سایر منابع:
سایر خبرها
تفکرم به شمس تبریزی نزدیک است/ هیچ وقت بی تفاوت نخواهم بود
... برادر انگلستان زاده و حاصل همان دوران بحران است. در دوره طوفان های ذهنی من. در طول دو سال نوشتنمش و 24 بار بازنویسی کردمش. من دو سال تمام پنج شنبه ها و جمعه هایم را صرف رمانم کرد. درست است که دوستم ناصر فیض برای من شعری ساخته که بیش از صد شغل دارد علیرضا قزوه اما باور کنید من تنها یک شغل دارم و آن هم همین مسئولیتم در حوزه هنری است. از هشت صبح تا هشت، نه شب اینجایم. روزهای تعطیلم را هم صرف ...
خاطرات تکان دهنده یک داعشی از اقدامات وحشیانه با جنازه سربازان
: از عملیات تدمر خیلی دور شدم، درباره مشارکتم در این عملیات به اینجا رسیدم که فرمان آغاز حمله داده شد و من به شدت از نبود تاکتیک میدانی و نقشه نظامی نگران بودم، به هر روی با زمزمه آرام قرآن و دعاهایی که به خاطر داشتم، پیشروی را شروع کردیم و من به این ترتیب تلاش می کردم، خود را برای شهادت آماده کنم. امیر یا همان فرمانده کتیبه ما (کتیبه سیف الدوله) پیش از حرکت در سخنان کوتاهی بار دیگر ...
پتک آهنین راز پنهان جنایت هولناک!
بهبودی نرگس نبود!! و او هر روز بدتر می شد! تصمیم خودم را گرفته بودم اما برای چگونگی کشتن آن ها تردید داشتم. به همه راه های قتل مانند خفه کردن، با چاقو زدن و ... فکر کردم تا این که به طور ناگهانی تصمیم گرفتم آن ها را با پتک آهنین بکشم تا خیلی سریع جان بدهند! قبلا پتک بزرگی را برای شکستن موزائیک ها خریده بودم. وقتی همسر و فرزندانم به خواب رفتند من هم از داخل حیاط پتک را برداشتم و روی سر همسرم ...
ما ژن خوب نداریم
زندگی مخفی داشتم و از سال 54 هم به خارج از کشور رفتم. او هم زندگی مخفی خودش را داشت. به این ترتیب هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. پدرم در اسدآباد همدان تبعید بود و آنجا هم مأمور گذاشته بودند که اگر هر کدام از ما به ملاقات ایشان رفتیم، بازداشت شویم. حتی صاحبخانه ایشان را به عنوان منبع استخدام کرده بودند تا اگر زمانی ما به دیدار پدر رفتیم، خبر بدهد تا دستگیرمان کنند. با وجود همه این مشکلات من چند بار با ...
سپاه به مراکز کنترل فرماندهی آمریکا نفوذ کرده/ آمریکایی ها مادر بمب ها را دارند، ما پدر بمب ها را داریم
...، اظهار کرد: با غرب گرایی به هیچ جا نخواهیم رسید و همان طور که جنگ را با انقلابی بودن تمام کردیم و به موشک رسیدیم و همچنین کارهای بزرگی در منطقه انجام داده ایم ادامه راه نیز باید این گونه باشد. حاجی زاده در بخش دیگری از این مصاحبه درباره محل زندگی خود خاطرنشان کرد: من در خانواده ای متوسط به پایین در جنوب شهر تهران متولد شدم و از سال 60 59 نیز در جبهه ها حضور داشتم و تا پایان جنگ نیز ...
