سایر منابع:
سایر خبرها
بلای وحشتناکی که همسایه بر سر زن تنها در نواب تهران آورد + عکس
... بنابراین وی مورد بازجویی ها فنی قرار گرفت و به قتل زن تنها با همدستی مرد دیگری به نام داوود اعتراف کرد. وی گفت: مدتی قبل یکی از آشنایان را برای کار نظافت خانه به مقتول معرفی کردم. داوود چند بار برای نظافت به خانه مقتول رفت تا اینکه چند روز قبل نقشه سرقت از خانه مقتول را طراحی کرد. روز حادثه من در را باز کردم و داوود برای سرقت وارد خانه مقتول شد. او دهانش را بست تا سر و صدا نکند که ...
ربودن کمدین مشهور برای 85 سکه طلا
کمدین مشهور که یک سال قبل با طراحی سناریویی مرموز ربوده شده بود، روز گذشته مقابل هیئت قضایی شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران ماجرا را شرح داد. به گزارش روزنامه جوان، پاییز سال 95، یکی از کمدین های معروف سینما و تلویزیون خودش را به کلانتری 118 ستارخان رساند و از دو مرد به اتهام آدم ربایی شکایت کرد. او در طرح شکایت خود گفت: در خانه ام خواب بودم که با فریاد مردی غریبه که بالای سرم ...
پرسپولیسی ها از لغو دربی آلمان خوشحال شدند
به قول عادل فردوسی پور شو بود؟ نه، شو نبود! قبول دارم کمی زیادی کنار زمین تحرک داشتم ولی شو نبود. البته امسال تصمیم گرفتم نسبت به فصل گذشته جنب و جوش خودم را کمتر کنم. * چرا؟ فصل گذشته من تیم جوانی را در اختیار داشتم. مجبور بودم بیش از حد معمول کنار زمین حرف بزنم و تحرک نشان بدهم. امسال به دلیل داشتن بازیکنان باتجربه بیشتر، جنب و جوش من کنار زمین کمتر خواهد بود ...
طنز؛ به رقص آ
که روبه رویم ایستاده بود و با موبایلش از من فیلم می گرفت. علی بود، دانش آموز کلاس پنجم. گفت: آقا خوب می رقصید یا... این را گفت و دوید به سمت در خروج. نای دویدن نداشتم. هر چقدر داد زدم: علی جان... علی آقا... پفیوز وایستا... فایده ای نداشت. دندانم دوباره شروع کرد به درد گرفتن. خیار را از توی جیب کتم درآوردم و گذاشتم پای لثه ام. پول های توی یقه و جیبم را بیرون کشیدم و شمردم. به اندازه یک هفته کاری پول جمع شده بود و می توانستم بروم دندانپزشکی. چند روز بعد از مدرسه اخراج شدم. رفتم سراغ کار جدیدم. فقط کافی بود بفهمم کجا عروسی برگزار می شود، بقیه اش دیگر کار سختی نبود. ...
شهیدی که هیچ چیز کم نداشت جز نوش شهد وصال/روایت کوتاه مادر شهید از شیر بیست وسه ساله سپاه قدس /حسین در ...
تبریک بگویید نه تسلیت؛ و بسیار خوشحال است که پسرش این راه را انتخاب کرده است و یکی از فدائیان حضرت زینب (سلام الله) شده است؛ و امروز مادر شهید کوتاه و مختصر از زندگی حسین برای رجا نیوز می گوید: مادر شهید: سر حسین آقا باردار بودم اما هیچ کس از این موضوع اطلاع نداشت. حتی نمی دانستیم جنسیت جنین چی هست. یک روز مادر همسرم تماس گرفت و گفت پسرشان یعنی عموی وسطی بچه ها خواب دیده خدا به داداشش ...
