سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته هایی درباره قاتل ستایش کوچولو / جنایت هایی که در فضای مجازی کلید می خورد
مطرح بود و به نظر می رسید بحث قتل در میان است و قتل نیز با آن داروساز مرتبط باشد از پلیس خواستم موضوع را از هر طریقی پیگیری کند. از این طریق روشن شد کار، کار همان زن بیوه در شرکت بوده و فهمیدیم از طریق خطوط ارتباطی آلمان وارد فضای مجازی کشورمان شده بعد شوهر مقتول نیز تمام اطلاعات دارویی همسرش (مقتول) را در اختیار بیوه همکارش در شرکت قرار می داد و این زن نیز اطلاعات را به مقتول می داد چون می دانست ...
ویزیت 10ساله دکتر پوست و مو با مدرک جعلی/ بحران متقلبان پزشک نما
به مسافرت رفته است. به همین دلیل نزد پزشک دیگری رفتم تا ببینم کار کاشت مو چطور بوده است. وقتی محل کاشت مو را بررسی کرد، گفت این کار توسط یک پزشک انجام نشده است. به موضوع مشکوک شده و بعد از بررسی پی بردم او دارای نظام پزشکی نیست. مأموران در ادامه این زن را دستگیر کرده و در بازرسی مطب او با اتاق عمل مجهزی روبه رو شدند. بررسی ها نشان داد، دکتر قلابی از 10 سال قبل در این مطب اقدام به کاشت مو می کرده ...
لازم باشد با ویلچر به سوریه می روم
رفقایم شهید شده اند، هر بار که عکس و فیلمی از آن ها می بینم غبطه می خورم، می گویم شاید لیاقتش را نداشتم که شهید شوم. خوشا به حال آن ها که رفتند، امیدوارم من هم زودتر خوب شوم و به آرزوی دیرینه ام(شهادت) برسم. یک آیه، مانع شهادتم شد قرار بود بعد این بار که از سوریه برگشت مراسم عروسی بگیرد که قناصه زن دشمن سینه اش را نشانه رفت، چند دقیقه بعد از اصابت گلوله چشمانش را باز کرد و خود را در ...
طلاق، پایان خیانت اینترنتی همسر
این همه عشق و علاقه میان آن دو یکباره رنگ ببازد. زیر لب می گفت این چه اشتباهی بود که من مرتکب شدم. با دستان خودم تیشه به ریشه زندگی ام زدم. آهی از عمق وجودش کشید، اما چه فایده. منشی دادگاه چند بار نام هردویشان را صدا زد. انگار هیچ کدام پای رفتن به اتاق قاضی را نداشتند. دقایقی فقط نظاره گر یکدیگر بودند. دوباره منشی نامشان را خواند و این بار دو نفری و همراه وکیل وارد شدند. آن دو به فاصله یک صندلی ...
بحران متقلبان پزشک نما
پرسه می زد و خود را دکتری داروساز معرفی می کرد. با شناسایی طعمه خود از میان افراد بیکار، به آنها وعده ازدواج می داد و برای بررسی وضعیت زندگی طعمه ها به خانه شان می رفت. دکتر قلابی سپس به جای داروی تقویتی به آنها قرص خواب آور می داد. بعد از بیهوش شدن اعضای خانواده قربانی، به زنان تعرض می کرد و طلاهای آنها را می دزدید. با طرح چند شکایت از متهم، او تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و مشخص شد در یک ...
اجازه ندهید عده ای، آرای مردم را تصاحب کرده یا فتنه گری و اغتشاش کنند/ انتقاد از نحوه توزیع بودجه
اینطور نباید باشد. نکند یک وقت یک بازپرس محترمی در اول راه مصاحبه کند که فساد چند هزار میلیاردی را کشف کردیم. آیت الله آملی لاریجانی خطاب به روسای دادگستری ها و دادستان ها تاکید کرد: در کنار آن قاطعیت و جزم و عزم برای برخورد با مفاسد اقتصادی، سیاه نمایی هم صورت نگیرد و از انتشار شایعات و یا برخی آرای غیرقطعی اجتناب کنید تا مسئله روشن شود. روزنامه ها و رسانه ها دنبال خوراک خودشان هستند و ما ...
