سایر منابع:
سایر خبرها
فینالیست شویم بهترین بازیکن آسیا می شوم
همه خدا را شکر می کنم که این اتفاق افتاد و بعد هم باید از هم تیمی هایم تشکر و قدردانی ویژه ای داشته باشم. همچنین از مربیانم ممنون هستم که در این راه به من کمک زیادی کردند تا بتوانم برای دومین سال پیاپی آقای گل ایران شوم. خوشحالم که این اتفاق برای دومین سال متوالی روی داد و هواداران پرسپولیس مطمئن باشند که امسال تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم برای سومین سال متوالی آقای گل لیگ ایران شده و در تاریخ ...
هدیه بدهیم؛ اول به دخترها بعد به پسرها
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سبلان ما به نقل از خبرنگاران جوان؛ حجت الاسلام والمسلمین مهدی شهرباف گفت: در روایتی داریم که فردی خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: من هرگز اطفال و بچه های خودم را نبوسیده ام. وقتی فرد رفت حضرت فرمود: این فرد در نزد من از اهل جهنم است. محبت کردن و بوسیدن فرزندان باعث می شود که انسان به خداوند متعال نزدیک تر می شود. نزدیک شدن به خداوند متعال فقط به نماز خواندن، روزه گرفتن نیست ...
به یاد قهرمان شوریده و نجیب زیر گذر لوطی صالح
کنارش بودیم، می دیدیم که این مرد بسیار شاد و گرم بود و هیچ گاه عصبانیتی از او نمی دیدیم، مگر بحث هایی که بر سر نقش و نحوه بازی آن می کرد. او هم فرد آرامی بود و هم آرامش را به گروه منتقل می کرد. از ویژگی های بسیار خوب هادی این بود که بسیار خانواده دوست بود و بی اندازه با همسر و فرزندانش صمیمی بود و برایشان احترام قائل بود. وقتی اسم بچه هایش، آرش و آرزو را می شنید، روحیه اش تغییر می کرد و ...
تبلورژن خوب خانواده افغان در4 دهه جانبازی برای اسلام
مداوایش کنیم. آن روز خدا علی اصغر را دوباره به ما بخشید. بعد از این اتفاق بلافاصله دوباره همسرم به جبهه رفت و مرا با بچه ها راهی مشهد کرد. افسوس می خورد از اینکه نتوانسته است به خرمشهر برود و در کنار زنان رزمنده دوشادوش مردان در جبهه باشد. برای لحظه ای او را فارغ از مرزهایی که او را مهاجر این سرزمین خوانده یک هموطن تمام عیار می بینم که سال ها برای حفظ اسلام هرچه داشته است را تقدیم کرده ...
داور داربی "شش تایی ها": بیشتر داوران زمان ما پرسپولیسی بودند
محمود خوشخوان را در ادامه می خوانید: * شما از قدیمی ترین های داوری ایران هستید، چه چیزی باعث شد که به فوتبال روی آوردید؟ فوتبال را از مدرسه شروع کردم زیرا در خانواده ما هر کسی به نوعی با این ورزش سر و کار داشت. در زمان مدرسه، کاپیتان تیم بودم و معلم ورزش ما علاقه خاصی به من داشت. از من خواست که با او همکاری کنم و تا الان حدود 75 سال است که در فعالیت های فوتبالی شرکت می کنم ...
روایت شهید مفقودالاثر خانواده احمدی روشن
را فراموش نکنیم. رحیم احمدی روشن خطر امروز را جدی توصیف می کند و می گوید: خطر امروز ما هم خطر دشمن دوستی است که متاسفانه الان مسئولین ما یا این خطر را فراموش کرده و یا نمی خواهند در نظر داشته باشند. خداوند در قرآن می فرماید: وَ لَنْ تَرْضَیٰ عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَیٰ حَتَّیٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ؛ خدا به ائمه معصومین(ع) و مسلمانان و شیعیان می گوید که یهود و نصاری هرگز از تو ...
