سایر منابع:
سایر خبرها
لک: تنها جام قهرمانی تراکتور زمان ما کسب شد
...: گلر جوان و آینده دار فولاد خوزستان از مشکلات، سختی های و برنامه های آینده خود می گوید. حامد لک عزیز ممنون که تو برنامه متاگپ همراه ما هستی. عرض سلام و احترام و ادب دارم خدمت شما و تمام دنبال کننده های متافوتبال. چه طور سر از فولاد درآوردی؟ من با توجه به پیشنهادهای خارجی که داشتم ولی با توجه به این که نقل و انتقالات اون ها طولانی می شد و دیرتر ...
فکر نمی کردم در تیم شهید این اتفاقات برایم بیفتد
. بازیکن تو تیم خودش 10تا بازی نکرده، ولی می دونه سال بعد کجا قراره قرارداد ببنده! البته الان یه مقدار بهتر شده و دلال ها حرفه ای تر شدن. – به چیزی که لیاقتش رو داشتی و هدفت بود توی فوتبال رسیدی؟ نذاشتن برسم (خنده). – شاید توی تیم ملی نرسیدی وگرنه باشگاهی که خوب بودی! بله. البته یک سال حضور در استقلال یا پرسپولیس رو کم دارم. چون می دونید که یک سال حضور توی این دو تیم ...
کنسرت های تابستانی محمد علیزاده تمدید شد
از جمله؛ برگرد ، برادر ، احساس ، گاهی بخند ، کجا میری ، عشقم این روزا ، بی معرفت ، فکرش هم نکن ، بیمارم ، بی حوصله ، تصمیم ، همینه که هست ، چهل درجه و جز تو با طرفداران خود خاطره بازی کرد. در بخش شو تایم این کنسرت، محمد علیزاده نوازندگان گروهش را که عبارت بودند از؛ امیرحسین اویسی رهبر ارکستر و نوازنده پیانو و کیبورد، علی شهبازی نوازنده گیتار الکتریک، اشکان موسوی نوازنده و سولیست ویولن ...
وقتی یک گردان تمام می شود
به گزارش عصر امروز حدود ساعت نزدیک 10 شب بود. از منطقه عمومی شلمچه بعد از عبور از خط خودمان وارد آب شدیم. هوا بسیار سرد و منطقه آرام بود. قرص ماه کامل بود به طوری که همه چیز دیده می شد. در موقع ورود به آب برای کنترل نیروها از ستون خارج شدم. سمت راست ستون هم با ابوالفضل خدامرادی بود .عراقی ها بعضی مواقع روی منطقه منور می زدند. منورها هدف دار نبود. کمین ها تک تک شلیک می کردند. با یک آهنگ خاصی صدای ...
درد دل های آنجلینا جولی ؛ مادری تنها با قلبی شکسته
باره می گوید: نمی تونم بگم بخاطر یائسگیه یا سال بدی داشتم. اینکه وی هنوز هم نماد جذابیت برای کسی باشد، برایش خنده دار به نظر می رسد. ولی می گوید: در واقع حس زن بودن بیشتری دارم چون حس می کنم در مورد انتخاب هام باهوش تر شدم و خانواده رو در اولویت قرار میدم و مسئول و کنترل کننده زندگیم و سلامتیم هستم. به نظر من، این چیزیه که یه زن رو کامل می کنه. گذشته از مراسم تبلیغاتی برای فیلم "اول ...
کارت گرافیک های AMD Radeon RX Vega به طور رسمی معرفی شدند!
خیال هم نداره مسیر اینتلو بره. AMD نیاز داره یه چند سال رو کارتاش مثل رایزن کار کنه که تا اون موقع کاربرا بیچاره میشن. به دلیل مصرف برق و دماش هرگز سمتش نمیرم هرکی جنوبیه میدونه تهش 10 روز بکشه مگر این که نخوای استفاده کنی یا که حوصله دردسر کولر روداشته باشی سند؟؟؟ جهت اطلاع ات استاد فقط 50 وات با rx480 170 واتی فرق داره با اینکه هسته هاش 200% بیشتره دماش هن وسط ...
