سایر منابع:
سایر خبرها
28 صفر، سالروز رحلت پیامبر مهربانی
اجل من نزدیک باشد. پس به علی(ع) گفت: اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده. در روایت دیگر آمده است که فرمودند: به هر کسی وعده ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد. پیامبر(ص) که گویا از حرکات زننده برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش گیری از بدعت ها فرمود: ای مردم، آتش فتنه شعله ور شده و فتنه ها مانند پاره های شب تاریک، رو آورده ...
مرحوم دولابی: خدا صاحب شماست
: به! شما اینجایید، از صبح در شیراز دنبال شما می گردم . هول کردم که میهمان هم به ما برخورد. مرحوم سید عبدالله شیرازی خیلی میهمان دوست بود دیدم هم دارم میهمان می برم هم کیسه ای خالی است. از تاکسی که پیاده شدیم تا من کمی با جیبم ور رفتم او کرایه را داد. صد قدم تا خانه راه بود، ولی من قدمم پیش نمی رفت. از من قدم های کوتاه و از او قدم های بلند. به در حیاط خانه که رسیدیم، نمی دانم چه قدرتی آمد که در را ...
نگاهی بر زندگی مروارید درخشان خلیج فارس حسین ماوریک / شهیدی که در میان ژنرال های نیروی دریایی دشمن به ...
...، گفتم چطور؟ گفت: تا حالا 28 موشک برای ما شلیک کرده اند، ولی هیچ کدام به ما اصابت نکرده است. واقعاً معجزات بسیاری بود که ما تجربه اش کردیم ولی طرفه معجزه ای است این شهادت، به خصوص اگر سرت مثل مولایت حسین (ع) بریده باشد! یک روز مأموریت یافتم نیروی عراقی را پشت خرمشهر بمباران کنم، رضا کرمی که بچه خرمشهر بود روحیه عجیبی داشت، با لهجه خرمشهری می گفت: تحمل دیدن سقوط خرمشهر را ...
مهدی سلطانی از امیرکبیر محبوبش می گوید
حبس آزاد می شود و می خواهد انتقام بگیرد. (همسرم می گوید: تو در این فیلم آدم دیگری بودی و من اصلا تو را اینگونه ندیده بودم) خودم هم احساس بسیار غریبی نسبت به این نقش داشتم گاهی هنوز هم وقتی به آن فکر می کنم چشم هایم خیس می شوند. و اینکه چقدر یک انسان در جامعه در خانواده و در کشورش تنهاست مرا متاثر می کند و جالب اینجاست که در سریال دیوار، جمیل! به عنوان یک آنتاگونیست (ضدقهرمان) در نظر ...
گفتگویی با فریدون مجلسی درباره خودش
درنهایت تبدیل به شغل تمام مدت بقیه زندگی من در وزارت امور خارجه شد و بعد هم به مطبوعات کشید که هنوز ادامه دارد. چطور شد که به این راه کشیده شدید؟ برای این که من درحال تحصیل در دانشگاه جورج تاون بودم. کاری هم در سفارت نداشتم. پیش خودم فکر کردم که پول دانشگاه را دولت می دهد در عوض من هم که کاری ندارم، لااقل کاری هم برای کشورم انجام دهم. این بود که تحلیل هایی می نوشتم. ...
تصاویر/ جهنمی که صدام به پا کرد
.... این عکس مرا به یاد تصاویر جنگ جهانی اول، در نور خاکستری می اندازد. لحظه ای که عکس را گرفتم می دانستم عکس خوبی خواهد شد. در همان حال بسیار ترسیده بودم و دهانم خشک شده بود. عصر آن روز وقتی به هتلم در شهر کویت برگشتم متوجه شدم فکم سفت شده و لثه هایم از شدت بر هم فشردن دندان ها درد می کند. اما برای این که بتوانم آن عکس ها را بگیرم لازم بود که آنجا باشم. می دانستم شاهد اتفاقات تاثیرگذار ...