ماجرای دردناک آزارو اذیت جِنسی کودک هشت ساله
در خانه ای قبلاً کار می کردم که برادر صاحبخانه با اینکه می دانست دو بچه دارم به من پیشنهاد ازدواج داده بود. اظهار محبت می کرد و می گفت من از تو خوشم آمده و می خواهم تو را داشته باشم. دلایلم را برای ازدواج نکردن به او گفتم و این طور جوابم را داد که اول ازدواج موقتی می کنیم، اگر تو از من خوشت نیامد که مدتش تمام می شود و هر کس زندگی خودش را در پیش می گیرد، اگر هم که دوست داشتی بعد از آن می توانیم ...
گفت وگو با اعضای لشکر فاطمیون لحظاتی قبل از اعزام به سوریه
در راه اسلام باشد، اینطوری حداقل سرت بالاست که برای اعتقادات جانت را از دست داده ای. یعنی تو هم به خاطر اعتقادات می روی سوریه؟ بله. دفاع از اسلام برای همه ما واجب است. پیشوای دین مان گفته که باید از مرز های اسلام دفاع کرد. خانواده ات می دانند مدافع حرمی؟ اوائل نمی دانستند الان دیگر می دانند. ازدواج کردی؟ بله. بچه هم داری ...
سخنان تند مایلی کهن در خصوص رئیس فدراسیون/ نام "تاج" به "استقلال" تغییر یافته
بخت آزمایی هر روز و به صورت های مختلف انجام می شود. بازیکنان و تماشاگران در هر برنامه می گویند آنقدر جایزه می دهیم و فقط روش آن عوض می شود. وی درباره مشکل برخی بازیکنان پرسپولیس به دلیل مشکلات مالی از جمله مهدی طارمی بیان داشت: زمان ما کاپشن هم نبود چه برسد به آپشن. وقتی شما قرارداد می بندید با بازیکنی موظف و مختار هستید که به آن عمل کنید. اما مدیران ما مدیران هزینه هستند. چرا از اول ...
داستان جذاب و پرکشش ویژگی بارز خداحافظ سالار است/ زندگی شهید همدانی عاشقانه و مؤمنانه بود / گلایه سردار ...
بارز خداحافظ سالار است سردار گلعلی بابایی از نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در آئین رونمایی از کتاب خداحافظ سالار خاطرات همسر شهید حسین همدانی که در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد، در سخنانی در خصوص این کتاب گفت: در 13 مهر ماه سال 94 و چند روز قبل از شهادت شهید همدانی جمعی از مسئولان نشر 27، به محضر مقام معظم رهبری رسیدند و گزارشی در خصوص چاپ کتاب کارنامه این لشکر ارائه دادند، که حضرت آقا ...
شهیدی که از پشت بی سیم خبر شهادتش را اعلام کرد
بود و همین شد باب آشنایی برای خواستگاری. هر دختری که به سن ازدواج می رسد، خواستگارهای متفاوتی دارد، اما محسن متفاوت از همه کسانی بود که تا آن روز برای خواستگاری به منزل ما آمده بود. تیرماه سال 87 بود. وقتی قرار شد با هم صحبت کنیم، من گفتم دوست دارم همسرم بال پروازم باشد به سمت خدا و از نظر ایمان خیلی بالاتر از من باشد. گفت: من هم دقیقا همین انتظارات را از همسرم دارم. بعد هم از کارش صحبت کرد و از ...
روایت از مردی که خستگی را خسته کرده بود
.... من این طرف پل صراط بودم. اون طرف پل غبارآلود بود و خوب دیده نمی شد جرئت رفتن نداشتم. پاهام به زمین چسبیده بود. به خدا التماس کردم . تمام اعمالم یک آن جلوی چشمم آمد. گریه ام گرفت. که یه دفعه از اون طرف، غبارها کم شدند و چند نفر آمدند لب پل. غبارها که کنار رفتند، دوستان شهیدم رو دیدم؛ احمد متوسلیان، محمود شهبازی و ابراهیم همت. جلوتر از بقیه بودند و اشاره می کردند که نترس بیا. راه افتادم به طرف ...
ادعای جدید متهمان پرونده بنیتا
کرده دزدیدن یک خودروی پراید آن هم در روز روشن چنین سرنوشتی را برایش رقم بزند. تو که می دانستی کودک هشت ماهه نمی توانسته خودش را از داخل ماشین نجات بدهد، چرا در جایی خلوت رهایش کردی؟ من ماشین را مقابل یک ابزارفروشی در مامازن و در نزدیکی خانه مان رها کردم و فکر می کردم صاحب مغازه ماشین را می بیند و نجاتش می دهد. اگر بچه آن محلی، خوب می دانستی که صاحب ابزارفروشی مدت ...