گفت وگو با دختر چه گوارا: انقلاب از جنگل تا بیمارستان
من است و یک کاسه سوپ ذرت، غذای موردعلاقۀ مادرم، برای او به من داد. آن لحظه را فراموش نمی کنم، چون آن وقت بود که شنیدم دیگر پدری ندارم. سلیا در ذهن من تا حد زیادی با این لحظه گره خورده است. این گونه با او بزرگ شدم. ویلما من را بچۀ دیگری از خانوادۀ خودش حساب می کرد. من برای کوچک ترین پسر ویلما و رائول مثل خواهر بزرگ تر بودم. همیشه با او بازی می کردم. ما با هم بزرگ می شدیم، با هم بیرون می ...
بدترین رفتارها در استقلال با من شد
به گزارش مرور نیوز ، وحید طالب لو در خصوص آخرین شرایط خود در فصل جدید نقل و انتقالات به برنامه تهران ورزشی رادیو تهران، گفت: به دلیل مسائل خانوادگی نمی توانم در نیم فصل اول فوتبال ایران حاضر باشم چون باید به مسافرت بروم و به همین علت در نیم فصل اول حاضر نخواهم شد. وی افزود: در این مدت پیشنهاداتی داشتم که دوستانم در جریان هستند ولی اولویت اول و آخر من خانواده است و فکر می کنم اگر قرار ...
من حیرت می کنم
من همان پاییز است و فکر می کنم که بازی خوبی بشود، چون نقش م متفاوت است. اول به من نقش یک زن خانه دار و مادر پیشنهاد شد که گفتم نه این را دوست ندارم، اما وقتی گفت که بیا نقش یک زن جذامی را بازی کن، خیلی خوشحال شدم، چون حس می کنم می توانم در این نقش متفاوت باشم و برای خودم هم تجربه ای باشد. آیا با این همه کار و شلوغی های رایج، فرصت تئاتردیدن هم دارید؟ بله، خیلی! من امشب قرار ...
جوانی های ته کشیده
خاطره می شوند. خاطراتی که بیشتر ازدست رفتگی شان را روایت می کند. راویانی که گویا به این زندگی محکوم شده اند و به پیری نرسیده جوانی شان ته کشیده است. گاهی هم از عشق می گویند. حکایتی که با فرجام و نافرجامش تمامی ندارد: عاشقش بودم. حیف که مرد. یه روز رفتم ملاقاتش فشافویه قم. گفت: بیام بیرون یه سوغات برات دارم. خوشحال شدم. خندید و گفت: هپاتیت سی گرفتم. بچه م بغلم بود. سه تایی گریه کردیم. خدا رو شکر ...
اعتراف های هولناک دزدان خودرو پدر بنیتا
به ماشین رساندم، مهدی هم به سمت در رفت تا به محض خروج صاحب خودرو مانع او شود و من بتوانم به راحتی خودرو را سرقت کنم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ همزمان با اینکه من سوار ماشین شدم، صاحب خودرو از خانه بیرون آمد و وقتی دید ما قصد سرقت ماشینش را داریم خودش را روی کاپوت انداخت تا جلوی سرقت را بگیرد. اما با حرکات مارپیچ موفق شدم او را از روی ماشین به زمین پرتاب کنم و بعد از آن وارد اتوبان ...
ربودن بازیگر مشهور سینما با توهم اعتیاد
به گزارش نخست نیوز: چندی پیش، بازیگری مشهور با مراجعه به یکی از کلانتری های پایتخت گفت: چند روز پیش در خانه خواب بودم که پدرم همراه دایی و یکی از دوستانش وارد خانه مان شدند و قصد داشتند مرا به زور با خود ببرند و سوار آمبولانس کنند. با آنها درگیر شدم و از خانه بیرونشان کردم. آنها یک سال قبل از این ماجرا هم با سلاح و شوکر وارد خانه ام شده و مرا پیش چشم زن و بچه ام سوار ماشین کردند و به زور به کمپ ...
آتش گرفتن هواپیما هنگام تیک آف در فرودگاه اهواز
پول نیوز - مسافران پرواز هواپیمایی آتا که صبح امروز از فرودگاه اهواز به مقصد تهران عزیمت می کردند از آتش گرفتن هواپیما هنگام بلند شدن (تیک آف) از باند فرودگاه خبر می دهند. این هواپیما در پی این حادثه به فرودگاه اهواز بازگشت و مسافران با اقدام به موقع نیروهای آتش نشانی از هواپیما پیاده شدند. جزئیات بیشتر حادثه هواپیمای بویینگ MD شرکت هواپیمایی آتا که صبح امروز قصد ...
