سایر منابع:
سایر خبرها
کلاه گشاد رمال بر سر دختران دم بخت!
.... او در توضیح ماجرا گفت: چندماه پیش از طریق تلگرام با مردی آشنا شدم. اوایل فقط با هم صحبت میکردیم اما مدتی که گذشت او مرا به رستورانی دعوت کرد تا برای نخستین بار یکدیگر را ملاقات کنیم. آن روز با دیدنش به او علاقهمند شدم.او میگفت مهندس است، من هم کاملا به او اعتماد کردم تا اینکه مدتی بعد از من خواستگاری کرد و من که بیصبرانه منتظر شنیدن این جمله بودم، به او جواب مثبت دادم. وی ...
چرا استاد بهمنش پس از انقلاب دیگر گزارش نکرد؟
- درگذشت. با این که یک ماه قبل و به خاطر سکته مغزی به هتل بیمارستان گاندی تهران انتقال یافت اما آن قدر زنده ماند تا درست در روز جهانی ورزشی نویسان چشم از جهان فروبندد. مردی که نماد ورزشی نویسی و گزارشگری ورزشی در ایران بود. زنده یاد بهمنش را می توان سرشناس ترین گزارشگر ورزشی ایران دانست که هر چند در اکثر قریب به اتفاق 38 سال بعد از پیروزی انقلاب به جز مواردی معدود از صداوسیما دور بود اما ...
ناگفته های فرمانده عملیات جمع آوری اجساد قربانیان / آمریکا می خواسته این هواپیما در هوا پودر شود
من بیا تا چیزی را نشان بدهم به نظرم سال 72 یا 73 بود که به بوشهر آمد گفت چه چیزی می خواستی نشانم بدهی ، با هم رفتیم داخل ناوچه موشک اندازی که آن را فرماندهی می کردم. گفتم سال های 61، 62، 63 و 64 فرمانده این موشک انداز بودم از 365 روز 306 روز را در دریا بودم. آن روزهایی هم که در دریا نبودم زمانی بود که رفتم مهمات بگیرم. بعد دیوار راهرو موشک انداز را به او نشان دادم گفتم این ناوچه با فرماندهی من هر ...
دموکراسی به رنگ خون و ترور/ 300 شهید ترور شیعه و سنی دستاورد حقوق بشر آمریکایی
نزدیکتر می شدیم تفاوت رفتار و پوشش آنان مشخص تر می شد به گونه ای که وقتی دیدم پوتین به پا ندارند و برخورد بدی با مردم داشته و عده ای از شیعیان را در جایی دور از جاده جمع کرده و برخی را به پشت تپه ای خاکی منتقل می کنند به همراهان گفتم اینها مامور نیستند و مواظب باشید هویت شما لو نرود هنوز حرفم تمام نشده بود که یکی از آن تروریست ها با بیانی کاملا فارسی روان به شهید سرگزی گفت مدارک و با توجه به صحبت قبلی ...
انتقال جنجالی، یعنی این!
به قطر رفت. سیدجلال حسینی؛ الاهلی انتقال سیدجلال حسینی به قطر و الاهلی هم کم جنجال ساز نبود. او رفت باشگاه پرسپولیس و همه گفتند تمام است و می بندد اما به ناگهان سر از قطر درآورد! آن روز انگار با چاقو به قلب پرسپولیسی ها زده اند. رحیمی مدیرعامل وقت پرسپولیس به شدت از او انتقاد کرد و حتی بعدها امیر خادم معاون وقت وزیر ورزش و جوانان هم در مصاحبه ای گفت چرا پرسپولیس در ماجرای ...
کاوش درتاریخ شکوهمند علم ایران
... * در سن کودکی و نوجوانی به کتابفروشی و تئاتر و سینما می رفتید؟ کتابفروشی نه چندان ولی ما در خانه کتابخانه ای داشتیم. یادم می آید که چند کتاب کودکان هدیه گرفتم. ما مشترک چند روزنامه و مجله از جمله اطلاعات، توفیق واطلاعات کودکان و کیهان بچه ها بودیم. در کودکی آنچه تصورات مرا پرورش داد قصه ها بود، قصه های زمستان دور بخاری توسط عمۀ پیرم یا در تابستان قصه های شب رادیو بالای پشت بام ...
