سایر منابع:
سایر خبرها
نگاهی به کارنامه هنری بیتا بادران بازیگر اراکی به بهانه کسب جایزه اول بازیگری از جشنواره سالنتو ایتالیا ...
روحشون خیلی جلا پیدا کره بود. جزو افتخارات زندگیمه که با ایشون بازی کردم و خیلی ازشون یاد گرفتم. خیلی، خیلی آموختم. شهاب حسینی هم که واقعا خیلی با وقار، متین، موقر و با شخصیت بودن. این رو هم اضافه کنم که من قبلا با کارگردان دلشکسته ، آقای رویین تن، تئاترِ پشت شمشادها رو کار کرده بودم. قبل از پشت شمشادها هم باز با ایشون دو تئاتر تمرین کرده بودیم، اما بعد از تمریناتِ گروهمون، اجازه ی اجرا ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (441)
رو پاک میکرد، بخاطر رفتار زشتش از جامعه طرد شد. تصمیم گرفت از همه انتقام بگیره و کلوچه نادری اختراع شد. 7. تصمیم گرفتم از این به بعد هرروز ساعت 6صبح از خواب بیدار شم برم جلو آینه به خودم تلنگر بزنم و یادآوری کنم که برای هدفی خلق شدم.بعدش برم بخوابم. 8. در همین مدت که دو طوفان تاریخی دو تا از بزرگترین ایالات آمریکا را در نوردید ما موفق شدیم با تنها 2 فقره تصادف 2 برابر آنها ...
حکم اعدام برای متجاوز به دختر26ساله ای که مدل شد
... دختر جوان با چشمان اشکبار ادامه داد: من و او هیچ رابطه دوستی و آشنایی نداشتیم و فقط به عنوان هنرور، به تهران سفر کرده بودم. بعد از آن لحظه های وحشتناک پاشا مرا با تهدید سوار خودرواش کرد.این درحالی بود که می دانستم سرنوشت شومی در انتظارم است. با این حال لحظه خروج از آپارتمانش، مخفیانه از نمای بیرون ساختمان عکس گرفتم. تا اینکه در خیابان وقتی سرعت خودرو کم شد، از فرصت استفاده کردم و از ماشین ...
تقاضای قصاص در ملأعام و اشد مجازات برای متهمان
واقعیت دارد. صبح با شماره ای که در فضای مجازی بود تماس گرفتم و حتی به آنها پیام دادم. بعد عمه بچه با من تماس گرفت و گفت که پدربچه با شما تماس می گیرد. رئیس دادگاه خطاب به متهم ردیف اول گفت: درخصوص سرقت اعلام کنید که چگونه متوحه روشن بودن ماشین شدید؟ محمد.و تصریح کرد: من اصلا متوجه نبودم و فقط به فکر رفیقم و گرفتن مواد بودم که مهدی گفت ماشین روشن است و سوارشو که من فورا سوار ماشین شدم و بعد پدر طفل روی ...
اینجا انگی بر پیشانی مان نیست
ازشون ندارم. -از کارت برامون بگو؟ -اینجا خیلی خوبه. ممدآقا حواسش به ماها هست. با حقوق اینجا ماشین خریدم. موقعی که اینجا اومدم هیچی نداشتم. کارتن خواب بودم. ممدآقا منو برد کمپ آقا منصور. بیشتر بچه هایی که اینجا کار می کنن از اونجا میان. منم یکی از اون کارتن خواب ها بودم که رفتم ترک کردم. من دوا و شیشه مصرف می کردم. آقا منصور بهم گفت می خوای بری یا کار کنی. گفتم نه. اگر قرار بود ...
عاملان قتل بنیتا را قصاص کنید
موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. مهدی به من گفت محمد، پراید روشن است، سوار شو و برو. وقتی سوارشدم پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی ماشین افتاد. همان موقع متوجه شدم آیینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است. اما تا زمانی که مهدی زنگ نزده بود متوجه حضوردختربچه ...
پزشکی را به چشم محل درآمد نبینید
اجتماعی و فوق برنامه دبیرستان، شرکت فعال داشتم از همان سال ها به ادبیات علاقه مند بودم و در نوشتن مقاله و انشاء در دبیرستان شهرتی یافتم. خواندن انشاءهای طولانی من گاهی تمام وقت یک کلاس را می گرفت و گاهی بقیه آن به دفعه بعد موکول می شد. در انتخابات انجمن ادبی دبیرستان باوجودی که کلاس ششم ادبی- وجود داشت، من در سال پنجم به سمت رئیس انجمن ادبی برگزیده شدم. این فعالیت ها به درس خواندنتان صدمه نمی زد ...