شهادت مصطفی بهانه پرواز مرتضی شد
توپخانه های دشمن در امان ماندیم و به نقطه امن رسیدیم . تا فردای آن روز مرتضی به هم ریخته بود . تقریباً برای اولین بار بود که می دیدم مرتضی کاملاً ساکت در گوشه ای نشسته و حرفی نمی زد. کاملاً مبهوت بود. فردا صبح که کمی حالش بهتر شد همراه با بچه ها حرکت کردیم و در ادامه روند اجرای عملیات منطقه را پاکسازی کردیم. بعد از شهادت سید ابراهیم، مرتضی زودرنج و حساس شده بود . ابوهادی یک بار با مرتضی ...
معیشت های نسیه ای
زهرا جعفرزاده| شهریور که تمام شود، درست می شود 62روز که کارگران کارخانه آجرماشینی گنبد در آزادشهر گلستان بیکارند؛ بیکارند و هر روز دست به دامان این و آن می شوند تا نانی به نسیه بگیرند، شیرخشکی به حساب بخرند و پولی به قرض از برادر، مادر یا پدر به آنها برسد تا یکی دو روز، روزگارشان سپری شود. کارگران کارخانه آجرماشینی گنبد، شهریور که تمام شود، طلبشان از کارخانه، به یک سال می رسد. در این یک سال، نه ...
شهیدی که سردار سلیمانی به او متوسل می شد/شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تک بود!
خبرنگاران ایرانی حاضر در سوریه - خبرنگار شهید محسن خزایی چندی قبل نیز به شهادت رسید- حاج قاسم سلیمانی همواره همرزمان و یاران خود را نیز به توسل به شهدا توصیه می کند. سردار سلیمانی در زمان نبرد های سنگین با گروه داعش در عراق و به خصوص سوریه در پاسخ به این سوال که در این روز های سنگین نبرد بیشترین توسل را به کدام شهید دارد، گفته است به شهید حاج قاسم میرحسینی، قائم مقام خودش در لشکر 41 ثارالله ...
خاطرات یک داعشی از جنایات وحشیانه اش
...> و اکنون ادامه ماجرا: از عملیات تدمر خیلی دور شدم، درباره مشارکتم در این عملیات به اینجا رسیدم که فرمان آغاز حمله داده شد و من به شدت از نبود تاکتیک میدانی و نقشه نظامی نگران بودم، به هر روی با زمزمه آرام قرآن و دعاهایی که به خاطر داشتم، پیشروی را شروع کردیم و من به این ترتیب تلاش می کردم، خود را برای شهادت آماده کنم. امیر یا همان فرمانده کتیبه ما (کتیبه سیف الدوله) پیش از حرکت در سخنان ...
یوسف یزدی: محافظ پدرم بودم
خود را در دانشگاه از دست بدهد. به پدر گفتم معنی حرف شما این است که من نمی توانم اینجا ادامه تحصیل بدهم و باید بازگردم به آمریکا. با اینکه ایران را دوست داشتم؛ اما وقتی پدرم کاری انجام نداد، بازگشتم. چهلم شهید مطهری بود که به ایران آمدم و بعد هم برای ادامه تحصیل دوباره از کشور خارج شدم. * زمانی که پدر وزیر خارجه بود، یک سوئیت پشت دفتر وزیر وجود داشت که پدر آنجا زندگی می کرد و من نیز به ...
اشک های رئیس ساواک خوزستان بعد از سخنرانی آیت الله خزعلی/ماجرای تماس تلفنی نیم ساعته شهید مطهری با آیت ...
فعالیت های من در سال های پس از 42 در اهواز و مقدار کمی هم در آبادان بود و به دلیل روابط دوستانه ای که با بسیاری از افراد متشخص دینی در خوزستان داشتم با مشکل چندانی در این منطقه مواجه نشدم. در جریانات و اعتراضات مردم در سال 1357، منبر رفتن در حسینیه ی اعظم اهواز به عهده ی بنده بود. قبل از توضیح وقایع این سال پرافتخار لازم می دانم واقعه ای را که مربوط به سال 1343 است بیان کنم، بعد اخبار ...
