سایر خبرها
دلم برای هوای جبهه تنگ شده است
انجام شد و شب عملیات بچه ها اعزام شدند. شهید سیدمهدی موسوی اولین شهید مدافع حرم خوزستان هم همراه ما بود. همراه با بچه ها یک گردان تشکیل دادیم و سازماندهی کردیم. چند تا از دسته ها پیشروی کردند. من به همراه سیدمهدی در دسته احتیاط بودم. قرار شد بچه ها به اهداف مورد نظر دست پیدا کنند، بعد ما وارد عمل شویم اما متأسفانه دشمن هوشیار شد و آنها را زیر آتش گرفت. سید مهدی رفت تا نیروهای دسته تانک را هدایت ...
کاش به تعداد موی سرم پسر داشتم + عکس
روز بدبختی کشیدم، دلم خیلی گرفته بود و از رسول خبری نداشتم. حاجی هم خانه نبود و نمی دانستم به چه کسی بگویم. فقط گفته بودند رسول زخمی شده و خبر دیگری نداشتم. یک روز در حال دم کردن چایی بودم که رو به قبله کردم و گفتم خدایا اگر این بچه شهید شده من الان آماده این موضوع نیستم. من رسول را می خواهم. به روح بی بی فاطمه، رسولم را برسان. این را گفتم و داشتم چایی می ریختم که در زدند. دلم لرزید. گفتم حتماً خبر ...
انگلیس رهایم کرد اما ایران ناجی ام شد
بود ولی وقتی می خوابیدم برای فردا دوباره انرژی می گرفتم. چون می دانستم بالاخره پایانش می رسد . زمانش را نمی دانستم ولی احساس می کردم دیگر تنها نیستم. شما باید این را در نظر بگیرید که من دو سال تمام تنها با اینها سر کردم و به هر کسی که مشکلم را می گفتم به من گوش نمی کرد . بعد از اینکه ایران برای پیگیری کارم پیش قدم شد احساس می کردم که بالاخره کسی هست که به حرف های من گوش بدهد و این کمکم می کرد که ...
زوجی عاشق که 60 سال پیش ارتباط ماهواره ای داشتند
از من خواسته بود، اطاعت کردم که با همسرم پیش آنها برویم. علیخانی: این عشق عجیب غریب شما باعث شد که زندگی مشترکتان بالاخره پس از سه سال به طور رسمی شروع شود. می گویند شیداییِ عشق آرام آرام کم رنگ می شود. عشق شما هم رنگ باخت؟ زن: دو پسر پشت سر هم به زندگیمان آمد. مرد: روز به روز بیشتر همدیگر را دوست داریم. همین الان لحظه ای از همسرم جدا نمی شوم. ماموریت رفته بودم، 24 ...
حضرت خدیجه، با پیامبر هم نسب بود/ افراط و تفریط ناشی از غفلت است
جاریتک ، مولای من، بیا، این خانه خانه ی خودت است و من هم کنیز تو هستم. یعنی به پیامبر، معرفت دارد. بعد هم بیان می کند: من نشانه های پیامبری که در وجود شماست، در کتب آسمانی دیده بودم. راجع به ایشان باید خیلی صحبت کرد. جدّی اگر دو دهه آن هم در حدّ خودمان صحبت کنیم، حداقل مقداری با این بانو آشنا می شویم. هر چند بعضی از بزرگان نکته ی زیبایی گفتند و آن این که تاریخ هم به حضرت خدیجه کبری ...
ناگفته های برادر کمترشناخته شده آیت الله هاشمی
احمد هاشمی بهرمان برادر کمتر شناخته شده آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی است. در یک روز فروردین 1396 و تنها یکی دو ماه پس از درگذشت آن شخصیت اثرگذار و به یادماندنی خدمت ایشان می رسیم. در فضایی ساده و صمیمی به گفت وگو درباره خاطرات برادر از برادر پرداختیم. افسوس و حسرتی عمیق در چشمان ایشان پیداست. آرام و با حوصله و ساده و بی پیرایه و بی تحفظ سخن می گوید. در این گفت وگو که با زبانی بسیار ساده بیان شده مطالب ناب و منحصر به فردی از زوایای زندگی آیت الله مطرح شده است که برای اهل تحقیق و تعمق پنجره هایی تازه را می گشاید. ...
