سایر منابع:
سایر خبرها
این دختر 70 سانتیمتری، یک کارآفرین نمونه است
.... مادرم از روزی گفت که مرا باردار بود و خبر کشته شدن برادرش را شنید و دچار حمله عصبی شد. او را به درمانگاه منتقل و پزشکان نیز به او آمپول آرامبخش تزریق کردند و همین آمپول باعث شد تا من با این بیماری به دنیا بیایم. تنها دلخوشی ام کشیدن نقاشی بود که آن را هم با پشت دست می کشیدم. خیلی افسرده بودم و مادرم هر روز مرا به بالکن خانه روستایی مان می آورد و ساعت ها به دشت سرسبز و درختانی که هر فصل ...
زن جوان رییس بانک محله را به خانه برد و ...
تغییر کند. آن قدر اصرار کرد تا این که به خانه اش رفتم. زمانی که وارد خانه این زن شدم او تنها بود. دقایقی از حضورم در آن خانه نگذشته بود که دو مرد جوان در آپارتمان را بازکرده و وارد خانه شدند. با دیدن آنها شوکه شدم. یکی از آنها فریاد زد من شوهر این زن هستم و تو در خانه ام چه می کنی. با شنیدن این حرف ها شوکه شدم. هرچه گفتم اشتباه می کنند فایده ای نداشت. وی گفت: آن دو مرد کتکم زدند. دست و ...
امید تازه دختر نوجوان برای نجات پدرش از قصاص
، بعد او روی زمین افتاد و من خانه را ترک کردم. بعد از 10 دقیقه برگشتم و دیدم که همسرم فوت کرده است. آن موقع خیلی ترسیده بودم، برای همین به هر زحمتی بود در چاه فاضلابی را که در اتاق خانه بود، باز کردم و جسد را داخل آن انداختم. بعد هم به خانه مادرم که دخترم آنجا بود، زنگ زدم و گفتم همسرم به زاهدان رفته و همان موقع چند تماس از گوشی همسرم با خودم گرفتم و یک اس ام اس هم به گوشی خواهرش دادم. بعد ...
دختر 13 ساله گفت: فکرش را هم نمی کردم که خواستگارم چنین کار وقیحانه ای را با من انجام دهد!
کرد چرا که او یک جوان افغانی بود و تناسب سنی هم با من نداشت ولی من می خواستم با او ازدواج کنم. آن شب هم به خاطر همین موضوع با پدرم درگیر شدم و پس از یک مشاجره طولانی با دوست پسرم تماس گرفتم و به او گفتم می خواهم از خانه فرار کنم!! او هم گفت: حالا که می خواهی فرار کنی من خودم به دنبالت می آیم ! این بود که سوار موتورسیکلت خواستگارم شدم و به خانه آن ها رفتم ولی روز بعد وقتی فهمیدند پلیس در جریان ماجرا قرار گرفته است مرا در نزدیکی منزلمان رها کردند. گزارش خراسان حاکی است با توجه به ساختگی بودن ماجرای آدم ربایی مذکور، این پرونده برای تعیین تکلیف به مراجع قضایی ارسال شد. خراسان 110 ...
گفت وگوی منتشرنشده از عارف لرستانی
...، باغ مظفر، نقطه چین و پاورچین از من دعوت کرد اما من سر کار بودم. زمان پاورچین، داشتم یک سریال دیگر کار می کردم. سر شب های برره، نقش اول یک سریالی را بازی می کردم که از شانس من، توقیف شد. به هر حال پیش نیامد که من با او کار کنم. به خود آقای مدیری هم گفتم که حسرت بزرگ برای من، نبودنم در شب های برره است. بعد هم من خودم نمی خواستم کار کنم، دوست نداشتم در هر کاری حضور داشته باشم. 24 سالم ...
طلاق، پایان خیانت اینترنتی همسر
گوید و این که چقدر او را دوست داشتم. با کم و کاستی های زندگی مان ساختم. زن جوان ادامه داد: همه چیز خوب پیش می رفت تا این که از چند ماه پیش متوجه تغییر رفتار او شدم. کمی دیر به خانه بازمی گشت. بهانه می آورد که در اداره جلسه دارد. زیاد با من حرف نمی زد. مدام سرش در گوشی تلفن همراهش بود. یک روز به طور اتفاقی گوشی اش را که جا گذاشته بود، نگاه کردم. از چیزی که دیده بودم، شوکه شدم. او به من ...
