سایر منابع:
سایر خبرها
قتل پسر به خاطر نشستن روی اپن آشپزخانه!
کرد و شوهرم عصبانی شد. آنها با هم درگیر شدند و کامران با کارد آشپزخانه به پسرم حمله کرد. خودم را بین شان قرار دادم برای همین چاقو به کتفم خورد و روی زمین افتادم. شوهرم چند ضربه به سر حسن زد و متواری شد. تحقیقات پلیس پس از سه سال به نتیجه رسید و متهم در هرمزگان دستگیر شد. او در جلسه محاکمه، در مقابل درخواست دیه همسر مقتول، به قتل اعتراف کرد و گفت: آن روز تازه از سر کار برگشته بودم و نمی ...
پدرم ابراهیم
در وزارت خارجه وجود داشت و نشریه ای را منتشر می کرد که من برای چند ماهی در بخش انگلیسی آن کمک می کردم. در ضمن یک دوره تمرین نظامی هم دیدم تا بتوانم اسلحه داشته باشم و وقتی با پدر به مسافرت می رفتم یا در شهر بودیم، با اسلحه از ایشان محافظت کنم. در ایران آموزش نظامی دیدید؟ بله در پادگان باغشاه تمرین نظامی دیدم و بعد از آن، یکی از محافظ های پدرم بودم؛ هرجا می رفت به صورت محافظ ...
زندگی ابرهیم یزدی از آغاز تا پایان به روایت یکی از 6 فرزندش
یاد بگیرند. پدر را که به خاک سپردیم، وقتی از داخل قبر بیرون آمدم، اطرافم را نگاه کردم، برایم یقین شد که این پدر نمرده است؛ در چهره های جوان هایی که آنجا بودند، پدرم را دیدم. شما هم همراه پدر از آمریکا به پاریس رفتید؟ خیر؛ چند نفر از ما باقی ماندیم که باید کارهای خانه را انجام می دادیم و وسایل را می فروختیم. البته وقتی مشخص شد به ایران می رویم، کارها سرعت گرفت. بعد هم آنها به ...
قتل پسر به خاطر نشستن روی اپن آشپزخانه/ جاسازی جسد رفیق در قالب های گچ
حمله کرد. خودم را بین شان قرار دادم برای همین چاقو به کتفم خورد و روی زمین افتادم. شوهرم چند ضربه به سر حسن زد و متواری شد. تحقیقات پلیس پس از سه سال به نتیجه رسید و متهم در هرمزگان دستگیر شد. او در جلسه محاکمه، در مقابل درخواست دیه همسر مقتول، به قتل اعتراف کرد و گفت: آن روز تازه از سر کار برگشته بودم و نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاد که کنترلم را از دست دادم و روی خانواده ام چاقو کشیدم. من چند ضربه به پشت گوش پسرم زدم. در پایان دادگاه، قضات وارد شور شدند و متهم را به پرداخت دیه و 13 سال زندان محکوم کردند. دیوان عالی کشور نیز این حکم را تائید کرد. انتهای پیام/ ...
رجل مرد است ولی رجال ممکن است منظور مردان یا زنانی باشد که فرهیخته و نخبه های سیاسی مدبری باشند/تا زمانی ...
کمیته شهربانی بوده یا همین جایی که حالا به نام موزه عبرت است. وقتی رفتم آنجا دیدم خیلی ها را دستگیر کرده اند، از حزب ها و گروه های مختلف. علیه من اتهامی نداشتند اما می خواستند توسط اقرارهای من پرونده سازی کنند و از من علیه پدرم اعتراف بگیرند. گفتند چون حرف نمی زنی تو را می بریم دادگاه ارتش. من را بردند و آنجا به من حکم حبس ابد دادند. در این چند ماه هیچ خبری از خانواده ام نداشتم. بعد از چهار ماه من ...
