سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف نامزد دانشجوی پیراپزشکی به قتل همسر
ازدواج مخالفت کردند. آنقدر در گوش زیبا از من بد گفتند که او را تحریک کردند با من بد باشد.تحت همین شرایط رفتارهای او تغییر کرده بود. خواسته هایش همین طور. او مدام دنبال بهانه بود و هر روز یک ایراد می گرفت. برایش طلا می خریدم می گفت چرا برلیان نیست. در ماه دو مانتو می خریدم می گفت کم است. هزینه دانشگاه و کتاب هایش را می دادم ولی بی فایده بود. خانواده زیبا طلاق او را می خواستند ولی ما همدیگر را دوست ...
زندگی مرد شیشه ای با جسد همسرش!
را که باز کردم، دیدم همسرم پایش را روی گردنم گذاشته است. وحشت کرده بودم او را هل دادم که کناری افتاد. به زور می گفت بلند شو برویم شیشه بخریم. من هم عصبانی شده و با دستانم گلویش را گرفتم که بیهوش شد. روز بعد شیشه خریدم و به خانه آمدم. چند بار همسرم را صدا کردم تا بیاید مواد بکشد اما جواب نداد. به سمتش رفتم و متوجه شدم مرده است. دو روز در کنار جسد می نشستم و با همسرم حرف می زدم. شب ها هم کنار او می ...
ناگفته های مرد شماره 2
دوره آقای قالیباف واسطه های بنده بودند. آقای سالک که اکنون نماینده اصفهان در مجلس هستند هم محبت کردند و صحبت کردند. نتیجه چه شد؟ آقای روح الامینی این وساطت ها را نپذیرفتند. پدر و مادرم را یک هفته با در دست داشتن قرآن هر روز صبح به خانه آقای روح الامینی می فرستادم اما باز نپذیرفت. به وکیل آقای روح الامینی پیشنهاد دادم با توجه به اینکه موضوع کهریزک ابزار تبلیغ علیه نظام شده ...
گفت وگو با مارکوپولوی فوتبال ایران+عکس
که ملی پوش بود هم به او قول می داد تا امیر را خراب کند. اگر من با منصور عظیمی رفیق بودم 39 درصد پول می گرفتم و 310 میلیون تومان طلبم میماند؟ من جزو بهترین بازیکنان امیر بودم، مصدوم شدم و بعد از مصدومیتم که آمدم مرا بازی نداد. طرف 6 صبح به من زنگ زد و گفت که چرا دخالت می کنی؟! گفتم به تو چه مربوطه؟ تو چکاره فوتبالی؟ دنبال چه می گردی و چند سال است که داری فوتبال بازی میکنی؟ در حق تو که امیر قلعه ...
عادات بد مالی تان را اصلاح کنید
اکتفا کند. بعدها پدرم می خواست تلاش کند تا سال های از دست رفته اش را جبران کند اما فایده ای نداشت. او می خواست ثروتمند شود و به همین خاطر برنامه هایی را دنبال می کرد اما هر بار کمی از پولی را که پس انداز کرده بود هم از دست می داد. او به طور مرتب شرط بندی می کرد و به طور مرتب می باخت. پدرم در پایان عمرش من و برادر و خواهرانم را به دور خود جمع کرد و گفت که نتوانسته است سرمایه زیادی ...
4 صبح بود که خوابیدیم و لحظاتی بعد آن صحنه وحشتناک را دیدم / زینب شاهد فاجعه بود
فریاد زدن و جیغ کشیدن هم نداشتم. بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم که امداد گران و همسایه ها بالای سرم بودند. فکر می کنم آنها با شکاندن در و پنجره وارد خانه شده بودند. دختر نوجوان ادامه داد: پدرم بنا بود. با اینکه کار می کرد و پول داشت اما به ما خرجی نمی داد و زیربار هزینه های زندگی نمی رفت. هر وقت صحبت پول می شد، می گفت ندارم. برای همین مادرم در خانه های مردم کار می کرد. من الان 16سال دارم و ...
اسمش را بگذارعصیان
و دیپلم افتخار دارد اما حضورش بر صحنه تئاتر،جایی که بهترین انتخاب هایش را داشته است، هر مخاطب پر و پا قرصی را به کنجکاوی وا می دارد.روزهای پایانی تمرین و شروع اجراها بود و حالا این روزها پس از هشت سال دوباره در نقش همای کوکوی کبوتران حرم بر صحنه سالن شهرزاد خوش می درخشد. شروع کارتان با سینما بود. بله، فیلم روسری آبی. چطور شد که انتخاب شدید؟ کلاس های خانم آدینه بود که ...
