سایر منابع:
سایر خبرها
یک گفتگوی جالب با احمدپورنجاتی: فرهنگ حاکم بر مدیران کشور باید نقد بی رحمانه و البته خیرخواهانه شود
چون پدرم سواد زیادی نداشت. اما در دوره دبیرستان خوره کتاب بودم. هنوز در کتابخانه ام کتاب 7 ریالی و 12 ریالی و دوتومنی پر است. به تئاتر هم علاقه داشتم. اما به هر حال در قم بودم و دسترسی محدودی داشتم. بعدا که وارد دانشگاه شدم قصه فرق کرد.علاقه ام به تئاتر به دلیل وجود این باور درونی در من است که انسانها در درونشان یکی نیستند، بلکه چند تا هستند. گاهی مزاح می کنم و مثلاً به کسی می گویم شما ...
پاسخ زیباکلام به شریعتمداری
چرا فردایش در پاسخ به "اعتماد" گفته ام که اگر بالفرض توافقی هم صورت نگیرد باز هم مردم همچنان از ظریف، عراقچی و تخت روانچی استقبال خواهند کرد. بغض و کینه شما از جهات دیگری است؛ از بابت سؤالی است که بیست ماه پیش در خصوص فایده فعالیت های هسته ای مان برای مملکت از محضرتان نمودم علیرغم آنکه هستی و نیستی کشور را 10 سال است که به پای آن ریخته ایم. بعد ازتوافق ژنو در آبان 92 برخی از همفکران ...
چه کسی با وجود هزار سال عبادت جهنمی می شود
درب را گرفته، وقتی حس و حرکتی از من ندید و دید من مات و مبهوت داشتم نگاه می کردم، وارد نشد، اجازه گرفت، اجازه دادم، آمد. وقتی رفتم، پیامبر گفت: فهمیدی چه کسی بود؟ گفتم: بله، آن کسی که شما بیان کردید، علی بن ابیطالب است. فرمود: راست گفتی. *چه کسی با وجود هزار سال عبادت بین رکن و مقام، جهنّمی می شود؟ بعد حضرت در ادامه نکته ای را بیان می فرمایند که خیلی عجیب است. فرمودند: سجیته ...
روایت مادری که خانواده اش را وارد عرفان حلقه کرد
در بدنش بوده و الآن کالبد شوهرش رفته و راحت شده است. وقتی دیدم یک استاد دانشگاه این طور حرف می زند با او دوست شدم. بعد از تعطیلی کلاس ها به زندگی عادی بازگشته بودم اما چند روز بعد همان عطاری که کلاس های کرمان را معرفی کرده بود، زنگ زد و گفت کلاس ها در رفسنجان زیر نظر فردی به نام ابوطالبی دایر است. ما سر کلاس رفتیم و ابوطالبی از ما خواست برایش شاگرد بیاوریم تا آن ها را نیز به سطح ما برساند و سپس ...
روایتی از انواع دید بانی در جبهه + عکس
...: نحوه ورودتان به جبهه چگونه بود؟ 18 ساله بودم که بصورت بسیجی وارد جبهه شدم. در عملیات بازی دراز که با نام عملیات شهید رجایی و باهنر مشهور بود به عنوان نیروی پیاده به همراه نیروهای گردان 9 سپاه شرکت کردم. در آن منطقه با دیدبانی به نام شیخ محمود غفاری آشنا شدم که مسیر فعالیتم در جبهه را تغییر داد. ایشان یک روحانی بسیجی بود که در دید بانی با شجاعت، خود را به پشت مواضع ...
90/ پرسپولیسی بودم ولی عقلم سرجایش آمد!
رابطه گفت و گوی نود را با مدافع سابق آبی پوشان بخوانید. 90: آقا پیروز واقعا از فوتبال خداحافظی کردی؟ بالاخره باید یک روزی خداحافظی می کردم و این تصمیم را گرفتم تا بیشتر از این خودم را در فوتبال اذیت نکنم. در چند سال اخیر به خصوص فصل گذشته در صبا خیلی اذیت شدم و بهتر دیدم که خداحافظی کنم و به هدفی که دارم برسم. 90: هدفت مربیگری است؟ هم مربیگری و هم ادامه تحصیل چون به زودی فوق ...
90/ صمد: حسرت زندگی ام نرفتن به NBA است
راه جوانان باشد جوانانی که می توانند کارهای بزرگ انجام دهند. امروز با کاپیتان تیم ملی کشورمان درباره همه اینها صحبت کردیم که در زیر می خوانید صمد از کمپ دالاس شروع کنیم. تمرین در آمریکا چطور بود؟ خیلی خوب بود. 23 روز قبل از رفتنم جریان را متوجه شدم از همان روز آنقدر انگیزه پیدا کردم که تمرینات فشرده ای را آغاز کردم. حتی 10 روز هم زودتر به آمریکا رفتم و آنجا هم مربی خصوصی گرفتم و تمرین ...
کارگردان ایرانگرد: دهاتی بودن، یک افتخار است
به گزارش دولت بهار به نقل از نسیم، مصطفی پورکیانی-جواد محرمی- تا به حال مستندهای فراوانی به نام ایران و نشان دادن مناطق مختلف کشور عزیزمان تولید و به نمایش درآمده، ولی نوروز 92 بود که مستندی به نام ایرانگرد از شبکه چهار سیما پخش و با تصاویری بکر و زیبا از مناطق و مردمان طبیعت نشین، جان تازه ای به برنامه های سیما داد به نحوی که با وجود پخش از این شبکه( شبکه فرهیختگان) مورد استقبال همه مخاطبان قرار ...
سید جواد هاشمی: چشمتان روز بد نبیند،هیچوقت یادم نمی رود
مجری دیده می شوید تا بازیگر؛ از کی درگیر اجرا شده اید؟ راستش را بخواهید یادم نمی آید. من همیشه بازیگری، اجرا، کارگردانی، نویسندگی و کار موسیقی را دوست داشتم و همیشه درگیر کار بودم. به همین خاطر این که دقیقاً چه زمانی وارد اجرا شدم را به یاد نمی آورم. تقریباً می توانم بگویم مجموعه اجرا و بازیگری برای من تلفیق شده و همزمان به وجود آمده است. *پس بگذارید سوال مان را عوض کنیم؛ اولین ...
