سایر خبرها
رد پای یک زن در جِنایت هولناک مشهد
این 2 جوان، روند تحقیقات به سوی زنی کشیده شد که ردپای او در این پرونده به چشم می خورد. بررسی های بیشتر در این باره مشخص کرد زن مورد ادعای ش قبل از وی با فرد دیگری آشنا بوده که گفته می شود آن مرد دستور زهرچشم گیری از ش را صادر کرده است. بنا بر این گزارش، سرنخ های پلیسی کارآگاهان با راهنمایی های قاضی میرزایی به مردی زندانی رسید که برخی ادعاها نشان می داد آن مرد زندانی، همان فرد ناشناس است ...
متهم دوم قتل بنیتا:شب حادثه به کلانتری خاتون آباد گفتم که یک بچه داخل ماشین رها شده است
هم ماشین را دزدید. وقتی او خودروی پراید را برداشت من اصلاً نمی دانستم داخل ماشین بچه ای هست. من هم سوار ماشین پرایدم که با آن به مشیریه آمده بودیم شدم و از آنجا رفتم. بعد از آن محمد را ندیدی؟ دیدم، 20 دقیقه بعد زنگ زدم که گفت سمت پاکدشت است.بعد هم آدرس داد و من هم به سراغش رفتم و تازه آن موقع بود که از ماجرای بچه با خبر شدم. به محمد گفتم بچه را ببر تحویل بده. من خودم بچه دارم و می دانستم که ...
نازنین به همراه نادر و مصطفی مرا به بیابان های ورامین بردند و ... + عکس
نادر و و دوستش به نام مصطفی بازداشت شدند.ولی چون در تحقیقات پلیسی روشن شد مصطفی در آدم ربایی دستی نداشته و مانع کشته شدن پسر جوان نیز شده است برای وی قرار منع تعقیق صادر و او آزاد شد. به این ترتیب دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران و به ریاست حسین اصغرزاده و با حضور یک مستشار به این پرونده رسیدگی شد. در ابتدای این جلسه فرشاد به تشریح جزییات ماجرا پرداخت. وی گفت: باور کنید ...
پدر انتقام عشق پنهانی دختر جوان خود را گرفت
خیلی جوان بود. من به کاری که کرده بود، اعتراض کردم و کتکش زدم و بعد هم وسایلش را از او گرفتم. من گفته های این پدر و پسر را قبول ندارم و اخاذی هم در کار نبوده است. بعد از پایان گفته های متهم و وکیل مدافع او، کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته با توجه به اینکه متهم با قرار آزاد بود، در جلسه دادگاه حاضر نشد و وکیل مدافع او در در دادگاه ...
مرد جوان، زن خوش خنده اش را کشت +عکس
"با دیدن قطرات خون روی زمین به سمت کابین این زوج رفتم که جسد کریستی را غرق در خون روی پله ها موتجه شدم. وقتی از کنت جویای حقیقت شدم او در جواب گفت: خنده او به من تمامی نداشت برای همین او را کشتم". طی بازجویی های به عمل آمده توسط اف بی آی، این مرد به قتل همسرش اعتراف کرد.
مرگ زن عاشق پس ازقتل همسر / 2 قلوها تازه متولد شده یتیم شدند
به گزارش فلوریدا ، جسد جواین سوکو ، که با شلیک گلوله به رسیده بود، سه روز پیش از به دنیا آمدن دوقلوهایش در شهر وست پالم بیچ پیدا شد. زن جوان که از شنیدن این خبر شوکه بود ساعاتی پیش از خاکسپاری پیامی در شبکه های اجتماعی منتشرکرده و از پلیس خواسته بود پدر دوقلوها و دختر 2 ساله اش را هرچه زودتر پیدا کنند. اوسپس راهی گورستان شد و همسرش را به خاک سپرد، اما ساعاتی پس از بازگشت به خانه، زن جوان نیز در اتاقش به مرگ طبیعی جان باخت. تحقیقات برای شناسایی قاتل فراری و کشف انگیزه قتل مرد جوان ادامه دارد. اخبار اختصاصی حوادث رکنا را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
درگیری در یک گروه تلگرامی قتل پسر جوان را رقم زد
چاقویش را به پهلوی دوستش فرو کرده و او را به قتل رسانده است. پسر جوان بازداشت شد. او هرچند اعتراف کرد دوستش با ضربه او به قتل رسیده؛ اما گفت قصدی برای قتل نداشته است. او گفت: درگیری ما در تلگرام بود و می خواستیم رودررو با هم صحبت کنیم تا موضوع حل شود. اصلا قصد نداشتم دوستم را بکشم و به خاطر همین موضوع هم خیلی ناراحتم. وقتی دوستم دچار خون ریزی شد، بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم؛ اما جانش را از دست ...
