شد تا با علیرضا جعفری همراه شویم و از چند و چون شکل گیری شخصیت داوود بیشتر بدانیم. شما به عنوان بازیگر، حضور در مدیوم ...
غیرت طیب او را رستگار کرد
دادند همان صاحبخانه ای که مادر، خواهر و برادرهای مرا به کوچه انداخته بود، مثل ما مستأجر و بیچاره شده و صاحبخانه اش اثاثیه او را به کوچه ریخته است. به سراغش رفتم و با او سلام و احوالپرسی کردم و آن دو اتاقی را که برای خودم آماده و نقاشی کرده بودم که بعد از ازدواج در آن زندگی کنم، به او دادم! واقعاً این جور داش مشدی گری ها و جوانمردی ها را، هزار بار هم که بگویی و بنویسی، حق مطلب را به جا نیاورده ای! اگر ...
گفت و گو با قاتل نوجوان جنوب تهران
را بکشم اما همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. از شب حادثه بگو؟ آن شب از سرکار به خانه برگشتم و دیدم خواهرم به شدت ناراحت است. وقتی از او پرسیدم چه شده؟ گفت باز مقتول برایش مزاحمت ایجاد کرده است. او تنها خواهر من است و پدرم هم به دلیل اعتیاد و مریضی اش حال و روز خوبی ندارد. من بچه بزرگ خانواده هستم. این را که شنیدم عصبی شدم. از خانه بیرون رفتم و با دوستم در پارک مقداری مشروب ...
موراکامی؛ نویسنده ای که از خودش خسته می شود
تا جهان این طرف را با دنیای آن سو ارتباط دهد. 2. داستان کوتاهی که مدت ها پیش نوشته ام، نصفه شب سرزده وارد خانه ام می شود، مرا تکان می دهد تا بیدارم می کند و فریاد می زند: هی! الان که وقت خواب نیست! نباید فراموشم کنی، هنوز باید یک چیزهایی بنویسی! من که مسخ آن صدا شده ام، خودم را می بینم که دارم یک رمان می نویسم. می توانم بگویم داستان های کوتاه و رمان های من در درونم به روش طبیعی و ...
سرنوشت تکان دهنده دختری به نام ستاره
آن لحظه ای افتادم که ستاره از آنجا رفتن پدرش را تماشا کرده بود. در خانه نیمه باز بود. چند ضربه کوتاه به آن در کوچک قهوه ای رنگ که چهارچوبش پوسیده و هر آن احتمال داشت بیفتد، زدم. صدای بم زنی را شنیدم که با لحنی تند گفت: " کیه؟ هل بده بیا تو!" در را به آرامی هل داده و به داخل حیاط قدیمی خانه رفتم. زنی مسن با همان خال گوشتی بزرگی که ستاره می گفت، روی ایوان نشسته بود. با لبخندی غمگین گفتم ...
سفرنامه اجتماعی اربعین (قسمت دوم)
السلام در آنجا کرسی قضاوت داشته است و بسیاری از مقام های دیگر که باید با فراغت بال در خلوت رفت و یک دل سیر زیارت کرد. نماز جمعه در مسجد کوفه اقامه شد اما ما نتوانستیم به نماز برسیم و توفیقش را نیافتیم چون ساعت 11 با دیگران بیرون مسجد وعده کرده بودیم و دیگر نتوانستیم وارد شویم و راه نمی دادند. من با عمو تراب در مسجد کوفه نشسته بودم، ساعت نزدیک 11 شد. گفتم شما بنشینید و جای مرا بگیرید من می ...
پسری که آرزوی دیدن علی کریمی را دارد
قطرات زیر نوری که از پنجره داخل اتاق پهن شده می درخشد، نکند باز هم چیزی بگوید و ... این زخما داخل بدنمون هم هست، داخل گلو زخم میشه و یا تنگ میشه، نمیشه به راحتی غذا خورد، باید هر چند وقت یک بار بالون بزنیم تا جا باز کنه، حتی برای دفع ادرار هم مشکل داریم، گاهی باید بستری بشیم سوند بزاریم، چون مجرای آلت تنگ میشه، دفع ادرار غیر ممکن میشه صدایش حالا وهم دارد، به میز خیره شدم از نگاه به ...