اعترافات تکان دهنده قاتل 18 ساله
ناگهانی بر روی سینه اش نشستم، در حالی که دهان ضیا را محکم گرفته بودم، چند ضربه چاقو به پایش زده و پس از آن به سرعت از طریق همان راه ورودی به سرعت از ساختمان خارج شدم. چرا اعتراف کردی؟ فقط می خواستم ضیا را ناقص کنم اما او در بیمارستان مرد.
هفتاد منقبت انحصاری برای امیرالمؤمنین(ع)
علیه و آله در غزوه ای حاضر بود و ذخیره آب سپاه پایان یافت. حضرت به من فرمود: علی! به سمت آن صخره روانه شو و بگو: من فرستاده رسول خدا هستم، بشکاف و برای من آبی روانه گردان! و به خدایی که او را به نبوت اکرام نمود، این پیام را به آن صخره رساندم و چیزی چون پستان گاو از آن آشکار گشت و از هر پستان آبی جاری گشت و چون این حال را دیدم به سوی پیامبر شتافتم و به ایشان خبر دادم، فرمودند: یا علی، راه بیفت و از ...
بداهه بداهه
گونه است که می گویید. البته من سالیان زیادی بود که با شیوه کار آقای علیزاده آشنایی داشتم و ایشان هم مرا می شناخت و می دانست شیوه کاری من چطور است اما هیچ وقت فکر نمی کردیم که بتوانیم در کنار هم اثری خلق کنیم. * چرا فکر نمی کردید؟ منظورتان اختلاف در سبک و شیوه ای است که مانع این همکاری می شد؟ بله، من خیلی علاقه مند بودم که این همکاری ایجاد شود اما هیچ ایده ای هم درباره آنچه به وجود ...
احسان علیخانی در ممنوع التصویریم بی تقصیر است/ رقص و پایکوبی در هتل کوبورگ
.... من آن آدم را بخشیدم و اعلام می کنم که ممنوع التصویر نیستم. به نظر من به تیم 98 که کارهای خیر زیادی انجام داده، باید وقت بیشتری داده می شد. وقتی برنامه را دیدم و متوجه شدم فقط 10 دقیقه به بچه ها فرصت دادند، خدا را شکر کردم که به این برنامه نرفتم. شأن تیم 98 بیش از این است و باید وقت بیشتری به آن ها داده می شد. کاش موقع دیگری دعوت می کردند و این همه ایستادند تا فقط 10 دقیقه به برنامه بروند. بچه ...
روایت استاد آمریکایی از فرهنگ ایرانی
وجود ندارد. * سال 1968 میلادی به ایران سفر کردید و شش ماه در جنوب ماندید. می دانم، چند سالی ساکن شیراز بوده اید. سفر به شیراز چه وقت و چگونه انجام گرفت؟ سال 1971 دانشگاه شیکاگو، بورسیه ای را در اختیارم گذاشت و من بار دیگر به ایران آمدم و ساکن شیراز شدم. دو سالی که آنجا بودم برای گذراندن زندگی خود در دانشگاه شیراز، تدریس هم می کردم. موضوع پایان نامه من، تعارفات مردم ایران بود ...
موضوع واردات خودروهای لوکس با استفاده از حواله جانبازی
فروش حواله توضیح می دهید؟ به پول احتیاج داشتم و بدهکار بودم و از طریق دوستان جانبازم متوجه شدم که این شرایط وجود دارد، من قبلا جانباز 60 درصد به بالا بودم و سال گذشته با بررسی های جدید و باتوجه به افزایش سن میزان جانبازیم به 70 درصد افزایش پیدا کرد؛ پس از این در جریان ماجرای حواله قرار گرفتم و چون پول احتیاج داشتم و بدهکار بودم برای گرفتن حواله و فروش آن اقدام کردم. حواله واردات ...
میامی تشنه تر از همیشه/ سرزمین آفتابگردان ها روزگار خوشی ندارد
را 440 حلقه ذکر کرد و افزود: میانگین افت منابع آبی 90 سانتی متر است اما در برخی مناطق این شهرستان آب در پنج متری نیز وجود دارد. وی افزود: خوشبختانه به واسطه تعامل بسیار مطلوب بین دستگاه های اداری، اجرایی، خدماتی و مخصوصا مردم میامی، مشکل کم آبی در این منطقه کمتر احساس می شود که پدیده نصب کنتورهای هوشمند بر روی چاه های برقی و استقبال کم نظیر مردم میامی نمونه بارز آن است. قاضی ...
تنها دو سال و نیم از زندگی مشترک ما می گذشت/ دلم که می گرفت به خوابم می آمد
سنگینی که سال هاست بر دوشم داشتم خالی شد و خدا را شاکرم که همسرم در راه خودش شهید شد و بعد از سال ها بی خبری پیش ما بازگشت. در زمان نبود پدر دختران را چگونه آرام می کردید؟ – بعد از خبرگمنامی، گاهی که دخترم بی تابی می کرد او را به سپاه پیش دوستان پدرش می بردم. شهید بمانی به ایتام کمک می کردند، شما از چه زمانی متوجه این موضوع شدید؟ – یک روز دخترم سمیه در راه دوچرخه کوچکی دید ...
شناخت حضرت زهرا(س)؛ سختی حجاب در مکزیک را برایم قابل تحمل کرد/ حرمت چادر به زن چادری احترام می بخشد
مشاهده اینکه آقای شجری با وجود مدیریت آن مرکز حداقل ارتباط را با خانم های کارمند دارد، نماز می خواند، به سایر بانوان کارمند و دانش پذیران آنجا دست نمی دهد و حتی به پوشش مناسب خانم ها حساس است و متذکر می شود، متوجه شدم آن مردی که خواهرم تعریف می کرد باید آقای " شجری " باشد. ایشان همراه خانواده در سفارت ایران در مکزیک زندگی می کردند و خانواده مذهبی داشتند و حتی خواهر ایشان با حجاب به ...