با مسعود در میهمانی شبانه در باغ آشنا شدم و ...
...، که هنگام رد شدن از عرض خیابان برای خودم قوانینی داشتم و تا آن موقع دست از پا خطا نکرده بودم، چطور عقلم را زیر پا گذاشتم و پشت سر او سوا ر موتورسیکلت شدم. اولین بار که کیف قاپی کردیم، عذاب وجدان گرفته بودم اما پول مفت به جیب زدیم. در دومین سرقت، کیف دستی خانمی را قاپیدیم اما مأموران کلانتری در کمین بودند و دستگیر شدیم. برای خودم متأسفم. همۀ فامیل و آشنایان به سرم قسم می خوردند اما من آبرو و حیثیت خودم و خانواده ام را به باد دادم رکنا ...
قتل خانم منشی دکتر در اتاق تزریقات / میترا تنها بود که ...
...، روز مورد نظر متوجه شدم او زودتر به مطب آمده است و از همین فرصت استفاده کردم. چاقویی را که از خانه برداشته بودم در جیبم گذاشتم. آمپولی را که همراهم بود به دست گرفتم و وارد ساختمان شدم. به سمت مطب رفتم و زنگ زدم. چند دقیقه بعد خانم منشی در را باز کرد. خواست که نیم ساعت دیگر بیایم، اما گفتم حالم بد است و نمی توانم منتظر بمانم و باید آمپول بزنم. او زمانی که با اصرارهای من رو به رو شد ...
روایت امدادهای غیبی در جنگ احزاب قرن/ رشادت رزمندگان اهل سنت در کمینگاه خدا
) در گردنه حسن آباد حضور داشتم و چند ساعتی را مشغول تهیه گزارش و گرفتن عکس بودم که توسط رزمندگان اسلام به گمان اینکه جزو نیروهای منافق بوده و در حال جمع آوری اطلاعات و عکس برای منافقین هستم دستگیر شدم. وی گفت: شرایط آن عملیات به گونه ای که بود برخی از منافقین در لباس رزمندگان در حال پیش روی به سمت کرمانشاه برای کشتن مردم بی گناه بودند و همین باعث شده بود کار بسیار سخت و شناسایی دوست از ...
جزئیات مرگ دلخراش بنیتا 8ماهه
شرق نوشت: پنجشنبه مردی به مأموران پلیس اعلام کرد ماشین پرایدش به همراه دخترش بنیتا ربوده شده است. این مرد به مأموران گفت با دخترم به خانه برگشتم، مقابل در پارکینگ ایستادم و پیاده شدم تا در را باز کنم که یکدفعه فردی سوار ماشینم شد و درحالی که دخترم در آن بود، ماشین را با خودش برد. بعد از انتشار این خبر مأموران تحقیقات گسترده خود را آغاز کردند این در حالی بود که عکس این دختربچه نیز به طور گسترده در ...
گزارشی از خانه مصیبت زده “بنیتا” بعد از”بنیتا”
و من بتوانم به راحتی خودرو را سرقت کنم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ همزمان با اینکه من سوار ماشین شدم، صاحب خودرو از خانه بیرون آمد و وقتی دید ما قصد سرقت ماشینش را داریم خودش را روی کاپوت انداخت تا جلوی سرقت را بگیرد. اما با حرکات مارپیچ موفق شدم او را از روی ماشین به زمین پرتاب کنم و بعد از آن وارد اتوبان امام علی (ع) شده و از آنجا به افسریه رفتیم. کی متوجه شدید که داخل ...
ناصر از نظر من مرده است و دیگر نمی خواهم حتی نام او روی سرم باشد!
