سایر منابع:
سایر خبرها
گزیده توصیفات رهبر انقلاب درباره رفیق دیرین
و فکر می کردم که مسأله ای برای من اینجا وجود ندارد، به وسیله آقای هاشمی رفسنجانی اطلاع پیدا کردم که به مناسبت پرونده دیگری، من و آقای هاشمی و 9 نفر دیگر از برادرانمان از روحانیون قم تحت تعقیب هستیم. یک روز عصری من توی خیابان انقلاب کنونی می رفتم، آقای هاشمی رسید به من گفت من توی اتوبوس بودم تو را دیدم و فورا در اولین ایستگاه پیاده شدم. گفت: آمدم به تو بگویم که تو آزادانه داری راه می روی ...
بازخوانی خاطره تنها عکاس قیام 21 دی مردم لالی
از کمپرسی پارک شده ای استفاده کردم و بر بالای آن رفتم تا بر میدان مسلط باشم. خودم هم نمی دانم چگونه و چه چیزی من را به سمت این جایگاه امن سوق داد. بر بالای میدان مستقر شده بودم و نیروهای ژاندارمری از چند قدمی من رد می شدند ولی به دلیل ارتفاع کمپرسی اصلا متوجه عکس گرفتن من نبودند، بعد از عبور نیروهای ژاندارمری من دقیقا پشت سر آنها قرار گرفتم و به دلیل شلوغی و هیاهوی موجود توانستم از ...
وقتی پای نوعروس به کلانتری باز شد!
توانستم بگویم؟ این زن انتخاب خودم بود. راه می رفتم و خودم را نفرین می کردم. به خاطر تیپ و قیافه زننده ای که برای خودش درست می کرد خجالت می کشیدم با او بیرون بروم. چندبار تصمیم گرفتم با مذاکره و گفتگو مشکل را حل کنم. فایده ای نداشت و اصلا به حرف هایم گوش نمی کرد. برای خودم واقعا متاسفم. هنوز شش ماه از ازدواجمان نگذشته و ما این قدر مشکل پیدا کرده ایم. نمی خواهم به زندگی با زنی ادامه بدهم .... کارمان به کلانتری26 کشید. خودکرده را تدبیر نیست. با غرور و ندانم کاری، سرنوشتم را تباه کردم. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
تعقیب و گریز داماد کچل در خیابان ولی عصر به خاطر کلاه گیس / عروس اصرار داشت تا او کچل نباشد!
.... پس چگونه پول خوب به جیب می زدید؟ یک بار در سرقت از یک آپارتمان در محله نبرد توانستیم 5/1 کیلوگرم طلا سرقت کنیم. آن خانه بهترین جایی بود که من برای سرقت رفتم. از آن سرقت 15میلیون تومان به جیب زدم. خانواده ات می دانستند سرقت می کنی؟ سال 83 برای اولین بار دستگیر شدم. بعد از آن خانواده ام فهمیدند و مادرم هم با من قطع رابطه کرد. در این مدت تنها چند بار ...
هوویم کتکم می زند / 12 ساله بودم که عروس شدم و ...
تنها زندگی خواهرانم را با مشکل مواجه کرد بلکه آینده مرا نیز به تباهی کشاند. آن زمان من 12 ساله بودم که چندین بار به محل کار مادرم رفتم چرا که در زمان جدایی پدر و مادرم ترک تحصیل کرده بودم و در خانه حوصله ام سر می رفت. همین رفت و آمدها موجب شد تا همکار مادرم مرا برای پسرش خواستگاری کند. آن زمان نمی توانستم درک درستی از ازدواج و زندگی مشترک داشته باشم اما می فهمیدم که خواهرانم با مادرم مشاجره می ...
باورتان می شود این زن عاشق دزدی ماشین باشد؟
باشم و با همین رؤیا بزرگ شدم تا اینکه مدتی قبل با امیر آشنا شدم. با اینکه او از من کوچک تر بود پیشنهاد ازدواج داد و من قبول کردم. وی ادامه داد: هردو اعتیاد به شیشه داشتیم و چندبار هم به جرم حمل مواد دستگیر شدم و به زندان رفتم. در آنجا از یکی از زندانیان سرقت را یاد گرفتم و وقتی آزاد شدم پیشنهاد سرقت خودرو را با امیر در میان گذاشتم. او هم قبول کرد. شبانه به خیابان ها می رفتیم و پس از ...