روش های جذب و تربیت نیرو/ گفتاری از دکتر حمید حبشی
ستم کرد چون سطح گذاشت. یک موقعی شهید مطهری به پسرش گفت: می خواهی چه کاره شوی؟ گفت: می خواهم مطهری بشوم. فرمود: تو هیچی نمی شوی. گفت چطور؟ مطهری فرمود: من می خواستم امام صادق شوم این شدم (مثل اینکه تشخیص اش هم درست بود (خنده ی حضار). مربی می گوید محمود کاوه در زمان انقلاب شاگرد ما بود بعدها استاد ما شد. از آن زمینه ای که من پهن کردم استفاده کرد و رشد نمود که حالا من مربی باید به بالای ...
گروهی علمی برای حمایت از مفاهیم قرآنی تشکیل شود
تبلیغات نیز حمایت می کند. رییس سازمان تبلیغات اسلامی همچنین گفت: امروز فهم ناصواب از قرآن یک جبهه درست کرده و فهم صحیح از قرآن نیز جبهه مقابل آن و جبهه تکفیری ها با فهم ناصواب از قرآن و به استناد باطل خود، این جنایات را در مناطق کشورهای مسلمان مرتکب و آلت دست صهیونیست ها و آمریکا می شوند. * نیاز جوانان در محصولات جدید در نظر گرفته شده است مهدی قره شیخلو رییس سازمان ...
اشتباهی وارد مقر عراقی ها شدیم
...، بچه ها همه زمین گیر شده بودند. ما نیروی جلو بودیم. عقب تر که بودیم دیدیم که فقط آتش می ریزند. یک خاکریز تقریبا صدمتری وجود داشت. یک خرده می رفتیم این ور خاکریز، یک خرده می رفتیم آن طرف خاکریز. می گفتند: سریع سنگر درست کنید. همان رمل ها را با دست مان پس می دادیم، می رفتیم داخل، توی زمین می خوابیدیم. فکر کنم ساعت 1-2 صبح بود. از ظهر، ما آنجا بودیم. فقط ارتش بود. هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم ...
تلخ ترین حکم زمانی است که می خواهیم فرزند را از مادر یا پدر جدا کنیم/ آرزو دارم همیشه با آبرو زندگی کنم
دادرس حقوقی 2 مستقل شهرستان لامرد انجام وظیفه کردم و بعد از آن رییس همان دادگاه شدم سپس بازپرس شیراز، بازپرس دادسرای عمومی شیراز و رییس شعبه 21 دادگاه عمومی شیراز بودم بعد از آن به عنوان رییس دادگستری کازرون انتخاب شدم، سپس رییس دادگاه عمومی شیراز، مستشار دادگاه تجدید نظر، سرپرست یکی از مجتمع های قضایی شیراز و رییس دادگاه تجدید نظر شدم و در حال حاضر رییس کل دادگاه های عمومی و انقلاب شیراز با حفظ سمت ...
وقتی شبکه های اجتماعی آسایش زوج های کرمانی را نشانه می روند
مبتنی بر وب به شبکه های اجتماعی موبایل مهاجرت کرده اند زیرا این شبکه ها مقبولیت بیشتری برای کاربران دارند و حضور آنها در این فضا بیشتر است. اسماعیلی با اشاره به اینکه چهار سال از راه اندازی پلیس فتا در استان کرمان می گذرد، ابراز داشت: در سال های ابتدایی مراجعه ای نداشتیم که زن و شوهر از هم شکایت کنند، اما در حال حاضر شکایت های زن و شوهرها با موضوع حضور همسرشان در شبکه های اجتماعی زیاد شده ...
نقش قاریان در دیپلماسی قرآنی وحدت/ روایت تلاوتی که موجب ارتقای سطح روابط شد + فیلم
ساک یکی از همراهان گذاشته بودیم. وارد فرودگاه که شدیم و خواستیم از گیت بازرسی رد شویم یک مرتبه به ذهنم رسید ساکی که همه این سکه ها و عکسای امام در آن را گرفتم و جلوتر از همه رفتم. اگر می گرفتند کار ما با پلیس می شد. تا پلیس من را دید، با ظاهر و چشمای رنگی که به اروپایی ها شبیه بودم تا آمدم رد شوم گفت بفرمایید. من هم یک ببخشید گفتم و رد شدم. زکی لو با اشاره به تلاوت قرآن کریم در مساجد ...
خاطره ای از کتاب هم مرز با آتش نوشته زنده یاد سردار حمید قبادی
دقیقه متوجه مکالمۀ دو نفر عراقی شدم. سعی کردم خودم را استتار کنم و مشغول شناسایی مواضع سنگرها و عقبۀ دشمن شوم. آن قدر سرگم کار بودم که ناگهان متوجه شدم ماه در حال طلوع است. بالاخره شناسایی را کامل کردم و از همان مسیر برگشتم. اول اسدالهی و بعد سه نفر دیگر را پیدا کردم و به راه افتادیم. هوا در حال روشن شدن بود که به باغ رسیدیم. بعد از یک سربالایی تند و تیز به جاده رسیدیم و کمی بعد حاج رحیم هم با یک ...
