سایر منابع:
سایر خبرها
امید تازه دختر نوجوان برای نجات پدر از اعدام
افتاد و من خانه را ترک کردم. بعد از 10 دقیقه برگشتم و دیدم که همسرم فوت کرده است. آن موقع خیلی ترسیده بودم، برای همین به هر زحمتی بود در چاه فاضلابی را که در اتاق خانه بود، باز کردم و جسد را داخل آن انداختم. بعد هم به خانه مادرم که دخترم آنجا بود، زنگ زدم و گفتم همسرم به زاهدان رفته و همان موقع چند تماس از گوشی همسرم با خودم گرفتم و یک اس ام اس هم به گوشی خواهرش دادم. بعد از مدتی هم رفتم خانه ...
شوخی های یک اصلاح طلب با باهنر: گفتم فلانی شما را شکست داد اما دچار مرگ سیاسی شد
هستید رئیس نظام جامعه مهندسی و بالاخره پیروان حضرت امام، خلاصه هفت دور نمایندگی به نفع تاجگردون اصلاح طلب دوره اول، یعنی مرگ سیاسی برای شما، اصلا من نمی خواهم این اتفاق هم بیفتد و اصلاً نمی شد و امکانپذیر نبود ولی من به نفع شما بروم کنار اتفاقی نمی افتد من پیروز هستم، دوم اینکه من نمی خواهم با رقابت با شما مرگ سیاسی خودم را رقم بزنم، مثال زدم فلانی یک بار با شما رقابت کرد شما را شکست داد دیگری خبری ...
کاظمیان: در حق مهرداد ظلم شد
در زمانی که مهرداد زنده بود و از دنیا رفت در حق او ظلم کردند. ان شاالله آسوده بخوابد چون هیچ چیز را از دست نداده است. * انسان الکی حرص دنیا را می خورد سه، چهار ماه اول درگذشت مهرداد از زندگی ناامید شده بودم اما به مرور زمان خودم را پیدا کردم. وقتی مرگ یک جوان، آن هم فوتبالیست پیش می آید آدم می فهمد چقدر دنیا بیهوده است و انسان الکی حرص دنیا را می خورد چون به هیچکس وفا نمی کند ...
لُهراسبی:باید از موسیقی ایرانی حمایت کرد/ حاضرم کنسرتِ ارزان برگزار کنم
قیمت بلیت را به طور محسوس پایین می آوریم. راهکارتان برای ورود خوانندگان جوان به عرصه موسیقی چیست. خودتان چطور وارد این عرصه شدید. لهراسبی: من با کلاس پیانو کارم را شروع کردم. ساز می زدم و صدایم هم خوب بود. بعد از این که یکی دو تا اثر ضبط کردم و تیتراژ دریایی ها را خواندم تازه کلاس آواز رفتم. چند دوست خوب داشتم که و گفتند تو فقط صدایت خوشگل است و تکنیک نداری. اگر دریایی ها ...
طلاق بخاطر شیک پوش نبودن زن جوان
. چند ساعت با آنها غیبت می کند و بعد از آن هم به خانه می آید. آن وقت است که به آشپزخانه می رود و غذا درست می کند و کار می کند. این تمام زندگی همسر من است. وقتی از او می خواهم به مهمانی برویم مخالفت می کند و می گوید حوصله ندارد. اهل سینما و تفریح و مسافرت هم نیست. نه لباس های شیک می پوشد و نه به خودش می رسد. بارها خودم برایش لباس های شیک خریده ام، ولی انگار پولم را دور ریخته ام. چون آنها ...
فرمانده تیم اقتصادی دولت مشخص نیست/ نظارت در سازمان برنامه و بودجه تعطیل است
ریزی هستم یعنی درحقیقت زمانی که سازمان مدیریت بودم درخواست دادم و هیات علمی بودم، بعد فرصتم خیلی آزاد شده بود یعنی دیگر در اوج کار سازمان برنامه، آمدیم در کار علمی و آموزشی، شرایط هم طوری نبود که در کار آموزشی بتوانیم کار بکنیم، یک شرایط خاص سیاسی بود، دوران خوبی نبود ولی برای من خوب بود یعنی نمی خواهم به آن برگردم ولی فضا برای ما فراهم کردند هم توانستم درس بخوانم، یکی دو تا اندوخته های علمی و تجربی ...