ای روبه رو شدم که دیگر طاقت نیاوردم زیرا خیانت های همسرم را با چشمانم می دیدم. آن جا بود که مصمم شدم به خانه پدرم بازگردم..... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی خراسان 110
فرجام تلخ پیام های عاشقانه
مشکلش این بود که بلد نبود محبتش را ابراز کند و این موضوع مرا اذیت می کرد. بیشتر روزها در خانه تنها بودم و حسابی کلافه می شدم. به همین خاطر تنها سرگرمی ام پرسه زدن در شبکه های مختلف اجتماعی بود. یک روز در یکی از شبکه ها پیامی از پسری به نام فرزاد دریافت کردم. او بسیار زبان باز بود. حرف های دلنشینی می زد و هر روز برایم پیام های عاشقانه می فرستاد. او درست همان خصوصیاتی را داشت که آرزو می ...
پدر بنیتا کوچولو: مردم نگاه می کردند اما کمک نه!/ دادستان: اتهام قتل عمد برای دو سارق بنیتا +عکس
سارقان دو نفر هستند که در همان روز اول سرقت، خودرو را در یکی از خیابان های متروکه پاکدشت رها کردند و باعث مرگ بنیتا به دلیل شدت گرما، تشنگی و گرسنگی شدند. ماجرای بنیتا از ظهر پنجشنبه، 29 تیر امسال در یکی از خیابان های مشیریه تهران آغاز شد. در این روز، پدر بنیتا دخترش را در خودروی پرایدش سوار کرد و از پارکینگ خانه بیرون آمد. او برای بستن در پارکینگ، لحظه ای بنیتا را در خودرو تنها گذاشت ...
زنی که فیلم منیر قیدی اقتباسی از زندگی اوست/ صحبت های دلنشین خانم خیری ویلایی ها
ها شدم، قبل از من هم افرادی آنجا زندگی می کردند. همه آن ها یکی یکی به خاطر مصیبت هایی که به سرشان می آمد یا شهادت، اسارت و مجروح شدن همسران شان منطقه را ترک می کردند و به تهران می آمدند. من خودم بسیجی و مسئول پایگاه مقاومت ابوذر و ستاد پشتیبانی بودم. آن زمان درس می خواندم. همسر من کسی بود که چندین بار مجروح شده بود. این سال ها را آگاهانه با سختی کنار هم گذراندیم. خدا را شکر نیت ما خیر بود و هر ...
ایده های قرآنی و نقش هایی ماندگار بر فرش نفیس ایرانی/ نقش قرآن بر تار و پودی از عشق به میهن
...> در شناسنامه سال تولدم 1346 درج شده، اما در حقیقت متولد 1351 در محله جوادیه تهران هستم. تا 12 سالگی با خانواده در زنجان بودیم و سپس به کردستان رفتیم. در خانواده ای تقریبا پرجمعیت و دارای هشت فرزند به دنیا آمدم. فرزند سوم خانواده هستم. به نسبت دیگر فرزندان، ارتباط بسیار صمیمی با پدرم داشتم، مثل تراکتوری که تریلی اش همیشه پشت سرش می آید(خنده). پدرم در زنجان کشاورز و دامدار بود و تولید قالی نیز ...
پایان اختیاری یک مناقشه میان پلیس و سردفترداران
را در دست گرفته اما از این ماجرا رضایت دارد، می گوید: اطلاع رسانی خیلی کم بود و من در تلگرام این خبر را دیدم. دفعه قبل که برای نقل و انتقال رفته بودم برای محکم کاری به دفتر خانه هم رفته و پول زیادی هم دادم اما این بار چنین کاری نخواهم کرد، البته امیدوارم فرمانده پلیس از این تصمیم کوتاه نیاید. زنی میانسال هم نظر مشابه مرد جوان را دارد و درباره اینکه آیا سند خودرویش را در دفتر اسناد رسمی ...
از جزئیات جانشینی اینترنت نامحدود تا خداحافظی از وزارت ارتباطات
اینترنت برحسب حجم، از حجم فروشی به سمت اتصال و ارائه اینترنت برحسب سرعت رفتیم، زیرا با راه اندازی شبکه ملی اطلاعات ما محدودیت گذشته را نداریم . وی با بیان این که اکنون سرعت تعیین کننده قیمت است، گفت: در گذشته استفاده از اینترنت به طوری بود که شما یک بار هنگام خرید بسته پول پرداخت می کردید و با اتمام حجم باز هم مجبور به خرید حجم بودید، اما اکنون تنها به ازای سرعت اینترنت هزینه می پردازیم ...