به پسرم هم ببازم شب خوابم نمی برد
...> هرکسی یک ذاتی داره. یکی مثل من از باخت بدش می آد. من با این محمد پروین والیبال بازی می کنم، وقتی منو می بره از ناراحتی شب چهار ساعت خواب ندارم. دوست ندارم ببازم. آن موقع که بازی می کردم راجرز می گفت فقط توپ رو بدید به علی پروین. وقتی تیم حریف می ریختن رومون، من توپو می گرفتم آروم می کردم. یک پاس می دادم تیم از فشار درمیومد. من اون موقع که بازی می کردم عصای دست مربی تو زمین بودم. از همون موقع باخت رو ...
آزاده صمدی در خندوانه : لایف استایلِ الانم را دوست ندارم
مورد دورترین خاطره ای که در ذهن دارد گفت: برق ها رفته بود و چراغ گِردسوز روشن کرده بودند. بغل مادرم بودم، گردنش را گرفته و از سایه ام وحشت کرده بودم. هر چقدر تلاش می کرد برای ریختن ترسم، به سمت سایه ام ببردم، بلندتر جیغ می کشیدم! بازیگر نمایش آیس لند در مورد اولین خاطره اش از مدرسه گفت: روز اول مدرسه مادرم به شدت گریه می کرد و می گفت؛ می خواهی مدرسه نمانی؟! با هم رفتیم خانه! فردایش که رفتم ...
انجام 37 عمل جراحی بر روی صورت جوان کهگیلویه و بویراحمدی + تصاویر
مالی نامناسب من را به خانه آوردند. با توجه به اینکه فاضل لهجه محلی داشت، ابتدا جملاتش را متوجه نمی شدم اما بعد از کمی صحبت کردن به گفتارش عادت کردم و راحت حرف هایش را می فهمیدم خیلی مرتب حرف نمی زد و بیشتر جملاتش پراکنده بود باید مثل پازل آنها را کنار هم می چیدم تا متوجه شوم چه رخ داده است. فاضل فرد ادامه داد: سال 86 به یاسوج آمدم و به سراغ دکتر ابراهیم حاتمی پور رفتم که صورت ...
نقشه زن میانسال برای سرکیسه کردن مرد ثروتمند
کرد و خبر از سرقت خانه اش داد. این مرد در تشریح جزییات این سرقت گفت: به خارج از کشور سفر کرده بودم. تازه برگشته بودم و به تنهایی زندگی می کردم. یک روز زنگ در خانه ام را زدند و من در را باز کردم. یک مرد جوان بود که ادعا می کرد مامور پلیس است. او مدعی شد که من باید همراه وی بروم چراکه تحت تعقیب پلیس بوده ام. خیلی تعجب کردم و داشتم از او سوال می پرسیدم که ناگهان دو نفر دیگر آمدند و وارد خانه ام شدند ...
حسن ریوندی: 300 هزار تومان رقم بالایی برای شادی نیست!
کمک روانشناسم دارم سعی می کنم متعادل شوم. شما آدم پولداری هستید؟ در حرفه شما، پول خوبی جابه جا می شود؟ این روزها پولدار به کسی می گویند که خانه و خودروی میلیاردی داشته باشد. با این تعریف، نه، من اصلا آدم پولداری نیستم. دستمزدها هم در حرفه من معمولی است. حالا نگاه نکنید به رقم بلیت جدیدترین برنامه ام. حتی اگر بیست صندلیِ ردیف اول 300 هزارتومان فروخته شود، سرجمع می شود 6 میلیون تومان. 6 میلیون تومان برای آدمی مثل من که بیش از خنداندن و پول درآوردن، دغدغه فرهنگی دارم، رقم بالایی نیست. ...
پزشکی همه عشق من است
درگیری با پلیس کشید. من از دست چند مامور پلیس فرار کردم و باوجود این که شهر را نمی شناختم، چندین کوچه و پس کوچه را رد کردم و درنهایت پریدم توی حیاط خانه ای که چند دخترخانم در آن ایستاده بودند و یک آقای جوان. مرد تا من را دید که نفس نفس می زدم و ترسیده بودم همه چیز دستش آمد و فهمید که دنبالم هستند. در را بست و وقتی که فهمید برای ثبت نام به ارومیه آمده ام به من گفت که خودش هم دانشجوی پزشکی ...