طلاق منجر به قتل شد
.... البته من به جز درخواست کمک از سفارت افغانستان از جاهای دیگر نیز درخواست کمک کرده بودم، اما کسی به من توجهی نمی کرد تا اینکه روز حادثه بعد از اینکه از سفارت افغانستان به خانه برگشتم، مادرزنم به من پرخاشگری کرد و گفت اگر می خواهی به افغانستان برگردی خودت می توانی بروی، اما اجازه نمی دهم دخترم را ببری. سر این موضوع با هم درگیر شدیم و من که خیلی عصبانی بودم و نمی توانستم خودم را کنترل کنم، به سمت ...
ناگفته های زندگی قاتل ملیکا +عکس
حضور دارد. او چهار سال پیش از شوهرش جدا شد و همین یک دختر را داشت. می گوید: آن روز ملیکا به خانه دوستش رفته بود تا با تبلت بازی کند. با تاریک شدن هوا نگرانش شدم. همه جا را دنبالش گشتم اما وقتی پیدایش نکردم با پلیس تماس گرفتم. آنها چهار ساعت بعد جسد دخترم را در یک خانه متروکه پیدا کردند. پس از سه روز، ماموران گفتند پسری 14 ساله را به اتهام قتل دخترم دستگیر کرده اند. شنیده ام به خاطر ...
قصه پرغصه کارگر زحمت کش بابلسری/ پاکبان بیماری که کسی سراغی از او نمی گیرد
بتواند برای چند ساعت از شوهرش مراقبت کند، می تواند به خانۀ مردم برود و کار کند، اما کسی تحمل شنیدن ناله های شوهرش را که از درد زیاد سر می دهد ندارد. خانمش می گفت: 20 سال است که ازدواج کرده ایم اما صاحب اولاد نشدیم، راضی به رضای خدا هستم. می گفت: شوهرم خیلی زحمت کش بود، آرزوی داشتن یک بچه را همین حالا هم داریم، اما خواست خدا چیز دیگری است. اشک از چشمانش سرازیر شد و گفت ...
مصاحبه خواندنی و قابل تأمل با قاضی کهریزک
قالیباف واسطه های بنده بودند. آقای سالک که اکنون نماینده اصفهان در مجلس هستند هم محبت کردند و صحبت کردند. نتیجه چه شد؟ آقای روح الامینی این وساطت ها را نپذیرفتند. پدر و مادرم را یک هفته با دردست داشتن قرآن هر روز صبح به خانه آقای روح الامینی می فرستادم، اما باز نپذیرفت. به وکیل آقای روح الامینی پیشنهاد دادم با توجه به اینکه موضوع کهریزک ابزار تبلیغ علیه نظام شده، بنده حاضرم ...
خودکشی عروس جوان دو هفته پس از ازدواج | راز مرگ محبوبه چیست؟
ایران نوشت: دختری که برای ازدواج با خواستگارش، خانواده خود را تهدید به فرار از خانه کرده بود، دو هفته بعد از جشن عروسی به زندگی اش پایان داد و راز زندگی عجیبش را به گور برد. اما یک سال پس از این اتفاق مادرش به دادگاه خانواده رفت و مهریه دختر جوانمرگش را خواست. یکی از روزهای سرد پاییزی، زن میانسالی وارد مجتمع قضایی خانواده- ونک- شد و به سمت شعبه 261 دادگاه خانواده رفت. چند هفته دیگر نخستین ...
ورود من به آموزشگاه نابینایان، اولین نقطه ی عطف زندگی ام بود/مسئولان زمینه ی پیشرفت معلولان را فراهم کنند
پشتکار و تلاش و هوش سرشار او سخن میگویند. روح الله طهماسبی نابینایی که پشت ناامیدی را شکست به خبرنگار ما گفت: در خانواده ای نسبتاً شلوغ در شهر آباده طشک از توابع نی ریز به دنیا آمدم، چهار برادر و سه خواهر داشتم و ششمین فرزند خانواده بودم. پدرم کشاورز بود و مادرم خانه دار. سال های اول کودکی را مثل بقیه ی هم سن و سالان خودم به بازی های کودکانه مشغول بودم تا این که سرنوشت آن روی ...
آدم ها می روند و خاطرات شان را می برند
...> تجربه زیست شما و آشنایی نزدیک با این افراد نظرتان را نسبت به مهاجران جلب کرد؟ من متولد سال 1360 هستم. پدر و مادرم بعد از آشنایی و ازدواج، به خاطر شغل پدرم که ارتشی بود به بندرعباس آمدند. پدرم تهرانی و مادرم خوزستانی است. سالی که جنگ شروع شد پدربزرگ و مادربزرگم همراه خاله کوچکم از خوزستان به بندرعباس آمدند. بله، شاید یکی از جرقه هایی که من را وادار کرد به سمت جمع آوری خاطرات مهاجران بروم ...