تابلوی شهید استثنایی که بازسازی نمی شود! + تصاویر
ایشان ندیدم. در عملیات کربلای 4 بچه ها خیلی نگران ایشان بودند. هیچ عملیاتی شهید میرحسینی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات زخمی بر بدن داشت. به بچه ها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمی شوم. قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و باهم صحبت می کردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد؛ و انگشتش را روی پیشانی اش گذاشت و همین طور هم شد؛ و بی سیم های لشکر ...
مصائب یک صنعتگر در عصر مصادره ها
...: اولاً ایشان با پیژامه وارد مجلس شدند. دوم این که با صورتی که احتمالاً چند روز بود که موهای آن را نتراشیده اند، ظاهر گردید. علاوه بر این وضعیت آشفته ظاهری، عجیب تر رفتار بنی صدر بود. او بعد از سلام بلافاصله به آن ها گفت که تمام صنایع ایران مونتاژی است و به حال مملکت مفید نیست. او در جواب لاجوردی که پرسیده بود آیا از صنایع ایران بازدید کرده، گفت: نه احتیاجی ندارم. من در پاریس که بودم ...
مراسم ازدواجمان را در مسجد برگزار کردیم
ارتش 20 میلیونی داد، دانش آموز سال سوم هنرستان در رشته ساختمان بودم که با فرمان امام خمینی برای ثبت نام به بسیج رفتم. حسن آقا آن موقع فرمانده بسیج بود و من اولین گروه آموزشی بسیج در بابل بودم که از بین 300نفر انتخاب شدم. منزل ما نزدیک سپاه پاسداران بود. هر روز مسیر منزل تا مدرسه را می رفتم و سیدحسن قبل از اینکه عضو بسیج بشوم من را همراه دوستانم دیده بود و بعدها می گفت از حجابت خیلی خوشم آمده بود ...
حمله پلنگ به جوان روستایی در شهرستان گرگان
به گزارش دولت بهار به نقل از فارس از گرگان، صبح امروز یک قلاده پلنگ به یکی از اهالی روستای جعفرآباد گرگان حمله کرده و وی را از ناحیه صورت و دست به شدت مجروح کرده است. جواد فرد مجروح شده در این حادثه در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در گرگان اظهار کرد: صبح در حال رفتن به سمت زمین کشاورزی می رفتم و در حالی که از کنار دیوار مرغداری در حال حرکت بودم ناگهان متوجه وجود پلنگی در منطقه شدم ...
پدرم ابراهیم
شاه تخم مرغ و گوجه فرنگی پرتاپ کرده بودند، روز بعد در تلویزیون دیدیم. من در هر جلسه ای که پدر اجازه می داد، شرکت می کردم؛ حتی جلساتی که تا حدودی مخفی بود. گاهی اوقات پدر می گفت باید به مسافرت مثلا به شیکاگو بروم یا جلسه ای دارم؛ من با اصرار با ایشان همراه می شدم. یک بار برای شرکت در یکی از این جلسه ها، به من گفت هزینه بلیت پروازت 250 دلار می شود؛ اما مادر واسطه شد و گفت ارزش دارد، بگذار این بچه ...
سفر به رم جدید (سفرنامه استانبول) پسندیدم 1 نوشتن نظر
.... خب الان بعد از مدت ها؛ هنوز حسرت میخورم که کاش خریده بودم و متاسفانه توی مسافرت های بعدی مشابه اونو هیچ جا پیدا نکردم. اینو گفتم که اگه شما از چیزی خوشتون اومد، ساده ازش نگذرید. بازدید از منطقه سلطان احمد برای ما به پایان رسیده بود. هرچند که هنوز جاهایی مثل آب انبار باسیلیکا را ندیده بودیم. ولی جزو اولویت های ما نبودند و مجبور بودیم با زیبایی های میدان سلطان احمد خداحافظی ...