اسرار عجیب زندگی و مرگ رهبر چین
همسر مائو مورد اتهام قرار خواهد گرفت اما مجبور بود این خبر را تائید کند. چند لحظه بعد از اطمینان از مرگ مائو دفتر سیاسی حزب جلسه ای تشکیل داد و تصمیم گرفته شد تا جنازه رهبر چین به مدت دو هفته نگهداری شود تا مردم ادای دین کنند. از آن جایی که هوای سپتامبر پکن بسیار گرم بود احتمال فساد جسد می رفت و دکتر باید کاری می کرد تا دو هفته این جسد سالم نگهداری شود: یکی، دو کار شناس نگهداری جسد که ...
هدیه ای که داده ایم را پس نمی گیریم + عکس
وگو همراهی مان می کند و می گوید: من 45 سال دارم. من و مادر بچه ها سال 1367 در افغانستان زندگی مان را آغاز کردیم. پنج دختر و سه پسر داشتم که یک دخترم به رحمت خدا رفت و پسرم نعمت الله شهید شد. اما نعمت در ایران زندگی و از طریق کارگری امرارمعاش می کرد. کمی بعد از آغاز تجاوز تروریست ها به خاک سوریه و عراق و بحث تعدی به حریم عمه سادات، نعمت قرار از کف برید و عزمش را برای رفتن جزم کرد. پدر شهید در ...
بدهی هنگفتی که با وساطت یک شهید بخشیده شد
دهانم گذاشت و گفت نگران نباش، مشکلت حل می شود. صبح روز بعد هرچه منتظر شدم طلبکار نیامد. از روی کنجکاوی خودم رفتم سراغش دیدم کنار خانه اش اعلامیه فوت وی را زده اند! چند روز بعد نزد پسر بزرگش رفتم و جریان را گفتم. گفت بعد از چهلم بیا. بعد از چهلم رفتم. خواستم حرفی بزنم که پسرش بی مقدمه گفت بخشیدم! گفتم اما مبلغ زیاد است! گفت پدرم را در خواب دیدم گفت من از حقم درباره شما گذشتم؛ تو هم ببخش. بعد پدرم ادامه داد کسی شفاعت او را کرده که نمی توانم خواهشش را زمین بگذارم! ...
پاداش 200 هزار تومانی مرده ی زنده شده به غسّال
... نه من و پدرم و خانواده رفتیم خواستگاری همسرم حال حاضرم در شب خواستگاری گفتند که خودت را معرفی کن گفتم کارگر، پدرم به من آموزش داده بود که به هیچ عنوان نگویم مرده شور هستم و گفت هیچ کس اینطوری به تو زن نمی دهد ؛ خیلی هواسم جمع بود پدر دختر سوأل کرد چیکاره هستی؟ گفتم: کارگر؛ گفت: چه کاری گفتم همه کار می کنم دیدم همه دارند سوأل می کنند چکاری بلدی؟ پدر همسر فعلی ام گفت: خب بگو چه کاری؟ گفتم: اگر ...
دفعه آخر گفتم مطمئنم این بار شهید می شوی
گفتم نگران نباشید؛ خوشحال تان می کنم. و چطور خوشحالشان کردید؟ روزی که برای مهربرون بنده آمدند هیچ کسی اطلاع نداشت قرار است چه مهریه ای گرفته شود. من در همان جلسه برگه ای که از قبل نوشته بودم را به پدرم دادم و گفتم این را بخوانید. من این مهریه را می خواهم. روی آن برگه چه مقدار مهریه نوشته بودید؟ مهریه ای که من نوشته بودم، یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن ...
زندگی مصیبت بار چهار خانواده در یک مدرسه
مدرسه یا خانه؟ کاج بزرگ روی ساختمان قدیمی مدرسه سایه انداخته. در ورودی را با پارچه ای قرمزرنگ پوشانده اند. دوچرخه مقابل ساختمان مدرسه در این عصر تابستانی و زیر نور نارنجی رنگ خورشید همه چیز را غیرواقعی نشان می دهد، هرچند زندگی این چند خانواده اینجا در این مدرسه متروک کاملاً واقعی است، آدم هایی واقعی که ناچارم نامشان را تغییر دهم. محمد و همسرش سمیه زنی که روزگاری پشت میز و صندلی های ...