باید از گذشته شرقی عبورکنیم
را متحقق کنیم. تخیل کشف شدنی است؛ درونش قرار می گیریم و از آن بیرون نمی آییم. *در دوران کودکی و نوجوانی تحت تاثیر چه چیزی بودید و چه چیزهایی متحیرتان می کرد؟ به غیر از مدرسه و معلمانم نسبت به تمام امور دیگر دنیا در تعجب بودم، چیزی یافت نمی شد که برایم تعجب برانگیز نباشد. از آن گاری کوچکی که کودکان با درِ پپسی درست می کردند تا ستاره ها، اما در دوران کودکی چهار چیز بیشتر مرا ...
حجت الاسلام دانشمند: تخریب عقاید وافکاراسلامی؛ هدف اصلی وهابیت
... وقتی محرم در مقابل چشمان جوان ما سقوط کند امام حسین علیه السلام وحرمش هم سقوط خواهد کرد، امروز تخریب عقاید شیعه توسط خود شیعه صورت میگیرد با دامن زدن و ارسال شایعات . ده سال پیش گفتم شعار فرزند کمتر زندگی بهتر دسیسه دشمن، آل سعود و هابیت است مرا مواخذه کردند که چرا این حرف را زدی، جمعیت هفت میلیونی سنی تبدیل به سی یا چهل میلیون شد، از آن طرف می گفتند 4 زن بگیرید و از هرکدام ده فرزند ...
هنوز صدای زیارت عاشورایش را می شنوم
روز دور هم در خانه نشسته بودیم که تلفنش زنگ زد. صحبت هایی بین جواد و کسی که پشت خط بود رد و بدل شد، بعد که صحبت جواد تمام شد دیدیم جواد از خوشحالی سر از پا نمی شناسد وقتی دلیل خوشحالی اش را پرسیدیم گفت : کارم درست شده می خواهم به عراق بروم برای دفاع از حرم امام حسین(ع) . خبر آنقدر ناگهانی بود که همه شوکه شدیم. اول راضی به رفتنش نبودیم. خواهرها و برادرش وقتی شنیدند که جواد قرار است به ...
استاد و مرادم بود...
...: بابا رئیس خانه است. من هم می خندیدم و می گفتم: همینطوره . قبولش داشتم. در دانشگاه فیزیک خواندم. بعد از ازدواج هم دانشجوی الهیات شدم. همیشه پای منبر بودم و سخنرانی ها را گوش می دادم. اما بعد از ازدواج با سیدمهدی هیچ سخنرانی و هیچ منبری به دلم ننشست. حاجی خودش منبر می رفت. سخنرانی هایش برایم بی نظیر بود. من که الهیات خوانده بودم در مباحثه با او کم می آوردم. تمام آیات و احادیث را حفظ ...
سهم غذای فاطمه مال پرنده هاست
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: معصومه هر روز غروب نزدیکی های ساعت 6 که می شود دلش هوای پارک سر کوچه شان را می کند. لباس هایش را می پوشد و چادرش را سر می کند اما جای پارک رفتن کلافه و گریان طول و عرض خانه 60 متری را پشت سر هم می رود و برمی گردد. 405 روز از افتادن دختر 6 ساله اش، فاطمه، در استخر پارک سر کوچه شان می گذرد و او ساعت 6 عصر تمام این روزها از ...
علی عسگر: دایی و کریمی هیچ مشکلی با همدیگر ندارند
رفتی؟ به نظرم نفت تهران برای فصل جدید بهترین انتخابم می توانست باشد چون امسال دنبال اتفاقات خوب در فوتبال هستم و اینجا می تواند اتفاقات خوبی که دنبالش هستم برایم رقم بخورد، ضمن این که من همبازی علی آقا بودم و خاطرات خوبی با ایشان دارم و وقتی فهمیدم در لیست علی آقا هستم بدون درنگ رفتم و کارها را انجام دادم. مشکلات مالی نفت تهران مانع از تصمیم تو برای حضور در این تیم نشد؟ امسال ...