گفتگوی “محمد جعفر محمد زاده” با “مهدی نژاد” امام جمعه سابق کوهدشت
به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال ملکوتی عالم ربانی حضرت آیت الله حاج شیخ ماشا الله مروجی (ره) گفتگوی صمیمانه دکتر محمد جعفر محمد زاده را با حاج سید علی مهدی نژاد امام جمعه سابق کوهدشت و امام جمعه فعلی گرمسار را خدمت مخاطبان ارائه دهیم . دکتر محمد جعفر محمد زاده : در یک روزجمعه بهاری [...] به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال ملکوتی عالم ربانی حضرت آیت الله حاج شیخ ماشا الله مروجی (ره) گفتگوی صمیمانه دکتر محمد جعفر محمد زاده را با حاج سید علی مهدی نژاد امام جمعه سابق کوهدشت و امام جمعه فعلی گرمسار را خدمت مخاطبان ارائه دهیم . دکتر محمد جعفر محمد زاده : در یک روزجمعه بهاری با قرار قبلی راهی گرمسار شدم .از سالهایی که جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج سید علی مهدی نژاد کوهدشت بوده تا الان ارتباط مستمر و البته خانوادگی ام با ایشان قطع نشده است. بار چهارمی است که به گرمسار می آیم ، سه بارش جمعه بوده و توفیق شرکت در نماز جمعه را هم یافته ام. واین بار به قصد دیگری آمدم ،چهارمین سالگرد رحلت حضرت آیت الله مروجی نزدیک است و قصد دارم برای سالگردش مجموعه مختصری منتشر کنم .بعد از نماز جمعه به منزل آمدیم و آقای مهدی نژاد با همان صمیمیت قدیم و قبلی گرم پذیرایی و صحبت شد. اجازه خواستم بحث را روی موضوع اصلی متمرکز کنم ضبط را روشن کردم وبحث آغاز شد. بحث کوهدشت که به میان می آید آقای مهدی نژاد گل از گلش می شکفد و با لذت خاطرات کوهدشت را تعریف میکند.صحبتها از مرحوم اقای مروجی شروع شد و به دوران دفاع مقدس و ویژگی های مردم کوهدشت وبرخی تلخ وشیرین های کوهدشت کشیده شد.وقتی از کوهدشت و مردمش به اسم یاد می کند تو گویی که زاده کوهدشت و دهها سال در میان مردم بوده است.هنوز هم ارتباطش را با برخی اهالی کوهدشت قطع نشده و بعضی ها استخاره و مسایل شرعی شان را تلفنی با وی در میان می گذارند.سال 65 که در میان استقبال مردم وارد کوهدشت شد 28-29 سال بیشتر نداشت وده سال در میان مردم ماند وعلیرغم خواست مردم و علاقه قلبی اش به شهرستان الیگودرز رفت و حدود 8 سال هم آنجا ماند و پس از آن به گرمسار که استان زادگاهش هست آمده است. اکنون هم فعال و با نشاط علاوه بر کار امامت جمعه مسئولیت اداره حوزه های علمیه استان را بر عهده دارد و به همین جهت است که غالبا هفته ای سه روز را در سمنان و یا سایر شهرستانها برای رسیدگی به امور حوزه می گذراند.در این سفر سید حسن پسر ارشدشان که تا اوایل دوره راهنمایی را در کوهدشت درس خوانده بود دیدم و متوجه شدم که پس از ده سال درس و بحث مستمر حوزوی در قم به گرمسار آمده و کمک کار پدر شده است ودر غیاب او نماز جماعات را به جا می آورد و نایب پدر است.و چقدر شبیه روزهایی است که پدرش به کوهدشت آمده بود. پدری که امروز دانه های موی سیاه در سر وصورتش نایاب شده است. با تشکر از جنابعالی که فرصت دادید و مجالی فراهم فرمودید تا در باره موضوعاتی که قطعا مورد علاقه شما هم هست گفتگو کنیم.شما ده سال از بهترین سالهارا در کوهدشت سپری کردید ،بهترین که می گویم از چند جهت ،یکی اینکه دوره ای به کوهدشت آمدید که تجربه قبلی امامت جمعه در دو شهر را داشتید وامام جمعه با تجربه ای محسوب می شدید و دیگراینکه حدود یک دهه از انقلاب اسلامی گذشته بود و مردم کوهدشت هم به بلوغ سیاسی اجتماعی خوبی رسیده بودند و دوران شور و شعور دفاع مقدس هم بود و بعد هم از جهت میزان اثر گذاری حضور ده ساله شما که واقعا دوره ای ماندگار و به یاد ماندنی و پر خاطره است، به مناسبت سالگرد رحلت مرحوم آیت الله مروجی بحث را از ایشان شروع می کنیم و از جنابعالی میخواهم هر طور صلاح می دانید آغاز بفرمایید. بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر و قدردانی از شما به خاطر ایده خوب و خیری که در زمینه کارهای فرهنگی دارید به ویژه این که در باره آیت الله مروجی می خواهید کاری انجام دهید. زمانی که کوهدشت بودم هر موقع مهمانی برای ما می رسید به ویژه مهمانانی که مقداری به طرف دنیا متمایل شده بودند تلاش می کردیم هرجور شده ترتیب ملاقات آنها را با آقای مروجی بدهیم ومعمولا این اشخاص وقتی می رفتند و بر می گشتند خیلی تحت تاثیر قرار می گرفتند وخود شان به زبان می آوردند که ما بد جوری در مسایل دنیا گرفتار شده ایم و باید برویم تغییری در خودمان ایجاد کنیم.ایشان دو تا اتاق کوچک داشت که خود من چند بار به ایشان گفتم که اجازه بدهید دستی به سر و روی این دو اتاق بکشیم و حد اقل سفیدشان کنیم و او می گفت نه نیازی نیست، تا به حال عمر من اینگونه گذشته است . در هر صورت تا آنجا بودیم حتی اجازه سفید کردن آن دو اتاق را ندادند.