خاطرات برگزیده سال های دفاع مقدس در کوچه فروزان
... گرای کانال را دشمن داشت و کانال شده بود سیبل توپ های دشمن. سه شب و روز بود نخوابیده بودم. پاهایم داخل پوتین تاول زده بود. بی خوابی، آتش سنگین دشمن و شهادت دوستانم دست به دست هم داده بودند تا از تک و تا بیفتم، اما هنوز سرپا بودم. بیشتر از همه شهادت علیرضا جبلی برایم سنگین بود. علی با سی و پنج بسیجی آذربایجانی کار دو گردان را کرده بود، مقابل پاتک دشمن. دیدم نمی توانم سرپا بایستم. صمد بی سیم ...
آشنایی با دمنوش های گیاهی ویژه ماه رمضان/ ماه رمضان در سینماها چه می گذرد؟
...> ماجرای یک امر به معروف در شب قدر سال 65 1396/03/17 - 12:17 دوست روحانی ام بعد از اتمام سخنانش شهید صادقی جانشین گردان را فرستاد تا بیدارم کند با آمدن او در حالی که روی پتو دراز کشیده بودم چفیه را روی سرم کشیدم و با بی حالی به وی گفتم شما برو من هم الان می آیم بیشتر بخوانید دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان +صوت 1396/03/17 - 12:16 دعای هر روز ...
غواصی که برای آب نامه می نوشت
من گرفتمش. خون از دهان و گوش هایش فوران می کرد و او سرش را آرام به چپ و راست می چرخاند صدایش کردم: یوسف! یوسف! یوسف او آرام آرام زار می زد نمی توانست چشمانش را باز کند. دیدگانش پر از خون بود قطرات اشک امانم را برید خدایا! بچه ها چقدر غریبانه و دلگیر پرپر می شوند! لحظاتی بعد به آرامی نسیم سحری سر بر بالین شهادت گذاشت و به آرامشی به رنگ سبز و جاودانه فرو رفت پیشانیش را بوسیدم و وداعش گفتم. او شهید یوسف قربانی از گردان ولیعصر (عج) زنجان، لشکر عاشورا بود. ...
توصیه امام به مسئولان ساده زیستی بود
.... حال به فضایی می رویم که امام پس از 15 سال باز می گردد آیا آن زمان دوباره ملاقات داشتید با حضرت امام؟ پس از تبعید امام ارتباط ما بسیار کم شد. دلیلش این بود که از زمان تبعید تا بازگشت امام 15 سال و 6 ماه طول کشیده بود. امام(ره) مدتی ترکیه بودند بعد نجف بودند و بعد هم رفتند فرانسه. دوران تبعید به دیدار امام(ره) نرفتید؟ نه نرفتم چون ممنوع الخروج بودم. بعد هم نرفتم ...
ذره بین
زندگی به ترکیه بروم اما خانواده ام مخالف بودند. همیشه سر این موضوع با آنها درگیری داشتم. آخرین بار وقتی دعوا بین من و پدر و مادرم بالا گرفت، عصبانی شدم و وسایلم را برداشتم و خانه را ترک کردم. جایی نداشتم که بروم. درحال پرسه زنی در خیابان های تهرانپارس بودم که عزیز جلویم سبز شد. او افغانستانی و کارگر ساختمانی بود. خیلی زود با هم دوست شدیم. وقتی به او گفتم جایی برای خواب ندارم مرا به یک ساختمان نیمه ...