گفت وگویی با مصطفی ملکیان درباره رابطه عشق و تنهایی
نمی شود، پس تنهایی من سر جای خودش باقی خواهد ماند. اینکه آیا این نکته در ارتباط عاشقانه انسان با خدا (به گفته بعضی ها: عشق عرفانی یا عشق آسمانی) پیش می آید یا نه را من نمی دانم. مثلاً وقتی مولانا در آخرین غزل خود می گوید که: ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها/ خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن بعد می گوید چه به وصال تو برسم، چه به وصال تو نرسم، تنهایی ام باقی می ماند. جالب این است که این آخرین سخنی ...
آداب حج را با اپلیکیشن مناسک حج بیاموزید+ دانلود
دوست مهم است فراگیری نکاتی پیرامون این سفر نورانی و پربرکت است. لذا قبل از رفتن به خانه خدا شایسته است که آداب سفر حج را بدانیم و به آن ها عمل کنیم تا حجی موفق و مورد قبول در پبشگاه خداوند داشته باشیم. از این رو با پیشرفت نرم افزارهای تلفن همراه، پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی نسخه جدید اپلیکیشنی را ارائه کرده است که در آن چکیده ای کامل از این آداب گرد اوری شده و ...
طارق عبدالباسط از تشویق و تنبیه پدر می گوید/ عزت نفس به یادگارمانده برای فرزندان + عکس
عبدالباسط است؟ به او گفت بله پسر او و افسر وزارت کشور است. در آن زمان توانستم نشان مسابقه حفظ قرآن را از مبارک دریافت و در برابر رؤسای جمهور پس از او هم تلاوت کنم. چه خاطره ای از تلاوت در جمع مردم دارید؟ در مراسم ترحیم یا جشن هایی که من حاضر می شوم، معمولا همه قرائتم را می پسندند و می گویند خدا پدرت را رحمت کند و بسیار از من می پرسند دوست داری تو را جناب سرلشگر خطاب کنیم یا جناب قاری؟ به ...
توریست های ایرانی در تایلند، وجهه کشورمان را مخدوش کرده اند/ پی ریزی نظام دیوانی تایلند توسط یک ایرانی/ ...
این گفت وگو به مسائل جالبی درباره کشور های تایلند و میانمار اشاره کرده و مواردی را عنوان می کند که شنیدن آنها خالی از لطف نیست، با ما همراه باشید: *شما چند سال است که در تایلند رایزنی فرهنگی کشورمان را بر عهده دارید؟ -2 سال، البته دوره مأموریت معمولا 3 سال است، مگر استثنائاً اتفاق خاصی بیفتد که ضرورت اقتضاء خاتمه زودهنگام یا تمدید آن را داشته باشد، وگرنه دوره ها نوعاً سه ساله ...
بحران مارکسیسم/ گفت وگو با لویی آلتوسر در اواخر عمرش درباره کمونیسم، انقلاب و سیاست
در نظر بگیرید. وقتی مسیح می گوید به همسایه ات عشق بورز، عشق بدل می شود به یک دستور؛ دستوری که طبق آن تو باید همسایه ات را درست قدر خودت دوست داشته باشی. اما من دستور و سفارش نمی خواهم. چون احترام به دیگری چیزی است که به شما تعلق دارد. اگر با خود بگویید که باید دیگران را دوست داشت، دیگری درگیر عشق شما می شود و راه گریزی ندارد. و اگر نسبت به عشق و علاقه شما بی تفاوت باشد یا اصلا آن را نخواهد، چه کاری ...
مصداق حقیقی عُرْوَة الْوُثْقی
هستند؟ حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: ای جابر! خداوند تو را رحمت کند گویا از همه اسلام پرسیدی؛ تعداد آنان به تعداد ماه هاست که نزد خدا دوازده عدد است و آن را در کتاب خود، در روزی که آسمان و زمین را آفرید آورده و تعدادشان به تعداد چشمه هایی است که برای موسی بن عمران جوشید. در آن زمان که عصایش را بر زمین زد و دوازده چشمه از آن جوشید و تعدادشان به تعداد نقبای بنی اسرائیل است که خداوند فرموده: وَلَقَدْ ...