تکرار ماجرای آتنا اصلانی با ابوالفضل 11 ساله
قتل رساند اما 5روز بعد، راز هولناک او فاش شد. گزارش گمشده نیمه شب شنبه 18شهریور ماه، مصادف با روز عید غدیر بود که مردی سراسیمه خودش را به کلانتری 115رازی رساند و از ناپدید شدن مرموز پسربچه 11ساله اش به نام ابوالفضل خبر داد. او می گفت که پسرش از عصر جمعه که برای رفتن به پارک و بازی با دوستانش خانه را ترک کرده، دیگر برنگشته است. با اظهارات این مرد مأموران راهی محل سکونت ...
جزییات اعتراف پسر شیطان صفت به کُشتن ابوالفضل 11 ساله
ابوالفضل بودم که در پارک رازی، پسرجوانی به بهانه ای مرا ربود و پشت درختچه های پارک به من نجاوز کرد. این کابوس سال ها همراه من بود. هروقت ابوالفضل را می دیدم با خود می گفتم نکند او هم سرنوشتش مانند من شود. برای همین او را ربودم تا به سرنوشت من دچار نشود. پس او را می شناختی؟ در یک محل زندگی می کردیم و سال ها بود که او را می شناختم. پدرش هم در محل کاسب است. مغازه موتورسازی دارد و ...
با پسرم تنها بودیم که شوهرم به خانه آمد و با چاقو به جان ما افتاد
جای مناسبی بنشید اما حسن به او بی اعتنایی کرد. همین موضوع باعث عصبانیت شوهرم شد. دعوا بین شوهر و پسرم بالا گرفته بود که اسرافیل به آشپزخانه رفت و یک کارد آشپزخانه به دست گرفت. او سابقه چنین کاری را نداشت. همسرم با چاقو به سمت پسرم حمله کرد که مانع او شدم و چاقو به کتفم برخورد کرد. من روی زمین افتاده بودم که شوهرم با بی رحمی چند ضربه به سر پسرم زد و خانه را ترک کرد. سه سال از ...
فهم نادرست بنی امیه از مسئله رسالت و امامت
پدرم هر روز نزد معاویه می رفت و با او سخن می گفت و بر می گشت و از عقل و هوش او تعریف می کرد. شبی از نزد معاویه برگشت، ولی بسیار اندوهگین بود، بگونه ای که از خوردن شام خودداری کرد. من تصوّر کردم مشکلی درباره خانواده ی ما پیدا شده است. پرسیدم: چرا امشب این همه ناراحتی؟ گفت: من امشب از نزد خبیث ترین مردم بر می گردم. گفتم: چرا؟ گفت: برای این که با معاویه خلوت کرده بودم، به او گفتم: مقام تو بالا گرفته ...
طنز؛ دستمال آبی بردار، پر از گلابی بردار!
نمی تونی دووم بیاری، نرو / تو هم مثل من تو غصه کم میاری، نرو تا در خانه تعقیبش کنم، سر کوچه ناگهان بپیچم جلوی رویش و بگویم: دیدید هیچی تو این دنیا اتفاقی نیست؟ بده نمره رو پس! ؟ اما همین که به در نزدیک می شدم ناگهان فکر دیگری به ذهنم رسید و گفتم: باشه استاد. ولی خب من دارم ترک تحصیل می کنم. قدم آهسته کرد. به نظر موفق شده بودم. برگشت و پرسید: چرا؟ و من برایش توضیح دادم که پدرم در تصادف یک ...
قتل همسر و پسر به خاطر توهم شیشه
از خواب بیدار شدم، احساس می کردم چند نفر برای سرقت به زور وارد خانه مان شده اند. همسر و بچه هایم را که خواب بودند بیدار کردم . بعد چه شد؟ نیمه شب یکم شهریور سال 90 بود. بر اثر مصرف شیشه توهم زده و کنترل خود را از دست داده بودم. رفتم و از آشپزخانه چاقویی را برداشتم. با همسرم درگیر شدم و او را کشتم. بچه ها فریاد می زدند. او غرق در خون نقش زمین شد. بعد هم که ماموران آمدند و مرا ...
