سایر منابع:
سایر خبرها
میلاد امام باقر(ع) در شعر آئینی/ آسمان موهبتی باز فرستاد زمین
... آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستی ات، و خصم تو را در تخاصمم شاعر دیگری که در این مناسبت شعر دارد، خلیل کاظمی است که از زبان امام اباجعفر محمد بن علی (ع) چنین سروده است: اختر پنجم ز برج آسمان چارمینم من امام ابن امام ابن امام متقینم روح عشق و جان دین و زاده حبل المتینم وارث جانانه و همنام ختم المرسلینم باقر العلم نبیّ ام نور ...
بسته شعری ویژه ولادت امام محمد باقر(ع)
ی سحر بدهید کار دل گیر یک نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهید از شلوغی شهر بیزارم کوچه ها فرصت گذر بدهید دوست دارم به اوجتان بپرم بی قرارم که بال و پر بدهید می نشینم کنار در بی تاب تا به پاهای من خبر بدهید راه باز و مسیر بی خطر است توشه بردار موقع سفر است سفری تا دیار دلبرها تا زمین بهشت پرورها سفری تا نهایت مستی در ...
فیلمساز تنهاترین، بی پناه ترین و خسته ترین آدم دنیاست
فیلمی که دوست ندارد نمی کند؛ تا بعد هم نفد منفی بنویسد و دشمن تراشی کند. این را بعد فهمیدم؛ زمانی که سینما را جدی تر دنبال کردم و فیلم ساختم... چند وقتی بعد، زمانی که دومین فیلمم دویدن در میان ابرها را ساخته بودم؛ بعد از جایزه جشنواره فجر و چند جشنواره معتبر دیگر موعد نمایش فیلم در فستیوال های کوچک تر رسیده بود. قرار بود در جشنواره باتومی فیلم را نمایش دهند. روزی که رسیدم، خسته از ...
بی مهری مسئولان دارالمجاهدین همدان به شهید شاخص "رسول حیدری"
آودیج” در جاده بین شهری ویسکو- زنیتسا، در کمین شبه نظامیان کروات (HVO) افتاد و به شهادت رسید . در بخشی از وصیت نامه این شهید آمده است: "درطی مدت 12 سال گذشته درحال و هوای سال های سیراب شدنمان از سرچشمه عشق ومحبت همیشه ازخداوند خواسته بودم شهادت را نصیبم کند، هر چند که یارای پرواز با پرستوها را داشتم اما پای بسته درآشیان خاکی در ماندم وحالا خدایا شکوه ندارم تو بزرگتر از آنی که ...
رهبر عزیزم، نگذارید خون پدران شهید ما پایمال شود!
رهبر عزیزم،من عزت الله بیرانوندی فرزند شهید "اسدالله بیرانوندی" هستم، کودکی هشت ساله بودم که درصبح سی ام تیرماه 1361با صدای گریه و زاری مادر و خواهران، برادران و اقوام و اهالی محل از خواب بیدار شدم و دیگر لازم به پرسیدن نبود! چون متوجه شدم کسی که چند وقت است منتظر آمدنش هستم دیگر برنمی گردد و من هم همراه با بقیه گریه کردم، نمیدانم چطور از آن روستا برای تشییع جنازه ی بابا به شهر پلدختر رفته بودم. ...
دایی: شاید در کنکور دکترا قبول نشوم/ مقایسه فوتبال ایران و آلمان اشتباه است
فوتبال خسته شود؟ ببینید با توجه به شرایطی که در فوتبال ایران وجود دارد، متاسفانه آدم خسته می شود و اگر آن عشق و علاقه وجود نداشته باشد به هیچ عنوان نمی تواند ادامه بدهد. بعضی وقت ها خود من از همه اتفاقاتی که در فوتبال ایران رخ می دهد، بی پولی هایی که در باشگاه های مان وجود دارد و حتی موجب می شود که بازیکنان نتوانند آرامش خاطر داشته باشد و تمرین کنند، دل آزرده و خسته می شوم اما ما با فوتبال ...
