سایر منابع:
سایر خبرها
سوپر استار سینمای ایران چگونه از فوتبال زده شد؟
. همان لحظه من را از زمین بیرون آورد و گفت که تو روی پله ها بنشین . من هم ناراحت شدم و برای همیشه از فوتبال رفتم. به هر حال من 20 ساله بودم و تازه فیلم بازی کرده بودم. کارم هم گرفته بود و وقتی برای فوتبال نداشتم. این خاطره چنان مرا آزرد که برای همیشه از فوتبال رفتم. جالب اینکه سینما من را از فوتبال قاپید. – از عید و تعطیلات نوروزیِ روزگار حضورتان در سینما برایمان بگویید... در آن سالها به ...
مجموعه اشعار آئینی ویژه ولادت حضرت زهرا (س)
هوای حمله به خیبر گرفته بود آن روز واژه های شجاع تو در نبرد جان از جوان و دل ز دلاور گرفته بود زینب که خطبه های سراسر حماسه خواند این درس را، ز مکتب مادر گرفته بود ای مادر شلمچه! امید شهادتم در پشت روضه های تو سنگر گرفته بود دلخسته ام، طراوت کارونم آرزوست لیلای جان! جزیره مجنونم آرزوست برداشت دست حق ...
ماجراهای ما و کتاب (24) یک سفرنامه جذاب/ چگونه یک دانشجو با کمترین هزینه به جهانگردی می رود
احساس درست بوده. چون توی قفسه ها پر بود از آبلیموی مهرام و سس یک و یک و کنسرو تن ماهی شیلانه و این جور چیزها. وارد فروشگاه شدم. صدای رضا صادقی همه جا پیچیده بود. یک خانم حدودا شصت ساله ایرانی، کوتاه قد و چاق داشت با فروشنده جروبحث می کرد. این عین دیالوگ های شان است: زن: یعنی چی؟ ... واسه چی آلو بخارا نداری؟ فروشنده: این بار آخری که برامون از ایران اومده، آلو توش نبود. زن: وا... من ...
جک استرا: درک سیاسی ترامپ محدود است/ به صورت غیررسمی به ایران مشورت می دهم
امیدوارم که با گذشت زمان مجمع ایرانی - بریتانیایی نیز دایر شود هرچند می دانم که این کار زمان می برد. آیا در جریان مذاکرات هسته ای مورد مشورت قرارگرفتید؟ جک استرا: به صورت رسمی مورد مشورت قرار نگرفتم اما در جریان امور بودم. آیا خاطره ای از دوران مذاکرات هسته ای دارید که بخواهید تعریف کنید؟ جک استرا: در سال های 2001 تا 2003 من 5 بار به ایران سفر کردم و ...
از وقتی گفتم به منصوریان سیلی می زنم استقلال نتیجه گرفت/ 2 سال دیگر قرارداد علیرضا را تمدید کنند
کرد و خودش هم خوب در استقلال کار می کند . پس دیگر نیازی به سیلی خوردن از طرف شما ندارد؟ (خنده) دقیقا بعد آن روز علیرضا با استقلال نتیجه گرفت . باید بابت این کار به من پاداش بدهد اما از شوخی گذشته پیگیر کارش هستم و می دانم که خیلی وقت برای کار در استقلال می گذارد و تمام روز وقتش را به مسایل فنی اختصاص می دهد . اما استقلال هنوز با کیفیت بازی نمی کند . ...
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
به گزارش ایمنا، تنها دلی که از عشق زنده است می تواند شرح عشقی ازلی را اینگونه به نظم کشد: وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید/ وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید...و مرگ حریف این دل ها نخواهد شد. جاوادانگی انسانی که دی ماه 48 سال پیش در اصفهان چشم به جهان گشود و در پایان فصلی سرد در جادۀ هشتگرد تصادف کرد و چشم از جهان فرو بست در ذهن و روح و گوش و هوش همۀ همزبانانش به همین عشق آفرینی است، به ...
از عاشقانه های یک همسر شهید مدافع حرم تا نازپروده بابایی که یک باره بزرگ شد+فیلم
همسایه ها چیزی نگوئیم ما را مسخره می کنند. تا زمانی که خبر شهادتش را نشنیده بودم تصور می کردم آموزشی هستند. یک روز در محل کار بودم که احساس کردم تمام تنم به یک باره یخ زد نمی دانم چه حسی بود اما نگران شدم. با ایشان در تماس بودم وقتی چند بار تماس گرفتم و مرتب به ما می گفتند که رفته ماموریت نگران شدم از برادر شوهرم خواستم که تماس بگیرد و جویا شود. خبر شهادتش در شبکه های مجازی منتشر شده بود ...
نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات تله است
، خیلی ها را با این پرسش مواجه کرده که این بار بازی جدید شمس و مولانای دولت مهروزان چیست که این گونه چون پروانه ای به دور حمیدرضا بقایی کاندیدای ریاست جمهوری 96 می گردند؟! خلف وعده عمل کردن احمدی نژاد اگرچه چیز تازه ای نیست اما این که به مجیزگویی بقایی بپردازد، نوبر است! البته نه به نوبری نامه ای که اسفندیار رحیم مشایی چند روز پیش نوشت! از طرفی احمدی نژاد و رحیم مشایی این روزها مرتب از ...
همه فیلم هایی که نوروز پخش می شوند
زن جوان بارداری کمک می کند تا به بیمارستان برسد. غافل از اینکه در بیمارستان اتفاقاتِ زیادی در انتظارِ اوست. پزشک و کارکنان بیمارستان پیش داوری هایی گوناگون درباره راننده و ارتباطش با زن دارند، اما در مقابل پرسش های خود فقط با سکوت راننده روبرو می شوند. *** فیلم سینمایی مردی که بی نهایت را می شناخت به کارگردانی متیو براون تولید سال 2015 انگلستان، روز 8 فروردین روی آنتن می رود. ...
عشق به روایت مادران انتظار +تصاویر
؟ بله مادر شهید بهروز صبوری بود که اصلا رابطه من و این مادر شهید از رابطه کاری فراتر رفت. یک سال بعد از این که از ایشان عکاسی کرده بودم خواب دیدم در فضای همان اتاقی هستم که با هم مصاحبه کردیم. اتاقی که می گفت پسرش را در آن بزرگ کرده. گوشه ای از این اتاق را ایشان را به شکل زیارتگاه درست کرده بود، هر وقت بی تاب می شد همین جا گریه می کرد. همان بار اولی که من ایشان را دیدم به من گفت: من منتظرم ...
کشف سرنخ قتل شوهر در تلفن همراه زن/2بار قصاص، مجازات سارق آدمکش/ قتل به خاطر عشق دوران جوانی
در بسته حوادث آخرین پنجشنبه سال تیتر شهر اخباری درباره کشف سرنخ قتل شوهر در تلفن همراه زن،2بار قصاص، مجازات سارق آدمکش، قتل به خاطر عشق دوران جوانی، می خوانید... کشف سرنخ قتل شوهر در تلفن همراه زن زن جوان که با همدستی خواستگار قدیمی، نقشه قتل شوهرش را طراحی و اجرا کرده بودند صبح دیروز از زندان به شعبه هشتم دادگاه کیفری انتقال یافتند تا محاکمه شوند. این درحالی بود که هر دو متهم در دفاع ...
با کار تلگرامی خرج سرطانم را در می آورم
کودکی هم این کار را بلد بودم و پدرم هم خودشان قالیباف بودند و خودم هم علاقه داشتم. مدتی در کار تابلو فرش رفتم و در بازار تهران شروع به کارکردم. اینجا هم در انبار کار می کردم و خیلی شرایط خوبی نبود و همین محیط کار خودش باعث شد مشکل بزرگی برای من اتفاق بیفتد. کم کم مشتری ها کم شدند و دیگر مرا بیمه نکردند و این کار را هم کنار گذاشتم. وقتی تومور مرا متوقف کرد بعد از تمام این مشکلات ...
با طلای المپیک، تمام خستگی ها از تنم رفت
هایی که در این مدت تحمل کرده بودم، از جلوی چشمم رد شدند، اما خیلی لذت بخش است، نتیجه زحمات را بگیری. قهرمان طلایی المپیک شدن چه احساسی دارد؟ خیلی عالی است؛ فقط می توانم بگویم خدایا شکرت که بالاخره تلاش هایم نتیجه داد. من از بچگی در ورزش حضور داشتم، اما در المپیک ریو توانستم نتیجه سال ها زحمت را بگیرم که قاعدتا خیلی شیرین و لذت بخش است. چقدر به موفقیت در ریو اطمینان ...
میرسلیم : روحانی را سرکار گذاشتند
. چهار سال مشاور تحقیقاتی ایشان بودم. رییس یکی از کمیسیون های مهم شورای عالی پژوهش های علمی کشور بودم و از تمام مراکز پژوهشی کشور بازدید کرده بودم و گزارش هایم را هم تقدیم آقای هاشمی کرده بودم. وقتی آقای هاشمی می خواست بنده را برای وزارت فرهنگ معرفی کند، من گفتم که آقای هاشمی ما کارهای زیادی را داریم و تحقیقات انجام می دهیم که با کنار رفتن من از امور تحقیقات، این ها بلاتکلیف می ماند. اضافه کردم ...
