سایر منابع:
سایر خبرها
آیت الله هاشمی به دنبال ایرانی آباد و مقتدر در سطح جهانی بود
من نمی خواند. وی افزود: صبح به منزل ایشان رفتم. با خنده از پله ها پایین آمد و کنار هم نشستیم. نگران این بودم که چه تصمیمی می خواست بگیرد، اما در آنجا درس بزرگی از ایشان گرفتم. گفت که آقای ناطق! من وقتی برای ثبت نام رفتم جلو در وزارت کشور جمعیت زیادی خوشحال بودند که من ثبت نام می کنم. وارد که شدم خبرنگاران اشک شوق می ریختند؛ از وزارت کشور که بیرون می آمدم با خودم گفتم این چه کاری بود که کردی ...
روایت ناطق نوری از روز رد صلاحیت هاشمی
جمهوری رد کردند، بنده سفرم را لغو کردم و صبح رفتم منزلشان. آقای هاشمی با خنده از پله ها آمد پایین با هم سلام کردیم و گفت آقای ناطق بنده زمان ثبت نام در وزارت کشور که حاضر شدم و برگشتم پیش خودم گفتم که این چه کاری بود که کردی و ثبت نام کردی. کشور ویرانه است و مسئولیت سنگینی بر دوش توست. سطح انتظارات مردم بالاست. با این خزانه خالی و توقع بالا احساس کردم بار سنگینی روی دوشم بود، اما وقتی ردصلاحیت شدم ...
خواب آرام هاشمی پس از شنیدن خبر رد صلاحیتش
کردم چه آیه ای از آیات قران را که مناسب این مجلس و این شخصیت است را انتخاب کنم. به قرآن مراجعه کردم. دیدم چندین آیه آمد که اگر انسان کمترین دقت را داشته باشد می تواند بگوید مرحوم هاشمی مصداق این آیات است.وی ادامه داد: همه آن ها را نمی شود گفت یکی از آن ها سوره ی مریم آیه ی 70 است.کسانی که به عمل صالح ایمان دارند نزد مردم عزیز هستند، این اجتماع امروز،ختمی که توسط مقام معظم رهبری گرفته ...
انتقام خونین از پدربزرگ/جزییاتی از پرونده مادر شور ساطور کش/داماد مادر زن کش/اعتراف تکان دهنده مادر از ...
موضوع خواستگاری دکترمحمود را پیش کشید و برادرش هم زمینه آشنایی بیشتر آنها را فراهم کرد. در دو سال بعد ساره گفت و گوهای متعدد تلفنی با دکتر داشت و در نهایت به خواستگارش بله گفت. محمود در نگاه ساره، مردی جذاب وخوش چهره و با شخصیت بود که شغل مناسبی هم داشت. از همین رو به اختلاف سنی 15 سال شان اهمیتی نداد. تنها مشکلی که مانع ازدواج شان بود همسر و دختر نوجوان دکترمحمود بود. اما او اطمینان داد که همسرش را ...
هاشمی تا پایان عمر بر اصول انقلاب پایبند و در خط امام و رهبری بود/نفرت از ریا و دو چهره بودن
با روحیه من نمی خواند. وی افزود: صبح به منزل ایشان(هاشمی رفسنجانی) رفتم با خنده از پله ها پایین آمد و کنار هم نشستیم. نگران این بودم که چه تصمیمی می خواست بگیرد اما در آنجا درس بزرگی از ایشان گرفتم. گفت که آقای ناطق من وقتی برای ثبت نام رفتم جلوی درب وزارت کشور جمعیت زیادی خوشحال بودند که من ثبت نام می کنم. وارد که شدم خبرنگاران اشک شوق می ریختند از وزارت کشور که بیرون می آمدم با خودم گفتم ...