ناطق نوری: هاشمی تا بود می گفتند او این چنین و آنچنان است/ بعد از درگذشت هاشمی اگر همه شبکه های صداوسیما ...
مسئولان ناراضی، ناراحت و غصه دار هستند، اظهار کرد: وقتی اخلاق از جامعه رخت ببندد و خدا کم شود، وضعیت این می شود. ما مرده پرست هستیم. وقتی بر بالای سرآقای هاشمی رفتم، بی اختیار نتوانستم خودم را کنترل کنم و همه آن توهین، تهمت و کج اندیشی ها که به ایشان روا داشتند، لحظه ای مرور شد. او افزود: هم دیروز و هم امروز به حسینیه جماران رفتم و منقلب شدم اما این حس به خاطر از دنیا رفتن هاشمی نیست، بلکه ...
با قلبم پرسپولیس را انتخاب کردم - بیرانوند خیلی پیگیر حضورم بود
سرویس ورزش جوان ایرانی به نقل از مهر ؛ بخش سایر: به گزارش خبرنگار مهر ، سروش رفیعی بعد از امضای قرارداد با باشگاه پرسپولیس درباره اینکه گفته می شود شاه ماهی و بمب نقل و انتقالات بوده است، گفت: سروش رفیعی هم یک فوتبالیست است و مثل بقیه بازیکنان تلاشش را می کند و دوست دارم پیشرفت کند. وی افزود: در این برهه از زمان بازیکن آزاد بودم و برای همین تصمیمم یک مقدار همه را منتظر ...
خانواده آقای هاشمی
...: نام آیت الله هاشمی رفسنجانی بیش از هر سیاست مدار دیگری با عبارت خانواده گره خورده است. هاشمی متولد روستایی در منطقه نوق کرمان بود؛ روستایی با آب و خاک شور که مردمانش از آن پسته شیرین و محصولاتی دیگر برداشت می کنند. او در آستانه نهمین دهه زندگی اش خودش را این گونه توصیف کرده بود: {خودم را} یک انسان روستایی می دانم که در روستا بزرگ شدم و به حوزه علمیه رفتم. بعدها در مسئولیت های اجتماعی و سیاسی ...
حکم قاتل ستایش تأیید شد
جنایت بر میت را قبول کرد و گفت: در حالت عادی نبودم؛ آن قدر مشروب خورده بودم که نمی دانستم چه می کنم. روز حادثه از مدرسه به خانه آمدم، ناراحت بودم؛ چون دوست دخترم به من گفته بود برایش خواستگار آمده و می خواهد ازدواج کند. چهار لیوان مشروب دست ساز خوردم و برای اولین بار کاملا مست شدم. قبلا هم مشروب خورده بودم؛ اما این طوری نمی شدم. من هر روز مشروب می خوردم و حدود دو سال بود که استفاده می کردم ...
دام پسرجوان دست ودلباز برای دانشجوی مطلقه
احتمال می دادند دختران جوان دانشجوی دانشگاهی باشند که ازدستگاه عابر بانکش پول برداشت شده است بلافاصله با دستورقضایی راهی آنجا شدند. مسئولان دانشگاه با مشاهده تصاویرمربوطه دو دخترجوان دانشجو را شناسایی کردند. بعد هم مهسا و شیلا برای تحقیقات به دادسرا انتقال داده شدند. شیلا زمانی که در مقابل بازپرس پرونده ایستاد، گفت: چند ماه قبل به خاطر اختلاف های شدید، از همسرم جدا شدم. برای اینکه اتفاق ...
زهیوی: پیشنهاد یونان درست بود اما به الشحانیه رفتم/ می خواهم در ترکیب نهایی تیم ملی باشم
و صرفا به خاطر منافع مالی به این تیم نرفته ای. 100 درصد همین طور است. من از انتخاب الشحانیه هدف داشتم. پولی که الشحانیه به من می پردازد را در لیگ ایران هم می توانستم به دست بیاورم. در این جا بازیکنان بزرگ و امکانات خوبی وجود دارد که در زمینه رشد و پیشرفت را فراهم می کند. * مهرداد پولادی هم روز گذشته به مدت 90 دقیقه برای الشحانیه بازی کرد. او چقدر در حضور تو در این تیم تاثیر ...
