سایر منابع:
سایر خبرها
مادر این خانواده، فرمانده داوطلب آتش نشانی است
آموزان همکلاس هلیا، می شناسند و حتی دربعضی از مسابقات از او خواستند که سرپرست تیم ورزشی آنها شود: من هلیا را هیچ گاه تنها نمی گذارم و دراین سال ها اجازه ندادم که جای خالی پدر و مادرش را حس کند. الان هم با درس و ورزش اش سرگرم است. درتمام مسابقات و اردوها همراه او بودم و همه مربیانش من را می شناسند، بعضی وقت ها خسته شدم اما ناامید نشدم. حالا 13 سال از آن روز و حادثه مبهم می گذرد؛ جسم سعید زیر ...
آیت الله یزدی: هاشمی مجتهد نبود
غلامی بود و همراهی می کردند. آنجا را از آنها گرفتیم. سلاح های زیادی را از آنها گرفتیم. در عین حال برخی را در فاصله هایی جابه جا کرده بودند. بعد دیگر من علیه شان بودم تا جایی که یک نفرشان که اسم نمی توانم ببرم که با مرحوم اشراقی نزدیک بود دفتر امام آمده بود. به چشم خودم دیدم که دفتر امام رفت. من رفتم و به امام گفتم این فرد جزو مجاهدین است. امام بلافاصله آقای صانعی را صدا کرد و گفتند فلانی ...
ماجرای خوابیدن در کنار جسد یک عراقی+عکس
. نگار خوابش عمیق بود چون تکان نخورد. اسلحه ام را بغل کردم. نمی دانم کی به خواب رفتم. یکدفعه با صدای فرمانده بیدار شدم که می گفت: بچه های گردان علی اصغر آماده باشید، داریم برمی گردیم عقب. نمی دانم چند ساعت خوابیده بودم، اما سرحال شده بودم و دیگر از سرما نمی لرزیدم. بغل دستی ام هنوز خواب بود. پتو را کنار زدم و دم گوش او گفتم: برادر بلند شو! بچه های گردان دارن برمیگردن عقب. ...
از نواختن دف و تنبک تا عشق به دوربین
حرف ها در مورد من صادق باشد. همان طور که گفتم من فقط می خواهم در هر جا که چشمم را پشت ویزور دوربین قرار می دهم، بهترین عکسم را بگیرم و برای این کار، از همه دانش، تجربه و توانی ام کمک می گیرم. * بهترین عکس یا عکس هایی که گرفتی، کدام است؟پیدا کردن بهترین عکس از بین صدها برنامه عکاسی در آتلیه و سالن کنسرت سخت است. عکس های کنسرت ها از زمان آغاز کارم در سال 78 تا به امروز، همه شان برایم تبدیل به ...
بازخوانی پرونده شهدای غدیر کرمان / بخش هایی از پیکر شهدا در ارتفاعات باقی ماند
توسط نیروهای کوهنورد صورت می گرفت، اما تخلیه در قله فقط از طریق هلی کوپتر امکانپذیر بود. * شما چه زمانی به محل دقیق حادثه رسیدید و چه مشاهداتی داشتید؟ در روز پنجم موفق شدم به قله بروم با اینکه در دوران هشت سال دفاع مقدس صحنه های بسیاری را از شهدا مشاهده کرده بودم و بدن همرزمانم را دیده بودم، اما زمانی که به قله رسیدم، مشاهده کردم که در فضایی به مساحت 50 در 50 مترمربع زمین پر ...
ناگفته های آیت الله یزدی از هاشمی و احمدی نژاد
. گفت این پرچم. من بلند شدم و به دوستان گفتم که اسلحه های شان را می گیرید و همه شان را بیرون می کنید. آن زمان موقعیتی در قم داشتیم که ظرف 24 ساعت با آنها برخورد شدید کردیم که حاج غلامی بود و همراهی می کردند. آنجا را از آنها گرفتیم. سلاح های زیادی را از آنها گرفتیم. در عین حال برخی را در فاصله هایی جابه جا کرده بودند. بعد دیگر من علیه شان بودم تا جایی که یک نفرشان که اسم نمی توانم ببرم که ...