مراسم شب هفت آیت الله هاشمی در مرقد امام+ تکمیل می شود
گفت برای ادامه جنگ سلاح می خواهیم. آیا شما می توانید مهیا کنید؟ هاشمی گفت وقتی شرایط را بیان می کردم، امام فرمود ما به مردم گفتیم می جنگیم تا پیروزی و من(هاشمی) گفتم شرایط اقتضا می کند آتش بس را بپذیریم بگذارید من به عنوان فرمانده جنگ قطع نامه را بپذیرم ، و شما مرا دستگیر، محاکمه و اعدام کنید تا این انقلاب بماند و شما بمانید. ناطق نوری گفت: کجا می توانید پیدا کنید عالمی چنین کار برای خدا کند. هاشمی ...
ریا و دو چهره بودن صفاتی است که مرحوم هاشمی از آن متنفر بود
صفاتی را عرض می کنم همه نوعا هاشمی رفسنجانی را می شناسند و این ها مشاهدات و یقینیات است. رئیس دفتر بازرسی دفتر مقام معظم رهبری ادامه داد: روش و منش هاشمی این درس ها را می دهد. در همه دورانی که در همه جا، جامعه روحانیت، قم و تهران با ایشان بودم می توانم شهادت دهم که کار برای غیر از خدا انجام نمی داد. وقتی می خواستم روی این تکیه و یادداشت کنم یاد امام افتادم که آن نامه معروف را برای مرحوم ...
ناطق نوری: آیت الله هاشمی روی اصول انقلاب با هیچ کسی معامله نمی کرد
.... عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: وقتی قرار شد در این مجلس سخنران باشم فکر می کردم که چه آیه ای از آیات قرآن را ذکر کنم پس از مراجعه به قرآن متوجه شدم که چند آیه می توان به عنوان مصداق آیت الله هاشمی به کار ببریم. ناطق نوری در ادامه در تشریح این آیات گفت: سوره مائده آیه 54 را می توان یکی از مصداق های رفتار آیت الله هاشمی رحمت الله دانست؛ آیه دیگر در سوره مریم و آیه 96 ...
مراسم شب هفت آیت الله هاشمی در مرقد امام+ تکمیل می شود
گفت برای ادامه جنگ سلاح می خواهیم. آیا شما می توانید مهیا کنید؟ هاشمی گفت وقتی شرایط را بیان می کردم، امام فرمود ما به مردم گفتیم می جنگیم تا پیروزی و من(هاشمی) گفتم شرایط اقتضا می کند آتش بس را بپذیریم بگذارید من به عنوان فرمانده جنگ قطع نامه را بپذیرم ، و شما مرا دستگیر، محاکمه و اعدام کنید تا این انقلاب بماند و شما بمانید. ناطق نوری گفت: کجا می توانید پیدا کنید عالمی چنین کار برای خدا کند. هاشمی ...
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من...
ویژه من. شبی نبوده که خوابش را نبینم. یعقوب هر شب به خوابم می آید. ما با او لحظه ها را زندگی کرده ایم. مظلومیت های او را دیده ام. یعقوب 30 سال کار کرد ولی پنج سال بیشتر بیمه نداشت. یادم هست یک بار سر کار آنقدر حالش بد شد که اورژانس آمد و او ردش کرد. عصبانی شدم و سرش داد زدم که چرا نرفتی؟ گفت ترسیدم اگر بروم شغلم را از دست بدهم. *حالا که یعقوب خان به رحمت خدا رفته، خبر دارید برای خانواده ...
تجربه همکاری با حسین علیزاده و کیهان کلهر، متفاوت و شیرین بود
مصر داشتم و با موسیقی این سرزمین آشنا شدم. برای اولین بار متوجه شدم که مشرق زمین چه موسیقی عجیب و غریب و مرموزی دارد. بیشتر موسیقی این منطقه را گوش کردم و بیشتر متوجه ی زیبایی های آن شدم. بعد از آنکه به هلند بازگشتم، تحقیقِ بیشتری درباره این موسیقی کردم؛ فکر می کردم وارد یک سرزمینِ افسانه ای شده ام؛ شاید شانس آوردم که در آن زمان، یک همسایه ی سوری داشتم که می توانست به من در شناختِ بیشترِ این ...