ارتباط تلگرامی با دختر جوان با سقوط از ساختمان به مرگ ختم شد
روز بعد (14 خرداد ماه جاری) سپیده از خواب بیدار شد و گفت که او را به منزل دوستش ببرم. شاهین بیست و چهار ساله در ادامه اظهاراتش به بازپرس گفت: سپیده را به منزل دوستش حوالی میدان جمهوری بردم که یک ساعت بعد با من تماس گرفت و گفت دنبالش بروم، بعد دوستش ناهید ساعت 6 بعدازظهر به ما ملحق شد و در خیابان می گشتیم تا اینکه ناهید گفت می خواهد شب با خانواده اش به پارک برود و از ما جدا شد، به سپیده ...
قاتل: برای سرقت پول و طلا مرتکب قتل شدم
. برای آخرین بار بعد از درگیری لباس ها و وسایلم را برداشتم و خانه را ترک کردم. آن روز در خیابان قدم می زدم که با محمد آشنا شدم. او هم تبعه افغان و در یک ساختمان نیمه کاره مشغول کار بود. وقتی از اختلاف با پدر و مادرم برایش صحبت کردم، مرا به ساختمان نیمه کاره برد و قرار شد چند شب پیش او بمانم. در آن مدت با محمد صحبت کردم و به او گفتم قصد رفتن به ترکیه را دارم. او نیز استقبال کرد و گفت مقداری پول و طلا ...
جای پای پوتین
که نه! خیالت راحت باشد، شما به سراغ فلانی برو و از او بگیر به او می گویم که هر چقدر نیاز داری تحویلت دهد. وقتی از جعفرآباد خارج شدیم، به حاج آقا گفتم: حالا ملاحظه فرمودید حاج آقا! می بینید، اسلحه و تریاک همین طور عین برگ خزان در این روستا ریخته است. و جمع کردن آن هم کار ساده ای نیست با موافقت آقای لاهوتی، با برنامه ای دقیق، برادران سپاه به آن روستا ریختند، و توانستند از آن جا ده ها ...
همرزم شهید: ماجرای خواندنی رجزخوانی سردار مرادخانی برای تکفیری ها/ در زیر آتش سنگین دشمن گفت: رهبر گفته ...
عملیات سردار و سه تن از همرزمان ما به شهادت رسیدند. یکی از فرماندهان سپاه قدس بعد از عملیات با گردان ما دیداری داشت و در سخنرانی اش گفت: گره ای در این منطقه بود که بعد از مدت ها باز شد . بعد از عملیات یاد صحبت های شهیدانه سردار افتادیم و اینکه انگار قرار بود این گره به واسطه و حضور او باز شود. عملیات در شانزده آذرماه سال 94 مصادف با 25 صفر در روز دوشنبه و در مناطق صحرای حُمص آغاز شد و هدف ...
مادر او را نذر امام حسین (ع) کرده بود/ قلب، دست، پهلو، پا و چشم شهید با اصابت گلوله ها آسمانی شدند
...، تقسیم بندی شدیم. عبدالحسین هر روز بعد از کلاس به سراغ من می آمد و حتی گاهی که من خواب بودم،از هم اتاقی هایم جویای احوالم میشد!روزی یکی از بچه ها گفت: عبدالحسین دیگه چطور دوستی است؟هر روز با اینکه این همه کلاس و تمرین رژه داریم،باز هم به دیدنت می آید!و کاش ما هم چنین رفقایی داشتیم! -از حساسیت شهید نسبت به بیت المال در محل کار برایمان بگویید. عبدالحسین اعتقادی راسخ و محکم به بیت ...
دوست نداشت نازپروده تربیت شویم /آقاجان در نفوذ به قلب ها معرکه بود
بود ولی با همه ی سختی هایش برای ما این گونه بود که انگار داریم به اردو می رویم و هیچ اعتراضی از طرف بچه ها نبود. *خاطره ی تبعید پدر به بانه را یادتان هست؟ آذر 55 بود و من دانشجوی سال اول مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بودم . یک روز از دانشگاه آمدم خانه و دیدم چادر شبی در اتاق پهن است و رختخواب و کتاب های پدر وسط آن است و سربازی هم با یک اسلحه گوشه ی اتاق ایستاده. به مادرم گفتم ...