روایتی از ایثارگری پزشک فیلیپینی در دوران دفاع مقدس/ اولین محجبه بیمارستان بود
رئیس وقت بیمارستان افشار دزفول گفت: دکتر اورورا باتارا در زمان جنگ با عشق و علاقه و خالصانه در چندین بخش از بیمارستان فعالیت می کرد. حتی عصرها با بچه های جهاد سازندگی به روستاهای محروم اطراف دزفول می رفت و بیماران را معاینه می کرد. به گزار ش مهرخانه ، به نقل از تسنیم، اورارا باتارا یکی از پزشکان اهل کشور فیلیپین بود که قبل و بعد از دوران هشت سال دفاع مقدس عاشقانه در کنار مردم و ...
ناشنیده هایی از مظلومیت شهید بهشتی
...> - اولین بار در چه دوره ای و چگونه با شهید بهشتی آشنا شدید و آیا مسئله مجاهدین خلق را هم با ایشان مطرح کردید؟ من در اواسط دی 57 ملاقات مهمی با ایشان داشتم و عرض کردم که باید روزنامه ای منتشر و مواضع خود را به صراحت اعلام کنیم و نیروهای انقلاب را در جریان اطلاعات روز بگذاریم. ایشان بدون لحظه ای تردید گفتند: بروید و شروع کنید، من هم حمایت می کنم . بعد هم حجت الاسلام دین پرور را معرفی کردند ...
کاش روزی نقالی در دانشکده هنر به عنوان یک رشته تدریس بشود
اجرا کردید را تعریف کنید؟ دقیقا روز داستان خوانی و قصه خوانی بود، آبان ماه سال 94؛ قرار بود برای بازدید از نمایشگاهی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برویم، بعد خانم رزمپا به من گفتند آناشید، در رابطه با کارهای قبلی ات فعالیتی هم داری، من گفتم الان کم کم دارم به سمت نقالی می روم. یکی از دوستان من هم بود که او هم نقالی کار میکرد و ما دو نفر تست دادیم و قسمتی از یک نقالی را اجرا کردیم ...
تعبیر خواب ابن سیرین
آمدند و مقداری پارچه خریدند، چون قیمت آن معین شد گفتند: همراه ما بیا تا قیمت آن را به تو پرداخت کنیم. در دکان را بستم و همراه ایشان راه افتادم تا به جلوی خانه آنان رسیدم ، آنها به درون رفتند و من پشت در ماندم . بعد از مدتی زن بدون آن که کنیزش همراهش باشد مرا به داخل خانه دعوت کرد، چون داخل شدم ، خانه ای دیدم از فرشها و ظروف عالی آراسته ، مرا بنشاند و چادر از سر برداشت ، او را در غایت حسن ...
آمارسازی وزارت صنعت در اعلام تسهیلات به بخش تولید/ روایت یک اصلاح طلب از دیکتاتوری اصلاح طلبان
شده است، گفت: وقتی این وزارتخانه ها از یکدیگر مجزا بودند، تعارضات زیادی بین آنها وجود داشت و برای رفع این تعارضات ادغام صورت گرفت و هم اکنون نارضایتی از ادغام نیست بلکه نارضایتی این است که به جای ادغام، دو وزارتخانه با یکدیگر تجمیع شدند. روغنی گلپایگانی بیان کرد: قرار بود بعد از ادغام تمام آیین نامه های اجرایی و وضع قوانین انجام شود اما متاسفانه این کار بلاتکلیف ماند. وی با ...
کالبدشکافی یک مرگ
معرض بیهودگی هستیم، در ترکیب بیهودگی و رنج و در ترکیب بیهودگی و دشواری ها. اتفاقی که شاید نویسندگان خوب آن را درک می کنند، خراشیده می شوند و زخم برمی دارند. امیرحسن چهل تن نیز - در مراسم بزرگداشت کورش اسدی که روز پنجشنبه هشتم تیرماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد- از زیست و مرگ نویسنده ایرانی گفت و این پرسش را پیش کشید که آیا کورش اسدی بیهوده زیست و از آن مهم تر آیا بیهوده مرد؟ ...