ممنون که خیابان های تهران را قشنگ می کنید
کردم و برای این کار به آموزشگاه نرفتم. علاقه من به موسیقی امری درونی و ذاتی بود، اما متاسفانه به خاطر شرایط خانوادگی نمی توانستم ساز بزنم تا در 17 سالگی شاغل شدم و ساز خریدم. من چند جلسه به کلاس رفتم و نت خوانی و طریقه انگشت گذاری را یاد گرفتم. پس از آن، خودم تمرین کردم. رشته تحصیلی شما در دانشگاه چه بود؟ من به اصرار پدرم در رشته صنایع غذایی تحصیل کردم. چرا نوازندگی ...
قتل همسر، پایان ارتباط پنهانی زن جوان با خواستگار سابق
یک قبضه اسلحه شکاری ساچمه زنی شدند که مقتول بوسیله آن به قتل رسیده بود. علیرضا پس از انتقال به اداره دهم ویژه قتل و مواجه حضوری با المیراصراحتا به طرح پیشنهاد قتل مرتضی ، طراحی و ارتکاب جنایت اعتراف کرد. متهم در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: 16 سال پیش خواستگار المیرا بودم اما موفق به ازدواج با هم نشدیم ؛ حدودا چند ماه پیش بود که به صورت کاملا اتفاقی یکدیگر را ملاقات کردیم و از آنزمان به ...
این است حماسه لشکر فاطمیون
شما اصابت نکند اینطور شد. دوست داشت خودش را وقف حضرت زینب(س)، امام حسین(ع) و حضرت اباالفضل (ع) کند. می گفت بار آخر از خانم زینب(س) شهادت طلب کرده ام. 19 رمضان بود. بعد از نماز خواب دیدم هادی آمده، گفتم چرا اینقدر زود آمدی، این بار که قرار بود بیشتر بمانی؟!گفت دیگر آمدم...دو روز بعد خبر شهادتش را آوردند.هادی بی مادر بزرگ شده بود.من او را مثل بچه های خودم می دانستم و همیشه دلواپسش بودم. حالا ...
آفرین پسرم؛ روسفیدم کردی...!
اینکه تنها کسی بوده که خبر داشته سید احمد راهی سوریه است، اما هنوز در بهت رفتنش است. به قول خودش اصلا نمی داند چه شد و چه جوری رفت. مادر در حالی که رفتن ناباورانه سیداحمد را مرور می کند، می گوید: سال 92 بود که راهی شد و جزو اولین اعزامی ها؛ جزو 15-10 نفر اولی که از اصفهان رفتند سوریه! آن موقع ها، مدافع حرم شدن مثل الان این قدر علنی نبود که همه خبردار شوند. برای همین وقتی فهمیدیم رفته سوریه، نمی ...
مقتول بدلیل تجاوز مهدورالدم شناخته شد
آذر سال 90 بود که پس از ناپدید شدن رئیس یک شرکت خصوصی در شمال تهران، کارآگاهان پلیس جنایی با ردیابی تلفن همراه مرد گمشده به محل زندگی زن و شوهری در جنوب شهر رسیدند. به گزارش ایران، این مرد پس از دستگیری اعتراف کرد که رئیس شرکت را به قتل رسانده است. بعد هم گفت جسد را در صندوق عقب خودروی مقتول گذاشته و ماشین را در یکی از پارکینگ های عمومی شهر رها کرده است. بلافاصله گروه تجسس و ...
ماجرای زنی که زیر تیغ جراحی بیدار شد!
کردم و از هوش رفتم. وقتی بیدار شدم هنوز صدای دستگاه های اتاق عمل را می شنیدم. صدای کارکنان اتاق عمل و بوق های مانیتورها را هم می شنیدم. فکر می کردم که عمل به خوبی تمام شده است. اما چند ثانیه بعد متوجه اشتباهم شدم. آن ها حرکت می کردند و داشتند بر روی عمل تمرکز می کردند. ناگهان جراح گفت: تیغ جراحی لطفا. کاملا خشکم زده بود. به خودم گفتم: چی شد؟ چه چیزی شنیدم؟ ...