بختیار بعد از انقلاب بازداشت شد؟
آقای مصدق از در بالای باغ وارد شد، ظاهرا مطلع بود که قرار است من بروم. سلام کردم و کاغذ را دادم و وقتی گرفت، گفت: شما تا کی اینجا هستید؟ گفتم: تا فردا. گفت: فردا همین ساعت همین جا بیایید. فردا همان ساعت رفتم و تنها حرفی که به من زد این بود که شما هم در این جبهه (ملی) هستید؟ گفتم: بله، افتخار دارم. پرسید: شما در تهران هستید؟ گفتم: بله، گفت: اسم شما؟ گفتم: شاه حسینی هستم. دیگر چیزی نپرسید و من هم ...
بحران متقلبان پزشک نما
را به بیرون پرتاب کند. شاهدان با دیدن این صحنه احتمال دادند که راننده، زن جوان را ربوده است. در چنین شرایطی، شاهدان به تعقیب راننده مرموز پرداختند تا اینکه او وارد یک خیابان فرعی شد. وقتی سرعتش کم شد، زن جوان خود را از خودرو به بیرون پرتاب کرد و راننده از محل گریخت. زن جوان پس از نجات می گوید: برای خرید کتاب به نمایشگاه کتاب رفتم و مقابل غرفه کتاب های پزشکی ایستاده بودم. همان موقع مرد جوان و شیک ...
خدا سینمای ایران را شفا بدهد
بار سینما را چطور شناختید؟ طبیعتا باید از طریق فیلم های پدرتان باشد. شناخت من از سینما به پنج شش سالگی ام برمی گردد، همان زمانی که پدرم مشغول ساخت خانه عنکبوت در منزل خودمان بود. خاطراتی که با بزرگان سینما آقایان انتظامی و مشایخی عزیز و دوست داشتنی و زنده یاد داوود رشیدی دارم، هنوز با من است. این که در آن سن لحظه به لحظه شاهد ساخت یک فیلم بودم، برایم جذاب و عجیب و غریب بود. الان که به آن ...
جمشید هاشم پور، ستاره غیر قابل کتمان دو دهه از سینمای ایران
گذشته است؟ یا نه، از نگاهی دیگر، پرداختن به نقش های غیرتیپیک را معناگرایانه تر می دانیم؟ آیا زندگی در ظرف زمانی حال و جامعه معاصر، لاجرم ما را به پرداختی بنا بر شرایط روز و محبوبیت های بصری فعلی مقید نگه می دارد؟ جمشید هاشم پور بازیگری تیپیک است، بازیگری بزرگ و تیپیک مانند بسیاری از نمونه های معروف جهان بازیگری. سال ها فعالیت در عرصه سینما، او را در بازه ای از توانمندی محض تا کلیشه ...
دختر جوان: پدرم قاتل است
بازجویی ها جرم خود را انکارکرد و گفت: من و همسرم مانند دیگر زن و شوهر ها اختلاف داشتیم و گاهی هم با هم درگیر می شدیم، اما هرگز قصد قتل او را نداشتم. وی درباره روز حادثه گفت: چند روز مانده به عید نوروز همراه همسرم برای خرید به بازار رفتیم. در بازار او مانتوی گرانقیمتی را انتخاب کرد که من مخالفت کردم. من دوست داشتم او مانتوی ارزان قیمتی بخرد، اما او قبول نکرد به همین دلیل با هم مشاجره لفظی کردیم ...
زودتر اعدامم کنید تا از سرطان نمرده ام
، اما همچنان ته دلشان راضی نبود. در این سال ها با هم اختلاف داشتید؟ اختلاف و درگیری میان هر زوجی وجود دارد، اما اختلاف زیادی نبود که باعث کدورت میانمان شود. با فرزندانت چطور؟ من آنها را خیلی دوست داشتم و شیفته فرزندانم بودم. دوست داشتم هر بلایی بر سرم بیاید، اما بر سر دختر و پسر جوانم نه . (هق هق گریه امانش نداد و سیل اشک برگونه هایش جاری شد. شانه هایش می ...