زندگی هایی که بر آب رفت
برادرزاده و برادر زن خود را از دست داده و تنها بازمانده خانواده هشت نفره است. او در توصیف روز حادثه می گوید: عصر جمعه بود که از خانه خارج شدم، در حالی که همه اعضای خانواده در خانه بودند به دیدن دوستانم رفتم؛ در ارتفاعات روستا با آنها مشغول صحبت کردن بودم. باران در حال آمدن بود و ناگهان به مدت نزدیک به 5 دقیقه تگرگ سختی بارید. پس از آن گویی آسمان خشمش را بر روستای ما خالی می کرد و رعدهای ...
شهدای دفاع مقدس عارفان و سالکان الی الله بودند/ چشم دل باز کن جان بینی
خدمتتان عرض می کنم، نخست اینکه شهید سید مهدی واعظ که از خانواده پاک به دنیا آمده بود در عملیات بدر توفیق همراهی با او را داشتم، روزی شهید دستواره به ما گفت بروید جزیره مجنون و اطلاعی کسب کنید در عین حال وقت استراحت شبانه در جزیره گاهی متوجه صدای ناله ای می شدم و به محض بیداری می دیدم مهدی است! گذشت تا اینکه بعد از مرخصی چند روزه با صورتی نورانی برای شهادت بی تابی می کند روزی پرسیدم ولی جوابی نداد ...
گروگانگیری همسر استاد دانشگاه به خاطر عروسی!
. شرح بازجویی از کامیار را در دادسرای ویژه مبارزه با سرقت می خوانید: * خودرو را چطور سرقت کردی؟ داشتم با موتورسیکلتم از آن نزدیکی رد می شدم که چشمم به خانمی افتاد که سوار بر خودروی گرانقمیت بود. زن جوان وارد مطب دکتر شد و من هم موتورم را در کوچه بالایی پارک کردم و در کمین صاحب خودرو نشستم. وقتی زن جوان به طرف ماشینش آمد و سوار شد، در عقب ماشین را باز کردم و سوار شدم ...
آتش زیر خاکستر
توانم کمک خرج خانواده ام باشم اما بدبختی من از زمانی شروع شد که با پیام پسر صاحب کارگاه آشنا شدم. پیام که مردی 30 ساله بود بعضی روزها برای دریافت کارهای خیاطی و بردن به فروشگاه به کارگاه می آمد من دو ماهی بود که در آنجا مشغول به کار بودم تا اینکه کم کم نگاه ها و حرکات پیام نظرم را جلب کرد تا اینکه یک روز که می خواستم به منزل بروم جلویم را گرفت و گفت: من به خاطر مشکلاتی که با همسرم دارم ...
طلاق اجباری پزشک 93 ساله!
.... از طرف دیگر دخترش هم مخالف بچه دار شدن بود و با آنکه 45 سال داشت خواسته پدر پیرش را در مورد نوه دار شدن به سال های بعد موکول کرده بود. دکتر بعد از خاکسپاری همسرش تا سه سال سرش را به کار و مسافرت و امور خیریه گرم کرد، اما خالی بودن خانه بزرگش نیاز او را به داشتن یک همدم بیشترمی کرد. تا آنکه به خانم دکتر بنفشه که ازهمکارانش در ساختمان پزشکان بود وسال ها قبل ازشوهرش جدا شده بود پیشنهاد ازدواج ...
ماجرای خاطره تلخ قهرمان تکواندو در خندوانه +عکس
سنی نوجوانان وارد تیم ملی شدم، عضو تیم ملی جوانان هم بودم. مردانی دلایل فیکس بودن خود در تیم ملی تکواندو را اینگونه بیان کرد: از سال 2011 در تیم ملی حضور دارم، در ورزش های انفرادی مانند تکواندو که مدال آوار است رقابت بیشتر می شود و همه برای پوشیدن لباس تیم ملی تلاش می کنند حدودا در بین یک میلیون تکواندو کار حضور در تیم ملی کار آسانی نیست. در این سال ها که سنگین وزن تیم ملی بودم خدا را شکر ...