چرایی تزکیه در قرآن
...> قرآن کتابی است که راه تزکیه نفس را به روشنی به همه افراد نشان داده است. مهم ترین عامل تزکیه بشر توفیق الهی است حجت الاسلام شیخ مصطفی باقری بنابی امام جمعه بناب در گفت وگو با ایکنا اظهار کرد: مهم ترین عامل تزکیه بشر توفیق الهی و فراهم کردن اسباب از جانب خداوند است که اگر فضل و رحمت خداوند در این مورد وجود نداشته باشد هیچ انسانی قادر به تزکیه خود نخواهد بود. وی افزود: پیراستن و ...
کنار آمدن زنانه با تغییرات رابطه عاطفی
دیگر آن شریک مهربان قبلی نیستید که من عاشقت شدم! در این مطلب می خواهیم ببینیم این تغییر کردن ها چه تاثیراتی بر روابط زن و مرد دارند. برای درک بهتر این مساله، تجربه های واقعی زوج هایی را ذکر کرده ایم که اخیرا مکالمه آنها حول محور: تو تغییر کرده ای! می چرخیده است. در میان صحبت های آنها می توان نکات ارزشمندی درک کرد. دیگر مرا نمی دید فاطمه 37 ساله می گوید: حدود سه سال از ...
فعالیت در فضای مجازی از منظر قرآن
. احادیث دروغ بسیار است. وقتی آیه نازل شد که بعضی از مردم جانشان را در راه خدا فدا می کنند: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ (بقره/207) معاویه گفت هر کس بگوید این حدیث در شان ابن ملجم است، من به او جایزه می دهم. از معاویه پول گرفتند و آیه ای که در شأن حضرت علی(ع) نازل شده است، گفتند: درباره ابن ملجم است. فضای مجازی مانع فضای حقیقی نشود. چنان سرگرم کار در این ...
نور چشم مخفی خدا سحر خیزی است/چرا علما اصرار بر خواندن دعای یستشیر دارند؟
همش مدح است.از اول تا به اخر دعا مدح خداوند است .یا در دعای ندبه همش مدح است. بهترین حالت این است که انسان خدا را ثنا کند.اهل بیت را ثنا کند و گریه کند. روایت از حضرت زهرا سلام الله علیها آمد خدمت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها ؛گفت الان من در خانه بودم،همسرم سرش را کوبید به دیوار که من که هستم ؟کسی نیستم و مدام گریه کرد.بعد از اینکه گریه هایش تمام شد،گفت خانم ...
مردی با دغدغه های فرهنگ ملی/ نکوداشت استاد دکتر محمدجعفر محمدزاده
دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک [...] دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک سالن کوچک و تاریک شدم. از راه پله روبرو بالا رفتم .پاگرد را پیچیدم و پله های بعدی را هم پشت سر گذاشتم.به آخرین پله که رسیدم روبرویش اتاقِ در بازی بود با یک میز فلزی که مرد جوانی پشت آن نشسته بود. مرد جوان را می شناختم .از پایه های ثابت مسجد بود. تا من را دید لبخندی زد و مهربانی صورتش دو چندان شد. معلوم بود که او هم مرا می شناسد. به خودم که آمدم توی اتاقش بودم و داشتم برایش تعریف می کردم: – دبیر هنرمان گفته سر کلاس خوشنویسی هفته دیگه حتما” دوات و مُرَکب و لِیقه با خودمان ببریم. همه جای شهر را زیر پا گذاشتم اما نتوانستم گیر بیاورم... حرف هایم که به اینجا رسید مردِ آشنا بی هیچ کلامی کشوی میزش را کشید یک دَوات جگری رنگ از کشو بیرون آورد و گذاشت روی میز. با طمأنینه درش را باز کرد، رشته های ابریشمی سفیدی داخل آن گذاشت بعد در یک جوهر پِلیکان را باز کرد و آرام آرام روی نخ ها جوهر ریخت همه نخ ها که سیاه شد. در دوات را محتاطانه بست و آن را جلوی من گذاشت. دوات را از روی میز برداشتم و گفتم: -ببخشید لیقه هم می خواستم. خنده ی صدا داری کرد و گفت: -اون نخ های ابریشمی که گذاشتم توی دوات لیقه بود. ازنادانی خودم خجالت کشیدم. سرخ شدم و سرم را انداختم پایین. بدجوری گند زده بودم.