زندگی شیطانی سرباز معلم روستا با دختر جوان / او مرا زن رسمی اش اعلام کرده بود ولی
از چندتماس تلفنی و پیامک دوستی را قطع می کردم. تابستان بود و حوصله ام در خانه سر می رفت.مورد خوبی برای سرگرمی بود باز حداقل2-3 هفته خودم را مشغول می کردم. فردای آن روز به آن شماره زنگ زدم، خودم را معرفی کردم و شروع کردیم به صحبت، تماس ها و پیامک ها مثل قبل نبود به همین خاطر بیشتر از انتظارم طول کشید و ملاقات های حضوری را هم تجربه کردم. 2 سال به سرعت گذشت و امیر درسش را تمام ...
شهربانو وقتی خواب بود بالای سرش رفتم و ... / بعد از شام بدنم داغ شد و او خوابید به سراغش رفتم+عکس
خواهرم با برادرم تلفنی حرف می زند. بعد از شام کمی استراحت کردم که متوجه شدم صورتم قرمز شده و بدنم داغ است. به او شک کردم تا شاید در غذای من مواد اعتیادآور ریخته باشد. فکرم درگیر این موضوع بود که نیمه های شب به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و چند ضربه به خواهرم که خوابیده بود، زدم. وقتی شهربانو شروع به داد و فریاد کرد، گلویش را آنقدر فشار دادم تا نفسش قطع شد. بعد از قتل با همان لباس های خونین از خانه بیرون آمدم تا اینکه مأموران پلیس به من مشکوک شدند و مرا دستگیر کردند. بعد از آخرین دفاع متهم، هیئت قضایی وارد شور شد. ...
10 صبح وقتی به خانه آمدم در اتاق مادرم با صحنه زشتی روبرو شدم و
.... می خواستم به کلانتری بروم اما هیچ جا را بلد نبودم. چند ساعت در خیابان پرسه زدم تا اینکه از یک رفتگر آدرس کلانتری را گرفتم. وقتی به آنجا رفتم مأموران حرف هایم را باور نمی کردند و من 2ساعت آنجا بودم تا اینکه بالاخره حاضر شدند به خانه خواهرم بیایند. متهم ادامه داد: باور کنید من قصد به قتل رساندن خواهرم را نداشتم. من با او بزرگ شده بودم و او هیچ بدی در حقم نکرده بود اما آن شب حال ...
چالشی به اسم زندگی خصوصی فروغ
. وی افزود: برای مثال در جایی آورده که خانواده شاپور از فروغ یک هیولا برای فرزندش (کامیار) ساخته بودند، در صورتی که کامیار در دو مصاحبه این حرف ها را رد کرده است. در جایی دیگر بیان شده که فروغ را شاعره می خواندند و این برای کوچک کردن او بوده تا هنرش را از هنر جدی جدا کنند، در حالی که این حرف هم درست نیست. هیلمن در بخش از کتاب می گوید که همه شاعران بزرگ مثل احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث ...
از 18سالگی توانستم فیلم ببینم!
روستایی پرت و دورافتاده در قلب افغانستان دیدم. من کودکی بودم با دنیایی از خیالات. خیلی خیال پرداز بودم و این مهاجرت ناگهانی به ناکجاآباد برایم خیلی دشوار بود. هیچ راهی برای ارتباط از آن روستای دور وجود نداشت. آن جا نه آب داشتیم، نه برق و نه حتی جاده ای که وسیله ای بخواهد در آن تردد کند. پس دوران نوجوانی سختی را گذرانده اید. سخت شروع شد، اما خیلی سخت نگذشت. در خانه ی جدید ...
آزار پسر جوان در بیابان های قیامدشت/ با تهدید چاقو هر بلایی خواست سرم آورد!+ عکس
یه گزارش خبرگزاری کاسپین ، رسیدگی به این پرونده از شامگاه بیست و سوم مهرماه 94 به دنبال شکایت یک پسر دانشجو در دستور کار پلیس قرار گرفت. این پسر 20 ساله به پلیس گفت: از مدتی پیش در شبکه مجازی بی تاک با یک مرد جوان به نام امیر آشنا شدم. چون تنها و بی کار بودم بیشتر شبها با هم چت می کردیم و تا دیروقت با امیر درباره مسائل مختلف روزمره صحبت می کردم تا اینکه عصر جمعه به من گفت در خانه حوصله ...