خلیج فارس مزار برادرم است
.... به خاطرهمین ما فکر کردیم که شاید محسن خانه باشد، حتی زنگ زدیم فرودگاه که ببینیم خلبان چه کسی بوده اما گفتند که معلوم نیست،گفتند آن روز دوتا پرواز به دوبی بوده . اما چون استرس زیادی داشتیم سریع رفتیم ولنجک خانه برادرم. خانه اش طبقه دوم بود، هرچقدر زنگ زدیم کسی در را باز نکرد،من دیدم که پنجره آشپزخانه باز است، نردبانی که درحیاط بود را آوردم و به دیوار تکیه دادم و رفتم داخل خانه. رفتم داخل اتاق ...
مردم در کنسرت ها چیزی از موسیقی ایرانی نمی شنوند
ارکستر ایرانی با سازهای ایرانی بودم و با آنکه می دانستم مشکلات بسیاری خواهد داشت اما علاقه مند بودم این تجربه را به دست آورم بنابراین سه سال پیش از بازگشت به ایران درآلمان آقای علی مرادخانی را ملاقات کردم و به ایشان گفتم بسیار علاقه مندم یک ارکستر با سازهای ملی تشکیل بدهم ایشان هم گفتند کمک خواهند کرد و بودجه ای برای این کار خواهد بود اما بعد ازآن که به ایران آمدم گویا بودجه ها خرج شد. بعد ازآن در ...
ایمان ملاک اصلی ازدواج من و جواد/ توسل های پنهانی همسرم مثال زدنی بود
آقا جواد مجروح شده و تیر به دستش خورده؛ اما بعد گفتند نه، تیر به پهلویش خورده و بیهوش است و بعد از مدتی خبر شهادتش را به من دادند و آن زمان بود که متوجه شدم، جواد به ارزویش رسید و مانند ارباب تشنه لبش شهید شد. جواد همیشه به وعده اش وفا می کرد و این بار هم خلف وعده نکرد و بعد از گذشت 25 روز از شهادتش پیکر مطهرش پیدا شد و همه ما و حتی انهایی که فقط خاطراتی از جواد را شنیده بودند، خوشحال ...
سردار گمنام گیلانی/ پیکر مطهری که 14 سال در دریاچه نمک ماند
بیمارستان نامه ای به من که در لشگر 25 کربلا بودم فرستاد و در آن نامه توضیح داده بود که حتماً مرخصی بگیرم و درموعد مقرر همزمان با مرخصی با ایشان در گیلان باشم من نیز اینکار را کردم و کمتر از یک روز بعد از رسیدن شهید به منزل به گیلان رسیدم. پس از خوش و بش و مصاحفه، مشاهده کردم که شهید جوراب دست باف تالشی پوشیده (جورابی که از پشم گوسفند می بافند)، موضوع توجّهم را به خود جلب کرد و با حالت تعجب گفتم این چیه ...
شربت شهادت رمز بین من و ابوالفضل بود
ابوالفضل خیلی مراقب حال من بود و تمام سعی اش را می کرد تا کاری کند که شرایطی فراهم کند که من راحت تر باشم. مثلاً قبل از ازدواج موتور داشت. چند ماه بعد از عقدمان یک پراید خرید که رنگش هم به سلیقه من بود. گفت: ماشین را فقط بخاطر تو خریدم چون دیدم وقتی جایی می رویم با موتور سختت هست. آقا ابوالفضل در مراسم خواستگاری گفت: اگر موافقی عروسی نگیریم. من هم گفتم: باشد . در دوران عقد که چند تا ...
پژمان بازغی: رضا گلزار سوپراستار نیست
کدورتی داشتند که برطرف شد. در حال حاضر ما یه گروه موتورسواری با کامبیز و دیگر دوستان داریم. مجری برنامه کودک شو علت اجرا در برنامه های تلویزیونی را توانایی خود دانست و گفت: به دلیل اینکه توانایی اجرا داشتم، مجری شدم. من اول اجرا کردم بعد بازیگر شدم. در تلویزیون مرکز رشت با اجرا وارد شدم و به من برای اجرای اخبار گفتند ولی قبول نکردم چون می خواستم بازی کنم. تا اینکه سال 71 در برنامه جنگ جوان ...