دریا به آسمان رسید...
آمده بود نیرو در اسکله پیاده کند. که به وسیله سه موشک من منهدم شد. من بعد از منهدم کردن نفربر داشتم می رفتم روی ألامیه که موشک چهارم را بزنم، که سروان لبیبی گفت که دو هواپیما روی اسکله هستند، تو فرار کن، من هم می آیم دنبالت. من گفتم با فشنگی که دارم می آیم. او گفت نمی خواهد، بعداً. او زودتر از من روی دیلم رسیده بود. البته صبح امروز در همین منطقه یکی از هواپیماهای ما را هم زده بودند. ...
واللّه بانکداری اسلامی امروزه دروغ است و چنین چیزی در اسلام نداریم
، بسیار زیبا شرح دادند و فرمودند: حتّی حرص در درس هم درست نیست؛ یعنی حرص داشته باشی، امّا ندانی که این ها ابزار است. یعنی سواد تنها از این جهت خوب است که ابزاری به دست بیاوری تا به اهداف بالاتر خود برسی. من در درس خارج اصول مثال زدم و گفتم: می گویند اصول، علم آلی و ابزاری برای فقه است. لذا تمام این علوم هم ابزار است و حتّی خود علم فقه هم ابزار است، ابزار برای بندگی خدا. نه این که فقه بخوانیم که مجتهد ...
قاچاقچیان نان
مشغول به این کار بود رفتیم و از او خواستیم که ما را هم با خود ببرد. گوهرتاج که می ترسید بلایی سر ما بیایید قبول نکرد. از خانه اش که بیرون آمدیم به زهرا گفتم اشکالی ندارد بیا خودمان با هم برویم مثل بقیه. آن زمان گازوییل بیشتر از هرچیزی قاچاق می شد، با تمام پولی که داشتیم چند لیتر گازوییل که تقریبا 80کیلو می شد خریدیم، هر کدام دو دبه روی دوش مان گذاشتیم و راهی عراق شدیم. راه را نشان می دهد ...
فضیلت دعای مشلول
مهربان بود. هر چه مرا نصیحت می کرد به حرف هایش گوش نمی دادم. هر وقت مرا نصیحت و موعظه می کرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام می دادم وگاهی کتک می زدم. یک روز مقداری پول در محلی بود، به سویش رفتم تا آن پول رابردارم و خرج کنم. پدرم مانع شد و نگذاشت. من هم از دستش گرفته او را محکم به زمین زدم. دست هایش را روی زانو گذاشت. خواست برخیزد، اما از شدت درد و کوفتگی نتوانست از زمین بلند شود. پول ها را ...
از کجا بدانیم آدم نفهمی هستیم یا نه؟
چیز به اندازهٔ این گونه عذرخواهی ها بیگانه نیست. البته اگر از این ایده احساس راحتی کرده و با خود فکر کنید ببین، چون من نگران نفهم بودن خودمم، و الانم نشستم و دارم یه مقاله دربارهٔ همین موضوع می خونم، پس قاعدتاً نباید نفهم باشم! و دست از نگران بودن بردارید، در همان لحظه نفهمی شما آشکار می شود. مانع مشخص دیگری که در راه خودشناسی نفهم ها وجود دارد عدم توانایی آن ها در گوش دادن است ...
حکم اعدام برای تجاوز به دختر دانشجو/ قتل ناموسی افغان ها در تهران/ جنایت در کارخانه فلافل سازی
...: مردی به نام ناصر-39 ساله-چند وقتی بود که مقابل دانشگاه به عنوان مسافرکش توقف می کرد که یک روز سوار خودروی پراید سفید رنگش شدم و بین راه گفت که به من علاقه دارد و می خواهد با من ازدواج کند اما درخواستش را نپذیرفتم تا اینکه فردای همان روز دوباره سر و کله اش پیدا شد و گفت می خواهم برای آخرین بار با تو حرف بزنم من هم فریب خوردم و سوار شدم، چند دقیقه از حرکت خودرو گذشت تا اینکه متوجه شدم او به ...