اخبار حوادث
قبل از حادثه وقتی خواب بودم بوی گاز احساس کردم و فهمیدم شیرگاز باز است. فکر کردم که مادرم با این کار قصد داشته که من را بکشد. آن شب مادرم در خانه نبود و تا صبح منتظر شدم تا او برگشت. من هم او را به آشپزخانه کشاندم و با چند ضربه گوشتکوب و قیچی وی را به قتل رساندم. شواهد به دست آمده حاکی از آن بود که متهم دچار بیماری شدید روحی است و این بیماری از 10سال قبل، وقتی پدرش به دست مادرش به قتل رسید ...
پرورش کروکودیل کسب و کار ماست
...> من دانشجوی رشته رایانه با گرایش برنامه ریزی کنترل طرح بودم و همسرم جانور شناسی می خواند و آشنایی مان بهترین اتفاقی بود که در زندگی مان رقم خورد. خلاصه این که در سال 1383 مراسم ازدواج مان را جشن گرفتیم و زندگی مشترک مان را آغاز کردیم. بهروز سالاروند اینها را گفت و افزود: من در یک شرکت خدمات رایانه ای و همسرم در شرکت پتروشیمی اهواز و در حوزه تولید مواد بیولوژیکی مشغول به کار بود و پس از مدتی تصمیم ...
دستگیری 28 باند سرقت در 48 ساعت گذشته/ جستجو ها برای یافتن بنیتا 8 ماهه ادامه دارد
به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ سردار ساجدی نیا فرمانده انتظامی تهران بزرگ با حضور در آگاهی تهران بزرگ در جمع خبرنگاران اظهار داشت: در 48 ساعت گذشته پلیس انتظامی به توفیقات خوبی رسیده است و توانستیم 28 باند متشکل از 113 تن را پس از رصد یک ماهه دستگیر کنیم. وی افزود: بیشتر این سارقان اعمالی از جمله کیف قاپی، سرقت موبایل، سرقت از منزل و مغازه ...
مرادی کرمانی: از نوشته هایم پشیمان نیستم
از خواندن کتاب باید بدانید که در محل زندگی من چه گذشته و مردم چطور زندگی می کردند. مرادی کرمانی در پاسخ به پرسش یکی از حاضران که نوشته های شما بسیار تصویری است، بیان کرد: از اولین فیلمی که در زندگی دیدم عاشق سینما بوده و هستم. همیشه تعزیه را خیلی دوست داشتم و پدرم وقتی که حالش خوب بود من را با خود به تعزیه می برد نوجوان بودم که در سینمای کرمان مشغول به کار شدم تا بتوانم فیلم زیاد ببینم ...
با خودم گفتم این سید جوان ما فوق یک طلبه عادی است
فرقه شیخیه کرمان- آنجا را ترک گفتم و به تهران آمدم. با فروش منزلی کوچک تر که در تهران داشتم خانه ای در محله ای جوبشور قم تهیه کرده و در آن مستقر شدم. پیغامی به من رسید که آقای خامنه ای قصد دیدن مرا دارد. پرسیدم: آقای خامنه ای کیست؟ گفت: یکی از طلاب . گفتم: تشریف بیاورند . روز و ساعت مقرر، چند نفر روحانی که جلوتر از همه آنها سید جوانی که قد بلندتر از بقیه بود و در طول مدت حضور در منزل می ...
سارق منزل: از کاری که کردم پشیمان نیستم!
می خوانید: چند سالته؟ متولد 59 هستم. تحصیلاتت چقدر است؟ سیکل. شغلت چی بود؟ نگهبان یک مجتمع در سعادت آباد بودم. چطور با دوستانت آشنا شدی؟ در یک قهوه خانه با آن ها آشنا شدم. چرا تصمیم گرفتید دزدی کنید؟ به پول احتیاج داشتم همسرم بیمار و در بیمارستان بستری است. راه های دیگه ای را برای تامین هزینه های درمان ...