باید می زدم به چاک برای همین زود خداحافظی کردم. موقع خداحافظی،دوست تازه ام یک تیکه کاغذ کوچک به من داد و توضیح داد که این بلیت فیلم گلنار است؛ساعت چهار عصر امروز همین جا . بعد دوباره شروع به خندیدن کرد و باقی مانده لیقه استفاده نشده را هم به طرفم دراز کرد.شوق دیدن فیلم آن هم توی سالن حالم را خوب کرد و با خنده ریزی لیقه را از دست آقای محمدزاده گرفتم و اولین ملاقات ما با مِهر و خنده تمام شد. از هیجان تماشای فیلم سر از پا نمی شناختم قبل از ساعت چهار پشت در سالن نمایش بودم. بالاخره فیلم شروع شد خدای من فیلم موزیکال بود و از اول تا آخر پُر بود از ترانه. فیلم که تمام شد سبک شده بودم. پر بودم از شعر و موسیقی و دنیای رنگینی که دوست داشتم.آن شب در سکوت و تنهایی خودم سور و ساتی راه انداختم و تا نیمه های شب ضرباهنگ ترانه های گلنار دلم را غنج می زد. از آن شبِ شادی 26 سال می گذرد. آن روز پاییزی نقطه عطفی بود در زندگی من؛دنیای سیاه و سفید کودکانه ام مُزین شد به رنگ های دوست داشتنی و اغواگر شعر و فیلم و موسیقی. آقای محمدزاده کار خودش را کرده و ولوله ای در جانم انداخته بود؛همه عشق،همه شور. هر روز صبح دنبال بهانه ای بودم برای رفتن به کانون و عصر که می شد لحظه ها را تا مغرب می شمردم به امید مسجد و دیدن مردی که زندگیم را رنگ داد. . سه سال بعد دبیرستانی شدم و طبق قانون دبیرستان همه سال اول های تجربی به صورت ثابت شیفت عصر بودند. از شیفت عصر و مَنگیِ خواب آورش بدم می آمد،آنهم برای یک سال آزگار. اما معجزه ای شد و اتفاقی افتاد که توی خواب هم نمی دیدم؛برنامه هفتگی کلاس ما با درس قرآن شروع می شد و با ناباوری کامل ساعت اول روز اول دبیرستانم آقای محمدزاده سرکلاس ما حاضر شد، چه شانس بزرگی! بهتر از این نمی شد.مردی که رویاهای رنگی و شاعرانه در تخیلات من کاشته بود حالا معلمم بود؛چه سال نکویی! تمام هفته را با شوق رسیدن به شنبه و تک زنگ قرآن می شمردم. آقای محمدزاده با متد خاص خود و به دور از روخوانی های مرسوم آن سال ها اولین جلسه درس را با تفسیر سوره “الرحمن” شروع کرد و از مهربانی گفت و بخشایش و ما را مرتب به تحقیق و حفظ و اُنس با “الرحمن” تشویق می کرد.معرفی کتاب های جدید و توصیه به کتابخوانی حٌسن خِتام کلاس بود.شیوه معلمیش دوست داشتنی بود و زنگ قرآن برایمان جذاب تر از هر سال. کلاس ما طبقه دوم بود. ظهر شنبه به محض اینکه وارد کلاس می شدیم از پنجره،حیاط دبیرستان را دید می زدیم و از لحظه ایی که آقای معلم با پیکانِ یخچالیش وارد حیاط دبیرستان می شد و بعد با یک بغل کتاب از ماشین پیاده می شد روحمان پر می گرفت و جان مان به طَرب می افتاد برای کلام گرمش و آن همه رحمانیتی که با چشمان مهربانش برایمان می گفت و رویدادهای فرهنگی که تحلیل می کرد و افق های تازه ای که نشان مان می داد در آن روزهای کم رسانه و بی شبکه ! آقای معلم آن سال کاری کرد کارستان و آنچنان پایه ای از عقلانیت،تَساهل و مِهر در جانم نهاد که سال های بعد در تمام تنگناها و مشکلات ریز و درشت بهترین دستاویز من بود برای رهایی از بُن بست. صمیمیت آقای معلم دوست داشتنی بود و همین دوستیِ صمیمی و بی تَکلفش همیشه قوّت قلب من بوده در طول همه این سالیان دور و دراز و البته به روز بودن و اشراف کاملش بر مسایل حتا آموزش پزشکی پشتیبان محکمی بود بری همه روزهای بلاتکلیفی ام. عالی ترین مناصب دولتی چه در نهاد ریاست جمهوری چه معاونت مطبوعات وزارت ارشاد هم هیچ خِللی در دلسوزی و همراهیش وارد نکرد و هیچ سرمست قدرت نشد.