لژیونری که همه را سر کار می گذارد!
وقتی یک نفر با من صحبت می کرد، می فهمیدم چه چیزی می گوید تا بتوانم جواب بدهم. بعد هم با دوستانم و کسانی که با آنها در ارتباط هستم، هم فارسی صحبت می کنم و اینگونه یاد گرفتم. وگرنه برای یاد گرفتن زبان فارسی هیچ کلاسی نرفتم و با مکالمه یاد گرفتم. چقدر با استعداد و باهوش هستید که اینگونه زبان فارسی را آموختید. چون فارسی یکی از زبان های سخت در دنیاست! – بله قبول دارم و هیچ شکی ندارم. فارسی ...
مردی با دغدغه های فرهنگ ملی/ نکوداشت استاد دکتر محمدجعفر محمدزاده
دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک [...] دکتر کاظم نیا / میرملاس : از پله های پیاده رو که آمدم پایین به یک در شیشه ای نیمه باز رسیدم. بالای در تابلوی آبی نفتی بزرگی بود که روی آن با خط برجسته سفید نوشته شده بود “کانون فرهنگی-ادبی نور.” از در که رفتم تو وارد یک سالن کوچک و تاریک شدم. از راه پله روبرو بالا رفتم .پاگرد را پیچیدم و پله های بعدی را هم پشت سر گذاشتم.به آخرین پله که رسیدم روبرویش اتاقِ در بازی بود با یک میز فلزی که مرد جوانی پشت آن نشسته بود. مرد جوان را می شناختم .از پایه های ثابت مسجد بود. تا من را دید لبخندی زد و مهربانی صورتش دو چندان شد. معلوم بود که او هم مرا می شناسد. به خودم که آمدم توی اتاقش بودم و داشتم برایش تعریف می کردم: – دبیر هنرمان گفته سر کلاس خوشنویسی هفته دیگه حتما” دوات و مُرَکب و لِیقه با خودمان ببریم. همه جای شهر را زیر پا گذاشتم اما نتوانستم گیر بیاورم... حرف هایم که به اینجا رسید مردِ آشنا بی هیچ کلامی کشوی میزش را کشید یک دَوات جگری رنگ از کشو بیرون آورد و گذاشت روی میز. با طمأنینه درش را باز کرد، رشته های ابریشمی سفیدی داخل آن گذاشت بعد در یک جوهر پِلیکان را باز کرد و آرام آرام روی نخ ها جوهر ریخت همه نخ ها که سیاه شد. در دوات را محتاطانه بست و آن را جلوی من گذاشت. دوات را از روی میز برداشتم و گفتم: -ببخشید لیقه هم می خواستم. خنده ی صدا داری کرد و گفت: -اون نخ های ابریشمی که گذاشتم توی دوات لیقه بود. ازنادانی خودم خجالت کشیدم. سرخ شدم و سرم را انداختم پایین. بدجوری گند زده بودم.باید می زدم به چاک برای همین زود خداحافظی کردم. موقع خداحافظی،دوست تازه ام یک تیکه کاغذ کوچک به من داد و توضیح داد که این بلیت فیلم گلنار است؛ساعت چهار عصر امروز همین جا . بعد دوباره شروع به خندیدن کرد و باقی مانده لیقه استفاده نشده را هم به طرفم دراز کرد.شوق دیدن فیلم آن هم توی سالن حالم را خوب کرد و با خنده ریزی لیقه را از دست آقای محمدزاده گرفتم و اولین ملاقات ما با مِهر و خنده تمام شد. از هیجان تماشای فیلم سر از پا نمی شناختم قبل از ساعت چهار پشت در سالن نمایش بودم. بالاخره فیلم شروع شد خدای من فیلم موزیکال بود و از اول تا آخر پُر بود از ترانه. فیلم که تمام شد سبک شده بودم. پر بودم از شعر و موسیقی و دنیای رنگینی که دوست داشتم.