سندرم خودشیفتگی که عده ای را به پلاسکو کشاند
برنامه های تلویزیونی که چندان برنامه مطرحی نبود، دعوت شدم؛ نخستین بار بود که به برنامه تلویزیون می رفتم برایم جالب بود پس از برنامه فوج تبریکات برایم آمد، دوستان و آشنایان گفتند خوشحال شدیم شما را در تلویزیون دیدیم ، این نشان می دهد که متاسفانه دیده شدن به عنوان یک ارزش اجتماعی درآمده است و همه مردم می خواهند دیده شوند. روایتی از حضرت امیرالمؤمنین(ع) است که می فرمایند مردم به امرای خود ...
شب، اسمال وعده
به 27 هزار تومان. چشم هایش برق می زند، انگار همین یکی، دو روز پیش بوده که سر قیمت خرید مغازه چک و چانه زده است، اما فوری خط حرفش را می گیرد و می گوید: مغازه را که راه انداختم، شب ها تا صبح کار می کردم و روزها می آمدم سر پاساژ تا همه مرا ببینند. هی از من می پرسیدند اینجا چه می کنی؟ می گفتم مغازه زده ام. تا کم کم همه فهمیدند مغازه ام را آورده ام اینجا. یواش یواش تا سال 48-49 دیگر معروف شده بودم. مش ...
مد عجیب این روزهای دختران دبیرستانی!
به گزارش گفتمان ، کاری که از دوستش سارا آموخته و او نیز از صفحات اینستاگرام. دخترای زیادی بعد از شکست عشقی یا هر مشکل دیگه ای روی بدنشون خط می اندازن و عکس شو می ذارن تو اینستاگرام. د. ج بعد از پخش عکس خودکشی اش کلی فالوئرهای پیجش زیاد شد. اما فریبا تنها برای مشهورشدن بازی با خون را شروع کرده است. دنبال افاده بودم و می خواستم همه بگویند عجب دختر با دل و جرأتی. بعد از رد انداختن کلی تو ...
حمله به ایران "حرف مفت" است
مشروح و گلچین گپ و گفت دوساعته خبرنگاران نسیم آنلاین با پیروز مجتهدزاده استاد ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی است: *ترامپ نظم فکری ندارد و با هیچکدام از الگوهای ریاست جمهوری قبلی در آمریکا سازگار نیست/ حضور در تلویزیون عامل مهمی در پیروزی ترامپ بود امروز پدیده ای به نام ترامپ در آمریکا برسرکار آمده که با وجود همه تحلیل هایی که در مورد وی مطرح می شود به نظر می رسد هنوز کسی او و دلیل رفتارش را ...
حنیف عمران زاده در گفت و گو با فردا ؛ دربی 84 استادیوم بودم/ پرسپولیس که گل زد گفتم استقلال برنده ...
بریده بود و در آن وسط هم سروش که فوق العاده باهوش است آن را قطع کرد. اگر یک کم اینطرف و آنطرف بود یا مهدی (رحمتی) ضربه را دفع می کرد و یا اینکه از آنطرف به تیر می خورد و بیرون می رفت. ولی خب بعد از گل دست هایم را به هم مالیدم و به همه دور و بری هایم گفتم پرسپولیس با این گل که زد حتما می بازد. فردا: چرا این حرف را زدی؟ - به هر حال سال ها در این فوتبال بوده ام و می دانم اوضاع ...
مرگ کودک زیر شکنجه های مادر شیشه ای
. همه جا را به هم می ریختم. وسایل خانه را می فروختم تا خرج موادم کنم. گاهی آنقدر خماری به من فشار می آورد که حال و هوای خود را نمی فهمیدم. هر بار که دخترکم به گریه می افتاد و بی قرار بود، به جانش می افتادم. کتکش می زدم. با سیخ و سیگار داغ به جانش می افتادم و بدنش را داغ می کردم. گریه می کرد و با همان صدای کودکانه اش گریه می کرد و التماس مامان نکن مامان نکن هایش هنوز در گوشم هست. آن روز هنوز در یادم ...