آتیلا پسیانی: تماشاگر حرفه ای تئاتر کم شده است
خنده دار است. الان بافت تماشاگر تئاتر تغییر کرده و ما از نظر کمّی خوشحالیم چون خیلی خیلی بیشتر از سابق تماشاگر داریم. اما عده ای بودند که تماشاگر حرفه ای تئاتر بودند که الان کمتر شده اند. بدون اینکه متوجه شویم، آرام آرام برخلاف همه جا که تئاتر باید روی ذائقه تماشاگر تأثیر بگذارد، تماشاگر روی ذائقه تئاتر تأثیر گذاشت و آن چنان این آرام آرام اتفاق افتاد که من بعضی وقت ها بسیاری از جملات که از ...
همسایگانی که در بُهت رفتن آیت الله هاشمی هستند
، سنش آنقدر نیست که بتوان امید داشت زیروبم سیاست را خوب متوجه باشد، اما به رسم همسایگی از او درباره آیت الله هاشمی می پرسم از لحظه ای که خبر فوت را شنید، دختر خانم بغضی می کند و با صدایی لرزان می گوید من و خانواده ام واقعا شوکه شدیم و باور نمی کردیم آقای هاشمی واقعا رفت و همه ما را تنها گذاشت. من چون کم سن و سالم خیلی آقای هاشمی را نمی شناسم ولی پدر و مادرم می گویند او یار امام و آقا بود. این طور ...
شهیدی که بعد شهادت از پایان نامه اش دفاع کرد
که در دانشگاه قبول شدم. مصطفی زنگ زد و پرسید: کلاست تمام شده؟کاری نداری؟ گفتم: نه گفت: بیا برویم جایی. مرا برد چهارراه استانبول و برایم یک کفش و لباس خیلی شیک خرید. گفتم: چرا این کار را می کنی. گفت: تو تازه قبول شدی باید تیپ و لباس پوشیدنت هم دانشجویی شود . جلسه تمام می شود. اساتید می خواهند نتیجه را اعلام کنند و در آخر به قول سجاد با سخت گیری خیلی زیاد به طرح مصطفی نمره 18/5 تعلق می ...
معاون وزیرکار: می توان با دادن امتیازاتی به بازنشستگان، در انتخابات آرا را جابه جا کرد/ پول هدفمندی ...
روند پرداخت وام به شعب چند بانک سر زده است. وارد یکی از شعبه های بانک شدم و به بخش تسهیلات مراجعه کردم. متصدی باجه که مشغول بازی با موبایل خود بود، سرش را لحظه ای بالا گرفت و دوباره به بازی مشغول شد و گفت بفرمایید. زمانی که گفتم وام می خواهم بدون این که سرش را بالا بیاورد، گفت: فعلاً تسهیلات نداریم. ببخشید. به بانک دیگری مراجعه کردم که متصدی امور تسهیلات آن بانک هم گفت که فعلاً تسهیلات ...
هما روستا، کم نیاورد تا آخرین لحظه!
.... به دنیا آمدنم اینجا بود و بعد خانه مان را عوض کردیم. پدرم پشت دخل می نشست، حمید لبخنده کارهای حسابداری اش را می کرد، و از دیگر اعضای گروه پدر، یکی ظرف می شست، یک سرآشپز بود و مادرم به همه اینها یک جوری کمک می کرد. شب ها هم هرچه غذا اضافه می آمد می بردند بالا در خانه و می خوردند. آن رستوران پاتوق هنرمندان بود و خیلی ها که بیکار بودند و پول نداشتند که غذا بخورند می آمدند آنجا غذا می خوردند و می ...
وارونگی علیه آلودگی
رفته و این کار را هم به شکلی باورپذیر و تاثیرگذار انجام داده است. با او درباره این اثر به گفت وگو نشسته ایم که در ادامه می خوانید: فیلمسازانی که گام اول در سینمای حرفه ای را محکم برمی دارند و می درخشند، در قدم های بعدی کار دشوارتری نسبت به دیگر همکاران خود دارند. بعد از تنها دو بار زندگی می کنیم اوضاع چطور بود؟ خودتان متوجه توقعات و انتظارات بالایی شدید که بویژه در طرفداران متعصب آن اثر به ...