آن شب در سکوت و تنهایی خودم سور و ساتی راه انداختم و تا نیمه های شب ضرباهنگ ترانه های گلنار دلم را غنج می زد. از آن شبِ شادی 26 سال می گذرد. آن روز پاییزی نقطه عطفی بود در زندگی من؛دنیای سیاه و سفید کودکانه ام مُزین شد به رنگ های دوست داشتنی و اغواگر شعر و فیلم و موسیقی. آقای محمدزاده کار خودش را کرده و ولوله ای در جانم انداخته بود؛همه عشق،همه شور. هر روز صبح دنبال بهانه ای بودم برای رفتن به کانون و عصر که می شد لحظه ها را تا مغرب می شمردم به امید مسجد و دیدن مردی که زندگیم را رنگ داد. . سه سال بعد دبیرستانی شدم و طبق قانون دبیرستان همه سال اول های تجربی به صورت ثابت شیفت عصر بودند. از شیفت عصر و مَنگیِ خواب آورش بدم می آمد،آنهم برای یک سال آزگار. اما معجزه ای شد و اتفاقی افتاد که توی خواب هم نمی دیدم؛برنامه هفتگی کلاس ما با درس قرآن شروع می شد و با ناباوری کامل ساعت اول روز اول دبیرستانم آقای محمدزاده سرکلاس ما حاضر شد، چه شانس بزرگی! بهتر از این نمی شد.مردی که رویاهای رنگی و شاعرانه در تخیلات من کاشته بود حالا معلمم بود؛چه سال نکویی! تمام هفته را با شوق رسیدن به شنبه و تک زنگ قرآن می شمردم. آقای محمدزاده با متد خاص خود و به دور از روخوانی های مرسوم آن سال ها اولین جلسه درس را با تفسیر سوره “الرحمن” شروع کرد و از مهربانی گفت و بخشایش و ما را مرتب به تحقیق و حفظ و اُنس با “الرحمن” تشویق می کرد.معرفی کتاب های جدید و توصیه به کتابخوانی حٌسن خِتام کلاس بود.شیوه معلمیش دوست داشتنی بود و زنگ قرآن برایمان جذاب تر از هر سال. کلاس ما طبقه دوم بود. ظهر شنبه به محض اینکه وارد کلاس می شدیم از پنجره،حیاط دبیرستان را دید می زدیم و از لحظه ایی که آقای معلم با پیکانِ یخچالیش وارد حیاط دبیرستان می شد و بعد با یک بغل کتاب از ماشین پیاده می شد روحمان پر می گرفت و جان مان به طَرب می افتاد برای کلام گرمش و آن همه رحمانیتی که با چشمان مهربانش برایمان می گفت و رویدادهای فرهنگی که تحلیل می کرد و افق های تازه ای که نشان مان می داد در آن روزهای کم رسانه و بی شبکه ! آقای معلم آن سال کاری کرد کارستان و آنچنان پایه ای از عقلانیت،تَساهل و مِهر در جانم نهاد که سال های بعد در تمام تنگناها و مشکلات ریز و درشت بهترین دستاویز من بود برای رهایی از بُن بست. صمیمیت آقای معلم دوست داشتنی بود و همین دوستیِ صمیمی و بی تَکلفش همیشه قوّت قلب من بوده در طول همه این سالیان دور و دراز و البته به روز بودن و اشراف کاملش بر مسایل حتا آموزش پزشکی پشتیبان محکمی بود بری همه روزهای بلاتکلیفی ام. عالی ترین مناصب دولتی چه در نهاد ریاست جمهوری چه معاونت مطبوعات وزارت ارشاد هم هیچ خِللی در دلسوزی و همراهیش وارد نکرد و هیچ سرمست قدرت نشد.