کمیته غرضی" چگونه من و برادرم را دستگیر کرد؟
خواهی 4 ساعت من بخوابم تو پشت در بمانی و بعد تو 4 ساعت بخواب و من پشت در بیدار بمانم. ** آیت الله طالقانی به رئیس دادگاه گفت "اگر دین ندارید آزاده باشید" بعد از 15 خرداد تعداد حدود 10 الی 15 نفر را گرفتند از جمله برادر حاج مهدی عراقی، محسن طاهری و... که توسط دادستان برای اینها تقاضای اعدام شده بود. وکلای مرحوم آقا تماما نظامی بودند، چون وکلای دادگاه نظامی باید نظامی باشند که ...
ملوک زندانی شرف است از شرف او حمایت کنید
.... او ادامه می دهد: چند روز دیگر شش سال زمان زندان من به پایان می رسد و اگر پول دیه را نپردازم باید همچنان در زندان بمانم. شش سال به خاطر این که دوستان و آشنایان توان وثیقه گذاشتن نداشتند از مرخصی و دیدار خانواده ام محروم بودم تا این که برادر شوهرم به همراه فرد خیر دیگری دو سند به میزان وثیقه مورد نیاز تحویل دادند تا بتوانم بالاخره خانواده ام را ببینم. نبودم و فرزندانم ...
طنز : شور شورایی
مدیر 25 شهریور 1396 12:45 ب.ظ 38 بازدید بدون دیدگاه شور شورایی ژاله یوسفی نژاد از همون دوران شیرین کودکی با استعداد و زرنگ بودم نه که خودم بگما ننه م می گفت: توفیق تو یه چیزی میشی پسر. از بس که با زرنگی و چرب زبونی سهم آبگوشت خواهر برادر هامو ازشون کش می رفتم برای همین از همون وقتا واسه خودمون خرسی بودیم که الان چهار شونه ایم دیگه.یه بارم نشد بابام ...
روحانی قبولم دارد/نظر لاریجانی رأی آوردنم بود
.... یکی از این موارد فرماندار تهران بود که من بسیار تحت فشار بودم که او را عوض کنم زیرا فرهادی در زمان دولت دهم، استاندار البرز بود و بعد هم فرماندار تهران شد ولی من نسبت به او شناخت داشتم و مدیر من در صداوسیما بود و گفتم مسئولیت او را می پذیرم؛ زیرا تهران شهر مهمی است و می خواهیم انتخابات برگزار کرده و ریسک نمی کنیم. همین آقای فرهادی چهار انتخابات را در دو مقطع در تهران خوب اداره کرد و موفق بود ...
اکبر گلپایگانی: مدعیان موسیقی اصیل دلسوز جوانان نیستند/اینکه می گویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست
...، مدام به ساعت خود نگاه می کرد که ذره ای بیش از مدت قرارداد نخواند، یا مدتی پیش به من گفتند که در ازای 15سکه بهارآزادی، همراه با همسرت به تالار رودکی بیا و ساعتی در ردیف جلو بنشین. به درخواست کننده گفتم که ای کاش این سخن را به من نمی گفتی. من اگر دنبال پول بودم به دبی می رفتم و برای یک شب اجرا، 25هزاردلار دریافت می کردم. عرصه هنر، عاشقی می خواهد و همه چیز پول نیست، هنرمند خریدنی نیست . به نظر من ...
این بیست ماه یک بار از خدا نخواستم برگردد
... چون یک عراقی صحنه شهادتش را دیده بود و یک غریبه بود، شهادتش را اعلام نمی کردند. روز اول گفتند 99 درصد شهادت و یک درصد اسارت. گفتند حاج محمود زخمی شده و بعد هم او را به اسارت برده اند.من با توجه به خوابی که دیده بودم و حس و حالی که حاجی موقع رفتن داشت خیلی مطمئن بودم که شهید شده است.شب یلدا بود. برادر حاج محمود بچه ها را آورده بود پیش پدر و مادر حاج محمود. دلشوره عجیبی داشتم. در تمام مدت که سر ...