همه مردم کوهدشت هم معتقد بودند از منزل ایشان تا مسجد جامع، مردم مسیر از برکت وجودشان متاثر شده اند.اهل ذکر بودنش و ذکر گفتن و تواضعش و سلوک و راه رفتنش و نحوه برخوردش با مردم به نحوی بود که همه مردم را تحت تاثیر قرار داده بود. بالاخره ایشان تقریبا تنها روحانی مقیم شهر بودند و شما هم امام جمعه شهر ،قطعا به واسطه دغدغه های مشترک و از جمله حوزه علمیه ارتباطات شما در آن ده سال با ایشان زیاد بود و می دانستید که مرحوم آقای مروجی نسبت به حوزه علمیه باقر العلوم که خودش بنا نهاده بود حساسیت ویژه داشت.نگاه ایشان به حوزه و تربیت طلاب چگونه بود؟ گاهی اوقات راجع به حوزه باهم صحبت می کردیم که خوب است مقداری بیشتر به طلبه ها برسیم واز جهت امکانات و شهریه قدری توجه بیشتری بکنیم.ایشان می گفت:طلبه اگر سختی نبیند در آینده نمی تواند فرد مفیدی باشد باید در شرایط سخت با زی طلبگی درس بخوانند تا بتوانند رشد معنوی کنند.در هر صورت ایشان به همان اندازه ای که برای خودشان چیزی نمی خواستند در نقطه مقابل دغدغه حوزه و طلبه ها را داشتند. به نظر شما راز محبوبیت ایشان و جایگاهشان در دلهای مردم چه چیز می تواند باشد؟ ایشان در رفتار شخصی شان بسیار اهل مراقبت بودند، روزی به ایشان تعارف کردم که از چای و امکان پذیرایی که بود میل بفرمایند ،گفت نذر کرده ام اگر بیشتر از مقدار معین و مورد نیاز مثلا بیشتر از یک چای بخورم روزه فردا بر من واجب شود وخودم را عادت داده ام که کم غذا بخورم و کم استفاده کنم. کارهایش روی حساب و کتاب بود،در خوردن و آشامیدن در سخن گفتن وخیلی چیز های دیگر اهل رعایت و مراقبت بود.مردم هم واقعا چون می دیدند ایشان عالم عامل است و خودش اهل عمل است خیلی متوجه ایشان بودند و احترام می گذاشتند و در دل مردم جای گرفته بود . ارتباط کاری شما با ایشان در بحث مراجعات مردم و پاسخگویی به نیاز های دینی مردم چگونه بود؟در هر صورت شما امام جمعه شهر بودید و ایشان روحانی قدیمی، شما جوان و پر انرژی بودید وایشان دوران کهولت و پیریشان را می گذراندند. در طول ده سالی که در کوهدشت بودم ارتباط من با ایشان بسیار گرم و صمیمی بود.اواخر صحبت شده بود که بعد از ده سال از کوهدشت به الیگودرز بروم خوب مردم آن زمان خیلی لطف داشتند وایشان با اینکه اهل فضل و دانش بود و من هیچ گاه خودم را طلبه ای بیشتر در مقابل شان نمی دانستم دیدم با جمعی از معتمدین شهر آمدند منزل ما و تعبیراتی به کار بردند که باعث شرمندگی من شد، این روحانی پیرمرد با آن اوصاف معنوی و شان و جایگاه معنوی که داشتند گفتند:امام جمعه در یک شهر حکم پدر را دارد و پدر هیچ موقع بچه هایش را رها نمی کند برود،الان اگر شما این شهر را رها کنید و بروید این شهر بی صاحب میشود وامروز که در کوهدشت یک وحدتی ایجاد شده است وجود شما ضروری است . خلاصه اینکه ایشان وقتی بنا بود برای خودشان قدمی بر دارند هیچگاه جلو نمی افتاد اما وقتی می دید موضوعی برای عموم است پیش قدم میشد .ضمن اینکه واقعا پشتوانه بزرگی برای فعالیتهای دینی و مذهبی امام جمعه در شهر بودند. یکی دیگر از ویژگی های مرحوم آیت الله مروجی عزت نفس ایشان بودکه من در ده سالی که در کوهدشت بودم یک بار ندیدم که یک جمله ای مبنی بر احتیاج و نیاز شخصی خودشان بر زبان بیاورند و تا جایی که بیاد دارم ندیدم از کسی یا جایی چیزی بخواهد و اظهار نیازی بکند،عزت نفس ایشان به اندازه ای بود که هیچ موقع نه به خودش و نه به دیگران اجازه نداد برای او چیزی بخواهند مستغنی مستغنی بود.با حد اقل ممکن زندگی می کرد و زندگی ایشان هم برای ما و هم برای همه کسانی که می آمدند و می دیدند باعث عبرت بود.روزی یکی از آقایان روحانی که در تهران برای خودش زندگی مرفهی درست کرده بود به دیدن من آمد،من دیدم بهترین راه برای اینکه ایشان مقداری متنبه شوند این است که ببرمشان پیش آقای مروجی ،وقتی برگشتیم دیدم که ایشان بسیار متاثر شده و با خود می گفت:خدایا ایشان دارد زندگی می کند ما هم داریم زندگی می کنیم،او به چه فکر می کند و ما در چه افکاری هستیم وبه چه صورت دارد حرکت می کند وچه کسی را الگوی خود قرار داده است.به این جهات بود که مردم به او علاقمند شده بودند وهمیشه هم این مطلب را داشت و می گفت:باید اول خدا را راضی کرد بعد مابقی چیزها خودشان درست می شوند. او به این حد از اطمینان قلبی رسیده بود. خدمات مرحوم آیت الله مروجی و مشخصا خدمت ماندگار ایشان یعنی تاسیس وتداوم حوزه علمیه حضرت باقرالعلوم(ع) حایز اهمیت است،از آنجایی که شما به حسب مسئولیتتان در شهر در جریان کار حوزه و نقش مرحوم ایشان بوده اید در این زمینه اگر نکته ای باقی مانده بفرمایید. حوزه علمیه در هر جایی چراغ دین در آن جا محسوب می شود.آقای مروجی برای حوزه علمیه خیلی زحمت کشیدند و خیلی تلاش کردند.