تأملی بر چند شبهه پیرامون پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)
دعوت عمومی توسط مردم : وقتی آیه ی فاصدع بما تؤمر نازل شد و پیامبر مأموریت یافت تا دعوتش را علنی کند، بر بالای کوه صفا رفته و مردم را به دور خود جمع کردند و فرمودند : اگر به شما بگویم دشمنان در پشت این کوه در کمین شما هستند مرا تصدیق می کنید ؟ مردم گفتند : آری ما هرگز از تو دروغی نشنیده ایم. سپس حضرت دعوت علنی خود را شروع کردند . 6- عدم نقطه ضعف : وقتی که قریش می خواست جنگ روانی بر علیه حضرت به ...
کسانی که به مقام شهود رسیده اند از آینده ترس ندارند
...: محشر پنجاه هزار سال است: کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ [3] اما برای این به قول امام صادق(ع) به اندازه ای کم می شود و این به اندازه ای لذت می برد که پنجاه هزار سال برایش یک لحظه می شود. آقا امام صادق(ع) به شما وعده داده که آن پنجاه هزار سال یک لحظه شود. آنگاه حساب و کتاب هم ندارد. محشر تمام می شود و به قول قرآن شریف اهل بیت(ع) جلو و اینها به دنبال و ملائکه اینها را با ...
بهنوش طباطبایی و عشق چریکی اش
مردانه درخواست می شد که البته آن ها هم انجام می دادند. این رو ماندن از جنسیت زیاد به درازا نمی کشید. شما به صحنه ای اشاره می کنید که متعلق به ابتدای داستان و جذب دانشجوی زن به سازمان در فلاش بک است و اعتقادات پرنور ابتدای راه. جلوتر که می رویم، آن تب و تاب از لیلا به نقش هانیه توسلی منتقل می شود. دو لحظه طلایی در بازی شما وجود دارد که اوج احساس لیلا به مجید را نشان می دهد ...
استاد نقاشی ایران مجسمه لبخند و مهربانی بود
انتظارش را در آن لحظه ندارید. این اصطلاح را بازی می کند. در لحظه ای به خودتان می گویید؛ ئه! شد! این لحظه تمام حس تو را که به کار منتقل کرده ای دارد. پرویز کلانتری تحصیلاتش را در نقاشی به پایان رسانده بود. سال ها بعد وقتی از او پرسیده بودند خودتان را نقاش می دانید یا نویسنده، گفته بود؛ من هرجا که نتوانم نقاشی کنم، می نویسم. او وقتی این حرف را می زند که همه او را به عنوان نقاش می شناسند. اما او ...
دعا برای خوش اخلاق شدن همسر
...: آیا دعا یا ذکری برای ایجاد محبت میان زن و شوهر وجود دارد؟ پاسخ حجت الاسلام یوسف وند : در گام اول باید بر اساس معیارهای دینی همسر را برگزید و در گام بعد بر اساس دین زندگی نمود و باید دانست، خداوند مقلب القلوب است و بهترین راه برای اینکه مهر و محبت ما در قلب دیگران قرار بگیرد و رابطه ما با مردم خوب شود، باید رابطه خود را با خداوند بهتر و قوی تر کنیم. باید از طریق اهل ...
دستور آیت الله قاضی به صبر و تحمل آزار و اذیت
! فرمودند: ابداً راه طلاق نداری ! برو صبر پیشه کن ؛ تربیت تو به دست زنت می باشد. و با این طریق که میگوئی خداوند چنین مقرّر فرموده است که : ادب تو به دست زنت باشد. باید تحمّل کنی و بسازی و شکیبائی پیشه گیری ! من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطّی و تجاوز نمی کردم ، و آنچه این مادر زن بر مصائب ما می افزود تحمّل می نمودم . تا یک شب تابستان که چون پاسی از شب گذشته بود، از ...