ماه عسل
فعالیت سیاسی به زندان رفته است، اما این دفعه به خاطر من او را دستگیر می کنند. روز خواستگاری به او گفتم من در مدرسه کار می کنم و در فعالیت های سیاسی با دوستانم همکاری دارم. او هم گفت من تصمیم دارم بعد از این که ماه عسل رفتیم مادر شوم. در سیزده رجب، روز تولد حضرت علی (ع) عقد کردیم و همان روز با برگزاری یک مهمانی ساده به طبقه سوم نیمه ساخته شده خانه پدرم ر فتیم. در انتظار اذان صبح، نماز می ...
گفت و گوی سوشیانس شجاعی فرد با جواد علیزاده، کاریکاتوریست پیشکسوت
ارشاد ما را صدا زد و گفت این مشغولیات یعنی چی؟! چه معنی دارد در این اوضاع و احوال جنگ، مردم دنبال مشغولیات باشند! اسمش را عوض کنید! آن موقع به نشریات مجوز دایمی داده نمی شد و برای هر شماره مجوز تک شماره می دادند. آن نشریه هم بعد از یک سال به مشکل خورد و تعطیل شد. بعد از آن شروع کردم به انتشار گاهنامه های طنز؛ اعم از طنز فوتبالی و جام جهانی و المپیک که در فضای خشک آن سال ها بتوانم حرف و صدای جدید و ...
گفت و گو با جواد مجابی به مناسبت تولد ایشان
نگاری به من اجازه می داد تا با بدنه جامعه در تماس باشم. از سوی دیگر به واسطه امکانی که این شغل در اختیارم می گذاشت در اغلب جشنواره ها و فستیوال های هنری شرکت می کردم و در جریان همه اتفاقات فرهنگی- هنری نیز قرار می گرفتم. در حدود چهل سالگی که خانه نشین شدم ترجیحم بر این بود که کم تر حرف بزنم و بیشتر به حرف های دیگران گوش بدهم تا چیزی فرابگیرم و این علت کم حرفی ام در جلسات عمومی تمام این سال ها بود ...
بانوی شجاع بندری از رانندگی اتوبوس تا تریلی
به اصطلاح مردانه را دوست داشتم. پدرم مکانیکی داشت. می رفتم پیش پدر مکانیکی کار میکردم. روحیه مردانه ام همیشه همراهم بوده است. در کودکی از تریلی میترسیدم اما پس از ازدواج شیفتهاش شدم. سال 1360 ازدواج کردم همسرم ماشین سنگین داشت. به واسطه کارش زیاد در سفر بود.من هم همراهش میرفتم در جاده کمک حالش میشدم. پیش از ازدواج رانندگی میکردم و گواهینامه داشتم. وقتی خواستم برای تمدید گواهینامه ام بروم گفتم چه ...
بررسی بلوغ عقلی متهم به قتل المپیادی
باز هم برای مادرم مزاحمت ایجاد کرد. برای همین از او شکایت کردیم. روز حادثه برای دیدن پدرم به اسلامشهر رفته بودم که احمد با موبایل من تماس گرفت و من را تهدید کرد که شکایتم را پس بگیرم. او همچنین از من خواست با او قرار بگذارم تا درباره این موضوع حرف بزنیم. هنگامی که به خانه برگشتم، به محلی که احمد گفته بود رفتم. تقریبا صد متر با خانه مان فاصله داشت. از ترس اینکه احمد بلایی سر من بیاورد با ...
عروس 40 روزه تنها مظنون قتل تازه داماد
...> در حالی که تحقیقات ادامه داشت، ماموران متوجه شدند زن مقتول حالش بهتر شده و توسط خواهرش از بیمارستان مرخص شده و به خانه آنها رفته است بنابراین ماموران با اطلاع از این موضوع از آنها خواستند عروس جوان را برای تحقیقات به اداره پلیس جنایی بیاورند، اما روز بعد خواهرزن مقتول به تنهایی در اداره آگاهی حاضر شد و به افسر تحقیق گفت: زمانی که خواهرم حالش بهتر شد او را از بیمارستان مرخص کرده و به خانه مان ...