علیرغم اینکه آقای مروجی اهل هیچ درخواستی نبود ولی ایشان برای ارتقا حوزه از هیچ کوششی فر گذار نبودند برای پیشرفت حوزه هر گاه موقعیتی پیش می آمد مثلا مسئولی می آمد و یا خودشان در زمینه جمع آوری زکات، با زحمت فراوان اقدام می کردند.بلاخره حوزه ای را که خودشان سالها پیش با جمع محدودی طلبه پایه گذاری کرده بودند ، بنای ساختمانی اش هم با همت خودش آغاز شده بود وتا بود تمام توانش این بود که حوزه را به نحواحسن اداره کند و البته به اداره حوزه بر اساس روش سنتی حوزه هم اعتقاد داشت.همانطور که امام فرموده بودند به فقه جواهری اعتقاد دارند ایشان هم بر این روال معتقد بود وبرای تربیت طلاب با زی طلبگی، از ظاهر گرفته تا درس و بحث بسیار کوشا و جدی بودند والحمد لله امروز حوزه کوهدشت از حوزه های خوب و فعال استان لرستان محسوب می شودکه طلاب خوبی تربیت کرده و آینده درخشانی هم دارد که جزو باقیات الصالحات ایشان محسوب میشود. شما ده سال یعنی از سال 65 تا 75 در کوهدشت بودید.قبل از آن هم تجربه امامت جمعه در رامشیر و رامهرمز را هم داشتید از سال 75 هم تا کنون در شهرهای الیگودرز و گرمسار مشغول اداره این جایگاه اجتماعی و معنوی هستید .کوهدشت را در مقایسه با جاهای دیگر چطور دیدید؟ بنده تقریبا 31 سال است که امام جمعه هستم. در کوهدشت یکی از ویژگی های مردم این بود که ظاهر و باطن مردم یکی بود،در این مدتی که من کوهدشت بودم مردم اعتماد خاصی پیدا کرده بودند که من این اعتماد را نه قبل دیده بودم و نه بعد که تا این اندازه به یک طلبه اطمینان شود. مثلا در نماز وقتی برای باران دعا می کردیم مردم اعتقاد داشتند که حتما باران می آید واصل هم برای استجابت دعا هم همین اعتقاد است، لذا به خاطر همین اعتقاد خداوند هم تفضل می کرد و باران رحمتش را نازل می نمود.ویژگی دیگر مردم کوهدشت این بود که زیاد سخت گیر نبودند که همه چیز را از لحاظ قانونی حل وفصل کنند سعی می کردند کمتر دادگاه بروند و راضی بودند مشکلاتشان را پیش یک طلبه مطرح کنند تا بروند دادگاه پیش قاضی و این هم نشانه اعتمادشان به روحانیت بود شما آن زمان را به یاد بیاورید یک شهرستان بود و یک قاضی به نام آقای عبداللهی که به همه امور می رسید برای اینکه مردم قسمت عمده مسایلشان را در بین خودشان و یا در دفتر امام جمعه رفع و رجوع می کردند.ویژگی دیگر مردم کوهدشت سخاوتمندی آنها بود علیرغم اینکه وضع مالی آنجا خیلی خوب نبود ولی با این وجود مردم بسیار سخی بودند و خدا هم بر همین اساس خیر و برکتش را بر مردم نازل می کرد .خصوصیت دیگر مردم پافشاریشان بر حق بود معمولا مردم اگر به مطلب حقی می رسیدند دیگر رها نمی کردند.ما اول که آمدیم مردم خیلی روی خوش نشان ندادند 150 نفر بیشتر نماز جمعه نمی آمدند بعد وقتی دیدند راهی که ما دنبال می کنیم راه حقی است و دنبال خط و جناح نیستیم دیگر رها نکردند و از این رو تا روزهای آخر که آنجا بودیم همیشه نماز جمعه با شکوهی داشتیم ولذا وقتی آقای موسوی دامغانی معاون شورای سیاستگذاری ائمه جمعه برای معرفی امام جمعه بعدی رفته بودند تعریف می کرد می گفت من اولین باری است که برای معرفی امام جمعه ای می روم می بینم مردم برای امام جمعه قبلی گریه می کنند.و لذا این را که گفتم فقط برای این بود که بگویم مردم کوهدشت وقتی حقی و یا راه درستی را تشخیص می دهند پای کار می ایستند و در حمایت از مسیر درست هم همواره حساب شده و با اعتقاد هستند. مردم کوهدشت در شجاعت هم کم نظیرند. آیت الله نعیم آبادی امام جمعه ونماینده فعلی ولی فقیه در بندر عباس، آن زمان آمده بود کوهدشت و رشادت رزمندگان کوهدشت را که دیده و شنیده بود می گفت نظام به جای اینکه برود در برخی جاها برای جنگ سرمایگذاری کند بهتراست قدری بیشتر به کوهدشت توجه کند و توانش را اینجا بگذارد همین جوانان تکلیف جنگ را روشن می کنند. در عملیات مرصاد هفت هزار نفر از مردم کوهدشت رفتند و سینه سپر کردند جلوی دشمن ایستادند واین در حالی بود که خیلی از شهرها ی اطراف تخلیه کرده و رفته بودند در هر صورت در کنار سایر صفات خوب مردم کوهدشت شجاعت،سخاوت و یک رنگی از مشاهدات عینی من در آنجا بود. شما در طول مدتی که در کوهدشت بودید منشا برکات و خدمات خوبی شدید با وجود اینکه می فرمایید در ابتدا کار سخت بود اما به سرعت توانستید در دل مردم جا باز کنید از روزهای آغاز کار و کلا فضای کارهای فرهنگی کوهدشت حتما گفتنی های فراوانی دارید که البته باید در مجال جداگانه ای به آن پرداخت ولی مایلم از این فرصت پیش آمده قدری خاطرات شما را مرور کنیم. از همان ابتدا در کوهدشت احساس می کردم اگر سخنی می گویم هدر نمی رود. مثلا یک روز همان اوایل رفتم مجلس ختمی در مسجد دیدم از شدت دود داخل مسجد پیدا نیست گفتم این جا چه خبر است؟