اشعار ویژه ولادت حضرت امام محمدباقر (ع)
...> پرواز می کنیم و به بالا نمی رسیم این بال ها شبیه وبالند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم این چشم های خیس و تهی دست شاهدند بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم تا بی کرانه های حضور الهی ات پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی رسیم این حرف ها ...
حسین املاکی از ازدواج تا اعزام / شهید املاکی خطاب به همسرش چه نوشت؟ + تصاویر
گروه دوست دار ارزش ها اعتماد کرده است. سلام به واژه همسر که در تنهایی و صبوری به داد من میرسد و مرا تنها نمیگذارد. سلام بر پاکدامنی عشق که زیبایی را در پی خود، چونان خورشید پشت ابر حفظ میکند. سلام بر دست های ترک خورده که در تنهایی و سرمای غرب از هیچ کاری برای گذران زندگی، کوتاه نمی آید و سلام به تو عزیزم که دوستت دارم و دوست داشتن را با تمام وجودم تقدیم تو میکنم، تو میدانی که چقدر خسته و دلشکسته ام ...
شاعری که از ملکوت سکوت می سرود/ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
دیدگان علاقه مندان است. و اکنون نمونه ای از غزل های روح نوازش را به تماشا می نشینیم: شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟ ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟ نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم؟ من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو اَم ...
عاشورزاده: وقتی به من می گویند سونامی خجالت می کشم
فلان جا هستم. با دو سه تا از دوست های صمیمی که مثل برادر بزرگ تر من هستند و در سفر و مسافرت بودم و دوست داشتم از آن حال و هوا در بیایم چون هیچ شیرینی برای من نداشت و با یک اتفاق تلخ روبه رو شده بودم. *کجا رفتی به مسافرت و چطور آرام شدی؟ در دل جنگل و کوه بودم. چند روز آن بدون گوشی و اینترنت و غیره بودم. خیلی اذیت شده بودم چون همه می خواستند بیایند و مرا ببینند و با من صحبت کنند ...
احد برای نهار مرا دعوت کرد، وقتی وارد باغ شدیم دو جوان دیگر هم بودند... / آن ها از رفتار شیطانی با من ...
2مرد دیگر هم آن جا بودند. احد مرا معرفی کرد و گفت: این بهترین عشق زندگی ام است. من که خود را روی ابرها می دیدم، خندیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. ساعتی بعد متوجه شدم آن ها به من خیانت کرده اند. احد می گفت از همه صحنه ها فیلم گرفته است و من فقط گریه می کردم. الان 2روز است که به مدرسه نرفته ام و نمی دانم ... با گزارش این موضوع، پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد و هر سه متهم را بازداشت شدند. منبع: رکنا انتهای پیام/ ...
بوشهر و سفر نوروزی با عمه نساء
دخترعمه تو را خدا رساند. همدیگر را دختر دائی و دختر عمه صدا می زدند. رگ و ریشه خویشاوندی درهم تنیده بود، اما فراتر از خویشاوندی رگ و ریشه ای، خواهر عمه نساء نیز زن یکی از پسر عمه های مادرم بود. عمه نساء خیلی مادرم را دوست داشت و مادرم نیز به او احترام می گذاشت. مادرم می گفت خیلی خواستگار برای عمه نساء آمد، اما دست رد به سینه همه آن ها زد. این کار باعث شده بود نگاه اطرافیان سنگین شود و هر کدام حدس و ...
نامه شهید املاکی به همسرش + عکس
...، که خدا هم با آیه”یحبهم و یحبونه”به این گروه دوست دار ارزش ها اعتماد کرده است. سلام به واژه همسر که در تنهایی و صبوری به داد من می رسد و مرا تنها نمی گذارد. سلام بر پاکدامنی عشق که زیبایی را در پی خود، چونان خورشید پشت ابر حفظ می کند. سلام بر دست های ترک خورده که در تنهایی و سرمای غرب از هیچ کاری برای گذران زندگی، کوتاه نمی آید و سلام به تو عزیزم که دوستت دارم و ...