بخشش قاتل به شرط خواندن نماز برای مقتول
؛ اما پس از شنیدن حرف های مادر متهم، تصمیم گرفتم او را ببخشم؛ اما از متهم می خواهم دو سال برای آرامش روح پسرم نماز بخواند و روزه بگیرد و بخشی از دیه قانونی را هم می خواهم تا صرف خیریه کنم. با پایان گفته های متهم و اولیای دم، ختم جلسه اعلام شد و قضات برای تصمیم گیری درباره صدور رأی از جنبه عمومی جرم وارد شور شدند. ...
مردی با دغدغه های فرهنگ ملی/ نکوداشت استاد دکتر محمدجعفر محمدزاده
دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک [...] دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک سالن کوچک و تاریک شدم. از راه پله روبرو بالا رفتم .پاگرد را پیچیدم و پله های بعدی را هم پشت سر گذاشتم.به آخرین پله که رسیدم روبرویش اتاقِ در بازی بود با یک میز فلزی که مرد جوانی پشت آن نشسته بود. مرد جوان را می شناختم .از پایه های ثابت مسجد بود. تا من را دید لبخندی زد و مهربانی صورتش دو چندان شد. معلوم بود که او هم مرا می شناسد. به خودم که آمدم توی اتاقش بودم و داشتم برایش تعریف می کردم: – دبیر هنرمان گفته سر کلاس خوشنویسی هفته دیگه حتما” دوات و مُرَکب و لِیقه با خودمان ببریم. همه جای شهر را زیر پا گذاشتم اما نتوانستم گیر بیاورم... حرف هایم که به اینجا رسید مردِ آشنا بی هیچ کلامی کشوی میزش را کشید یک دَوات جگری رنگ از کشو بیرون آورد و گذاشت روی میز. با طمأنینه درش را باز کرد، رشته های ابریشمی سفیدی داخل آن گذاشت بعد در یک جوهر پِلیکان را باز کرد و آرام آرام روی نخ ها جوهر ریخت همه نخ ها که سیاه شد. در دوات را محتاطانه بست و آن را جلوی من گذاشت. دوات را از روی میز برداشتم و گفتم: -ببخشید لیقه هم می خواستم. خنده ی صدا داری کرد و گفت: -اون نخ های ابریشمی که گذاشتم توی دوات لیقه بود. ازنادانی خودم خجالت کشیدم. سرخ شدم و سرم را انداختم پایین. بدجوری گند زده بودم.باید می زدم به چاک برای همین زود خداحافظی کردم. موقع خداحافظی،دوست تازه ام یک تیکه کاغذ کوچک به من داد و توضیح داد که این بلیت فیلم گلنار است؛ساعت چهار عصر امروز همین جا . بعد دوباره شروع به خندیدن کرد و باقی مانده لیقه استفاده نشده را هم به طرفم دراز کرد.شوق دیدن فیلم آن هم توی سالن حالم را خوب کرد و با خنده ریزی لیقه را از دست آقای محمدزاده گرفتم و اولین ملاقات ما با مِهر و خنده تمام شد. از هیجان تماشای فیلم سر از پا نمی شناختم قبل از ساعت چهار پشت در سالن نمایش بودم. بالاخره فیلم شروع شد خدای من فیلم موزیکال بود و از اول تا آخر پُر بود از ترانه. فیلم که تمام شد سبک شده بودم. پر بودم از شعر و موسیقی و دنیای رنگینی که دوست داشتم.