گفتند در فاتحه خوانی رسم است که تا پایان چند بار سینی پر از سیگار را می چرخانند ومردم هم سیگار بر می دارند و می کشند. من دیدم عجب چیز بدی است، یک اطلاعیه ای دادم و در آن پیشنهادهایی نوشتم که در مراسم ختم و فاتحه چه بشود و چه نشود،خیلی زود مردم همراهی کردند ،خادم مسجد آمد گفت که در اولین مجلس سیگار آورده اند و من گفته ام که امام جمعه ممنوع کرده است و صاحب عزا بدون هیچ مقاومتی پذیرفته است . یا مثلا دیدم در کوهدشت تا چهل روز در منزل صاحب عزا خرج می دهند ، اطلاعیه دادم که برای اموات، مستحب چیست و واجب کدام است و توصیه دین چیست،دیدم خیلی زود جا افتاد و مقاومتی هم نشد. همان طور که گفتم در حل و فصل دعوا ها و اختلافات مردم بیشتر حکمیت یک طلبه را می پذیرفتند تا محکمه و قاضی و دادگاه واین را شما در خیلی از جاها نمی دیدید.الان هم من در جاهای دیگر وقت می گذارم و صحبت می کنم ولی تاثیری که در کوهدشت می دیدم نمی بینم. از ویژگی های کوهدشت خیلی می توان گفت.من وقتی از سفر مکه برگشتم به آقای هادیان گفتم که برای نزدیکان و مسئولین شهر یک نوبت شام بدهیم شما خودتان هم در جریان بودید ،دیدم مردم به اندازه ای لطف کردند ومحبت نمودندکه ما چندین شبانه روزشام و نهار درست کردیم و مهمانی دادیم. البته مایه اش هم خیرات خود مردم بود که هدیه می آوردند وما هم فقط درست می کردیم وتبدیل به غذا می کردیم و پذیرایی می کردیم تا جایی که من دیگر توان سر پا ایستادن نداشتم.محبت مردم به گونه ای بود که امام جمعه را متعلق به خودشان می دانستند به نحوی که من احساس می کردم مهمان مردم هستم. سالهای اول حضور شما در کوهدشت مصادف بود با سالهای اوج دفاع مقدس که دوران افتخار آمیزی برای تاریخ کوهدشت است و شما خیلی از شهدای گرانقدر که سرمایه های ابدی مردم کوهدشت هستند و خانواده های آنها را می شناسید به نظر شما مناسبات مردم با دفاع مقدس چگونه بود؟ گذشته از گردانهای رزمی جوانان کوهدشتی و دلاوری هایشان ،مردم عادی در کمک به جبهه و جنگ با اینکه وضع مالی مناسبی هم نداشتند در بحث کمک به جبهه بسیار فعال و سخاوتمند بودند. به خاطره دارم که یک روز سردار حاج نوری فرمانده لشکر 57 حضرت ابوالفضل(ع) تماس گرفتند وگفتند که رزمندگان در کردستان با کمبود آذوقه به ویژه گوشت و مواد پروتئینی مواجه اند.با اینکه شهر بمباران می شد ومردم در شهر نبودند همان موقع در دفتر امام جمعه جلسه ای تشکیل دادم و گفتم از جبهه این پیغام رسیده است.در مدت یک هفته 13 کامیون گوسفند جمع آوری شد و من خودم و نماینده وقت و چند نفر از مسئولین شهرستان رفتیم منطقه عملیاتی “گمو”و” گرد رش” هدایای مردم را به رزمندگان رساندیم و برگشتیم. شما میدانید که موشکهایی که به عراق اصابت میکرد بخشی از مناطق اطراف کوهدشت پرتاب می شد اما من نشنیدم که کسی پیدا شود و علیه نظام قدمی بردارد و اسرار نظام را افشا کند.مردم واقعا در شرایط سخت جنگ همراهی شان با نظام در سطح عالی بود در برخی جاها می شنیدیم مردم به خاطر کمبود آذوقه اعتصاب و یا اظهار نارضایتی می کردند اما در کوهدشت در آن شرایط سخت نانوایی ها نانشان می ماند ،علتش هم این بود که روستاییان که میزبان مردم جنگ زده بودند خودشان آذوقه مردم را تامین میکردند وکمبودی احساس نمی شد حتی در قم از این دست مشکلات وجود داشت و البته ما وقتی تعریف می کردیم خیلی ها باورشان نمی شد. رابطه مردم کوهدشت را در کل با روحانیت چگونه ارزیابی می کنید؟ روحانیت در کوهدشت علیرغم تعداد کم، خوب عمل کرده است و به همین جهت مردم هم خوب برخورد می کردند حتی اگر شخصی عملکرد بدی هم داشت مردم رازداری می کردند.مثلا طلبه ای رفته بود جایی و بد عمل کرده بود ولی مردم به من منتقل نکردند بعد گفتم چر نگفته اید گفتند ما سعی کردیم که پنهان کنیم که هم شما را ناراحت نکنیم هم آسیبی به آبروی روحانیت وارد نشود.در کل روحانیت نزد مردم کوهدشت احترام داشت و رابطه حسنه ای وجود داشت که البته احترام و رابطه دو طرفه ومتقابل بود. در مدتی که در کوهدشت بودید حتما به این نکته التفات فرمودید که مردم کوهدشت و به ویژه جوانان آن از هوش سیاسی سرشاری بهره مند هستند و قطعا خاطرات خوبی هم دارید. بله واقعا کوهدشتی ها دارای اطلاعات و معلومات عمیق سیاسی هستند.شش ماه قبل از اینکه آقای منتظری برکنار شوند آن موقع در دبیرستان امام جعفر صادق(ع) که من رفته بودم برای سخنرانی برخی آمدند و به من گفتند این شیخ هم که خراب کرده است و این نشان میداد که مردم و به ویژه جوانان نسبت به موضوعات سیاسی حساس وپیگیر هستند واز مسایل سیاسی پشت پرده هم با اطلاعند، لذا همانطور است که می گوئید مردم کوهدشت دارای بینش سیاسی دقیق و عمیقی هستند و فکر می کنم از قبل هم چنین بوده اند. دوره ای که شما کوهدشت بودید حوادث تلخ و شیرین سیاسی زیادی مخصوصا در جریان انتخابات کوهدشت رخ می داد، حتما خاطراتی هم از آن دوره دارید.