سیدحسن حسینی؛ شاعر کشاف/ او آرمان هایش را به یک بشقاب پلو نفروخت
مسلمان مومن پاک نهاد بود. قیصر در همان شعر یادآور می شود که: هر چه شعر گل کنم، گوشه جمال تو! هر چه نثر بشکفم، پیش پای تو نثار! وصیت کرده بود شعرهای آئینی اش را در قبرش بگذارند قیصر امین پور در این بخش به شعر سیدحسن حسینی اشاره می کند. می دانید که حسینی در همه قالب ها قصیده، غزل، رباعی، دو بیتی، نیمایی و این اواخر گنجشک و جبرئیل که شعرهای سپید آئینی او بود و وصیت ...
شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟
شمعی محتضر آماج تاریکی شدم تیر آخر بر جگر از چلة بادم رسید شب خرابم کرد اما چشم های روشنت باردیگر هم به داد ظلمت آبادم رسید سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم هیچ کس داد من از فریاد جان فرسا نداد عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید 2 بیا عاشقی را رعایت کنیم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
و سیم خاردار ها، آزادگی را به جهان تعلیم کردید. آری حاج محمد، تو محمدی زندگی کردی و امین راز عشق بودی و امروز بر بستر کما، باز هم امین عشقی و من، حتم دارم کما در ساحت مردانی چون شما کمال معنا می یابد و خط ممتد را تا خدا ادامه می دهد. برای ما، برای انقلاب و برای ایران دعا کن. خدا دعای بی صدایت را هم دوست دارد. به حرمت شهادت هر روزه ات برای بقای شهادت و گسترده شدن سفره سعادت در سراسر جهان دعا کن ...
نعمت الله گرجی ؛ هنرمندی که از جوانی نقش پیرمردها را بازی می کرد!
نمایش در شهرستان ها گذراند. پس از بازگشت به تهران، در تئاترهای جامعه باربد ، نصر و دهقان فعالیت کرد. بازی در مجموعه های تلویزیونی در اوایل دهه 1350 از جمله قصه عشق و تلخ و شیرین موجب شهرت او در این زمینه شد. مرحوم گرجی در بیش از 90 فیلم سینمایی نقش آفرینی کرده است که یک رکورد قابل توجه است. از جمله آثار او در سینما می توان به گوزن ها ، مشت ، شب شکن ، محکومین ، مردی که موش شد ، درخت گلابی ...
داستان کودکانه، زنان کوچک
جو گفت: قبل از اینکه پایم پیچ بخورد به من خیلی خوش گذشت. حتی دوست سالی، آنی موفت از من دعوت کرد که فصل بهار با سالی، یک هفته ای بروم پیششان. اگر مادر اجازه بدهد خیلی عالی می شود! آنها وارد خانه شان شدند که ناگهان خواهرهای کوچکشان با شب کلاه هایشان جلوی آن دو ظاهر شدند و گفتند: یالا تعریف کنید! یالا تعریف کنید! 4-روز بعد، روز کار بود و همه بدعنق بودند. جو گفت: آه کاش همیشه کریسمس بود! مگ گفت ...
قصه برای بچه ها، داستان جذاب پینوکیو
: کسی خانه نیست همه مرده اند. من هم منتظرم نعش کش بیاید مرا ببرد. پینوکیو داد زد: آه تو را خدا در را باز کن! آدمکش ها... اما هنوز حرفش تمام نشده بود که راهزن ها یقه اش را چسبیدند و گفتند: حالا دهانت را باز می کنی یا باز کنیم؟ بعد دو بار به او چاقو زدند اما چون او از چوب سختی بود چیزیش نشد. یکی از آنها گفت: فهمیدم! باید دارش بزنیم! راهزن دومی هم گفت: دارش بزنیم! بعد دستانش را بستند و با طناب از ...