اخلاقش برتر از تمام معادلات سیاسی است و مرامش جز مهربانی نیست. در یکی از بُن بست های تاریک زندگیم عزم دیدار آقای معلم کردم و چاره کار از او طلب کردم. به یاد دارم آن روزِ ورشکستگیِ من هم زمان بود با یکی از جلسات مهم ایشان برای یک تصمیم ملی با این که بدون هماهنگی قبلی رفته بودم در خِلال تنفسِ جلسه یکراست آمد سراغ من. غروب بود و آقای معلم خسته، این را موهای پریشانش می گفت و لباس های نه چندان مرتبش برخلاف شیک بودن،که قاعده همیشگی اش بود. شرمنده مزاحمت شدم اما مثل همیشه گرم و مهربان دلم را خواند و در آن تنفس چند دقیقه ای آنچنان زیر و زبرم کرد و انرژی در جسم و جانِ به گِل نشسته ام دمید که بی هیچ اغراقی مسیر زندگی ام عوض شد و ناملایمات بُغرنجم رنگ امید گرفت و تلاش برای طلوعی دیگر. علاوه بر همه این ها آقای معلم دغدغه بزرگی دارد؛دغدغه فرهنگ و کتاب و رسانه! در شلوغ ترین روزهای سیاسیش هم راه فرهنگ گم نکرد و و از سلامت جانش برای تالیف و نشر کتاب مایه گذاشت. این را در ملاقات آخرم در دفتر دانشنامه مطبوعات بیشتر حس کردم. عصر یک روز گرم در دفتر دانشنامه. با اینکه نزدیک افطار بود اما برای رتق و فتق امور دانشنامه مستقیم از وزراتخانه آمده بود دفتر . از دانشنامه که حرف می زد برقی در چشمانش بود و لحنش پر از امید می شد برای به انجام رساندن اولین دایره المعارف ملی مطبوعات. می گفت برای گردآوری دو جلد اولش بیشتر از هفت سال وقت گذاشته آن هم با یک تیم 50 نفره از اساتید دانشگاه. می گفت این مجموعه ده جلدی می شود و نگران عمرکوتاهم و دل من گرفت از این نگرانیش. آن روز هم مثل همیشه سرشار از انرژی بود و با حوصله همه سؤال هایم را جواب می داد با این که یکی از یمین می پرسیدم و دیگری از یسار! حرف که می زد بال می گرفتم و تا حواسش پرت می شد یک دل سیر نگاهش می کردم و همین که می خواست بفهمد از نگاهش فرار می کردم. آن جلسه تا نیمه های شب به طول انجامید و من سبک و رها در آسمان شاگردیش معلق بودم و پر بودم از عشق،مهربانی و امید درس های همیشگی آقای معلم. از هم که جدا شدیم با خودم می اندیشیدم که چقدر خوشبختم من که دوستم معلمم است و معلمم هم استاد صبر و عقلانیت و عشق .آرزویم جز سلامتش نیست و سعادت شاگردی دوباره اش از نزدیک و برای همیشه! درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
با استناد به قرآن می توان دیه زنان و مردان را برابر کرد
می شناخت به وی گفت مگر تو همسر نداری؟ مرد گفت دارم اما می خواهم سنت شما و پدران تان را اجرا کنم. اما به او گفت حلال خدا را طوری اجرا نکن که لعنت و نفرین مردم را با خود ببری. این سخن از امام صادق(ع) یعنی باید به مقتضیات جامعه توجه شود. پس سخن گفتن از برابری دیه زن و مرد در حالی است که هم خواسته های روز جامعه آن را اقتضا می کند وهم کلام خدا و روایات با آن انطباق دارد و بی تردید تعدیل در این موضوع ...