مخصوصا آن واقعه تلخی که چند نفر بی گناه کشته شدند و درگیریهایی در اطراف فرمانداری رخ داد. انتخابات(سال68) را به آرامی پیش برده بودیم، ولی معاون سیاسی و فرماندار وقت مقداری کار شکنی کردند ونگذاشتند. همان روز ها رییس اداره اطلاعات وقت کوهدشت آمد و گفت اگر شما ورود نکنی اینها نمی توانند هیات اجرایی تشکیل بدهند. البته آنها نمی خواستند امام جمعه در کارشان دخالت کند بعد دیدند ظاهرا چاره ای ندارند ،بعد از نماز مغرب و عشاء بود که فرماندار آمد پیش من و گفت خوب است امشب شما هم سری بزنید فرمانداری. من هم رفتم و با وساطت من و صحبتی که با عقلای هر دو طرف کردم لیست هشت نفر را به 30 نفر مدعو دادم و گفتم لطفا به اینها رای بدهید تا غائله بخوابد با اینکه برخی معترض بودند ولی با رای زنی با اشخاصی مثل مرحوم حاج سید علی رضا هاشمی،ابراهیم باقری وعلی تیموری به نتیجه رسیدیم تا اینکه ساعت 11 شب قبل از اتمام مهلت قانونی هیات اجرایی تشکیل شد. در کل مسئولین سیاسی شهر و استان به علت محاسبات غلطی که داشتند دچار اشتباه شدند و بعد ازانتخابات مردم متاسفانه به خیابانها ریختند و بعد چند نفر بی گناه هم کشته شدند. اگر به محض وقوع هم من در جریان قرار می گرفتم شاید می شد مانع از آن اتفاق ناگوار شد ولی چون نمی خواستند من در مسائلشان دخالت کنم مرا در جریان نگذاشتند . بعد هم وقتی رییس اطلاعات گفته بود برویم فلانی را بیاوریم گفته بودند که در شهرستان نیست در حالی که بودم و اگر در بین مردم حاضر می شدم مردم به حسب تجربه در موقعیت های دیگر حرف مرا گوش می کردند و متفرق می شدند . بعد هم وارد ماجرا شدیم و با کمک معتمدین، شهر آرام شد وجالب که همان کارهایی که در دفتر من مکتوب و به توافق وامضای طرفین رسید تا شهر آرام گرفت را در شورای تامین استان بدون اینکه نامی ببرند به عنوان کار خودشان معرفی کردند . البته خاطرات شیرین کوهدشت بیش از تلخی هاست . مجددا از شما سپاسگزارم که وقت دادید و این مجال فراهم شد. برای بنده هم فرصت مغتنمی بود تا هم امروز در نماز جمعه با شکوه گرمسار شرکت کنم و تداعی خاطرات 20-25 سال پیش بشود و هم از سخنان ارزشمند شما در باره مرحوم آیت الله مروجی وسایر موضوعاتی که مطرح شد بهره ببرم. من هم برای شما توفیق آرزو می کنم و امیدوارم در مسیر فعالیتهای فرهنگی تان خداوند شما را یاری بدهد . کانون فرهنگی سبحان تصاویر : اختصاصی میرملاس درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
تعارف؛ ابزاری برای تنظیم روابط اجتماعی
و با تأکید برکلمات صورت می گرفته و هر پژوهشگری می خواسته در این حوزه کار کند اول از همه سراغ مفاهیم می رفته و از منظر زبان شناسی آن را بررسی می کرده است. ولی روش تحقیق من زبانشناسی نیست و به شیوه ای نو به این موضوع پرداختم. دلیلش هم این بود که حدود 2 سال پیش همایش مشترکی بین دانشگاه تهران، شهید بهشتی و هامبورگ برگزار شد و من در آن همایش متوجه شدم ایرانی ها بین تعارف و ادب تفاوت قائل اند و همین ...
یک سال پس از فاجعه: تراژدی کودکان غزه و بحران آسیب های روانی / گزارش نشریه نیشن
. ابراهیم دوم را که در سال 2011 متولد شده است به یادبود برادر شهیدش ابراهیم نام گذاشتند. ابراهیم دوم تا همین الان از دو حمله ی نظامی گسترده جان سالم به در برده است. ضمن آنکه بیشتر عمر اندکش را در سرپناه های چادر مانند زندگی کرده است، ابتدا هنگامی که خانه شان پس از عملیات سرب مذاب در حال بازسازی بود، و بعد پس از اینکه خانه شان دوباره در جنگ تابستان 2014 تخریب شد. اسراییل عملیات صخره ی محافظ را 8 ...
طالب لو: برانکو گفت بیا پرسپولیس!
ندهم تیمم وارد حاشیه شود. امسال هم هدفم همین است. البته من نمی خواهم زیاد در این مورد صحبت کنم ولی مسائلی بین من و مهدی رحمتی بود که شاید بهتر است به عقب برنگردیم و به آینده فکر کنیم. در این چند روزی که در اردو در کنار رحمتی حضور داشتم به صورت غیرمستقیم متوجه شدم اتفاقاتی بعد از جریان بازی استقلال و پیکان رخ داده است، هرچند من در مورد آن اتفاقات حرفی نزدم و سکوت کردم ولی شنیدم که بعد از بازی در ...
عملکرد پرسپولیس واقعا آزار دهنده بوده است/ می دانم که سیاسی پشت تیم است/ روز اول می خواستم از همه ...
تیم ملی راه یافته اند، اما این اواخر نمی دانم چه اتفاقی افتاده که دیگر از آن بازیکن ها خبری نیست. مردم خاطرات خوبی از چپ های پرسپولیس دارند، امیدوارم آقای برانکو امسال با صحبت هایی که شده این نقص را بر طرف کند. چون در هر تیمی وجود 3 بازیکن چپ پا در زمین، ایده آل به حساب می آید. متاسفانه الان این ضعف وجود دارد. به عنوان پیشکسوت پرسپولیس عملکرد این تیم را در فصل گذشته چطور دیدید؟ ...