سفیران جهادگری که هم و غمشان خدمت به خلق است/اینجا در مرزی ترین نقطه کشور جهادی دیگر برپاست
...، به دور از راحتی و آسایش و به امید ساختن خانه ای کوچک و با دلی بزرگ به سفری معنوی رهسپار می شوی. سفری که در آن همراهانت دوستان و هم سن و سالهای تو هستند. سوار اتوبوس که می شوی آیه الکرسی می خوانی حرف هایی را با خدای خود زمزمه می کنی و عهد می بیندی در این سفر شبها را تا صبح در کلبه، اتاق مدرسه روستا اقامت کنی ویا شاید سقف خانه ات به پهنای آسمان پر ستاره روستا باشد و این فرصت را داشته ...
غزل زندگی کنیم نمایانگر افکار کلی از شاعر است
...، نتوان گفت که این قافله وا می ماند، آنجا که زبان سرخ است سر سبز نمی ماند، جسمم غزل است اما روحم همه نیما یی ست، در این زمانه بی های و هوی لال پرست، زخم آن چنان بزن که به رستم شغاد زد، من زنده بودم اما انگار مرده بودم، در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه من بود، تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست، اگرچه نزد شما تشنه سخن بودم، از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب؟، من با غزلی قانعم و با ...
چهره های اهل قلمی که از دست دادیم+عکس
و معاصر ایران با موضوع شب) منتشر کرده است. مهدیه الهی قمشه ای شاعر، محقق و مولوی پژوه در روز 19 تیرماه بر اثر مشکلات تنفسی و ریوی درگذشت. او به تحقیق در مثنوی مولوی و تحلیل و تفسیر ادبیات عرفانی و تطبیق آن ها با موضوعات قرآنی می پرداخت و بیت های بسیار زیادی از مثنوی را از حفظ بود، و خود هم طبع شعری و ذوق ادبی داشت و آتش تخلص می کرد. از الهی قمشه ای آثاری چون بهار عشق؛ منتخب اشعار ، معبد ...
پرور گلستانی کوچک در استان سمنان/ نبض زندگی آرام و ایمن می زند
دری سکوت را در هم می شکند چراکه شاه بوفی بر فراز آسمان در پرواز است اینجا جایی است که می توان حیات وحش را از نزدیک لمس کرد خودرو رو در حاشیه راه متوقف و ساعاتی در کنار جاده نشست و به دسته های کل و بز که آزادانه و با امنیت کامل در صخره ها جست وخیز می زنند نگاه و به خلقت آفرینش اندیشه کرد و شاید بتوان به جرات گفت همین ویژگی این منطقه را از دیگر مناطق حیات وحش استان سمنان متمایز می کند ...
گفتگویی صریح با سخنگو و رئیس مرکز دیپلماسی عمومی
به تاخیر افتاده است. **نوروز قصد سفر ندارید؟ قاسمی: ترجیح می دهم نوروز را درتهران باشم و صبح ها از پیاده روی و کوه استفاده کنم و درطول روزهم اگر فرصت داشته باشم از همین سرگرمی ها که اشاره کردم لذت ببرم. **کتاب های مورد علاقه تان چیست؟ قاسمی: همه چیز می خوانم حوزه تخصصی ندارم و متاسفانه پراکنده خوانی دارم رمان و شعر جزءعلاقه مندیهای من است ودر حوزه تاریخ ...
بهاریه مادران و فرزندان شهید؛ گردشگری از خزر تا اروند
...: شب قبل از اعزام پدرم به خانه مادربزرگ و پدربزرگ رفته بودیم برای خداحافظی، پدرم از پدربزرگ، برادر و خواهرانش خداحافظی کرد اما زمانی که می خواست با مادرش خداحافظی کند وی خواب بود، برای همین کف پای مادرش را بوسید و به پدربزرگم گفت: سلام مرا به مادرم برسان و سفارش کرد بعد از خدا، خانواده و مادر را به شما سپردم. تا پایان تعطیلات نوروز حدود 20 هزار مازندرانی زائر مناطق عملیاتی جنوب به ویژه هفت تپه می شوند. انتهای پیام/ 930610 ...