آن شب در سکوت و تنهایی خودم سور و ساتی راه انداختم و تا نیمه های شب ضرباهنگ ترانه های گلنار دلم را غنج می زد. از آن شبِ شادی 26 سال می گذرد. آن روز پاییزی نقطه عطفی بود در زندگی من؛دنیای سیاه و سفید کودکانه ام مُزین شد به رنگ های دوست داشتنی و اغواگر شعر و فیلم و موسیقی. آقای محمدزاده کار خودش را کرده و ولوله ای در جانم انداخته بود؛همه عشق،همه شور. هر روز صبح دنبال بهانه ای بودم برای رفتن به کانون و عصر که می شد لحظه ها را تا مغرب می شمردم به امید مسجد و دیدن مردی که زندگیم را رنگ داد. . سه سال بعد دبیرستانی شدم و طبق قانون دبیرستان همه سال اول های تجربی به صورت ثابت شیفت عصر بودند. از شیفت عصر و مَنگیِ خواب آورش بدم می آمد،آنهم برای یک سال آزگار. اما معجزه ای شد و اتفاقی افتاد که توی خواب هم نمی دیدم؛برنامه هفتگی کلاس ما با درس قرآن شروع می شد و با ناباوری کامل ساعت اول روز اول دبیرستانم آقای محمدزاده سرکلاس ما حاضر شد، چه شانس بزرگی! بهتر از این نمی شد.مردی که رویاهای رنگی و شاعرانه در تخیلات من کاشته بود حالا معلمم بود؛چه سال نکویی! تمام هفته را با شوق رسیدن به شنبه و تک زنگ قرآن می شمردم. آقای محمدزاده با متد خاص خود و به دور از روخوانی های مرسوم آن سال ها اولین جلسه درس را با تفسیر سوره “الرحمن” شروع کرد و از مهربانی گفت و بخشایش و ما را مرتب به تحقیق و حفظ و اُنس با “الرحمن” تشویق می کرد.معرفی کتاب های جدید و توصیه به کتابخوانی حٌسن خِتام کلاس بود.شیوه معلمیش دوست داشتنی بود و زنگ قرآن برایمان جذاب تر از هر سال. کلاس ما طبقه دوم بود. ظهر شنبه به محض اینکه وارد کلاس می شدیم از پنجره،حیاط دبیرستان را دید می زدیم و از لحظه ایی که آقای معلم با پیکانِ یخچالیش وارد حیاط دبیرستان می شد و بعد با یک بغل کتاب از ماشین پیاده می شد روحمان پر می گرفت و جان مان به طَرب می افتاد برای کلام گرمش و آن همه رحمانیتی که با چشمان مهربانش برایمان می گفت و رویدادهای فرهنگی که تحلیل می کرد و افق های تازه ای که نشان مان می داد در آن روزهای کم رسانه و بی شبکه ! آقای معلم آن سال کاری کرد کارستان و آنچنان پایه ای از عقلانیت،تَساهل و مِهر در جانم نهاد که سال های بعد در تمام تنگناها و مشکلات ریز و درشت بهترین دستاویز من بود برای رهایی از بُن بست. صمیمیت آقای معلم دوست داشتنی بود و همین دوستیِ صمیمی و بی تَکلفش همیشه قوّت قلب من بوده در طول همه این سالیان دور و دراز و البته به روز بودن و اشراف کاملش بر مسایل حتا آموزش پزشکی پشتیبان محکمی بود بری همه روزهای بلاتکلیفی ام. عالی ترین مناصب دولتی چه در نهاد ریاست جمهوری چه معاونت مطبوعات وزارت ارشاد هم هیچ خِللی در دلسوزی و همراهیش وارد نکرد و هیچ سرمست قدرت نشد.