چگونه با مشتری های ناراضی برخورد کنیم؟
او همدلی کنید و به او بگویید دلیل ناراحتی اش را درک کرده اید. همچنین باید این همدلی را با زبان بدن خود نیز به مشتری نشان دهید و با او ارتباط برقرار کنید، به عنوان مثال بگویید: من دلیل ناراحتی شما را متوجه می شوم و اگر خودم هم جای شما بودم همین احساس را داشتم، من بسیار متأسف هستم از اینکه این اتفاق پیش آمده است و ما نتوانستیم نمونه ها را به موقع به شما تحویل دهیم. قدم پنجم: یک راه حل ...
واکنش ها به درگذشت افشین یداللهی +تصاویر
دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که ما عاشق شدیم شیطان به نام ما سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر آغاز و ختم ماجرا ...
منصوریان: برای پرسپولیسی ها فیگور خنده می گیرم
...: ** انقلاب ما از بازی با سپاهان آغاز شد * نزدیک سال جدید هستیم، سال 95 برای شما چطور گذشت؟ - همه سال هایی که خدا به من عمر داد تا کنار خانواده ام، پسرم، پدر و مادر عزیزم، خانواده همسرم و کسانی که به من وابستگی دارند، سلامت باشم، خدا را شاکر هستم. هر اتفاقی بیفتد، تقدیر ما بوده و تابع آن هستیم. اگر اتفاق مثبت بیفتد، خدا را شاکرم و اگر باب میل ما نباشد، می دانم ...
اساسنامه سازمان لیگ مانع صعود صبا - تبانی ملوان و تراکتورسازی زیر سایه قانون
به انزلی می رفت و مقابل ملوان بازی می کرد، چه بسا این تیم را شکست می داد و ما در هفته پایانی همچنان از شانس صعود برخوردار بودیم اما متاسفم که این اتفاق رخ داد. وی ابراز کرد: به سرپرست تیم گفتم این موضوع را پیگیری کند اما گویا در روز قرعه کشی بازی های این فصل صورتجلسه کرده بودند که هر تیم یک بار می تواند برای بازی با رقیب خود در میدان حاضر نشود، کاری که ملوان بندر انزلی و تراکتورسازی در ...
برخی کارگزاران نظام در زمان هاشمی نوکیسه شدند/ آمارسازی در دولت به یک رویه تبدیل شده است
بعد از اینکه خود آقای هاشمی رفسنجانی از مجلس آمدند و رییس جمهور شدند، من مشاور تحقیقاتی ایشان بودم. چهار سال مشاور تحقیقاتی ایشان بودم. رییس یکی از کمیسیون های مهم شورای عالی پژوهش های علمی کشور بودم و از تمام مراکز پژوهشی کشور بازدید کرده بودم و گزارش هایم را هم تقدیم آقای هاشمی کرده بودم. وقتی آقای هاشمی می خواست بنده را برای وزارت فرهنگ معرفی کند، من گفتم که آقای هاشمی ما کارهای زیادی را ...
فساد کم سابقه در شهرداری اندیمشک
ایشان به لحاظ برخی تخلفات قانونی و بی توجهی ایشان به تذکرات مکرر مواردی را به بازرسی استانداری ارائه داده و خواهان پیگیری بودم اما اقدام خاصی صورت نگرفت و این مقام مسئول در شهرداری اندیمشک همان موارد را با شدت بیشتر تکرار کرد. چندی بعد با برخی همکاران مجددا پیگیر تخلفات شدیم ولی فریاد ما به هیچ جا نرسید تا جایی که در یکی از جلسات استیضاح این مقام مسئول در شهرداری اندیمشک در خرداد ماه سال ...
آنها اگر می خواندند با ذهن خودشان چیز مبتذلی می ساختند
سینمایی شماره 17، سهیلا چندی پیش با حضور عوامل فیلم نمایش داده شد. امیر پوریا که جلسات قبلی را نیز با پیگیری قصور و اشتباهات پزشکی در پرونده فوت عباس کیارستمی آغاز کرده بود در برنامه دیشب نیز متن منتشر شده از مینا اکبری در روزنامه شرق روز 17 اسفند با نام اینجا رسم است را خواند. [ لینک ] با دیدن این فیلم امیدی برای فرار از مثلث سوژه های تکراری سینمای چند سال اخیر یعنی دروغ ...
هزینه هایی که یک کارآفرین باید به خاطر قوانین نادرست و تصمیم های سلیقه ای بپردازد.