بررسی بلوغ عقلی متهم به قتل المپیادی
ایجاد کرد. برای همین از او شکایت کردیم. روز حادثه برای دیدن پدرم به اسلامشهر رفته بودم که احمد با موبایل من تماس گرفت و من را تهدید کرد که شکایتم را پس بگیرم. او همچنین از من خواست با او قرار بگذارم تا درباره این موضوع حرف بزنیم. هنگامی که به خانه برگشتم، به محلی که احمد گفته بود رفتم. تقریبا صد متر با خانه مان فاصله داشت. از ترس اینکه احمد بلایی سر من بیاورد با خود یک چاقوی آشپزخانه بردم. هنگامی ...
سرمایه گذاری با صدای بلند کتاب خوانی
که به خانه می آمد، به مادرم می گفت، خانم آن کتاب مرا بیاور! روزی دو ساعت کتاب می خواند و ما هم که با تعجب این رفتار هر روز پدرمان را می دیدیم، دوست داشتیم کتاب بخوانیم و باسواد شویم. گفت بزرگ تر که شدم و خواندن یاد گرفتم، یک روز فهمیدم خیلی وقت ها پدرم کتاب را برعکس دست می گرفت! او اصلا سواد خواندن نداشت! اما دوست داشت که ما کتاب خوان شویم! دوست داشت باسواد شویم! آمار خیلی دقیق و جدیدی درباره ...
قتل پیرزن 77 ساله
نمی توانم این وضع را تحمل کنم و موضوع را به نرگس خانم گفتم بعد هم تسویه کرده و اینجا را ترک کردم. دیگر هم خبری نداشتم تا این که شنیدم این حادثه دردناک برایشان اتفاق افتاده و خیلی ناراحت و متاثر شدم. با این که خیلی مرا اذیت کرد، اما هرگز راضی به مرگش نبودم. وی توضیح داد که دو سالی است از شوهرش طلاق گرفته و با مادرش زندگی می کند و در ساعت و روز حادثه هم در خانه بوده و مادرش هم شاهد است. ...
زنم بهم کم محلی کرد و تو خیابان با یکی دیگه آشنا شدم و کشتمش+عکس
نوآوران آنلاین - رسیدگی به این پرونده از بیست و چهارم بهمن ماه سال 90 به دنبال پیدا شدن جنازه یک زن تنها در خانه اش در خیابان سهروردی شمالی در دستور کار پلیس قرار گرفت. شواهد نشان می داد این زن قربانی جنایت یک آشنا شده و به خانه وی نیز دستبرد زده شده است.پلیس به تحقیق پرداخت و دریافت مهناز به تنهایی در خانه مجردی زندگی می کرد و از مدتی قبل با یک مرد جوان در ارتباط بود. بررسی فهرست مکالمات تلفنی ...
مردی که به دخترش تجاوز کرد
شد و گفت: باور کنید من دخترم را آزار نداده ام. همسرم برای اینکه بتواند از من جدا شود چنین موضوعی را مطرح کرده است. او حتی 15 میلیون تومان پول پیش خانه مان را هم از صاحب خانه گرفته است. در این بین زن جوان شوهرش را دروغگو خواند و گفت: این مرد دروغ می گوید. وقتی این شکایت را مطرح کردم شوهرم و پدرش با زنجیر به خانه مان آمدند و من و دخترم را از خانه بیرون کردند. شوهرم از من خواسته تا مهریه ...
روایت هایی از زندگی و مرگ - سهراب سپهری -
یاد دارد: وقتی با کسی حرف می زد، همیشه خودش را در حد همان آدم می کرد؛ در سطح بچه ها، یا خدمتکار خانه، یک کشاورز، یا کارگر و... و شما فکر می کردید چقدر مهم هستید! او آزارش حتی به یک مورچه نمی رسید. بارها در سفرهای بچگی مان به کاشان یادمان می داد به همه موجودات زنده و گیاهان احترام بگذاریم. و اما فاطمی در مورد آثار دایی اش اضافه می کند: مطمئنم با اتفاقاتی که برای تابلوها، نحوه چاپ کتاب ها ...
پای سخن 5 دختر نابینا در آستانه روز جهانی نابینایان / ما هم می خواهیم دخترانگی کنیم
: من بزرگترین مشکلم این است که خواهر و برادر بینایم به من حسادت می کنند. با اینکه خواهرم ازدواج کرده و جدا از ما زندگی می کند، اما نمی گذارند که مادرم من را به جایی ببرد. در حالی که ما باید در اجتماع باشیم تا اگر روزی پدر و مادرمان نبودند، بتوانیم گلیم مان را از آب بیرون بکشیم. خانواده من یک خانواده سنتی ست. پدرم تا مدت ها اجازه نمی داد که به مدرسه بروم می گفت دختر نابینا به مدرسه برود. که چی بشه، تو ...