درس هایی که باید از تاریخ اقتصاد ایران گرفت
سال 1968، هنگامی که نوشتن پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد را در دانشگاه لندن آغاز کردم، تصمیم گرفتم به نظریه ازمدافتاده تاریخی نگاهی تازه بیندازم. پیش از هرچیز، می خواستم توضیح بدهم که چرا با آنکه فعالیت ها ی خدماتی ظاهرا نامولد، یا دست کم مانع رشد، تلقی می شوند سهم خدمات در تولید و استخدام در حال افزایش است. دوم اینکه چرا این بخش در اقتصاد بسیاری از کشورهای در حال توسعه، اگر نه در بیشتر ...
روستایی که نامش دوقوزآباد است
برای کار ندارد. حالا او، همسرش و 5 فرزندشان 9 سال است که در تورقوزآباد سکونت دارند. دختر بزرگش کلاس هفتم است و کوچکترین دختر، اسما، 6 ماه دارد. می گوید: بعد از این دخترم، عمل کردم که دیگر بچه دار نشوم. تازه از شما چه پنهان همین را هم می خواستم بدهم به کسی ولی شوهرم قبول نکرد. ناخودآگاه نگاهم برمی گردد به صورت شیرین و خندان اسما که مدام می خندد و آستینش را می خورد. ظاهرا اوضاع معیشتی و ...
خواستگار چاقو را زیر گلویم گذاشت!
ازدواج مخالفت کرد چرا که او یک جوان افغانی بود و تناسب سنی هم با من نداشت ولی من می خواستم با او ازدواج کنم. آن شب هم به خاطر همین موضوع با پدرم درگیر شدم و پس از یک مشاجره طولانی با دوست پسرم تماس گرفتم و به او گفتم می خواهم از خانه فرار کنم!! او هم گفت: حالا که می خواهی فرار کنی من خودم به دنبالت می آیم ! این بود که سوار موتورسیکلت خواستگارم شدم و به خانه آن ها رفتم ولی روز بعد وقتی ...
وقتی شوهرم را با دوست صمیمی ام در قرار عاشقانه دیدم خشکم زد و ...
نبود از همسرش جدا شود. بهرام مستاصل مانده بود. انگار دنیا برسرش آوار شده بود. شاید هیچ وقت فکر نمی کرد این همه عشق و علاقه میان آن دو یکباره رنگ ببازد. زیر لب می گفت این چه اشتباهی بود که من مرتکب شدم. با دستان خودم تیشه به ریشه زندگی ام زدم. آهی از عمق وجودش کشید، اما چه فایده. منشی دادگاه چند بار نام هردویشان را صدا زد. انگار هیچ کدام پای رفتن به اتاق قاضی را نداشتند. دقایقی فقط نظاره گر یکدیگر ...
من و مهدی مثل خواهر و برادر بودیم / مرا به سمت اتاق خواب پرت کرد و...
نو رفته بودیم و می خواستیم خانه را برای یک عمر خوشبخت بودن آماده کنیم، اما باز هم بحث های همیشگی پیش آمد. دعوا بالا گرفت. بیشتر از همیشه. خسته شدم. خیلی اذیت شده بودم. آن قدر از حرف هایش ناراحت بودم که گفتم دیگر نمی خواهم با او ازدواج کنم و لازم نیست خانه را آماده کند، چون قرار نیست دیگر کسی در آن زندگی کند. خواستم بروم دستی از پشت لباسم را گرفت و کشید. هم زمین و هم جا خوردم. سال ها عشق ...
مرد مریخ اندیش
بعد از امتناع اولیه ماسک کارم را ادامه داده بودم و به نظر می رسید که او از این کار خوشش آمده بوده است. شام ما با مکالمه لذت بخشی پایان یافت و ماسک رژیم کم کربنش را خراب کرد. پیشخدمت دسر آورد و ماسک کلی شیرینی و دسر پرشکر خورد. توافق حاصل شده بود. ماسک وعده دسترسی به مدیران شرکت ها، دوستانش و خانواده اش را به من داد. هر یک ماه یک بار با من شام می خورد تا وقتی که کار طول بکشد. برای اولین ...