تولیدی انجام می دهیم و چیزی تولید می کنیم. البته این را بگویم که یک دوره نیز در صنعت نساجی فعالیت داشتم. البته پس از مدت کوتاهی به خاطر مشکلات تولیدی و رکود بازار و فشار اقتصادی کشور، تمام سرمایه مان از دست رفت. همان موقع می خواستیم از بانک برای ادامه فعالیت وام بگیریم. چیزی که بسیار دل مرا سوزاند این بود که مدیر آن بانک گفت شغل تان چیست؟ گفتیم تولیدکننده. به همین خاطر به ما وام ندادند. می گفت اگر ...
روایتی خواندنی از امام خامنه ای درباره حاج احمد آقای خمینی/ یک انقلابی بی بدیل
موازی با صفائیّه واقع شده بود. نام آن کوچه را نمی دانم؛ ولی بالای شهر قم محسوب می شد و جای خوبی بود. زمانی که ایشان تازه ازدواج کرده بودند، من در سفری از مشهد به قم آمده بودم و گفتم بروم فرزند امام را ببینم. به دیدار ایشان رفتم و از نزدیک با هم آشنا شدیم. این، اوایلِ آشنایی ماست. بعداً که ایشان به نجف رفتند و از نجف به قم برگشتند، یک بار ایشان را گرفتند و به زندان انداختند. وقتی از زندان ...
هیچ وقت تلسکوپ نداشته ام!
حوزه ی نجوم با او به گفت وگو می نشینیم. * * * نوجوانی کسی مثل شما حتماً پر از اتفاق های جالب و پرخاطره بوده. نجوم از کجای زندگی تان شروع شد؟ راستش من هیچ وقت عاشق نجوم نبودم! البته چون خیلی کتاب می خواندم، کتاب هایی درباره ی نجوم داشتم، اما فقط در همین حد. تا این که در اواخر دوره ی نوجوانی ام، یک روز خیلی اتفاقی وقتی که در صف نانوایی بربری ایستاده بودم و منتظر بودم ...
بهترین نوروز، نوروزی بود که عاشق شدم
ریتم شیعیان مسلمان در کارهای شما، کمی عجیب به نظر می رسد. این طور نیست؟ چرا باید عجیب باشد؟! من از دوران کودکی به موسیقی عشق می ورزیدم و به همین خاطر، در همان سن و سال در مدرسه ارکستری را تشکیل دادم و مشغول کار شدم. با آنکه ممکن است در آن دوره، خیلی ها از کار من خوششان نیامده باشد اما دست از تلاش و جدیت برنداشتم و با تمام قدرتی که عشق به این هنر در وجودم قرار داده بود، آن را ادامه دادم ...
آرزویم تجلی هنر زنان در سال 96 است
به عنوان اولین سئوال بهتر است از شما بپرسیم کار شما با پروژه نام تمام مادران از چه تاریخی شروع شد و این پروژه چطور پیش رفت؟ نام تمام مادران، از اوایل بهمن کلید خورد و در همان زمان من دعوت به این کار شدم و از آن جایی که من در آن زمان مشغول اجرای نمایش نامه های عاشقانه از خاور میانه در سالن پالیز به کارگردانی آقای کیومرث مرادی بودم، نمی توانستم سر تمرین ها حاضر بشوم و از آقای رحمانیان اجازه ...
خداحافظ شاعرِ عاشق
همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که ما عاشق شدیم شیطان به نام ما سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود دیگر فقط تصویر من در ...
خاطرات ناگفتۀ سیدمحمود دعایی از فرزندان امام
به گزارش سلام خبر، روزنامه اعتماد نوشته است: چشمم به جعبه دستمال کاغذی روی میز است و دست و پا گم کرده از اشکی که روی صورتش نشسته، جعبه را می گیرم سمتش. اما از گوشه عبایش یک دستمال سفید نخی بیرون می آورد و صورتش را پاک می کند. 40 سال از روزی که صدایش کردند و خبر دادند که رفیقش تمام کرده، گذشته. اما خاطره آن روز، همچنان بعد از 40 سال آنچنان روشن و شفاف است که این طور به وقت روایت از او، بغض می کند ...
سال تحویل
دیگر اینقدر. هرجور حساب می کردیم، شکل و شمایل و هیکل آن مرد به یک نوزاد 6ماهه نمی آمد. نامش رستم بود. همان نورسیده ای که برای به دنیا آمدنش حقی کلیه ش را از دست داده بود. سراغ مادرش را گرفتیم. خجالت می کشید بگوید، اما بالاخره از زیر زبانش بیرون کشیدیم، آنچه را اتفاق افتاده بود. زن بیچاره دیده بود دخل و خرج مغازه جور درنمی آید، شب عیدی رفته بود درخانه های مردم کار کند. رستم اینها را که می گفت، اشک ...