اعتراف مردمشهدی که دختر دیابتی و همسرش را کشت/ آنها را با پتک کشتم تا از رنج زندگی راحت شوند
خاطر آن شب تصمیم گرفتم همه اعضای خانواده ام را به قتل برسانم چرا که به گفته پزشکان دیگر امیدی به بهبودی نرگس نبود!! و او هر روز بدتر می شد! تصمیم خودم را گرفته بودم اما برای چگونگی کشتن آن ها تردید داشتم. به همه راه های قتل مانند خفه کردن، با چاقو زدن و ... فکر کردم تا این که به طور ناگهانی تصمیم گرفتم آن ها را با پتک آهنین بکشم تا خیلی سریع جان بدهند! قبلا پتک بزرگی را برای ...
وزیر کشور: به منتقدان حق می دهم
از این موارد فرماندار تهران بود که من بسیار تحت فشار بودم که او را عوض کنم زیرا فرهادی در زمان دولت دهم، استاندار البرز بود و بعد هم فرماندار تهران شد ولی من نسبت به او شناخت داشتم و مدیر من در صداوسیما بود و گفتم مسئولیت او را می پذیرم؛ زیرا تهران شهر مهمی است و می خواهیم انتخابات برگزار کرده و ریسک نمی کنیم. همین آقای فرهادی چهار انتخابات را در دو مقطع در تهران خوب اداره کرد و موفق بود و دوستانی ...
به منتقدان حق می دهم/ وعده شخصی به نمایندگان نداده ام
افتخار از عقلانیت، اخلاق و کارشناسی بود. من 10 روز تمام وقت در مجلس بودم و در فراکسیون ها، کمیسیون ها و مجامع حضور یافتم و با افراد مختلف جلسه داشتم. در جلسات بی اخلاقی، ناراحتی و مسائل شخصی را اصلا ندیدم که مثلا رأی می دهیم تا در مقابل، فلان استاندار یا فرماندار تغییر کند. بلکه؛ دغدغه ها، همه دغدغه های محلی، منطقه ای و ملی بود و ما پاسخ آن را می دادیم. واقعا باید برکات انقلاب را قدر ...
گلپایگانی:اینکه می گویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود/ مسئولان هیچ ...
به عنوان سوال ابتدایی بفرمایید موسیقی برای گلپا چگونه آغاز شد و حکایت پر قصه شما و رنگارنگ چگونه بود؟ موسیقی برای من از کلاس دوم دبستان آغاز شد. پدر و پدربزرگم خواننده های خوبی بودند، به همین سبب هنرمندان زیادی در منزل ما رفت وآمد داشتند. در واقع من میان هنرمندان عصر خود بزرگ شدم. روزی که مادرم به علت کزاز در بستر بیماری بود، عمویم به من گفت که برای بهبود مادرت بر پشت بام خانه اذان بخوان. هنگامی که اذان به پایان رسید دیدم که همه متاثر و متحیر شده اند. پرسیدم: چه اتفاقی افتاده است که شیخ ممد شِمر، تعزیه خوان معروف، به من گفت که چطور توانستی این گونه اذان را بخوانی؟ گفتم کار خاصی نکردم جز اینکه در سراسر لحظه های اذان، مادرم پیشِ روی چشمانم بود. وقتی این اتفاق پدید آمد، متوجه شدم که در خوانندگی استعداد دارم. پس از آنکه به استعداد خود علم پیدا کردم، به مدرسه نظام رفتم. در مدرسه نظام با نورعلی خان برومند، استاد موسیقی و ردیفدان، آشنا شدم. منزل او در امیریه بود و خانواده متمولی داشت. این سخن من به این معنا بود که به شغل افسری علاقه ندارم. از آن دانشگاه بیرون آمدم و در دانشکده نقشه برداری پذیرفته شدم، اما از آن فعالیت هم مدتی نگذشته بود که به عنوان کارشناس رهنی بانک مشغول به کار