هم زمان با هفته سلامت به مدت 4 شب برگزار می شود جشنواره فرهنگی اجتماعی شب های سلامت
زندگی بیشتر از 3 بار عصبانی نشویم که هر دلیل یا عاملی باعث این عصبانیت ما شود به عنوان مثال اگر کودک ما استکان چای شیرین را بر روی مبل جدید خانه ریخت اگر ما به شدت عصبانی شویم یا داد بزنیم یا کودک را تنبیه کنیم می توان از ابتدای این عمل با خود کنار آمد که باعث اصلی این کار خود من بودم چراکه اگر یک سینی کوچک زیر آن استکان قرار می دادم یا با کمک کردن خودم این چای را به کودک می دادم هرگز باعث این عمل ...
مصاحبه با همسر شهید حسن احمدی + تصاویر
روی و سالم بر می گردی، اما اگر شهادت نصیبت شد، شفاعت من و بچه ها یادت نرود. و در جوابم گفت: تو فقط دعا کن تا شهید بشوم، ثواب شهادتم مال شما و ثواب جهادم مال خودم. منتظرتان می مانم و به من قول داد که شفاعت ما را هم بکند. قبل از خداحافظی هم رو به من کرد و گفت: اگر شهید شدم برای شهادتم گریه نکنید. تا زمانی که سوریه بود دو بار تماس گرفت، آن هم در دو روز پشت سرهم. وقتی یک روز شد، دو روز و زنگ نزد ...
یک ریال حق تولیت نمی گیرم
انجام دهد. حجت الاسلام رئیسی بابیان اینکه دوستان در سلوک چند سال گذشته من هم دیده اند که در مسئولیت های پیچیده سعی کرده ایم آنچه وظیفه مان است انجام دهیم، گفت: بنده در ارتباط با هزینه های انتخاباتی گفتم که به دوستان بگویند هرکسی در هر شهری و هر کجایی که تشخیص داد اقدام کند؛ بنده تاکنون در انتخابات شرکت کرده ام، نماینده خراسان جنوبی در انتخابات خبرگان بودم، آنجا مردم متمولی ندارد، اما ...
کفشگری: چشمان قرمز هانی را دیدم؛دوست داشتم بمیرم /مگر کسی شناسنامه می خواست؟
هواداران پرسپولیس را تلخ کرد. وی افزود: من بعد از بازی کنار زمین رفتم و دنبال هانی می گشتم. فکر می کردم به رختکن می رود تا لباس قهرمانی بپوشد و همراه بازیکنان به زمین بیاید. وقتی به رختکن رفتم، دیدم که کسی از او خبر ندارد. به مادر هانی زنگ زدم و گفتم که این بچه کجاست که گفت نمی گذارند در جشن شرکت کند. من هم بالاخره او را پیدا کردم و دیدم که چشمانش قرمز است. به خاطر همین دست هانی را گرفتم و ...
کودک طلاق و ماجرای عشق و نفرت
آنها به من اجازه دیدن دخترم را نمی دادند و من در راه مدرسه او را چند باری به صورت پنهانی می دیدم، برای دیدن فرزندم هرکاری که می توانستم کردم، وکیل گرفتم و به دادگاه شکایت کردم و بالاخره توانستم از راه قانونی اجازه ملاقات فرزندم را بگیرم. اما دیروز وقتی می خواستم او را در آغوش بگیرم با عصبانیت به من گفت: از تو متنفرم، اگر دوستم داشتی مرا دوسال رها نمی کردی؟ و بعد به طرف پدر بزرگش رفت وآنها هم ...
یک هفته مانده به عروسی به تلفن های مشکوک گوشی شاهین زنگ زدم همه خانم بودند و...
دلیل مشخصی داشته باشم، به شوهرم شک کردم که مبادا با دختر دیگری رابطه دارد. گوشی اش را زیر و رو کردم و به چند شماره که مشکوک شده بودم، زنگ زدم که همگی خانم بودند و برای همین دعوا راه انداختم که اینها کی هستند. اول سعی کرد قانعم کند که جز رابطه کاری هیچ رابطه دیگری بین او و همکارانش وجود ندارد، اما بعد از مدتی که گیردادن هایم زیاد شد، بی تفاوت شد و گفت دیگر برایم مهم نیست چه فکری در موردم می کنی. ...