طنز پرداز کهگیلویه و بویراحمدی که همه را می خنداند/ ماجرای دکتر هندی و گرگعلی در تهران
را برای اینکه بازیگری را ادامه بدهم از دست دادم و خیلی هم زحمت کشیدم تا الان هنرمند معروفی شدم. صبح زاگرس-آقای مصباح لطفا بفرمایید الان در چه سازمانی مشغول به فعالیت هستید؟- بعد از اینکه از برنامه صدای تهران رفتم در تیرماه سال 1383 با ارتباطی که با صداوسمای استان زدیم و مراحل اداری فعالیت رسمی خودم را در این سازمان به عنوان بازیگر و دستیار تهیه کننده شروع به کار کردم. صبح ...
جرم عجیب دوایت یورک: سفر یک روزه به ایران!
شدم که 2 مامور جلویم را گرفتند. با خودم گفتم مگر چه اتفاقی افتاده است؟ آنها به من گفتند که مشکل ویزا هست و این که پرچم قرمز جلوی نامم را در مهر و تمبر ویزای ایران در گذرنامه ام گرفته است. خب، من به ایران برای یک بازی دوستانه بزرگ میان بزرگان رفته بودم. حتی یک شب هم آنجا نماندم. هر دو مامور به من گفتند با اولین پرواز به اجبار به قطر بازگردانده می شوم. خیلی تلاش کردم توضیح دهم حتی یکبار هم در قطر ...
زندگی اسفبار دختر شهید و چهارفرزندش در مخروبه ای به نام خانه+تصاویر
خانه شدیم به صحنه ای عجیب برخوردم که تا دیشب در هیچ جای شهرم ندیده بودم. مگر میشود سقف خانه ای در شهر باشت، هنوز الوارهای چوبی باشد؟ این صحنه رو بیشتر در خانه های قدیمی روستایی دیده بودیم. خانه ای یک اتاقی، که همه چیز در همان یک اتاق خلاصه می شد. بعد از احوال پرسی مرد خانه شروع به صحبت کردن کرد: جوان و تازه ازواج کرده بودم، با آنکه شغلی نداشتم ولی با کار و کارگری می ...
صاحبان نظریه آشتی ملی را بهتر بشناسیم
قانون عمل کرده اند، شکایت کنیم و این همان زنده نگه داشتن فضای فعلی است. موسوی خوئینی ها: (27/3/88) به نظر من الان که همه دارند به صحنه های خیابان نگاه می کنند و همه دارند فکر می کنند که این جریان چطور از تهران به جاهای دیگر برود همه جا را در بربگیرد. ه) فصل الخطاب نبودن رهبر انقلاب و تضعیف جایگاه ولایت فقیه خاتمی: (8/4/88) بالاخره نظر مهندس موسوی ابطال ...
انسان ها و هوش مصنوعی همزیستی مستقل را تجربه خواهند کرد
اما در مقابل تعداد دیگری بر این باور هستند که آینده تا به این اندازه تیره و تاریک نخواهد بود و مشاغل جدیدی در جوامع بشری به وجود خواهد آمد. مشاغلی که انسان ها را از انجام یکسری کارهای روزمره و همچنین سطح پایین رهایی خواهد بخشید. با این وجود پروفسور مانوئلا ولوسو مدیر دپارتمان یادگیری ماشینی دانشگاه کارنگی ملون بر این باور است که در آینده انسان ها و سامانه های هوشمند در تعامل جدا نشدنی با یکدیگر قرار خواهند گرفت. این تعامل به گونه ای خواهد بود که آن ها به طور مستمر اطلاعات خود را با یکدیگر به اشتراک قرار داده و دربا ...
گزارش یک روز از زندگی دو بیمار مبتلا به ایدز
چهره بسیار جدی او موجب شد محتاط تر باشم وقتی نزدیک تر شدم تصوراتم تغییر کرد و خیلی راحت باب صحبت را باز و خودم را معرفی کرد. می گوید: حدود 6 ماهی است که متوجه بیماری خود شدم اوایل زیر بار این مشکل نمی رفتم اما بعد از مدتی با مشاوره ای که پزشکان بیمارستان ارائه دادند توانستم این بیماری را به عنوان یک واقعیت بپذیریم و با این وضعیت کنار بیایم و امروز اولین دوره داروهای HIV را دریافت می کنم. ...