حفظ حجاب در هنگام رانندگی برایم لذت دارد/زنان با احتیاط تر رانندگی می کنند+عکس
و سفارش بچه های دانشجوی خود را به ایشان بدهند. نادری اظهار داشت: پدر خانم زرینی نمونه ای از یک انسان بااخلاق و مردم دار بود و اخلاق دخترشان به ایشان رفته و همه مسافران وقتی متوجه می شوند که وی دختر مرحوم فرهاد است برای شادی روح پدرش فاتحه می فرستند. /
طنز؛ گفت وگو با میمون پرخاشگر
آیدین سیارسریع در روزنامه شهروند نوشت: 26 دی ماه 1395 را در حالی شروع می کنیم که همه با هم دعوا دارند. بعد از دعوای اخیر بر سر تعداد جمعیت حاضر در تشییع مرحوم هاشمی، امروز شاهد دعوا بر سر ایرباس هستیم. ما هم همین طور به تماشای جهان نشسته ایم و داریم نگاه می کنیم تا ببینیم آخرش چه می شود. اولش می خواستم راجع به این موضوع ایرباس بنویسم ولی بعد به خودم گفتم ولش کن! ما که نباید درگیر بازی ...
بازیگر و فیلمساز جوان از بی مهری به هنرمندان جوان می گویند
ممکن است مخاطب متوجه آن نشود. مثلا اینکه فندک ها و سیگارهای تمام بازیگران مرد یک شکل و تعداد پک هایی که به سیگار می زنند برابر است. من توقع ندارم که مخاطب متوجه همه این چیزها بشود اما مطمئنم در ناخودآگاه او تاثیر می گذارد. طبیعی است که بازیگرها باید به تناوب متوجه اتفاقات می شدند، چون آنها جزیی از یک جهان بودند که نباید حواس شان بیش از اندازه پرت شود. ندیدم کسی با دقت فیلم را دیده باشد و متوجه نشانه ...
به آیت الله گفتند قلب جوان 20 ساله را دارد
را معاینه کرد و گفت شما قلب یک جوان 20ساله را دارید". من دست هایم را بالا بردم و گفتم خدا را شکر. ایشان گفتند "من هیچ چیزیم نیست". اینکه گفته شده تیم پزشکی همراه ایشان نبوده است، آیا اصلا نیاز بوده که تیم پزشکی داشته باشند؟ ایشان مشکلی نداشتند که نیاز باشد تیم پزشکی دائم همراشان باشد. من از فرزندانشان شنیدم که کافی بود ایشان دندانشان درد بگیرد یا فشارشان بالا برود، سریعا کنترل ...
10 اشتباه در تربیت کودکان
دادن کنترل خود، به آرامی کار اشتباه اش را گوش زد کنید، عامل محرک را از او بگیرد (یا دورش کنید). اگر همواره سرش داد بکشید و پرخاش کنید، پس از مدتی دیگر اهمیتی به آن نمی دهد. آرام و منطقی بودن بهترین روش در نطفه خفه کردن رفتار منفی است. 4. رفتار بدون قید و شرط می خواهید کودکانتان تا حد ممکن از زندگی شان لذت ببرند، اما به عنوان یک پدر یا مادر، این کار شما است که به آنان یاد دهید در ...
سخنان طالقانی بر مزار مصدق نماد آزادگی او بود
صفوی نگاه می کرد که او به این سؤال چطور جواب می دهد. نواب گفت: مرا می گیرند، می میرم، اما مرگ من اسطوره آمنّا برب الغلام را زنده خواهد کرد. و بعد شروع کرد به تعریف داستان قرآنی آمنّا برب الغلام. به هرحال آن شب گذشت و هنگام اذان صبح، مرحوم نواب صفوی از خواب بلند شد و به پشت بام منزل رفت و شروع کرد به اذان گفتن. آقای طالقانی سریع مرا از خواب بیدار کرد و گفت: آقا مهدی! بلند شو. بیدار شدم و ...
دانشجوی سال آخر فیزیک هسته ای که برای انقلاب پا به عرصه فیلمسازی گذاشت/ شهید آیت سیفی از تل فیلم تا ...