سفارش امام بعد از خواندن خطبه عقد به شهید دستواره و همسرش چه بود؟
.... حاج رضا دست به قلمش هم خیلی خوب بود. بعد از آن، کادر لشکر 27 برای سازماندهی بیشتر به تهران آمد که سه روز قبل از عید نوروز، حاج رضا هم با آنها آمد. برای برگزاری مراسم عقد وقت گرفتیم تا به محضر امام خمینی (ره) برویم. بعد از جاری شدن خطبه عقد با مهریه 14 سکه به نیت چهارده معصوم، حضرت امام(ره) با لحن خاصی فرمودند: با هم خوب باشید . این سفارش ایشان در تمام لحظات زندگی با ما بود. بنا به ...
پیشخوان + فوتبال
: تبریک می گویم و امیدوارم که فرزندان سالم زیادی داشته باشی. مسی می داند که من چقدر او را دوست دارم. احتمالا کارت دعوتم به مراسم عروسی او باید جایی در مسیر رسیدن به دست من گم شده باشد اما این اتفاق به هیچ عنوان طرز تفکر مرا نسبت به مسی عوض نمی کند. مسی یک ورزشکار خوب و یک انسان فوق العاده است.مسی تنها شخصیت بزرگی نبود که مارادونا در این ماه فرصت ملاقاتش را از دست داد چرا که او امیدوار بود در مدت زمان ...
تحمّل دردهای جسمی برای جانباز کافیست؛ لطفا تحقیر نکنید!
ناراحت شدم و از روی برانکارد روی ویلچرم آمدم و به دفتر اورژانس مراجعه کردم. البته تب و لرزم دوباره داشت شروع می شد. گفتم: شما مرا ویزیت کنید و ببینید آیا من مشکل دارم یا خیر؟ بعد مرا بستری کنید. ایشان هم گفت: این به ما ارتباطی ندارد و به دکتر اورژانس مراجعه کنید. به ایشان که مراجعه کردم، گفتند: به من گفته اند که شما را ویزیت نکنم! گفتم برای چی؟ گفت نمی دانم شما با خانم (ا) هماهنگ کنید که ...
حمله تروریستی به مسجد ملا اسماعیل یزد
جبهه ها بروید و امام و رزمندگان را یاری نمایید. او از درد پای شدیدی رنج می برد، ولی همین که امام خمینی دستور راهپیمایی می داد در محله راه می افتاد و تک تک همسایه ها را به شرکت در راهپیمایی تشویق می کرد . روز جمعه بود، عصمت برای رفتن به نماز جمعه لحظه شماری می کرد، پسرش را صدا کرد و گفت پاهایم درد می کند، سریع موتورت را روشن کن و مرا به نماز جمعه برسان و گرنه خودم پیاده می روم، به مسجد ...
تحمّل دردهای جسمی برای جانباز کافیست؛ لطفا تحقیر نکنید!
ناراحت شدم و از روی برانکارد روی ویلچرم آمدم و به دفتر اورژانس مراجعه کردم. البته تب و لرزم دوباره داشت شروع می شد. گفتم: شما مرا ویزیت کنید و ببینید آیا من مشکل دارم یا خیر؟ بعد مرا بستری کنید. ایشان هم گفت: این به ما ارتباطی ندارد و به دکتر اورژانس مراجعه کنید. به ایشان که مراجعه کردم، گفتند: به من گفته اند که شما را ویزیت نکنم! گفتم برای چی؟ گفت نمی دانم شما با خانم (ا) هماهنگ کنید که ...
فریاد این شهید هنوز در گوش آیت الله خامنه ای مانده است+تصاویر
صورت گرفته بود و تطمیع در برهه ای دیگر که به سراغ من هم آمده بودند و تهدید در یک وقتی دیگر که در این مورد مرا نیز بارها تهدید کردند. دستگیری زندانی و شکنجه وقتی دیگر که من نیز از این دست پخت ها بی نصیب نماندم. در این بُعد به استناد مشاهدات و مسموعاتم، دیده هایم و شنیده هایم در زندان ها، بازداشتگاه ها و کمیته و کلانتری ها به گونه ای گویا شکست حرکات ظالمانه حکومت را ترسیم نموده، نتیجه گرفته بودم که ...