شدم و خانه ها را قیمت گذاری می کردم که رای من کار دلچسبی نبود. پس از مدتی، احساس کردم این کار به دردم نمی خورد. گذشت و گذشت تا روزی که در باغ آقای خواجه نوری میهمان بودیم در مقابل سفیر ایتالیا یک قطعه ترکی خواندم. پس از میهمانی آقایی آمد و گفت که بیا برای من کار کن. گفتم شما را نمی شناسم، گفت من پیرنیا، سازنده برنامه گل ها هستم. آن زمان برنامه گل ها دو بخش 10دقیقه ای بود. چندخواننده، از جمله ادیب خوانساری، بنان و فاخته ای، خواننده های اصلی آن برنامه بودند. به استودیوی برنامه گل ها رفتم. آقای پیرنیا گفتند یک آواز در باب ضربت خوردن حضرت علی(ع) بخوان. من گفتم باید از استادم اجازه بگیرم، اما ایشان با اصرار خود قانعم کرد که بدون پخش موسیقی و بدون ذکر نام خواننده بخش کوتاهی از یک آواز را اجرا کنم. آن شعر این بود: در خرابات مغان نور خدا می بینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم وقتی این بیت از حافظ را خواندم، دیدم که پیرنیا گریه می کند. چند روز بعد دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که بیا و برای برنامه ای با آهنگ مرتضی محجوبی آواز بخوان. من هم به دلیلی آنکه همیشه به آواز و نه ترانه علاقه داشتم علاقه داشتم، این پیشنهاد را پذیرفتم. اکنون که بحث به اینجا رسید بد نیست یادی از ملک الشعرای بهار کنیم؛ درباره رویارویی بهار با عارف قزوینی ماج ...
نفوذ سپاه به مراکز کنترل فرماندهی آمریکا/ آمریکایی ها مادر بمب ها را دارند ما پدر بمب ها را
که جنگ را با انقلابی بودن تمام کردیم و به موشک رسیدیم و همچنین کارهای بزرگی در منطقه انجام داده ایم ادامه راه نیز باید اینگونه باشد. حاجی زاده در بخش دیگری از این مصاحبه درباره محل زندگی خود خاطر نشان کرد: من در خانواده ای متوسط به پایین در جنوب شهر تهران متولد شدم و از سال 59 -60 نیز در جبهه ها حضور داشتم و تا پایان جنگ نیز در جبهه بودم. فرمانده نیروی هوا فضای سپاه با بیان اینکه ...
معصومه ماندگار
گنجنامه رفتیم و بعد از چند ساعت هنگام بازگشت به خانه در جاده گنجنامه خودرویی سبقت غیرمجاز گرفت و از روبه رو با سرعت خیلی زیاد به ما نزدیک شد. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. سعی کردم تا با رفتن به حاشیه جاده از این وضعیت نجات پیدا کنم اما خودرو به پای همسرم زد. شدت برخورد به حدی بود که من و معصومه به هوا پرت شدیم. در آن لحظه گیج بودم. با وجود درد زیادی که داشتم، سریع بلند شدم و سراغ همسرم رفتم. پای ...
چهره مرد هنرمند در روزگار جوانی
تمام ایران بودیم و من هیچ انتظار نداشتم که این امتحان مفصل را قبول شوم. به خانواده ام هم نگفتم. یک روز خانه بودم. خانه ما آن موقع در محله سنگلج بود. اگر بعدها هم به تئاتر علاقه پیدا کردم شاید به همین خاطر باشد... داشتم می گفتم. دوستی آمد و گفت اسم شما را در وزارت آموزش وپرورش روی دیوار زده اند؛ من باورم نشد، همان موقع رفتم وزارت آموزش وپرورش که در خیابان اکباتان بود. دیدم که آنجا اسم من را هم به ...