سرقت برای هیجان
همدستانت چطور آشنا شدی؟ با یاسر از بچگی بزرگ شده بودم و بچه محل بودیم. با بقیه دزدی کرده بودم علاوه بر آن با یا سر مواد هم مصرف می کردیم. طراح سرقت تو بودی؟ بله. به طور اتفاقی به این مغازه می رفتم و می دانستم دوربین و تجهیزات ایمنی ندارد. راحت می شد از آنجا سرقت کرد. موضوع را به دوستانم گفتم و قبول کردند. قبل از سرقت طلافروشی خودرو دزدیدید؟ بله ...
امام در هیچ تصمیمی، تحت تأثیر کسی قرار نمی گرفت
استقبال کم نظیری از امام صورت گرفت. *حضرت امام در نجف، از چه زمانی تدریس را آغاز کردند و آیا شما در درس ایشان شرکت داشتید؟ حضرت امام از روز دومی که به وارد نجف شدند، درس را شروع کردند. درس خارج ایشان بر مبنای کتاب الخیارات و کتاب البیع مکاسب شیخ انصاری بود که دوازده سال طول کشید و دو سال آخر ان را به بحث الخلل فی الصلوه که از پیچیده ترین مباحث فقهی است اختصاص دادند. من در نجف ...
از شاگردی در مکتب پیر جماران تا آرزوی روایت گری برای رهبر انقلاب
ابتدایی تمام شد و برای ادامه تحصیل به بیرجند آمدم . رضایی اظهار کرد: سال دوم راهنمایی که بودم صدای انقلاب در بیرجند به گوش می رسید، من نیز محصل بودم و تنها در بیرجند زندگی می کردم و برای اقامه نماز به مسجد خصوصاً مسجد چهاردرخت می رفتم . وی ادامه داد: یک شب بعد از نماز ، متوجه درگوشی حرف زدن چند نفر شدم. نزدیکشان شدم و از وضعیتم برایشان گفتم و آن شب، فرمایشات حجت الاسلام ...
طناز طباطبایی: با نقشم در ویلایی ها روی لبه تیغ راه رفتم
.... در جنگ ما که اتفاقا طول زیادی هم دارد و 8 سال اتفاق افتاده و تا حدودی هم جنگ ایدئولوژیکی بوده است، به یک سرزمین حمله ای شده و یکسری افراد از سرزمین شان دفاع می کنند. به نظر من همین مسئله مایه های قوی دراماتیک دارد و به نظر می آید که این جنگ هم از آن موضوعاتی باشد که بشود از آن داستان های زیادی درآورد. اما نوع پرداخت سینمای ما به جنگ طوری بوده است که الان بعد از حدود سی سال یا کمتر از ...
خاطرات خواندنی از حضور امام در نجف
یا دستوری مبنی بر کنترل مجالس و... با تاکید بر اینکه امام هرگز در چنین مواردی ورود نمی کردند، به بیان خاطره ای در این زمینه پرداخت: من در وزارت کشور بودم که فهمیدم وزارت آموزش و پرورش می خواهد روز شنبه را برای دانش آموزان یهودی تعطیل رسمی اعلام کند. ما به او اعتراض کردیم و او گفت فشار از سوی نماینده یهودی ها زیاد است که به او گفتم حق ندارید این کار را بکنید؛ هر زمان در آمریکا و اروپا اجازه دادند ...
هدیه رهبر انقلاب به میهمان برنامه ماه عسل
اصفهان خاطره تلخ مرگ مادرم وعزاداری بود. من از سفر به ایران ترسیده بودم. او بیان می کند: با پدرم به انگلیس بازگشتیم، پدرم هم مادر بود هم پدر. بهترین انسانی بود که تاحالا دیدم. 4 سال از پس از مرگ مادرم، پدرم تصیمم می گیرد به ایران باز گردیم. مرا در مدرسه فارسی زبان ثبت نام کرد. احساس می کردم پدرم ناراحتی دارد. 6 ماه از سفر ما به ایران گذشت. عموهایم گفتند پدرت برای سفر به خارج می رود. یک شب ...