رازهای موفقیت در اقتصاد ایران/ دکتر حلت در گفتگو با فصلنامه همشهری اقتصاد مطرح کرد
فصلنامه همشهری اقتصاد - مرتضی گلپور، فهیمه اکبری صحت : الزامات یک کسب و کار خانوادگی قوام و دوام یک کسب و کار از ایجادش مهم تر است. راه اندازی کسب و کاری که زود به پایان خودش برسد مطلوب نیست. یک کسب و کار خوب باید پایدار و مانا باشد. مطالعات نشان می دهد کسب و کاری که بتواند روی کمک خانواده پیش برود از شانس ماندگاری بیشتری برخوردار است. این البته به قوانین انتقال ثروت و ارث در یک جامعه نیز ارتباط پیدا می کند؛ یعنی در جامعه ای که ثبات قانونی بیشتر ...
بیماران پروانه ای در پیله تنهایی
واگیر دارد. ترسید و مرا از مغازه اش بیرون انداخت. یک بار هم خانمی از مادرم پرسید چرا مراقب بچه ات نبوده ای و گذاشتی در آتش بسوزد! تا چند روز حال روحی مادرم به خاطر این قضاوت ها خراب بود. درس خواندن با نگاه های شاقه حیاط خانه بیماران پروانه ای، مملو از گل و سرسبزی است. در نمازخانه اش با زینب کریمی آشنا می شویم. دختر 11 ساله ای که از وقتی چشم باز کرده، با بیماری ای بی دست و پنجه ...
ماجرای اجرای حکم کوری 2چشم شوهرعمه معتاد
نتوانستند کاری برای او انجام دهند و فاطمه از هر دو چشم نابینا شد. با گزارش ماجرا به پلیس، مأموران شوهرعمه فاطمه را بازداشت کردند و او در بازجویی ها به ریختن آهک در چشمان دختربچه اعتراف کرد. وی گفت: آن شب برادرزنم به همراه خانواده اش میهمان ما بودند. بعد از صرف شام، تا دیروقت بیدار بودیم و هنگام خواب، من و پدر فاطمه در راهرو خوابیدیم و فاطمه هم اصرار داشت پیش پدرش بخوابد اما من مانع او شدم چون ...
نرگس آبیار: من فیلمساز صلحم نه ضد جنگ!
بگیرید و بعد از آن حتی آقای حاتمی کیا هم به نوعی به حرف شما واکنش نشان دادند. دلیل این حرف چه بود و اصلاً ارزشی بودن را چطور تعریف می کنید؟ آبیار: اصل موضوع به اینجا برمی گشت که در یک رسانه، خبری منتشر شده بود که علاوه براینکه مطالبش صحت نداشت، به شکلی کنایه آمیز از واژه ی ارزشی استفاده شده بود، یعنی به شکلی که انگار من گفته ام فیلمنامه ای را برای ساخت داشته ام اما هیچ نهادی برای کار ...
دروازه بان و سرمربی فوتبال ساحلی از موفقیت می گویند؛ حسینی: پرسپولیسی ام اما علاقه ای به تماشای فوتبال ...
توان می گذارم به این خاطر است که آن زمان که اوکتاویو رفت خیلی ها گفتند نمی خواهم مانند گذشته توان بگذارم که همان زمان هم گفتم چند برابر در کنار میرشمسی تلاش خواهم کرد. البته سطح مربیان ایرانی در فوتبال ساحلی هم سطح مربیان خوب جهان است و آنها می توانند در صورت احتمال در این رشته موفق شوند. نظر شما در مورد کی روش چیست؟ هاشم پور: کی روش از مربیان خیلی خوب است که توانسته به فوتبال ...