اخلاقش برتر از تمام معادلات سیاسی است و مرامش جز مهربانی نیست. در یکی از بُن بست های تاریک زندگیم عزم دیدار آقای معلم کردم و چاره کار از او طلب کردم. به یاد دارم آن روزِ ورشکستگیِ من هم زمان بود با یکی از جلسات مهم ایشان برای یک تصمیم ملی با این که بدون هماهنگی قبلی رفته بودم در خِلال تنفسِ جلسه یکراست آمد سراغ من. غروب بود و آقای معلم خسته، این را موهای پریشانش می گفت و لباس های نه چندان مرتبش برخلاف شیک بودن،که قاعده همیشگی اش بود. شرمنده مزاحمت شدم اما مثل همیشه گرم و مهربان دلم را خواند و در آن تنفس چند دقیقه ای آنچنان زیر و زبرم کرد و انرژی در جسم و جانِ به گِل نشسته ام دمید که بی هیچ اغراقی مسیر زندگی ام عوض شد و ناملایمات بُغرنجم رنگ امید گرفت و تلاش برای طلوعی دیگر. علاوه بر همه این ها آقای معلم دغدغه بزرگی دارد؛دغدغه فرهنگ و کتاب و رسانه! در شلوغ ترین روزهای سیاسیش هم راه فرهنگ گم نکرد و و از سلامت جانش برای تالیف و نشر کتاب مایه گذاشت. این را در ملاقات آخرم در دفتر دانشنامه مطبوعات بیشتر حس کردم. عصر یک روز گرم در دفتر دانشنامه. با اینکه نزدیک افطار بود اما برای رتق و فتق امور دانشنامه مستقیم از وزراتخانه آمده بود دفتر . از دانشنامه که حرف می زد برقی در چشمانش بود و لحنش پر از امید می شد برای به انجام رساندن اولین دایره المعارف ملی مطبوعات. می گفت برای گردآوری دو جلد اولش بیشتر از هفت سال وقت گذاشته آن هم با یک تیم 50 نفره از اساتید دانشگاه. می گفت این مجموعه ده جلدی می شود و نگران عمرکوتاهم و دل من گرفت از این نگرانیش. آن روز هم مثل همیشه سرشار از انرژی بود و با حوصله همه سؤال هایم را جواب می داد با این که یکی از یمین می پرسیدم و دیگری از یسار! حرف که می زد بال می گرفتم و تا حواسش پرت می شد یک دل سیر نگاهش می کردم و همین که می خواست بفهمد از نگاهش فرار می کردم. آن جلسه تا نیمه های شب به طول انجامید و من سبک و رها در آسمان شاگردیش معلق بودم و پر بودم از عشق،مهربانی و امید درس های همیشگی آقای معلم. از هم که جدا شدیم با خودم می اندیشیدم که چقدر خوشبختم من که دوستم معلمم است و معلمم هم استاد صبر و عقلانیت و عشق .آرزویم جز سلامتش نیست و سعادت شاگردی دوباره اش از نزدیک و برای همیشه! درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
هومن سیدی : همه مردم دوست دارند مثل پیمان شجاع و صادق باشند و در عین حال دوست دارند نباشند!
هیاهو مصاحبه ای شد که 20:30 عزیز آن طور که دلشان خواست آن را پخش کردند. یک چیزی با این شکل و شمایل که بنده از آقای رئیس جمهور درخواست دارم که حالا که ما جایزه مان را به شما دادیم، چرا به ما سینما نمی دهید. اصلا به ایشان ارتباطی ندارد. من اگر فیلمم نمی فروشد به من ارتباط دارد. من اگر سینما ندارم و معترضم، با پخش کننده و سیستم سینمایی ام طرف هستم. اصلا نمی دانم کابینه یعنی چه؟ سیدی در ادامه ...
امیر جعفری و حامد محمدی : ما فرزندان خط قرمز هستیم
بیاید که خودمان دوستش داشتیم. درباره کمدی های دیگر هیچ قضاوتی ندارم که خوب اند یا بد، اما من مدلی را بلد بودم و از دوستان خواهش کردم در این فضا کار کنیم. من حتما برای مردم فیلم می سازم. در عین حال تلاش می کنم حرفم را هم بزنم. خیلی دوست دارم باز شرایطی پیش بیاید و فیلمی با این حال و هوا بسازم و اصلا هم پشیمان نیستم. فکر می کنم از این طریق بهتر می توانیم جلوی آنهایی که می خواهند مردم نخندند ...