امیری: از شوخی ها ناراحت نشدم
به چه کسی تقدیم می کند گفت: من به خانواده ام، به پدر و مادرم و به همسرم و تمام کسانی که در این فصل برای ما زحمت کشیدند تقدیم می کنم، مخصوصا هواداران مان که این فصل خیلی هوای ما را داشتند. امیری در پایان درباره آینده اش در پرسپولیس تصریح کرد: به طور حتم فصل بعد را در پرسپولیس توپ خواهم زد.
روایت تلخ گوشه ای از زندگی فرزند یک "جانباز شهید"
، 4 سال به همراه 3 برادر و یک خواهر بودم. چند سالی که خردسال بودم متوجه جانبازی و بیماری که یادگار دوران جبهه و جنگ بود و هم خودش و خانواده ام را آزار می داد نبودم. مادرم عاشقانه به همسر جانبازش رسیدگی می کرد و او نیز حالا خودش به خاطر تر و خشک کردن همسرش به مشکلاتی مانند بیماری قلبی، آرتروز، کمر درد، درد مفصل و بیماریهای مختلف مبتلا شده است. مادرم با خیر خواهی به مدت 14 سال زندگی، رنجی را تحمل کرد ...
زندگی تلخ جوان 33 ساله کهگیلویه و بویراحمدی/انجام 37 عمل جراحی بر روی صورت+تصاویر
چند که سمت چپ صورتم به طور کامل از بین رفته بود اما به دلیل وضعیت مالی نامناسب من را به خانه آوردند. با توجه به اینکه فاضل لهجه محلی داشت، ابتدا جملاتش را متوجه نمی شدم اما بعد از کمی صحبت کردن به گفتارش عادت کردم و راحت حرف هایش را می فهمیدم خیلی مرتب حرف نمی زد و بیشتر جملاتش پراکنده بود باید مثل پازل آنها را کنار هم می چیدم تا متوجه شوم چه رخ داده است. فاضل فرد ادامه داد ...
زندگی برباد رفته با ازدواج اجباری
به گزارش ایمنا، زن جوان در اتاق مشاوره را باز کرد و در حالی که ناراحتی و پریشانی و استرس وجودش را گرفته بود روی صندلی نشست و بعد از کمی مکث گفت: نمی دانم چه کنم همه چیزم را برباد دادم و دیگر روی برگشتن به منزل و دیدن چهره نگران خانواده ام را ندارم. او در خصوص ماجرایی که برایش پیش آمده گفت: از روزی که دیپلمم را گرفتم مدام پدر و مادرم به من فشار می آوردند که ازدواج کنم تا اینکه پسرعمویم که 10 ...
از آدم زنده باید ترسید نه اسکلت مرده!
...: اولین بار در شهر سوخته زابل دیدمش در حالی که در میان گوری باستانی در کنار اسکلت تازه کشف شده ای نشسته بود و مشغول بررسی وضعیت آن بود. تمامی صورتش را برای در امان ماندن از تابش مداوم آفتاب با کلاه آفتابگیری پوشانده بود، اما زمانی که سر بلند کرد تا برای خبرنگاران توضیحاتی در مورد آن گور باستانی بدهد تعجب کردم؛ بسیار جوان تر از آن بود که دکتر خطابش کنند. آن هم با عنوان تنها زن استخوان شناس در ایران که در حوزه انسان شناسی پزشک قانونی نیز فعالیت می کند. ...
موتورم را فروختم، اسلحه خریدم و ...
کارم قرار داشت و من هر روز از مقابل آن رد می شدم و تمام زوایای آن را بررسی می کردم؛ لذا در بررسی هایم متوجه شدم که این مجموعه فاقد نگهبان و مأمور پلیس است؛ برای همین نقشه ام را عملی کردم. در زمان ورود به این مؤسسه مالی و اعتباری با افراد درگیر شدی؟ خیر. هنگامی که وارد این مؤسسه شدم افراد را تهدید کردم و از آنان خواستم تا بر روی زمین دراز بکشند و بعد از آن پشت باجه رفتم و ...
روز جمعه قرار مصاحبه برای استخدام گذاشت وقتی رفتم با چاقو تهدیدم کرد و ...