در جشنواره جهانی فجر چه خبر است؟
دید و هم جاذبه را درک کرد. این همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم و می خواهیم راجع به چگونه دیدن صحبت کنیم. کلیدی برای انبار ذخیره داستانی خودتان بیابید فرهاد توحیدی، که دیگر کارگاه فیلمنامه نویسی را با عنوان محیط زیست هدایت می کرد، گفت: ژان کلودکریر می گوید فیلمنامه نویس باید ماجراجو و فضول باشد. اگر شما دوست ندارید خانه همسایه را دید بزنید فیملنامه نویس نخواهید شد. ...
پشیمانی سرایدار از قتل نصاب آسانسور
.... آن روز برایش ناهار و چای آوردم، به او چاقویی داده بودم تا پنل های آسانسور را بکند. وی ادامه داد: زمانی که برای سرکشی نزد نصاب رفتم، متوجه شدم او هنوز پیچ های آسانسور را نصب نکرده است. به او اعتراض کردم که هرچه زودتر پیچ ها را ببندد تا باعث سقوط کسی به چاهک آسانسور نشود. او با شنیدن حرف هایم ناراحت شد و خواست که برایش چای بیاورم. چای را آوردم، اما او کاری از پیش نبرده بود. دعوایمان شد ...
همسر شایسته دارای چه صفاتی است
تا از آنان مردی شایسته برای ازدواج بسازد به نحوی که فردی نزد امام حسن(ع) آمد و با آن حضرت در مورد ازدواج دخترش مشورت کرد، آن حضرت فرمود: او را به پسر باتقوا شوهر بده، زیرا مرد باتقوا اگر زن خود را دوست داشته باشد او را تکریم و احترام می کند و اگر هم زنش را دوست نداشته باشد به او ظلم نمی کند. همچنین امام رضا(ع) معتقد هستند: به شراب خوار زن ندهید. همانا هر که به شرابخوار همسر بدهد گویا آن دختر را به سوی زنا راهنمایی کرده است . ...
نشانه ای دیگر از وجود شارلاتانیسم در فوتبال مستعد ایران
تا این طور ماجراها به خاطر پدید آمدن ماجراهای عجیب و غریب جدید از یادمان برود، یک اتفاقی می افتد، کسی چیزی می گوید، دوباره یاد آن داستان های قدیمی و آزاردهنده می افتیم. مثلا درباره همان ماجرای سحر و جادو از بهروز رهبری فرد چیزهایی خواندیم و شنیدیم که... هم خندیدیم و هم به حال و روز این فوتبال و آنچه در آن می گذرد تاسف خوردیم. خوب است چند جمله ای از این حرف ها را پایین تر بیاوریم، تا آنهایی هم که آن ...
در حصار غم غربت 30 هزار شیعه فوعه و کفریا را نشان می دهد
از جان خود می گذرند. آن رزمنده ای که به جنگ آمده، مدل جنگی که با حضور مجاهدان بین المللی شکل گرفته جالب و جذاب است. یکی از مهم ترین درس ها آشنایی با فضای جنگ است که هم تلخی دارد و هم شیرینی. دیگر اینکه سوریه سرزمین صبر ومقاومت است. گاهی هفت روز در خانه حبس شده بودیم یک زیارت حضرت زینب(س) می رفتیم. الحمدلله می دیدیم راه ها باز شده است. آنجا صبر و توکل خیلی مهم است چون مستند در فضای بحران ساخته می ...
تا ابد منتظر آمدنش خواهم ماند
پیکری نیست. داعش بعد از شهادت، پیکر ایشان را با خودش برده است. امروز سه سال از آخرین باری که از هم خداحافظی کردیم می گذرد، اما هنوز به خانه بازنگشته است. او رفت تا برای همیشه پاسداری از عمه اش را بر عهده بگیرد. همیشه می گفت: من تو و بچه ها را به زیارت حرم حضرت رقیه (س) می آورم. قول می دهم و به قولش هم عمل کرد. همسرم در تاریخ 9دی ماه سال 1392 در پنج راهی غوطه شرقی حلب به شهات رسید. بعد از شهادت، داعشی ها پیکر پنج تن از شهدا را با خودشان بردند و پیکر همسر من هم یکی از آنها بود. اما من همچنان منتظر آمدنش هستم و خواهم بود. ...