استاد کهنمویی واقعا استاد دانشگاه است/خوشحالم که مرا نمی شناسند
انتخابش دلیل عجیب و غریبی نداشته ام. یک روز از خواب بلند شدم و تصمیم گرفتم نامم استاد کاظم کهنمویی باشد. می دانستید مرا با خط کش زده اید؟! زیکساری یکی یکی برایمان از تجربیات و کارهای مختلفی که تا به حال در حوزه نمایش انجام داده حرف می زند؛ برای ما سال ها و نام نمایش ها اهمیت دارد و از او جزئیات بیشتری می پرسیم: یک کار محیطی به نام پروانه های غمگین من در یک صبح دل انگیز بهاری در ...
نشانه های شدید عشق مردان به زنان
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : در زندگی همه ما بارها پیش آمده که از خودمان می پرسیم آیا همسرم یا نامزدم مرا واقعا دوست دارد؟ اما رسیدن به پاسخ این سؤال برای خیلی از ما دشوار است. آقایان بیشتر با رفتارهای شان به شما نشان می دهند که چقدر شما را دوست دارند. حس محبت و دوست داشتن یک ودیعه الهی است که در وجود همه انسان ها قرار داده شده و هر کسی بنا بر شخصیتی که دارد این حس ...
اس ام اس قهر و آشتی
...> ________________________________________ بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی دلم پر از گلایه ها تنم اسیر درد و خون ولی تو قهر با دلم برای لحظه ای مکن ________________________________________ بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم ...
شلمچه! مرز میان زمینی بودن و آسمانی شدن/ مادر یک شهید گمنام: فرزندم مادری حضرت زهرا(س) را بیشتر دوست دارد
هم راه می شوم. از صحبت هایش معلوم است که مادر شهید جاویدالاثری است که در شلمچه به شهادت رسیده است. می گوید 30 سال است که چشم انتظار آمدن یک نشان از پسرم هستم. ده سال است که هر سال، جوانان هیئتی و مسجدی مرا به اینجا می آورند و هر سال از خود شهدا می خواهم که این دل منتظر را به نشانی کوچک از فرزندم، آرام کنند اما گویی یوسف من قصد آمدن به کنعان ندارد. بعد زیر لب زمزمه می کند: جعفرِ من، مادری فاطمه ...
گفت وگو با پل استر ؛ نویسنده محبوب آمریکایی
تهران – اقتصاد برتر – 7 فروردین 96 فقط دو کتاب؛ نسخه ویرایشی کتابخانه امریکا از مجموعه مقالات جیمز بالدوین و رمان ها و داستان های نخستین . از زمان دبیرستان (با توجه به اینکه در سال 1965 فارغ التحصیل شدم) تا همین چند وقت پیش هیچ چیزی از بالدوین نخوانده بودم و چون رمانی که روی آن کار می کردم داستان آن در دهه های 1950 و 60 می گذرد، از روی وظیفه نگاهی به این کتاب کردم. طولی نکشید که وظیفه جای خود را به لذت، حیرت و تحسین داد. بالدوین در هر دو جبهه ادبیات داستانی و غیرداستانی نویسنده قابلی است و من جایگاه او را در میان بزرگ ترین های قرن بیستم امریکا می دانم. نه فقط به خاطر خبرگی و شجاعتش، نه فقط به خاطر طیف گسترده احساسی اش (از فوران خشم تا دلنشین ترین عواطف) بلکه به خاطر کیفیت نوشتارش، به خاطر جمله های تراش خورده اش. نثر بالدوین، نثری است که آن را امریکایی کلاسیک می نامم، به همان شکل که تورو را کلاسیک می دانم و در بهترین شکل به او باور دارم، بنابراین برایم بالدوین با تورو در بهترین شکلش کاملا برابر است. خیلی عجیب است که خواندن هر دوی کتاب ها را تقریبا یک سال پیش تمام کردم اما هنوز هم روی میز عسلی ام هستند. نمی توانم بگویم چرا؛ فقط دوست دارم این دو کتاب آنجا باشند. مایه