داستان یک عشق در جنگ جهانی دوم
از واقعیت و دنیا باشد. این چیزی است که همیشه می خواهم؛ کنار تو باشم و هرگز از تو دور نشوم. (ریک) ریک اقتصاددان ماهری بود و آرزو داشت به جامعه ملل بپیوندد. (سازمانی قبل از سازمان ملل متحد). آرزوی دیگرش این بود که یک قایق بادی اسکونر بخرد و دنیا را با آن بگردد. زمانی که بالاخره نامزد کردیم، یک جعبه سیگار نقره ای بزرگ به او هدیه دادم و در آن این جمله را حک کردم: از طرف خدمه به کاپتان ...
ماجرای شوخی خونین پسرخاله ها در برج 14 طبقه
ام با چاقو از داخل اتاق به سمتم حمله ور شد و یکی از کارگرها او را گرفت؛ چاقو روی زمین افتاد و درگیری در آنجا پایان یافت. وی ادامه داد: بعد از آن سر و صورتم را شستم که مجددا پسرخاله ام سراغ من آمد و گفت باید تو را بکشم، به او گفتم اتفاقی نیفتاده که می خواهی موضوع را بزرگ کنی، بعد نیز به حمام رفتم و سپس برای خوردن غذا به اتاق برگشتم و مشغول خوردن غذا شدم که پسرخاله ام نزد من آمد و گفت چرا ...
حجت الاسلام موسویان: دو عمل غیر باطل؛ زیارت و اشک بر سیدالشهدا(ع)/آه والدین، عمل صالح را باطل می کند
. لذا فرمودند کسی که معرفت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را می خواهد باید معنای غیبت را بفهمد. یک مثال کوچک می زنم وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف غائب است برکت و هدایت هم غائب است. تا وقی هدایت غائب باشد گمراهی حاضر می شود. اهل بیت علیهم السلام فرموده اند جایی که اسم ما برده شود آنجا حرم ما می شود. گاهی اوقات اسباب گناه در دست خودمان است. تا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ...
ژنرال ایرانی که چند شهر سوریه را از دست داعش نجات داد
را در سوریه انجام داده، توانسته چند شهر سوریه را از دست داعش نجات بدهد و این مقامات را داراست امروز در فلان منطقه به شهادت رسید. آخرین تماس شهید با خانواده شهید جبار سه روز قبل از شهادتش با ما تماس گرفت. قبل از آخرین باری که به سوریه برود من از جبار پرسیدم که ما چطور می توانیم به سوریه اعزام شویم و باید چه کار کنیم در آخرین تماسی که گرفته بود به جبار گفتم قرار بود ما را هم ...
ماجرای شفای مادر شهید و حل مشکل یک جوان امروزی
... پدر شهید علی اکبر نظری ثابت نقل می کند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را می شوید. بالای سرش رسیدم گفتم: خانم شما این شهید را می شناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمی شناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیده ام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زین الدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدت ها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب ...
معظل اجتماعی پیام های وسوسه انگیز در اینستاگرام
...، نتوانست بی تفاوت باشد. همان لحظه رویاهای زیادی در سرش پروراند. مدل تبلیغاتی روی صحنه، روی بیلبوردها، ثروت، شهرت همه اینها یاسمن را به رویا برده بود. برایش سخت بود که جواب ندهد. درنهایت تصمیم خودش را گرفت، جوابش را فرستاد و چند دقیقه بعد مکالمه آنها آغاز شد. پیام های بعدی فریبنده تر بود. مردی با ادبیاتی کاملا رسمی با یاسمن صحبت می کرد و از جزییات کار مدلینگ می گفت. یاسمن با شنیدن ...