را مدیر کارگاه معرفی می کرد برای روز جمعه قرار مصاحبه گذاشت. بدون اطلاع پدر و مادرم بهانه ای جور کردم و از خانه بیرون زدم. به محل مورد نظر رفتم. با مرد 35ساله ای روبه رو شدم که لفظ قلم حرف می زد. چند دقیقه ای گذشت. از طرز نگاه و لبخند شیطانی اش فهمیدم نیت پلیدی در سردارد. بلند شدم و می خواستم از آنجا بیرون بروم. با چاقو تهدیدم می کرد که آرام باشم. او از گریه و التماس هایم می گرفت. در برابرش مقاومت ...
این دختر 70 سانتیمتری، یک کارآفرین نمونه است
سفر به مشهد را مطرح کردم و چند روز بعد با پدر و مادرم به مشهد سفر کردیم. هیچ وقت روزی را که به زیارت بارگاه امام هشتم(ع) رفتم، فرامو ش نمی کنم. مادرم نمی توانست راه برود و پدرم در حالی که مرا در کالسکه قرار داده بود به مادرم کمک می کرد. در حرم به دلیل ازدحام نتوانستم وارد بخش بانوان شوم و پدرم سعی کرد تا از قسمت آقایان مرا برای زیارت داخل حرم ببرد اما خدام حرم اجازه ندادند. دلم شکست و به ناچار پدر ...
راز پنهان 2 دختر 15 ساله نیشابوری در مسافرت 2 ساعته لو رفت
فهمیدم تا این که وقتی بزرگ تر شدم آرام آرام با احساس کمبود محبت پدر و مادر، به معنی واقعی طلاق پی بردم این در حالی بود که هر روز باید زخم زبان ها و سرزنش های مادربزرگم را نیز تحمل می کردم. او بدون توجه به روحیات من، مادرم را زنی خیانتکار و ناشایست خطاب می کرد و هیچ وقت اجازه نمی داد به دیدار مادرم بروم. از سوی دیگر هم، وقتی پنهانی و به بهانه رفتن به مدرسه سراغ مادرم می رفتم با برخوردهای سرد او ...
اقدام بی شرمانه یک مرد و معشوقه اش برای کشتن زنش که سرطان داشت / قاضی دادگاه تهران این راز را کشف کرد
وارد زندگی اش شده و من خواستم شما بدانید که بحث ناموسی در میان بوده است. این مطالب که توسط خواهر مقتول عنوان شد کنجکاوی من در پرونده بیشتر شد، بیشتر تحقیق کردیم و خواهر مقتول در اظهارات بعدی اش گفت: خواهرم در این چند وقت اخیر بسیار روحیه اش عوض شده بود، داروهای جدیدی می خورد و می گفت: در فضای مجازی با یک خانمی از طریق چت آشنا شدم، او یک پزشک داروسازی ایرانی در آلمان است و برای رضای خدا به من ...
جُل خود از آب بیرون کشیدن!
لب آورده بود، اما به خاطر سفارش های مادرم و پدرم که می خواستند او را به خانه برگردانم، باز هم تحمل کردم، تا اینکه یکباره به عنوان پیدا کردن کار راهی تهران شد و با خبر شدم با آشنایی با یک کارمند گرفتارتر از خودش در یک شعبه بانکی توانسته یک دفترچه چک دریافت کند و به عنوان اینکه می خواهد فیلم تهیه کند چند صد میلیون بدهکاری بالا آورده و طلبکارها هم مرا تهدید می کردند تا طلب شان را بپردازم... به ناچار ...
تغییر چهره مرد میانسال برای دستبرد به بانک
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، این متهم میانسال به نام حسن، ساعت 13 و 30 دقیقه 17 اسفند سال گذشته با گذاشتن کلاه گیس بر سرش خود را به شکل پیرمردی گریم کرد و به بانک ایران زمین، شعبه شریعتی دستبرد زد. با اطلاع سرقت به پلیس، تیمی از ماموران راهی محل شده و متهم را در حال فرار بازداشت کردند. در بازرسی از متهم، پول ها، یک قبضه سلاح و کلاه گیس کشف شد. سارق مسلح بانک با دستور قاضی ...