مشاهیر شهرضا
شهرضا در خانواده ای مومن و متدین دیده به جهان گشودم مدت شش سال از تولد من گذشت که پدرم دار فانی را وداع کرد وبه سرای باقی شتافت برنامه زندگی من به عهده مادرم بود که با علاقه زیادی که به من داشت در سن هفت سالگی مرا فرستاد به دبستان مدت شش سال دوره ابتدایی را در دبستان کیان شهرضا سپری نمودم و مدرک ششم ابتدایی را کسب نمودم علاقمند به تحصیل بودم ولی شرایط من اقتضا نمی کرد لذا دنبال کسب و کار رفتم که تا ...
انعکاس حس و اندیشه در شعر کلاسیک فارسی
نمی داد. سیگاری هم شده بودم که پنهانی بود و نمی شد وجهی از بابت آن طلب کنم ! در آن زمان دوتا برادر بودند با عنوان (برادران طلائی) که در کافه های لاله زار برنامه کمدی داشتند و اگر شعر ترانه های روز را به صورت فکاهی در می آوردی، پنجاه تومن می دادند که بیش از مقداری بود که دو هفته یک بار از خانه می گرفتم. نوشتن سه ترانه فکاهی برای آنها آغاز ورود به کار ترانه سرائی بود. پس از مدتی دیدم به جای ...
زن جوان مطلقه ای که با پول مهریه اش گرگ بازار دلار شده
حسابی پارتی می خواهد بدون آ نکه چیزی بپرسم، علت طلاقش را توضیح می دهد و می گوید: خیانت می کرد. من هم دست دو تا بچه ام را گرفتم و رفتم که هر غلطی دلش می خواهد بکند اما پول درآوردن سخت است . وقتی می پرسم که مثلا چه سختی هایی؟ ناراحت می شود و می گوید مگر خودت در این مملکت زندگی نمی کنی؟ یا باید پارتی داشته باشی که استخدام بشوی یا خوش شانس باشی! الان دکترش هم بیکار است . پسر ...
گفت و گوی تاریخی 200 صفحه ای با آیت الله هاشمی رفسنجانی
در خیلی از موضوعات فرق کند. وقتی شروع یک مساله را ببینیم که از کجا چرا و چگونه شروع شد و چه به آن دامن زد فتوا شکل دیگری می گیرد. نگاه دوباره به ارث زن و اصلاح مواردی هاشمی رفسنجانی در ادامه این بحث به موضوع ارث زنان می پردازد و می گوید: یک بار به خاطر مساله ارثی که در خانواده ای به وجود آمده بود فکر کردم این حکمی که الان هست که همسران بعد از فوت شوهران از زمین ارث نمی برند و ...
قاتل سه قتل اعدام شد
پای همسرش را بستم و طلاهایش را برداشتم و هنگامی که می خواستم فرار کنم دوباره به سوی محمد شلیک کردم. وی افزود:روز بعد همراه با همسایه های دیگر به مقابل خانه محمد رفتم تا ببینم همسرش موفق به شناسایی قاتل شده است که پس از اینکه دریافتم پلیس هیچ سرنخی ندارد با خیال راحت به زندگی ام ادامه دادم و پس از قتل پدرم بخاطر اختلافاتی که داشتم به زندان افتادم و با گرفتن رضایت از خانواده ام آزاد شدم ...
موشک در دبستان ؛ صفحه ای دردآور از تاریخ دفاع مقدس در لرستان+ تصاویر
تا اینکه به ما گفتند اجساد بچه های کشته شده را به سالن طالقانی منتقل کرده اند به آنجا بروید اما من که باورم نمی شد فرزندم کشته شده و خیال می کردم به جایی رفته و حتماً الآن که به خانه بروم او در خانه نشسته و منتظر برگشتن من است به آنجا نرفتم و در بیمارستان درحالی که سراسیمه و مضطرب بودم سوار بر یک تاکسی شدم تا به خانه برگردم درراه یادم افتاد هیچ پولی برای پرداخت کرایه تاکسی ندارم اما راننده تاکسی ...