اخلاقش برتر از تمام معادلات سیاسی است و مرامش جز مهربانی نیست. در یکی از بُن بست های تاریک زندگیم عزم دیدار آقای معلم کردم و چاره کار از او طلب کردم. به یاد دارم آن روزِ ورشکستگیِ من هم زمان بود با یکی از جلسات مهم ایشان برای یک تصمیم ملی با این که بدون هماهنگی قبلی رفته بودم در خِلال تنفسِ جلسه یکراست آمد سراغ من. غروب بود و آقای معلم خسته، این را موهای پریشانش می گفت و لباس های نه چندان مرتبش برخلاف شیک بودن،که قاعده همیشگی اش بود. شرمنده مزاحمت شدم اما مثل همیشه گرم و مهربان دلم را خواند و در آن تنفس چند دقیقه ای آنچنان زیر و زبرم کرد و انرژی در جسم و جانِ به گِل نشسته ام دمید که بی هیچ اغراقی مسیر زندگی ام عوض شد و ناملایمات بُغرنجم رنگ امید گرفت و تلاش برای طلوعی دیگر. علاوه بر همه این ها آقای معلم دغدغه بزرگی دارد؛دغدغه فرهنگ و کتاب و رسانه! در شلوغ ترین روزهای سیاسیش هم راه فرهنگ گم نکرد و و از سلامت جانش برای تالیف و نشر کتاب مایه گذاشت. این را در ملاقات آخرم در دفتر دانشنامه مطبوعات بیشتر حس کردم. عصر یک روز گرم در دفتر دانشنامه. با اینکه نزدیک افطار بود اما برای رتق و فتق امور دانشنامه مستقیم از وزراتخانه آمده بود دفتر . از دانشنامه که حرف می زد برقی در چشمانش بود و لحنش پر از امید می شد برای به انجام رساندن اولین دایره المعارف ملی مطبوعات. می گفت برای گردآوری دو جلد اولش بیشتر از هفت سال وقت گذاشته آن هم با یک تیم 50 نفره از اساتید دانشگاه. می گفت این مجموعه ده جلدی می شود و نگران عمرکوتاهم و دل من گرفت از این نگرانیش. آن روز هم مثل همیشه سرشار از انرژی بود و با حوصله همه سؤال هایم را جواب می داد با این که یکی از یمین می پرسیدم و دیگری از یسار! حرف که می زد بال می گرفتم و تا حواسش پرت می شد یک دل سیر نگاهش می کردم و همین که می خواست بفهمد از نگاهش فرار می کردم. آن جلسه تا نیمه های شب به طول انجامید و من سبک و رها در آسمان شاگردیش معلق بودم و پر بودم از عشق،مهربانی و امید درس های همیشگی آقای معلم. از هم که جدا شدیم با خودم می اندیشیدم که چقدر خوشبختم من که دوستم معلمم است و معلمم هم استاد صبر و عقلانیت و عشق .آرزویم جز سلامتش نیست و سعادت شاگردی دوباره اش از نزدیک و برای همیشه! درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
مجازات پدری که به خاطر دخترش آدم کشت
این جوان را در حالی پیدا کردند که بشدت سوخته بود. درادامه تحقیقات جنایی، کارآگاهان با ردیابی های تخصصی موفق به دستگیری مردی به نام محمد شدند که او نیز در بازجویی به قتل اعتراف کرد. متهم، بهمن پارسال در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست محمدباقر قربان زاده و با حضور دو مستشار تشکیل جلسه داد که ابتدا مادر قربانی برای قاتل حکم قصاص خواست سپس متهم پای میزمحاکمه ایستاد. ...
مشهورترین آقازاده های سیاست در ایران
دولت نهم یا فعالیت های رسانه ای اخیر فرزند جت الاسلام زم. همین حالا خبر پرونده مربوط به یک شکایت مالی از پسر معصومه ابتکار بر سر زبان هاست یا ماجرای مربوط به دختر نعیمه اشراقی در کانادا یا پرونده مربوط به پسر حجت الاسلام فلاحیان که به یک قتل غیرعمد ختم شد و داستان پسر آن مدیر صنایع مس در دولت دهم و عکس های اوقات خوشش در خارج از کشور. داستان آقازاده ها داستان طول و درازی است. داستان ...