دعای چوپان
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟ چوپان گفت: ما شخص خاصی را برای این کار نداریم. خودم نماز آنها را می خوانم. مرد گفت: خوب، لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان! چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت: نمازش تمام شد! مرد که تعجب کرده بود، گفت: این چه نمازی بود؟ ...
فریادهای فیدل!فیدل! خبرنگار کرمانی برای مصاحبه با رهبر انقلاب کوبا
محافظان خودش، دورش را گرفته بودند، تازه به عنوان لایة اول! دولت زیمبابوه هم چهل نفر محافظِ خوش هیکلِ خودش را با لباس نظامی گذاشته بود که لایه دوم محافظان بودند! اصلاً نمی شد به کاسترو نزدیک شد. یکی، دوبار سعی کردم نزدیک شوم، اما همان لایه دومی ها با دست های سنگین و بلند، پرتم کردند عقب. دیدم این طور نمی شود. گفتم باید خودم را به آب و آتش بزنم. از صبح رفتم در سالن منتظر ایستادم. روز قبل، مسیر آمدن ...
ماجرای شوخی خونین پسرخاله ها
داخل اتاق به سمتم حمله ور شد و یکی از کارگرها او را گرفت؛ چاقو روی زمین افتاد و درگیری در آنجا پایان یافت. وی ادامه داد: بعد از آن سر و صورتم را شستم که مجددا پسرخاله ام سراغ من آمد و گفت باید تو را بکشم، به او گفتم اتفاقی نیفتاده که می خواهی موضوع را بزرگ کنی، بعد نیز به حمام رفتم و سپس برای خوردن غذا به اتاق برگشتم و مشغول خوردن غذا شدم که پسرخاله ام نزد من آمد و گفت چرا مثل گراز غذا می ...
واگویه های مادربزرگی که به حرم نرسید/اثر برگزیده جشنواره بین المللی دلنوشته ای به امام رضا(ع)
...> می گوید: کاش می آمدم و دو دستی می چسبیدم به ضریح فولادیت، سبز می بستم و دخیل می نشستم. برایتان درد دل می کردم. می گفتم، قربان کفترهایت، چندرغاز پول نداد، بیام دیدنتان... پول خودم را نداد. حقم را و شدم آواره ی خانه به خانه. مادربزرگ این ها را می گوید و من فقط می نویسم. ولی نمی دانم اشک هاش را چه کنم؟ چطور بفرستم؟ می گوید: بعد مرگ مش عبدالحمید خدا بیامرز، ده دیگر چیزی ...
خواب دیدم امام تا سال 68 زنده است
از مرزها ببریم بیرون و در داخل بماند و بپوسد. نگران بودیم امام از میان ما برود و بی سرپرست شویم و هیچ کس به حرف کسی گوش نکند و خلاصه نگران حاصل این همه تلاش و نگران انقلاب بودیم. من در خواب کسی را دیدم و از او همین سوالات را کردم و او در جواب گفت: امام تا سال 68 زنده است. در یکی از شرفیابی ها در همان سال 58 خدمت امام، من خواب را برای ایشان بازگو کردم، گفتم: آقا شما تا سال 68 بیمه شده اید. امام ...
همراه با استاد جمشید مشایخی به بهانه هشتاد و دومین سالگرد تولدش
. علی خوشحال شد و از پیشنهادم استقبال کرد و مرا در آغوش گرفت. به او گفتم: حالا تو برای این لحظه دیالوگ بنویس و اینجا بود که علی حاتمی دیالوگ ماندگار فیلم را نوشت: همه عمر دیر رسیدیم. از خشت تا آینه همه عمر از گلایه کردن، پرهیز کردم اما بگذارید یک بار هم ما در زندگیمان یک گلایه کرده باشیم. من در فیلم سینمایی آبادان به کارگردانی مانی حقیقی بازی کردم و دیگر هیچ وقت ایشان را ...