شفیعی: به دوران آقابالاسرها پایان می دهم/ از ماجرای دادگاه بهناز تا پیک موتوری شدن نیکی کریمی
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، روزنامه آسمان آبی نوشت: تردید نمی کنم!. ماشین را می کشم پهلوی خیابان و پارک می کنم. پاتند می کنم سمت موتورسوار و بی مقدمه می گویم: استادیوم آزادی می رم. خیلی هم عجله دارم. پک محکمی به سیگار نیم سوخته اش می زند. دودش را غُلاج غلاج بیرون می دهد و می گوید: بیشین خانوم... پلک بزنی، 10 دقیقه ای رسوندمت!... لحنش تو ذوق می زند، چاره ای ندارم. معذبم با فاصله ...
با محمود دولت آبادی در 77سالگی
. گاهی هم اشتباه می کنم، می خواهم بزنمش زمین ولی در لحظه می گویم تو نسبت به این موضوع نادانی، آن که اشکالی ندارد. رانندگی را دوست دارم با این ماشین شما رانندگی هم می کنید و یک ماشین قدیمی هم دارید. نکته جالبش این است که بیشتر از آن که سوارش شوید، در مکانیکی است. عشق است دیگر... در داستانی که دارم، سفر ، علی عاشق دوچرخه اش هست. هر وقت این سوال از من می شود یاد علی می ...
چرا اینقدر در شهر گناه زیاد شده است؟/زیارتنامه "هفت حدیث" مجرب ترین زیارتنامه ی امام رضا(ع) است.
...> گفتم یا امام هشتم خواهش سوم دارم. آقا پیر شدم ولی تا به حال مکه و مدینه نرفته ام.آقا فرمودند فرزندمان مهدی موعود عج اسم شما را در حج امسال می نویسد. به هوش آمدم و همه فکر کردند مرده زنده شده است. با خوشحالی به سمت مشهد رفتیم.بیست سال ،بیست سفر حج رفتم به یک سفارش حضرت رضا علیه السلام به فرزند بزرگوارشان امام زمان عج. زیارت،انسان را پاک می کند سومین اثر زیارت این است که ...
دردل های آنجلینا جولی ؛ مادری تنها با قلبی شکسته
سال با هم بودند و به نظر می رسید با افتخارترین زوج رشد یافته هالیوودی هستند، در سپتامبر گذشته از هم جدا شدند. به گفته وکیل جولی، او ناگهان برای "سلامتی خانواده" درخواست طلاق داد و اعلام کرد که به دنبال حضانت انحصاری فرزندانش است که سه تا از آنها (مدوکس، پکس و زاهارا) فرزندخوانده و سه تای دیگر (شایلو، ویوین و ناکس) فرزندان بیولوژیکی هستند. مدتی اوضاع آشفته بود تا اینکه در سفر با هواپیمای شخصی و ...
نقاش زندگی دختر طبل زن
نمایشگاه تتریو(ایتالیا) در سال 2006، جایزه تشویقی نوما در سال های 2002 و 2008 در ژاپن، جایزه دوم جشنواره ادبیات کودک کاتا(هند) 2006، جایزه اول جشنواره کتاب کانون 1383، جایزه جشنواره کتاب دفاع مقدس1386و... حدادی البته خودش بسیار سختگیرانه به این کارنامه درخشان نگاه می کند از بین این حدود 60 کار شاید به چهار پنج تای آن افتخار کنم، با اینکه خیلی از آن کارهایی که خودم دوست ندارم مخاطبان ارتباط خیلی خوبی با ...
پنج ساعت گفتگو با اصغر بیچاره
...> ببین عمو جان این عکس هایی که دیدی چیزی نیست. من بالاتر و بیشتر از اینها عکس دارم. -دیگه بدتر. اگر بچه های ما از ما پرسیدند عکس های این اپراها کجاست، به آنها چه بگوییم؟ تو که بچه نداری، ( خنده) خب مطلب را می توانیم به آنها بگوییم اما خب برای نشان دادن تصویر فعلاً امکانش نیست. -آیا شده حین عکاسی دچار حادثه هم شوید؟ بله، خیلی. توی همین انقلاب... موقع عکس ...