آخرین اعترافات قاتل بنیتا | ادعای جدید متهم پرونده بنیتا: ماجرا را به کلانتری گفته بودم
...، نمی دانم چند ساعت شد، من پس از سرقت به سمت قیامدشت رفتم و با کمک مهدی (متهم دوم پرونده) و یک نفر از دوستانم ضبط و باند ماشین را برداشتیم. در آن لحظه بچه مدام گریه می کرد اما من توجهی به گریه هایش نکردم. دوستانم هم حرفی نزدند و به سرعت لوازم ماشین را برداشتیم. پس از آن من پشت فرمان نشستم و به سمت مامازن رفتم. وقتی راه افتادم بچه خوابید و بعد ماشین را رها کردم. بعد از آن ماجرا را ...
ذره بین
اقدام به خودکشی قاتل آتنا در بازداشتگاه رکنا| قاتل آتنا ظهر دیروز در بازداشتگاه قصد داشت خود را خفه کند اما مامور اداره آگاهی اردبیل با اقدام به موقع جلوی او را گرفت. این در حالی است که دادستان اردبیل این خبر را تکذیب کرد. گفته می شود زندانیان نیز پذیرای حضور اسماعیل در میان خود نیستند و او از ترس حضور در زندان و برخورد با سایر زندانیان دست به خودکشی زده است. از زمانی که این قاتل ...
ماجرای یک کودک آزاری دردناک
. علاقه ای بینمان نبود، فقط زن و شوهر بودیم ولی آزاری هم به من نمی رساند. راننده کامیون بود. دو سال بعد از ازدواجمان در یکی از همین سفر های جاده ای اش در یک دره سقوط کرد و مرد. دوستش نداشتم اما تکیه گاه زندگی ام بود. بدون او نمی دانستم چطور باید زندگی ام را بچرخانم. چند مدت دنبال کار می گشتم. کار درست و حسابی گیر نمی آمد. به خانه های مردم می رفتم و کار می کردم تا بتوانم خرج خودم و دو بچه ...
مردمی شدن علم با کمک اینترنت
ویکی پدیا و سایر انبان های آنلاین دانش و آگاهی با دختر همآوردی می کند!! پسر قهرمان قصه ی ما راضی است از خدماتی که میگیرد و دلبر آنطرف خط را هم نمی دانم چه احساسی خواهد داشت وقتی ببیند و بداند که محبوبش چگونه آنلاین روشنفکری می کند!! طبابت با سرچ فارسی زن جوان مضطرب و آشفته وارد می شود..مادرش همراه اوست و خودش را نالان داخل اتاق معاینه می اندازد.. چند هفته ای است ...
قاتل بنیتا در آخرین تحقیق ؛ به کلانتری خاتون آباد رها شدن ماشین و بچه را گفته بود اما ...
کردیم و قرار بود محمد بنیتا را به خانواده اش برگرداند. من ترسیده بودم و از دوستم خواستم پیگیری کند که او هم به مأموران خبر داده بود و من دستگیر شدم. یعنی شما یکبار حضوری به کلانتری خبر دادی و یک بار هم از طریق دوستت به پلیس خبر دادی ؟ بله. حرف آخر ؟ پشیمان هستم و حرف دیگری برای گفتن ندارم. جوان اخبار زیر را از دست ندهید: ...
جزئیات 5 جنایت در آخرهفته پایتخت
کارآگاهان ویژه قتل سرگرم تحقیق در پرونده قتل مرد بازنشسته بودند، بامداد جمعه به قاضی جنایی خبر رسید که مرد جوانی در جریان یک دعوای گروهی با ضربات چاقو به قتل رسیده است. بررسی ها نشان می داد که دعوا بین 2گروه 5و 4نفره مردان افغان رخ داده است. کارآگاهان 2نفر را دستگیر کردند اما مابقی فراری شدند. به گفته شاهدان قاتل پسری 18ساله بود که با چاقو ضرباتی به مقتول زده بود. جوان دستگیر شده اما دیروز ...
روایت از مردی که خستگی را خسته کرده بود
تلویزیون پخش می شد؛ اخبار و تصاویر عملیات برای آزادسازی خرمشهر. پس از دو هفته، آمبولانسی با چراغ قرمز گردون، دم در خانه ایستاد. ریختم. قلبم به کوبش افتاد. رانندة آمبولانس، دوست حسین، حاج آقا مختاران بود. سراسیمه جلو رفتم چشمانم حسین را می جست. دیدمش. روی برانکارد دراز کشیده بود و دست تکان می داد، کمی آرام شدم. *** ... شهادت شهبازی داغی سنگین بر دل حسین بود. این را ...