.... به او گفتم” چیه اینجا ایستادید؟ ” آوینی با همان لبحند همیشگی اش گفت” داریم کمربندهامون می بندیم. زیر اون آتش دیگه نمیشه ایستاد و دنبال نوار و باطری گشت همه چیز اینجا دم دست میذاریم و هرکسی هم معلومه کارش چیه. ” پرسیدم “برنامه تون چیه کدوم سمت می رید به نظرت ما کجا بریم؟ ” آوینی که ظاهرا به منطقه از ما بیشتر توجیه بود گفت” ما میخوایم بریم پیش بچه های لشگر محمد رسول الله سمت کانال ماهی. شما ...
پرونده ویژه درباره درگذشت مرحوم "آیت الله هاشمی"
بزرگ در پی آن نیستند تا با هر روشی به قدرت دست یابند. آنان اگر بزرگ و دموکرات باشند، به آرای مردم احترام می گذارند. تنها دیکتاتورها در پی آنند تا به روشهای غیرقانونی و تقلب قدرت را در دست نگاه دارند. شاید حاج آقا با دوپینگ تقلب جناح راست بالا بیاید، اما چه سود از بالا آمدنی که با پایمال کردن حق شهروندان به دست آید. مگر نمی شنود همه شهروندان می گویند ما به حاج آقا رأی نداده ایم اما می خواهند به هر ...
علت انتخاب حرم امام خمینی(ره) برای دفن آیت الله هاشمی چه بود؟
...؛ ولی از وقتی به ایشان نزدیک تر شدم، عظمت شخصیت ایشان، گشاده دلی شان و رحمت و عطوفت ایشان را بیشتر حس کردم. ایشان مطرح می کردند که از خون و خون ریزی و کشتن بدشان می آید. حتی آن زمان انقلاب که بحث اعدام ها مطرح بود، ایشان نگاه متفاوتی به اعدام ها داشتند. من به آقای هاشمی گفتم این صفت شما خیلی قشنگ است. برخلاف آنچه گفته شده که ایشان راجع به آن مباحث نظر مثبت داشته، این طور نبوده است. من از این جهت ...
حمله شدید دست نشان به هوری وعیسی زاده
بهمنشیر،اخبار آبادان ،خبر آبادان ،آبادان
طنز؛ خط روی پیشانی
ایستاده باشیم. حالا صدای فریاد بچه ها از گروهان به گوش می رسید و چند لحظه بعد هم همه ریختند بیرون تا چراغ های گروهان عمار هم روشن شود. جریمه سه روز اضافه ترک پست را به جان خریدم و به سمت آسایشگاه دویدم. هنوز نفس نفس می زدم وقتی سر شکسته فرزین را دیدم که بیرون، روی زمین درازش کرده بودند و دور سرش پر از خون بود. آرمان به سر و صورتش می زد و باقی بچه ها ...
فریادهای بی صدا/ معلول درگیر واژه علت !
... تعارف کرد که داخل منزل صحبت کند، تشکر کردم و گفتم که مزاحم نمی شوم... گفت که مشکلی نیست از نزدیک وضعیت خانواده ام را ببینید بهتر است! قبول کردم، وقتی داخل خانه شدم یک خانم سالمند که معلوم بود مادر خانواده است با لباس مشکی در گوشه پذیرایی نشسته بود، سلام کردم، با لبخند سرش را به علامت سلام تکان داد، در گوشه دیگر اتاق یک مرد حدوداً 40 ساله بر روی صندلی نشسته بود و یک دختر نحیف و ضعیف ...
عمو هادی، کارتن خوابی که به زندگی برگشت
... گفتند شاید سربازی بروم، بهترشوم، رفتم، اما بدتر شدم. خلاف را در سربازی هم ادامه دادم، از روی اتوبوس افتادن باعث شد دست چپم بشکند وچون چپ دست بودم سختی بسیاری کشیدم، آن موقع هم مصرف کننده بودم. سربازی که تمام شد، زمزمه های ازدواج را می شنیدم، همه می دانستند چکاره ام، تریاک و کفتر و...، اما دختر همسایه را که از قضا برادرش هم دوستم بود، به عقدم در آوردند. همسرم، در حقم ...