قلب خالق قلب سیمرغ اهدا شد
، متن تسلیتی را خواند که در آن به سابقه همکاری وحید نصیریان با جشنواره فیلم سبز و علاقه مندی به محیط زیست اشاره شده بود. امیر سحرخیز، انیماتور نیز به عنوان یکی دیگر از حاضران در این مراسم بیان کرد: وحید در آسمان انیمیشن ایران ستاره بود و چیزی که دوست دارم از او به یاد بیاوریم همان خنده هایش است. شما را به خدا قلب سیمرغ را اکران نکنید چون وقتی قلب او نیست، قلب سیمرغ به چه درد ما می خورد. این صحبت ...
خاطرات همسر شهید همدانی، نمونه ناب سبک زندگی اسلامی است
. به حدی که گاهی خود سردار همدانی تحت الشعاع قرار می گرفت. وی افزود: من بخشی از اتفاقات کتاب را شنیده بودم اما حرف های خانم چراغ نوروزی رنگ و بوی دیگری به وقایع داد. او در واقع پروانه ای بوده که دور شمع وجود مردش می گشته و زخم های مکرری را صبوری می کرده، خدا را گواه می گیرم قصد بازارگرمی ندارم اما این خصلت راوی کتاب ویژگی بی نظیری است. این نویسنده در ادامه گفت: من روایتی را که ...
ماجرای مسلمان شدن مجری معروف آمریکایی
پرس من را می شناختند و کارهای من را در شبکه سحر دیده بودند و حتی زمانی که در آمریکا بودم مدیر شبکه پرس تی وی با من در تماس بودند. بعد از اینکه همسرم به رحمت خدا رفت، روحیه پسر بزرگم زیاد خوب نبود و من نیز به این دلیل به همراه دو فرزندم به آمریکا رفتم و دوست نداشتم زیاد در آنجا بمانم. همان زمان مدیر شبکه پرس پیشنهاد همکاری را با من مطرح کرد. خودم هم دوست داشتم پسر کوچکم با فرهنگ، آداب و رسوم ایران و ...
جوان ها بدانید که خداوند پاداش کار نیکتان را به بهترین شکل می دهد
خداوند متعال است و جهاد در راه خدا و لبیک گفتن به اوامر امام امت و منجی نسل بشریت و ادامه راه شهدا است به جبهه اعزام می شوم. با اینکه می دانم پدر و مادرم ناراحتند، اما من برای کشتن این کافران و بعثی های عراقی و بالاخص پیروزی اسلام رفتم و اگر خواست خداوند بود به طرف او هجرت کنم و اگر خداوند این شهادت را نصیب من نکرد به امید خدا پیش خانواده ام برگردم. به امید پیروزی اسلام می روم. امیدوارم در کربلا ملاقاتمان باشد. فقط در آخر بگویم به برادران و خواهرانم که اول خودسازی کنید، هدفتان را پیدا کنید و بعد به دنبال هدفتان بروید. انتهای پیام/ ...
لباس سیاست هم مانند لباس پاسداری به تن تان گشاد است/ برای گرفتن امان نامه از آبرویتان خرج نکنید!
دولت بخورد دیگران ندهید، چون رئیس دولت و مردم موضع خودشان را پس از شلیک موشک های سپاه به قلب فتنه، کاملاً رسا ابراز نموده اند، از مقاومت و مبارزه نترسید و برای دریافت امان نامه از آبروی خود مایه نگذارید، چرا که تا جوانان غیور این مملکت زنده اند کسی به شما و منصبتان متعرض نخواهد شد. پیشنهاد می کنم برای اینکه بتوانید راه درست را پیدا نمایید، به قرآن مراجعه کنید آنجا که خداوند در آیه اول ...