پیرزن 64 ساله از کاسبی شیشه می گوید!
آن ها مواد مخدر می فروشند را اینطور روایت می کند: در همسایگی ما خانه های بسیاری هستند که پسران و دختران جوان در آن هم مواد مخدر می فروشند و هم برای بچه های محل، ایجاد مزاحمت می کنند. در یکی از این خانه ها که دو پسر جوان به همراه خواهرشان زندگی می کنند معتادان زیادی رفت و آمد دارند. وقتی برای بازی به پارک محله می رویم، همان افراد را مشغول مصرف مواد مخدر می بینیم که در خانه ای که گفتم رفت و آمد می ...
از آشنایی درگروه تلگرامی تا آدم ربایی خونین
خودمان بردیم تا تنبیه شود. به دنبال اعترافات این مرد همدست او نیز دستگیر شد اما هنوز تحقیقات کامل نشده بود. مأموران در این مرحله به تحقیق از شاکی پرداختند. او گفت: من با دختر نوجوان در یک گروه تلگرامی آشنا شده بودم اما پدر او فهمید و این بلا را بر سرم آورد. در این شرایط پرونده درخصوص پدر دختر نوجوان با صدور کیفرخواست به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در این جلسه که ...
مرد افغان همسرش را آنقدر با شیلنگ زد تا جان داد
شیلنگ کتکش زده که به مرگ او منجر شده است. همزمان با تشکیل پرونده قضایی، تحقیقات برای دستگیری حسن- متهم - ادامه یافت تا اینکه چند روز بعد دستگیر شد و پس از اعتراف به قتل همسر جوانش صحنه واقعه را هم بازسازی کرد. جلسه محاکمه این جوان افغان صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی زالی و مستشاری قاضی اسلامی برگزار شد که پس ازبیان کیفرخواست، خانواده مقتول برای ...
تجهیزات منافقین با مجوز بنی صدر وارد می شد
به گزارش شفاف ، حسن غفوری فرد که سابقه آشنایی با بنی صدر را سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد، حرف های ناگفته فراوانی درباره او دارد. از این رو در یک ظهر تابستانی به دفتر کار وی در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی رفتیم. ایشان که قصد داشت در آن روز به مجلس ختم مرحوم نیری برود با روی خوش ما را در اتاق کارش پذیرا شد و بعد از گفتگوی دو ساعته با ما راهی آن مجلس شد. غفوری فرد از جمله ...
صدرنشینی شهرستان شهریار در آمارهای مأیوس کننده / پس از قتل و مواد مخدر اینک نوبت آمار خودکشی است
استان تهران در سال 95 تعداد 27 نفر در این شهرستان اقدام به خودکشی کرده و فوت کرده اند که این آمار فارغ از آمار خودکشیهای ناموفق و رها یافته از مرگ است. بر اساس آمار فوق از این تعداد 20 نفر مرد و 7 نفر زن در سال گذشته به علت خودکشی به کام مرگ فرو رفته که این آمار تکان دهنده جای تأمل و چاره اندیشی جدی دارد. در اسلام مالکیت درجه2 داریم و طبق آیات قرآن مالکیت همه چیز من جمله جان ...
دادگاه حقوق بشر اروپا: رابطه جنسی برای زنان بالای 50 سال هم لازم است
دادگاه حقوق بشر اروپا بر اهمیت رابطه جنسی برای زنان بالای 50 سال تأکید کرد. به گزارش راهنمای سفر من به نقل از عصرایران به نقل از دویجه وله، حکم قضات این دادگاه در استراسبورگ فرانسه تأیید می کند که در دستگاه قضایی پرتغال در این باره پیش داوری نادرستی وجود دارد. موضوع از عمل جراحی اندام تناسلی یک زن پرتغالی آغاز شد. این زن امروز 70 ساله است. در دهه 1990 میلادی طی عمل جراحی به یک عصب ...