رزمنده ای که در اسارت حسرت آخ گفتن را به دل عراقی ها گذاشت
دورهمی از روزهای مبارزه و ایستادگی در برابر رژیم پهلوی می گوید: سال 57 همراه 41 نفر دیگر برای مسابقات جام آریامهر، که بعد از انقلاب جام تختی نام گرفت، انتخاب شدم و به اردو رفتیم. یک شب همگی از اردو به منزل رفتیم و خیلی زود متوجه شدیم در شهر تظاهرات است. وقتی برگشتیم بچه ها گفتند درست نیست که حکومت مردم را در خیابان ها به رگبار بسته و ما می خواهیم کشتی بگیریم. فردای همان روز با بچه ها جلسه گذاشتم و ...
درسهایی از “حضرت فاطمه(س)” برای زنان
...! سه روز است که غذای کافی در منزل نداریم و مقدار اندکی هم که داشتیم به شما بخشیدم و خودم رنج گرسنگی را تحمل کردم. امام علی علیه السلام فرمود: چرا به من کار شبانه روزی برای تعالی و استحکام خانواده، تربیت و پرورش فرزندان شایسته، آموزش علم برای تشنگان دانش، ایراد خطابه و روشنگری مردم در صحنه اجتماع و در یک کلام حرکت با تمام وجود به سوی رشد و کمال از ویژگی های بارز آن بانوی بانوان عالم است اطلاع ...
کامیون هایی از فاو به سمت بهشت +عکس
شهدای ایران : یکی از رزمندگان گردان قمر بنی هاشم(ع) لشکر 10 خاطرات خود از اعزام به فاو در آخرین روز بهمن ماه سال 1364 را در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داد، که در ادامه می خوانید: وقتی نیروها می خواستند سوار کامیون شوند، من رفتم و جلوی کامیون، بغل دست راننده نشستم. همینطور که داشتم به بالا می رفتم شهید شاه حسینی به من گفت: سید بیا پیش ما، بیا عقب . گفتم: حوصله اش را ندارم پشت کامیون ...
رئیس باند پلیس های قلابی، دزدی بود که با وثیقه از زندان آزاد شده
پس از تودیع وثیقه سراغ سرقت بروم، در حالی که پیش از آن به زندان رفته و تنبیه شده بودم. 38 سال سن دارم و مکانیکی داشتم. همچنان همسرم به پای من نشسته است و با چهار بچه به نان شب خود نیازمندیم. من اگر بار قبلی به سرقت رفتم فقط به خاطر این بود که با دوستان ناباب آشنا شدم و حالا هیچ کدام از این سرقت ها را قبول ندارم. این موضوع در حالی از سوی سارق مطرح شد که هر کدام از شاکی ها به صورت جداگانه ...
روایتی از پلاسکو در گفت وگو با آتش نشانی که از مرگ نجات یافت+ عکس
به گزارش پایگاه 598 به نقل از آنا، مردی که صادقانه دلش می خواهد آن روز مثل همان 16 همکار فداکارش شهید می شد، دست کم به خاطر همه کابوس های خواب و بیداری این روزهایش که خلاصه شده در صبح سی دی ماه، به همکاری که جلوی چشمانش شهید شده، به صدای شهید امینی و آخرین جمله ای که از او شنیده، به ساختمانی که دیگر نیست اما آوارش در جان و روح و این مرد و خیلی های دیگر هنوز باقی مانده. با همه این حرف ...
چهلم غروب سرد، غم بار و بهت آور 19 دی
حال قضا و قدر این بود. محمدرضا باهنر: من در جلسه شورای مرکزی جامع اسلامی مهندسین بودم که آقای خجسته پور توییت فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی را به من نشان داد و بلافاصله خبر رسمی هم اعلام شد. من به شدت متاثر شدم و چند دقیقه در آن جلسه ذکر خیر آقای هاشمی را گفتم و بعد هم چون نتوانستم جلسه را ادامه دهم، جلسه تعطیل شد و بعد من به صدا و سیما رفتم. محمدرضا خاتمی: اول که خبر کسالت آقای ...