روش و سیره آیت الله شهید به روایت محمد مهدی مفتح/تشبیهاتی متفاوت از پدران و پسران مفتح و مطهری
در انقلاب چه در سال های مبارزه علیه رژیم طاغوتی و چه در ماه های آغازین انقلاب توجه فراوانی داشتند. همین مسجد(مسجد قبا) یکی از پایگاه های مبارزاتی شهید مفتح بود شاهد حضور جوانان بود و برنامه هایی که شهید مفتح داشتند، برخورد پر جاذبه ای که با جوانان داشتند تلاش می کردند که جوانان را به سمت انقلاب جذب کنند. با حضور قوی که در حوزه و دانشگاه داشتند و با طلاب و دانشجویان نشست و برخواست داشتند و با زبان ...
رابطه فرزندان مفتح و مطهری با هم چگونه است؟
حکومت را بگیرد. از همان موقع کینه مفتح را به دل گرفتم و این که این فرد را این طور جوانان را به کشتن می دهد باید به سزای عملش برسانم. این گروهک به دلیل افکار انحرافی که داشت از همان 16 شهریور سال 57 که باعث اوج گیری انقلاب شد، باعث شهادت ایشان شد. 27 آذر 58. از آن روز برایمان بگویید. روزی که شهید مفتح به شهادت رسیدند شما کجا بودید؟ من آن موقع در مدرسه ای بودم که مدیر مدرسه ...
افشای جزئیاتی دردناک در دادگاه "بنیتا"؛ دو نفر غش کردند
مواد بدهم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من به همراه محمد به سمت خانه عمه ام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد ...
قاتل بنیتا در دادگاه چه گفت؟ | اعترافات و ادعاهای عجیب سه متهم قتل بنیتا +عکس
موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آیینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است. متهم مدعی شد: من تا زمانی که مهدی ...
هفت روایت ازمرگ طبیعی آیت ا... طالقانی
خود را به دفتر او رساندم. خانه ما در خیابان زرین نعل بود. از آنجا شروع کردم به دویدن! کمی بعد دیدم ماشینی بوق می زند. برگشتم دیدم برادرم است. با او رفتم خانه آقای چهپور و دیدم بله، صحت دارد. یک عده می گفتند در دست دادن سفیر روس با آقا اتفاقی افتاده و... ولی اصلا این چیزها نبود. از نظر حفاظت که محمد ترکان، محافظ ایشان، همیشه پشت در اتاق آقا می خوابید. ساختمان آقای رضایی آسانسور داشت. هر وقت آقا آنجا می رفتند، او در آسانسور می خوابید که اگر کسی روشن کرد و خواست بالا بیاید او بفهمد. این قدر فدایی آقا بود. من نمی توانم مرگ مشکوک را قبول کنم. ...
تقاضای قصاص در ملأ عام برای متهم پرونده بنیتا +عکس
قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آیینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است. متهم مدعی شد: من تا زمانی که مهدی زنگ نزده بود متوجه کودک نشدم ...
تقاضای قصاص در ملاءعام و اشد مجازات برای متهمان/ مادر بنیتا: گذشت نخواهم کرد/ جلسه بعدی دادگاه چهارشنبه ...
رفت و من به همراه محمد به سمت خانه عمه ام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آیینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه ...
درخواست قصاص در ملاءعام برای عامل قتل بنیتا
و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو . پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دنده عقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آیینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است. متهم مدعی شد: من تا زمانی که مهدی زنگ نزده بود متوجه کودک نشدم. گفتم خودرو را ...
حضور متهمان در دادگاه/ قرائت کیفرخواست توسط سرپرست دادسرای جنایی/ گرمازدگی علت فوت بنیتا/ درخواست قصاص ...
باید صبر کنید دوستم بیاید که به شما مواد بدهم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من به همراه محمد به سمت خانه عمه ام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و ...
بیانیه عجیب باشگاه نفت درباره تتلو/ توصیه بهزاد نبوی به دولت/ادعای تهدید کردن به ندادن مالیات در صورت ...
تابناک ، جایی است که خبرهایی گاه غیررسمی و گاه اخباری که مورد توجه قرار نمی گیرد، برای مخاطبان آماده می کند؛ خبرهایی که گاه به ملاحظه جناح های سیاسی مورد توجه قرار نمی گیرند و گاه به دلیل کم توجهی رسانه ها به حاشیه می روند، ولی همین خبر ها، اخباری هستند که مخاطبان را از پشت پرده جریانات سیاسی آگاه می کنند. در رصدخانه، تیتر و خلاصه ای از مهم ترین اخباری که اطلاع از آن ها ممکن است برای ...
آخه من قربون اون صورت خوشگلت برم...!!
نیکوکاری ستاد بزند. بدون هیچ حرفی این بار با او موافقت کردم و تصمیم گرفتم در این کار خیر کمکش باشم... ** بعد از برپایی چادر، بی بی ضبط را روشن کرد... خوشگلا باید برقصن، خوشگلا باید برقصن آخه من قربون اون صورت خوشگلت برم... سریع ضبط را خاموش کردم. - این چه آهنگیه بی بی، یه کارایی میکنینا... - چیه مگه؟ خو مردم باید تو جشن ...