مسعود کیمیایی؛ جریان ساز و استاد/ خسته از اضطراب و التهاب و غیرمنتظره ها
جریان ساز و کاملا اجتماعی اما با رگه هایی از سیاست. به گزارش عطنا ، روزنامه بهار در گزارشی به زندگی و آثار یکی از مهمترین فیلم سازان سینمای ایران، مسعود کیمیایی پرداخته است که در ادامه می خوانیم؛ مسعود کیمیایی را می توان یکی از تاثیرگذارترین سینماگران سینمای معاصر دانست. سینماگری که تمام آموخته های تکنیکی و فنی او از سینما تنها به حضورش در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به ...
پیرزن 64 ساله از کاسبی شیشه می گوید!
. با انگشت اشاره خانه ای را که یک پنجره کوچک بر دیوارهای آجری اش خودنمایی می کند نشان داد و گفت: معتادان و مصرف کنندگان مواد مخدر برای خرید مواد جلوی درب این خانه صف می کشند. گاهی صف انقدر طولانی است که هر کس نداند فکر می کند اینجا صف نانوایی است. در گیر و دار به صف ایستادن معتادان، فرزندان کوچک و بزرگ ما می روند و می آیند. اعتیاد خطری که سال هاست سلامت و امنیت همه اهالی محله را تهدید می کند و ...
شجاعی: رئیس جمهور نشان دهد حضور پرقدرت تیم ملی در جام جهانی برایش اهمیت دارد/لذت صعود به دور دوم را به ...
بعد از صعود در کنفرانس خبری نسبت به اعلام آمادگی وزیر ورزش از تیم ملی ابراز ناامیدی کرد و گفت در این خصوص حرفی ندارم! این یک بحث کهنه و قدیمی است که با اظهارنظر من و صحبت کردن چیزی حل نمی شود و معتقدم که باید یک همت و البته عزم و عرق ملی پشت این قضیه باشد تا درست شود، در غیر این صورت در این چند سال هرچقدر صحبت در این مورد شده است، در این خصوص هیچ تأثیر مثبتی نداشته است. فارس ...
اولویت من مدیومی است که برایم احترام بیشتری قائل هستند
ها ادامه دار شوند. بازگشت 5 ساله این بازیگر به تلویزیون، پیشنهاداتی که وی در حوزه تصویر داشته و مشکلاتی که صدا و سیما با آن دست و پنجه نرم می کند از جمله مواردی اند که تهامی در گفت و گو با بانی فیلم از آنها صحبت کرد. علاوه بر این ها ماجرای درگیری حسی و تلاش او برای نقشی که اخیراً در رگ خواب داشت، از جمله دیگر موضوعاتی بودند که وی از آنها گفت، در ادامه این گفت و گو را می خوانید: ...
شریعتی نمی تواند صادق هدایت را درک کند/ ممنوع بودن هدایت جوک است
با تبسم دروغ می گویند، آدمی را می بینید که بسیار صریح، لخت و عریان به شما چک می زند. من این را در فیلم رنگ شب تجربه کردم؛ وقتی با این فیلم همین چک را زدم خیلی از دوستان نزدیکم در مورد فیلم های من این ایراد را گرفتند که تو چقدر در فیلم هایت خشن هستی. اما به محض اینکه امروز آتنا به قتل می رسد همه همان کاری را می کنند که من در این فیلم کردم. ولی چون من صراحت دارم متفاوت است. سر رنگ شب دیدم که ما ...
باهنر:هاشمی قویترین رئیس مجلس بود
. یعنی آن موقع خانواده ها اکثرا این طور بودند. خانواده ما خانواده ای طبقه سه بود. وضعیت به گونه ای بود که اگر تابستان ها و حتی وقتی بچه دبستانی بودیم کار نمی کردیم پول کفش و لباس و تحصیل در نمی آمد. البته آن موقع تحصیل در مدارس مجانی بود ولی همین پول دفترچه ای، کتابی، قلمی، لباسی را هم در نمی آوردیم ، ادامه تحصیل سخت بود. برادری داشتم بزرگ تر از خودم و کوچک تر از شهید باهنر که نتوانست به این وضعیت ...