حکایت آشنایی رهبر معظم انقلاب با آقای هاشمی
ایشان فرزند آیت الله سیداحمد زنجانی، امام جماعت اسبق حرم حضرت معصومه(س) و برادر آیت الله العظمی سیدموسی شبیری زنجانی، از مراجع تقلید است. پای صحبت های ایشان نشستیم تا برایمان از خاطرات آن ایام بگوید. بنده تقریبا با آقای هاشمی و رهبر انقلاب در یک زمان دوست بودم؛ البته نوع دوستی ما با هم متفاوت بود. مثلا من آقا را از درس های امام(ره) می شناختم و در سال 1335هم دوستی ما خیلی عمیق تر شد ...
از شوهرم خسته و ناامیدشدم و برای انتقام با جوانی قرار گذاشتم که لطف آقا امام رضا(ع) نجاتم داد
شرکت واحد شدم و به راه افتادم. زن همسایه و دخترش هم ایستگاه بعد سوار اتوبوس شدند. دختر همسایه مرا سوال پیچ کرد. مانده بودم چه بگویم. از دهانم دررفت و گفتم می خواهم به حرم امام رضا(ع) بروم. آن ها با خوش حالی گفتند: ما هم برای زیارت به حرم می رویم! حرفی زده بودم و به ناچار همراهشان رفتم. لحظه ای که وارد حرم امام رضا(ع) شدم و چشمم به گنبد طلا افتاد، دلم لرزید. دختر جوانی را دیدم که روی ویلچر ...
انتقادات ناطق نوری از برخورد رسانه ملی با آیت الله هاشمی/ گاهی از ظرفیت زیاد آیت الله هاشمی خلقم تنگ می ...
فهمیدند معلوم نبود سرنوشت ایشان چه می شد چون خیلی تند بود. اینها آغاز آَشنایی من با آقای هاشمی بود. ناطق نوری گفت: ایشان را در پرونده امانی و بخارایی دستگیر کردند و ایشان مدتی زندان بودند. من یک بار به ملاقات زندانی ها در زندان قصر رفتم، سراغ ایشان را گرفتم، گفتند ایشان زیر شکنجه بیهوش شده و به بیمارستان برده اند. بعد از مدت ها ایشان آزاد شد. منزل آقای فلسفی بودیم که آقای هاشمی آمدند، آقای ...
قهرمان واقعی سینمای ما کشاورزی است که قدرت کار نداشت اما در خط مقدم می جنگید!
می شود. حال و هوای جشنواره در آنجا چگونه است؟ جشنواره عمار به نظرم من برتری فوق العاده ای نسبت به سایر جشنواره های موضوعی دارد .من برای تصویربرداری و عکاسی در فکه بودم، خیلی لذت می بردم و پیش خودم می گفتم که آدم جمعی را دوست دارد که قلبشان برای یک موضوع خاص بتپد و همه بخاطر یک موضوع گرد هم آیند. من اینقدر دوست داشتم یکجا همه بچه هیئتی ها، رزمندگان، بسیجی ها و عاشقان انقلاب را ببینم . این ...
صفار هرندی: آقای هاشمی در ستیز با جبهه های کفر توان مند ظاهر می شد/ هر ثروت انباشته ای را به ایشان نسبت ...
آقا همین است. حضرت آقا، عشق ایشان بود. در دیدار و ملاقاتی که بعد از عمل جراحی حضرت آقا ایشان به ملاقات رفته بودند، فرد کاملاً این رابطه عاطفی سنگین و صمیمانه را حس می کرد. علی ای حال آقای هاشمی چهره ای است که الان جز شخصیتی مثل حضرت آقا شاید نباشد که بتواند جزئیاتی را که در طول دوران طولانی مبارزه و زندگی همراه با مسئولیت خطیر سپری شده توصیف کند، یعنی همه دیگران شاید فقط از دور، دستی در غوغای ...
دیوید لینچ: زندگی فیلمی 24 ساعته است
نقاشی کار می کنید نحوه شکل گیری اش مثل نوعی دانستن می ماند و شما از کاری که می کنید لذت وافر می برید. در فیلم هم همین طور است. این آگاهی، لذت کار را افزایش می دهد و درواقع لذت همه چیز افزایش می یابد. ایده ها جاری می شوند و حس هایی که از آن دریافت می کنید درست است و به آنچه می گذرد اشراف دارید. این فهمیدگی است که بالنده می شود و واقعا زیباست. آیا هنوز هم زمان هایی هست که پریشانی فکر یا ...