خواهرم را کشتم چون فکر می کردم در غذایم مواد ریخته است
است که به تریاک اعتیاد دارم به همین خاطر همسرم پس از طلاق به همراه فرزندانم مرا ترک کردند و تنها شدم. چند ماه قبل اعتیادم را ترک کردم اما همیشه احساس می کردم برادر و خواهرم در غذایم مواد می ریختند تا معتاد شوم. به همین خاطر دیروز به تهران آمدم و خواهرم را کشتم! پس از این اعتراف های هولناک، عامل جنایت صبح دیروز از زندان به شعبه دوم دادگاه کیفری تهران به ریاست قاضی زالی و با حضور قاضی ...
پزشکی همه عشق من است
کردید؟ یک زمینه ذهنی داشتم، یادم می آید یک متخصص هندی در تبریز بود که در بخش جزامیان قره باغی کار می کرد، من با بچه این پزشک هم بازی بودم و با او انگلیسی حرف می زدم که این دوستی به رشد زبان انگلیسی در آن سن و سال به من کمک شایانی کرده بود. آن پزشک هندی از مشتریان پدرم بود و پیش او تا روزی که بعد از چند سال ماموریتش به پایان رسید و از تبریز رفت احترام خاصی داشت که برای من خیلی جالب بود ...
جاسوسی که روی پل آزادی اش رانندگی می کند
که به چه دلیل زندان من تا این اندازه طول کشیده زیرا کارلی به من قول داده بود در صورت لزوم برای آزادی ام اقدام خواهند کرد. 6 سال بعد بود که یک روز صبح به دفتر رئیس زندان فراخوانده شدم. از من پرسید: دلت می خواهد به آمریکا بروی یا نزد خانواده ات برگردی؟ با خودم گفتم که این یک تله است: دلم می خواهد پیش همسرم بروم. در آن لحظه هیچ صحبتی درمورد تبادل جاسوس ها نبود، حتی زمانی که به شهر کارل مارکس ...
بختیار بعد از انقلاب بازداشت شد؟
پیروزی انقلاب و قبل از اشتغال در سازمان تربیت بدنی، به همراه سایر دوستان، شبانه روز در مدرسه رفاه به سر می بردم. یکی، دو روز پس از پیروزی انقلاب، من در طبقه بالای مدرسه علوی با عده ای از دوستان جلسه داشتم. در اواسط جلسه، ناگهان در حیاط اعلام شد که شاپور بختیار دستگیر شده است. با شنیدن این خبر از اتاق بیرون آمدم و با آقای خلخالی روبه رو شدم، ایشان به من گفت: شاه حسینی رفیقت را دستگیر کردند، پرسیدم: چه ...
دختر جوان: پدرم قاتل است
می کند. صبح روز حادثه پدرم با مادرم درگیر شد، اما خیلی زود از خانه رفت تا اینکه چند ساعت بعد دوباره به خانه برگشت و با مادرم به خاطر خرید روز عید دوباره مشاجره کرد. وقتی درگیری آنها بالا گرفت پدرم مقابل چشمان من مادرم را به شدت کتک زد به طوری که مادرم از ناحیه قفسه سینه آسیب دید. در حالی که مادرم درد می کشید به اتاق رفت تا پدرم او را دوباره کتک نزند که پدرم دوباره به سمت اتاق رفت و در ...
زودتر اعدامم کنید تا از سرطان نمرده ام
.... به هم وابستگی عاطفی داشتیم . پدرم سالی که من عقد کردم سرطان گرفت و فوت شد. مرگ او ضربه سختی به من زد. مدتی افسرده بودم. طول کشید تا حالم بهتر شود. چند سال بعد حامی دیگرم که مادرم بود، فوت شد. مرگ او نیز بیماری سرطان بود. همین موضوع شوک شدیدی به من وارد کرد. عذاب وجدان داشتم . گمان می کردم شاید اگر من با توجه به مخالفت آنها ازدواج نمی کردم آنها اکنون زنده بودند. خودم را در مرگ آنها مقصر می ...