مادر آرزو داشت افتخار شهادت نصیب 6 پسرش شود
ما از شش پسر و دو دختر تشکیل شده بود. من متولد 1331 هستم، سه برادر شهیدم به نام های حسن متولد1333، علی متولد 1335 و رضا متولد 1339 بودند. دو برادر دیگر احمد و محمود هم از جانبازان جنگ هستند. رضا طلبه بسیار باهوشی بود که توانست لیسانس حقوقش را بگیرد و قاضی شود. از آن دست طلبه های امروزی بود که توجه خاصی به خانواده داشت. 25 سال داشت که توانست مجتهد شود و بعد از فوت آقای خلخالی با حکم شورای عالی ...
الگوهای آتش به اختیار در فرهنگ و هنر
رسول ملاقلی پور، مرحوم فرج الله سلحشور، حسین یاری، بهزاد بهزادپور، گلعلی بابایی، حبیب والی نژاد، شهید حبیب غنی پور، احمد دهقان و... ظهور کردند. امیرحسین فردی درباره چگونگی شکل گیری این حرکت گفته بود: همه ماجراها از یک سیزده بدر شروع شد؛ روز 13 فروردین سال 1354 بود. زمانی که 28 سال سن داشتم. درحالی که همه خانواده و دوستانم برای گردش و تفریح به خارج از شهر رفته بودند، من در شهر مانده بودم؛ همین ...
باهنر: مجلس را مستبدانه اداره میکردم!
پولدار شوید و فلان خانه و ماشین را بخرید؟ آن روزها وضعیت مالی خانواده مان خیلی بد بود. یعنی آن موقع خانواده ها اکثرا این طور بودند. خانواده ما خانواده ای طبقه سه بود. وضعیت به گونه ای بود که اگر تابستان ها و حتی وقتی بچه دبستانی بودیم کار نمی کردیم پول کفش و لباس و تحصیل در نمی آمد. البته آن موقع تحصیل در مدارس مجانی بود ولی همین پول دفترچه ای، کتابی، قلمی، لباسی را هم در نمی آوردیم ، ادامه ...
به یاد قهرمان شوریده و نجیب زیر گذر لوطی صالح
اتوبوس که جلوه ای سینمایی از دعواهای حیدری و نعمتی است، بازیگرانِ دیگری چون روانشاد مرتضی احمدی و حمید طاعتی نیز بازی می کردند. سرب (ساخته شده در سال 1367) اما نام یکی از بهترین آثار مسعود کیمیایی، کارگردان نام دار و صاحب سبک سینمای ایران است. فیلم های کیمیایی را باید فیلمِ قهرمان دانست؛ قهرمان به معنای اصیل و کلاسیکِ آن و هادی اسلامی با بازی درخشان خود، یکی از بهترین و متناسبت ترین قهرمان های ...
خاطرات زندان مخوف منافقین در دهه 70/نفوذ وزارت اطلاعات تاقلب اشرف
من اصابت کرده و پای من از ابتدا مشکل داشته، گفتند تو با این پایت به جنگ مجاهدین آماده ای؟ بعد شروع کردند به زدن پای من. سال 70 که ما به اسارت گرفته شدیم، منافقان در عملیات مرصاد شکست خورده بودند و در داخل هم جایی نداشتند بنابراین همه عقده های خود را سر ما خالی کردندما را به روستایی بردند بازجویی ها در طویله آغاز شد.حسین اقا بزرگ تر ما بود، چشمکی زد و خندید و به ما امید داد. من تیر خورده ...
بسته خبری شنبه 07 مردادماه 1396
, [29.07.17 10:00] پلیس آلمان در بیانیه ای اعلام کرد: فردی که امروز اقدام به حمله با چاقو به شهروندان در هامبورگ کرد، متولد امارات است و 26 سال سن دارد. ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [29.07.17 10:00] [ Photo ] ادامه آدم ربایی ها در ترکیه؛ ربایندگان گردشگران ایرانی در استانبول دستگیر شدند ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [29.07.17 10:01] ...