من جزو نسل های خود آموخته ام/ دوست دارم با عکس هایم به اجتماع کمک کنم/ حوزه هنری توجه بیشتر به عکاسی ...
عکس بگیرید و جلسه بعد بیاورید. خیلی فکر کردم تا یک عکس خوب و در خور این موضوع بگیرم و ارائه دهم. به ذهنم رسید به راه آهن گرگان بروم و آن جا عکسی از یک قطاری ایستاده را از لابه لای گاردی که کنار راه آهن بود گرفتم که آن عکس خیلی مورد توجه قرار گرفت و هنوز که هنوز خیلی به آن عکس علاه دارم و خیلی ها نیز آن عکس در خاطرشان است. چون با ذهنیت خودم به آن مکان رفتم و بعد از ارائه آن عکس مورد تشویق ...
مادر شهید بعد از آنکه از شهادتش فرزندش اطمینان یافت آرام گوشه ای نشست وبا گفتن ذکر (الحمد لله) در زیرلب ...
که خوابم برد. ساعت 3 عصربود. برادرم را در خواب دیدم که خسته و آزرده بود. ناگهان یکی از دوستانم مرا از خواب بیدار کرد و گفت که عده ای جوان می خواهند تو را ببینند. به طرف آنها رفتم و به من خبر دادند که برادرم نمی تواند با پدر و مادرم تماس بگیرد. آن ها از من خواستند تا با خانواده ام تماس بگیرم و از موقعیت او و وضعی که در آن به سر می برد برای آن ها توضیح دهم. با مادرم تماس گرفتم. مادر مرا از ...
دو سر روبان سرخ زندگی
.... پس ما را درک کنند و با قضاوت ها و نگاه هایشان شکنجه مان ندهند. نمی خواهیم حمایت مان کنند، اما حداقل با رفتارهایشان، اذیت مان نکنند. گاهی در بیمارستان نگاه هایی به من می کردند که دلم می خواست بمیرم و زنده نباشم. کاش همه بدانند ایدز با صحبت کردن و دست دادن منتقل نمی شود. من خیلی واکنش های بدی دیده ام و در آن لحظه دنیا روی سرم خراب شده است. اوایلی که از بیماریم خبردار شدم روحیه ام را باخته بودم ...
زن جوان در تله شیطانی 3 مسافربر
.... همان موقع زنی هم به عنوان مسافر سوار همان خودرو شد و بعد از طی مسافتی پیاده شد. دقایقی پس از پیاده شدن او، مرد مسافر به سمتم حمله کرد. با او درگیر شدم تا از خودرو پیاده شوم اما نشد . وی ادامه داد: او سرم را به زور زیر صندلی برد. در میانه راه صدای مرد مسافر را شنیدم که تلفنی با فردی حرف می زد و نشانی محلی در اطراف شهر را به او می داد و می خواست به آنجا بیاید. با گریه و التماس از ...
مسجد من، مسجد تو
، متوجه می شوند متاسفانه به سرطان خون مبتلاست. محمدمهدی را خیلی دوست داشتم و وقتی فهمیدم بیمار شده برایم خیلی سخت بود و بیشتر روزها به عیادتش می رفتم. این عیادت هم ربطی به معلم یا روحانی بودنم ندارد؛ یک حس و علاقه شخصی است. چون دوستش داشتم، دلم می خواست کاری کنم تا روحیه اش بهتر شود. ماجرای عکس هم این بود که یک روز نشسته بودیم و حروف الفبا را با هم مرور می کردیم؛ هم درس و تمرین بود و هم بازی و سرگرمی ...
نشانه ها و راه ها
خراب رفتی 1500تومن دادی فیلم هم خریدی؟ کلی هم داد و بیداد کردم. همسرم بسیار ناراحت شد و به اتاق رفت. آنقدر عصبانی بودم که حتی می خواستم سی دی را بشکنم! اما دخترم مانع این کار شد. روز جمعه به سردی گذشت و شب شد. وقتی همه خوابیدند من بیدار بودم و خوابم نمی برد. چشمم به سی دی فیلمی افتاد که صبح می خواستم آن را بشکنم! انگار چیزی از درونم به من می گفت که باید این فیلم را تماشا کنی. رفتم و سی دی ...