تسکینم هستند. زنی به مردانی نگاه می کند که به زنان نگاه می کنند ، مجموعه ای وسیع و شاهکار از مقاله های سیری هوسوت. اما از آنجایی که با سیری ازدواج کرده ام اجازه بدهید انتخاب دیگرم را هم معرفی کنم؛ رمانی از فران راس به نام Oreo که نخستین بار ناشری کوچک در سال 1974 آن را منتشر کرد، توجه ناچیزی به آن شد یا اصلا نشد، سپس کاملا ناپدید شد تا اینکه انتشارات نیو دیرکشنز چاپ مجدد آن را در سال 2015 منتشر کرد. متاسفانه این تنها رمانی است که راس نوشت، و بدبختانه اینکه راس در 50 سالگی یعنی در سال 1985 از دنیا رفت. اما چه شاهکار کم حجمی است این کتاب، حقیقتا یکی از لذت بخش ترین، خنده دارترین و هوشمندانه ترین رمان هایی که در این چند سال اخیر به آن برخورده ام، اثری کاملا مبتکرانه که زبان آن ترکیبی از نثر فرهیخته، محاوره سیاه پوستان و زبان ییدیش به بهترین نحو است. صدها بار از خنده ریسه رفتم و کتاب کوتاهی است کمی بیشتر از 200 صفحه که در هر صفحه اش از خنده به خود می پیچید. به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف. وقتی 18 ساله بودم چند کتاب از وولف خواندم ( امواج و اورلاندو ) خیلی از این کتاب ها خوشم نیامد و برای 51 سال بعد اسم وولف را از فهرستم خط زدم. چه اشتباه احمقانه ای کردم. به سوی فانوس دریایی یکی از زیبا ترین رمان هایی است که خوانده ام. داستان در من رسوخ کرد و باعث می شد به رعشه بیفتم و مدام اشک در چشم هایم جمع می شد. موسیقی جمله های بلند و پیچ دارش، دست کم گرفتن عمق احساساتش، ریتم دقیق ساختارش آنقدر برایم تکان دهنده بود که تا آنجا که می توانستم آهسته خواندم، سه چهار بار یک پاراگراف را می خواندم و بعد سراغ پاراگراف بعدی می رفتم. علف های هرز غرب ، کتابی 628 صفحه ای، کتاب راهنمای پر از تصویری که نوشته گروه چهل نفره متخصصان علف هرز است و سازمان انجمن غربی علم علف آن را منتشر کرده است. عکس های رنگی آن گیرا هستند اما چیزی که خیلی از آن خوشم آمد اسم های گل های وحشی است... صدها اسم گل هست و لذت خالص خواندن این کلمه ها با صدای بلند هرگز در بهبود حال و روزم با شکست مواجه نشد. این کتاب اشعار زمین امریکایی است. داستان های زیادی هست، داستان های خیلی زیادی که طی سال ها جمع شده اند، اما زیر سایه نفرتی که علیه برخی نامزدهای اخیر ریاست جمهوری بر زندگی مهاجران انداخته اند، این داستان را به شما معرفی می کنم چون بازیگر آن یک مهاجر است. صاحب لوازم التحریر فروشی محله مان در بروکلین مردی است که در چین متولد شده است. دستیار او در مکزیک بدنیا آمده و زنی که صندوقدار است در جاماییکا. چند ماه پیش عصر یک روز سرد، جلوی پیشخوان این فروشگاه ایستاده بودم و آماده پرداخت وسایلی که خریده بودم می شدم، صندوقدار جاماییکایی متوجه شد که آب بینی ام دارد می ریزد (به خاطر هوای سرد) اما به جای اینکه بی توجهی کند تا بهم بگوید که بینی ام را پاک کنم، یک دستمال کاغذی از جعبه دستمال بیرون کشید، از روی پیشخوان دولا شد و بینی ام را پاک کرد. باید اضافه کنم که خیلی آرام این کار را کرد، بدون اینکه حرفی بزند. اینکه بدون اجازه ام من را لمس کرده بود، اشتباه بود؟ شکی نیست که بعضی ها این فکر را می کنند. اما از نظر من، رفتارش عملکرد غیرمتعارف مهربانی بود و به خاطر کمکی که بهم کرد، از او تشکر کردم. نمونه ...