سایه پوشش های نامناسب تابستانی بر جامعه امروز چگونه است
شما را به انتخاب آن جذب کرده است ؟ این بانوی جوان پاسخ داد :من به رنگ های روشن علاقه زیادی دارم ,این مانتو رنگ صورتی خاصی دارد و برایم بسیار جالب است. نکته ای که این شهروند جوان به آن اشاره کرد همان چیزی است که از نظر طراحان داخلی پنهان مانده است. بیشتر مدلهای ماهواره ای و باز دارای رنگهای روشن و شادی هستند درحالیکه در تولید اکثر لباسهای باحجاب از رنگهای تیره و سنگین تر استفاده ...
ماجرایی تلخ بردگان جنسی الشباب
مردها می آمدند تا با من هم بستر شوند.” زن دیگری می گوید: “آنها هر شب برای هر زن دو تا سه مرد می آوردند و ما مرتب مورد تجاوز قرار می گرفتیم.” به نظر می رسد که برخی از زنان مجبور می شدند تا با پیکارجویان الشباب ازدواج کنند و برخی دیگر را مثل برده های جنسی در روسپی خانه ها نگاه می داشتند. الشباب برای بنای یک حکومت در سومالی می جنگد و در خاک کشورهای همسایه نیز حملاتی ...
اقدام به خودکشی قاتل آتنا کذب است
خبر را اساسا شایعه و کذب دانست. این منبع در گفت وگو با خبرنگار قضایی ایرنا، اعلام کرد که این قاتل شیطان صفت تحت کنترل شدید امنیتی است و در بند انفرادی زندان نگهداری می شود. براساس این گزارش امروز رئیس دادگاه پرونده اسماعیل جعفرزاده ( معروف به رنگرز) از محاکمه و حتی اجرای حکم علنی قاتل آتنا اصلانی خبر داد که احتمالا نخستین جلسه دادگاه همین هفته در اردبیل برگزار می شود. به گزارش ...
جولان تجرد برای دختران جوان/ تنهایی و فردگرایی ره آورد تجرد
به گزارش صاحب نیوز ؛ سیدحسن موسوی چلک، رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در گفت و گویی با ایسنا گفته، بر اساس آخرین سرشماری سال 95 جمعیت کل کشور 79 میلیون و 926 هزار و 279 نفر است که از این تعداد 51 درصد مرد و 49 درصد زن هستند. این در حالی است که 4 میلیون و 423 هزار و 225 نفر دختر مجرد در سن ازدواج (15 تا 29 سال) و 5 میلیون و 372 هزار و 989 نفر پسر در سن ازدواج (20 تا 34 سال) در کشور داریم. ...
سرانجام تلخ "بی غیرتی" یک مرد نسبت به "همسرش "!
به گزارش شهدای ایران ، زن جوان که به حکم دادگاه در انتظار اجرای حکم قصاص است در گفتگو با مددکار اجتماعی پلیس استان مرکزی سرنوشت شوم خود را تعریف کرد. وی گفت:چه بگویم، از کجا آغاز کنم، از کدام غصّه برای تان بنویسم! از نامرادی ها و تاریکی ها، از مصایب و رنج و غم های زمانه که با خطوط سرنوشتم عجین شده و سخت آزرده ام ساخته است!؟ از بس قلب کوچکم مالامال از درد ها، ناامید ی ها و لبریز از ناراحتی ها و غم ...
تجمل گرایی چگونه بنیان جامعه را به هم می ریزد؟
آنها به صورت صحیح کمک کند. رسانه ی ملی و همچنین سایر رسانه ها در انتقال ارزش ها بسیار مهم هستند در حالی که متأسفانه امروزه رسانه هایی چون تلویزیون و سینما بسیار بد عمل می کنند. برای مثال در اکثر فیلم ها و سریال های تلویزیونی، خانواده ها در تهران زندگی می کنند، اتومبیل های لوکس سوار می شوند، در خانه های مرفه و تجملاتی زندگی می کنند. حتی در مورد شاخص های طبقاتی بسیار غلو می شود، مثلا طبقه ...