پسر طیب: پدرم به عَلَم گفت جرأت داری عکس خمینی را بردار
بوسید حلالیت طلبید و گفت من آقا را نمی بینم شما جوان هستید و آقا را می بینید اگر روزی آقا را دیدید به او بگویید طیب گفت قربان جدت برم همه شما را دیدند و خریدند، من ندیده شما را خریدیم. بعد هم رفت. محمد عروس می گفت: من این داستان را سال 58 در دیداری که با حضرت امام به عنوان زندانیان 15 خرداد داشتیم آخر جلسه تعریف کردم و گفتم یک پیغامی از طیب حاج رضایی دارم. امام فرمود رحمت الله علیه، پیغام ...
مدل مانتوهای مبینا نصیری نماد چیست؟
آخرین روزی که قرار بود من به رادیو جوان بروم، شب قبل از آن با خودم فکر کردم که اصلا نروم.! ولی در آخر گفتم برم با بچه ها خداحافظی کنم. رفتم و این خداحافظی برای من و تمام بچه های رادیو جوان خاطره شد.آن روز خیلی اتفاقی خانم”فاطمه صداقتی”مجری جوان ایرانی تماس گرفتند و گفتند که نمی توانند بیاید و اصولا در این مواقع گوینده پخش وظیفه دارد که به جای گوینده اصلی برنامه را اجرا کند. به دلیل ...
موعامَله با خدا
ماری را چَه کونم؟ در این اندیشَه بودم که ناگهان فکری بی ذهنم رَسید و دور از چَشم زولَیخا با خدا موعامَله ای نیمودم. گفتم خدایا! از این طرف یَک ساعتی دیرتر می خورم و از آن طرف هم یَک ساعت دیرتر. هم من بی مقصودم می رَسَم، هم تو. چَطور است؟ یَکهو دیدم صَدای گوشخراش ساعتم که بیدون توجه در رختخواب رویش نیشستَه بودم، بلند شد. اینگار کسی سیخی بی کمرم فرو کردَه ...
به من میگن بلقیس نه برگ هویج!!
بی بی؟ - میه نیخی بری سحری پاشی؟ چشمم رفت روی ساعت... - بی بی جون! تازه ساعت 2 هس. من الان بلند شم چکار کنم آخه؟ - پوشو نماز شب بخون... - بذار یه کم بخوابم بی بی. بعد از نماز صب میخونم! بی بی محکم زد توی سرم! - روسیا بیشی دختر! آخه کی بعدِ سحر، نماز شب میخونه که تو بخونی؟ پوشو تا نصفت نکردم وایسا نماز... ******* ...
وقتی یک مسیحی ارتودوکس در مقابل کتاب آیت الله جوادی مبهوت می شود
حضرت پیغمبر برای استاد شرق شناس آکسفورد است که آلمانی الاصل است، کتاب خیلی مهم و خوبی بود البته آن هم خارج از اشکال نیست ولی روی او خیلی تاثیر گذاشت و یکی از دلایلی که گفتند این بود. جالب ترینش این بود، یعنی من از دوستم برای اولین بار شنیدم که استاد دارد نماز شیعه می خواند دفعه بعد او را دیدم پرسیدم استاد شنیدم شما نماز شیعه می خوانید درست است؟ گفت بله، گفتم چطور؟ گفت الان من چند شب است ...
سبک زندگی و الگوهای رفتاری حضرت خدیجه(س)
دوشنبه 15 خرداد 1396, 12:39 نوشته زیر خلاصه ای است از "سبک زندگی و الگوهای رفتاری حضرت خدیجه سلام الله علیها" که به مناسبت دهم ماه مبارک رمضان، سالروز وفات ایشان به خوانندگان تقدیم می شود. به گزارش مشرق ، مطالعه تاریخ زندگی ام المؤمنین حضرت خدیجه علیها السلام نشان می دهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله دارای فضائل اخلاقی و کمالات ...