کثیف ترین پرونده قتل در تهران / مردی با معشوقه اش زن بیمار سرطانی اش را ذره ذره کشت
دخترشان خودکشی کرده و عملاً پرونده بسته می شد اما چون ذهن من درگیر شده بود، دست بردار پرونده نبودم. چون بحث مرگ انسانی مطرح بود و به نظر می رسید بحث قتل در میان است و قتل نیز با آن داروساز مرتبط باشد از پلیس خواستم موضوع را از هر طریقی پیگیری کند. از این طریق روشن شد کار، کار همان زن بیوه در شرکت بوده و فهمیدیم از طریق خطوط ارتباطی آلمان وارد فضای مجازی کشورمان شده بعد شوهر مقتول نیز تمام اطلاعات ...
اسیر پسری به نام فردین شدم/ او مرا به گرداب کثیف نابودی کشاند!
شد و آثار دستم را روی صورت مادرم دید فقط گفت از خانه برو بیرون! دیگر آواره شده بودم. با فردین تماس گرفتم، مرا به خانه اش برد، از آن روز به بعد در سرقت های شبانه خودرو با او همراه شدم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم اما شب گذشته بالاخره دستگیر شدم و فردین گریخت... در همین لحظه زنی با اضطراب وارد اتاق شد و پسر خلافکار با دیدن مادرش دستان خود را مقابل صورتش گرفت و در حالی که با صدای بلند گریه می کرد، گفت: مادر! همان سیلی که به صورت تو زدم مرا با خاک یکسان کرد و... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی خراسان 110 ...
مردی برای اثبات عشقش به همسرش گوش زنی را برید! + عکس
من بدهکار بود. سوم مرداد 93 وقتی از او خواستم پولم را بدهد به درخواست خودش به اطراف اتوبان خلیج فارس رفتیم. اما آنجا با هم درگیر شدیم و او به من ناسزا گفت، من که بشدت عصبانی بودم با چاقویی که همراهم بود ضربه ای به گردنش زدم و با سرقت ضبط خودرویش، گوشی و پولی که همراهش بود از آنجا فرار کردم. چند ماه بعد با یکی دیگر از دوستانم به اطراف اتوبان خلیج فارس رفتیم. او که شیشه مصرف کرده بود به من ...
راز قتل سارا کوچولو توسط گروگانگیران دو ماه پس از جنایت در کرمان فاش شد
، متهم جوان لب به اعتراف گشود؛ اعترافی که راز یک آدم ربایی و را برملا کرد. قتل سارا توسط برادر بزرگ تر پسر جوان حدود دو ماه بعد از ناپدید شدن سارا و کشف جسد او، به قتل اعتراف کرد. او گفت: من و برادرم به غیر از سرقت، یک نفر را کشته ایم. می خواهم اعتراف کنم چون عذاب وجدان لحظه ای رهایم نمی کند. تا الان اگر حرفی نزدم، چون تصور نمی کردم دستگیر شوم. اما حالا که به دام افتادم و خودم را ...
جوان شانزده ساله هموطنمان که یک شبه دو تا زن گرفت!
اینکه دو سال بعد فاطمه نیز صاحب پسر شد. مشکلات از روزی آغاز شد که بچه ها در بازی های کودکانه شان با هم دعوا می کردند و دعوای آنها باعث اختلاف بین من و فاطمه می شد. من و فاطمه با هم قالی می بافتیم و مثل یک خواهر با هم رفتار می کردیم. اما اختلافاتی که خانواده ام قبل از ازدواج آن را پیش بینی می کردند کم کم ما را از هم جدا کرد و همسرم او را در خانه کناری اسکان داد و به این ترتیب بعد از 5 ...
تاج گردون: پرداخت یارانه ها به شیوه فعلی منابع کشور هدر می دهد
می کرد؛ همان طور که من هم در کمیسیون با یک پیش فرض مدیریت می کنم. اعتراض من این بود که می گفتند گزارش را بچه ها بیرون تهیه کرده اند و نتایجی را می آوردند و می گفتند، این جمع بندی است. ما به این مسئله اعتراض داشتیم. برخی از دوستان می گفتند کلا به برجام رای ندهیم و تفاوت در نگاه زیاد بود؛ ضمن آن که آنها در اکثریت بودند. نماینده مردم گچساران در مجلس یادآور شد: من و چند تن از اعضای کمیسیون ...