گفتگو با برادر ناتنی حمید صفت+ عکس
طرفدار حمید هستند اما از ماجرا و زندگی خصوصی او خبری ندارند و با این حال به راحتی قضاوت Judgment می کنند. چند روز پیش عکس زنی با سر و صورتی کبود در اینستاگرام دیدم که می گفتند مادر حمید است و پدر من با کمربند کتکش زده و با چاقو مجروحش کرده و حمید حق داشته که پدرم را بکشد و یا پدرم حقش مرگ بوده است. درصورتی که اصلا آن عکس مادر حمید نبود و پدرم چنین شخصیتی نداشت که بخواهد همسرش را کتک بزند. حالا ممکن است گاهی اختلاف پیش بیاید اما این اختلاف ها در زندگی هر فردی است و ای کاش مردم کمتر به این ماجرا دامن بزنند و قضاوت بیجا نکنند و همه چیز را به قانون Law واگذار کنند ...
امسال در حج 96 چه گذشت؟
اتاق خبر 24 : عزیمت به حج روز جمعه بیستم مرداد ماه روز جمعه بیستم مرداد ماه 1396 از فرودگاه امام خمینی عازم حج تمتع شدم. سفر قبلی تمتع بنده، سال 1391 بود، و آن زمان معین روحانی کاروان بعثه، جناب آقای معراجی بودم. این بار در بعثه آیت الله سیستانی هستم. سال گذشته، حج ایرانی ها تعطیل بود و این بخاطر ماجرای منا در سال 1394 بود که طی آن بیش از چهارصد و پنجاه ایرانی و شمار فراوانی غیر ایرانی در آن درگذشتند. به همین دلیل، در سال 95،بعثه آیت الله سیستانی ...
چهارمین متهم به عنوان مطلع دردادگاه حاضر شد
اعتیاد ندارم. وی در خصوص روز حادثه گفت: من با مهدی در زندان بودیم، زودتر از او آزاد شدم، او بعد از من آزاد شد. آن شب به من زنگ زد (که من در خاوران بودم) با هم در میدان آقا نور ساعت 5صبح قرار گذاشتیم. مهدی به من گفت که برای تهیه جنس پیش محمد برویم، در بین راه مهدی بهانه آورد که محمد جوابم را نمی دهد که برویم پیشش، ساعت 9 صبح روز حادثه به آرایشگاهی رفتم. هنگامی که از آرایشگاه خواستم خارج شوم مهدی با من ...
پایان محاکمه متهمان پرونده بنیتا
.... من اگر نتوانستم بچه را تحویل بدهم حداقل قاتلش را تحویل دادم. اما حالا خانواده کودک اعدام من را هم می خواهند. بعد از این حادثه همسرم درخواست طلاق داده، مادرم سکته کرده و پدرم هم دیگر به مغازه اش نمی رود. من معتاد بودم اما سرقت نکردم. تشریح اقدامات پلیس در بخشی از این جلسه سرهنگ فلاح، جانشین پایگاه یازدهم پلیس آگاهی به جایگاه فراخوانده شد تا پاسخگوی اقدامات پلیس برای کشف ...
پلیس راهور خودرو حامل بنیتا را دید و گزارش داد
اعتیاد ندارم. وی درباره روز حادثه گفت: من با مهدی (متهم ردیف دوم) در زندان بودیم، زودتر از او آزاد شدم و او بعد از من آزاد شد. آن شب به من زنگ زد که من در خاوران بودم، با هم در میدان آقانور، ساعت پنج صبح قرار گذاشتیم. مهدی به من گفت که برای تهیه جنس پیش محمد برویم. در بین راه مهدی بهانه آورد که محمد جوابم را نمی دهد، آن روز ساعت 9 صبح روز حادثه به آرایشگاه رفتم. هنگامی که خواستم از آرایشگاه ...