صدایی به من گفت خواهرم را بکشم
. فرزندان مقتول درخواست قصاص کردند و گفتند حاضر به گذشت نیستند. شوهر مقتول نیز به عنوان وارث فرزند فوت شده اش درخواست قصاص کرد و گفت: شب حادثه من در خانه نبودم من همیشه در خانه ام هستم و آن یک شب خانواده ام را تنها گذاشته بودم که این اتفاق افتاد. من و زنم زندگی خوبی با هم داشتیم و سه فرزند داشتیم، بعد از مرگ همسرم یکی از فرزندانم هم فوت کرد و به خاطر مصیبتی که به زندگی مان وارد شده است، گذشت ...
گفتگوی جذاب با تنها زن استخوان شناس ایران
که نمراتم را بعد از امتحان حساب کنم و با حساب کردن معدلم ببینم که شاگرد چندم می شوم. یک بار با توجه به نمره هایم فکر می کردم شاگرد دوم می شوم اما شاگرد سوم شدم. آن شب تا صبح به قدری گریه کردم که صبح تمام بالشم خیس بود و پدرم با دیدن بالش خیس من کلی غصه خورد. با اینکه رشته ام علوم تجربی بود و شاگرد ممتازی هم بودم اما کنکور علوم انسانی دادم و اولین رشته انتخابی ام هم باستان شناسی بود. در ...
بر آب رفته
دعا شدند، پس از آن آب فروکش کرد. دومین سیل مربوط به 58 سال پیش بود که آب همه احشام ارباب مان را با خود برد. سومین سیل 48 سال قبل آمده بود، ولی سیل چهارم نه تنها به زمین های کشاورزی و احشام ما آسیب رساند بلکه این بار خانواده های ما را از ما گرفته است. 8 نفر از اعضای خانواده ام را از دست دادم محمد مرد پنجاه ساله ای است که زودتر از همه به سمت ما آمده بود، اما چیزی نمی گفت. او مانده بود تا ...
آخرین ساعات زندگی مرحوم عارف لرستانی از زبان همسرش
ناصری بعد از چند لحظه مکث ادامه داد: من به خاطر کارم هیچ وقت عادت نداشتم شنبه ها صبح زود از خواب بیدار شوم اما آن روز ساعت 6.30 انگار کسی تکونم داد و از خواب بیدار شدم. آگاه بودم که روز تعطیلم هست. عین آدم کوکی ها از تخت اومدم پایین و رفتم بالای سر عارف. دیدم چرا همان مدلی است که دیشب او را در تخت گذاشته بودم و اصلا تکان نخورده. نفس نمی کشید. به صورتش زدم و با صدای بلند صداش کردم. تنش را هم تکان ...
همسر شهید: به او گفتم من را هم با خودت ببر گفت می رویم تا راه باز شود تا با هم برای زیارت برویم / زهرا ...
می روی و سالم بر می گردی، اما اگر شهادت نصیبت شد، شفاعت من و بچه ها یادت نرود. و در جوابم گفت: تو فقط دعا کن تا شهید بشوم، ثواب شهادتم مال شما و ثواب جهادم مال خودم. منتظرتان می مانم و به من قول داد که شفاعت ما را هم بکند. قبل از خداحافظی هم رو به من کرد و گفت: اگر شهید شدم برای شهادتم گریه نکنید. تا زمانی که سوریه بود دو بار تماس گرفت، آن هم در دو روز پشت سرهم. وقتی یک روز شد، دو روز و زنگ نزد ...
قتل به خاطر یک پیچ
و خرده شیشه ها روی من و زن و بچه ام ریخت. فهمیدم که امیر به انتقام دعوای چند دقیقه قبل شیشه را شکسته است. دوباره دعوایمان شد و امیر به سمت در خروجی ساختمان رفت که با هم درگیر شدیم. چاقویی که به مرد نصاب داده بودم تا پیچ را ببندد هنوز دستش بود، او را هل دادم که ناگهان چاقو وارد رانش شد. پشیمان هستی؟ به خدا لحظه ای آرامش ندارم. یک انسان جانش را از دست داده و عاملش من هستم ...