سایر منابع:
سایر خبرها
خطبه شقشقیه
ناکثین (اصحاب جمل، جمادی سال 36) و قاسطین (معاویه و یارانش در صفّین، اواخر سال 36 و اوایل سال 37) و مارقین (خوارج نهروان، اواخر سال 37 یا در سال 38)، و به قرینه حضور ابن عباس در کوفه، می توان حدس زد این خطبه را امام در اواخر سال 38 یا اوایل سال 39 خوانده است.[3] شیخ مفید[4] و قطب الدین راوندی[5] مکان ایراد خطبه را در رحبه دانسته اند. هرچند رحبه می تواند مصادیق گوناگونی داشته باشد، به نظر ...
مارکوپولوی فوتبال ایران که 45 روز در پارک خوابید
پولی داده بود که مثلا شراکت کند. منصور به من زنگ زد و گفت داداش من 50 تومان پول گرفتم و قرار بود که با هم شراکت کنیم. من یک ماه 5 تومان دادم و ماه بعد ندادم و الان ندارم که بدهم. او هم برگه را گرفته و گفته اگر مرا فیکس بازی ندهید این برگه را در اختیار رسانه ها می گذارم که تو از من پول زور گرفته ای نه پول شراکت. من رفتم و گفتم ایمان! این چه کاریه؟ مثل مرد بازی کن، تو ورزشکار هستی. اما شاکی بود که ...
از کارگری تا مدیریت هزار کارگر
مهمی در زندگی من داشت، گفت: بازار هم مثل دانشگاه است. شما در اینجا درس زندگی را بصورت عملی یاد می گیرید و آنجا درس های تئوری را. خودت انتخاب کن و ببین می خواهی بروی زندگی را تئوری یاد بگیری یا زندگی را بصورت عملی. آن جمله که ایشان به من گفت خط زندگی مرا عوض کرد، چون من تصمیم داشتم زندگی را عملاً یاد بگیرم. بنابراین ترجیح دادم کار را ادامه بدهم. حقوق بسیار پایینی می گرفتم، خیلی سخت بود و اذیت می ...
تنهاتر از همیشه...
چند ثروتمند نبودیم اما دستمان به دهانمان می رسید و خدا را شکر هشتمان گرو نه مان نبود. از همان بچگی توی صحرا دنبال گوسفندها بودم. صبح ها آفتاب نزده بلند می شدم و گوسفندها را هِی می کردم و در دشت و صحرا می چرخاندم. 7-6 ساله بودم که رفتم مدرسه اما در مدرسه هم همه فکر و ذکرم گله بود و گله... آن موقع ها با پدر و مادرم ییلاق و قشلاق می کردیم. کلاس پنجم بودم که درس و مشق را بوسیدم و گذاشتم کنار ...
شوک بانکی بی سرمایَه داران نَی ریز
...> - باور کون یَک میلیون تومان حیساب داشتم. کمی دل توی دلم آمد که مثل خودم بدبخت پَیدا مَی شود که ناگهان یَکی بی او گفت: این آقا را نَظاره کون. اشاره او بی یَک مرد میانسالی بود که بهت زده زبان در کام فرو برده و ساکت گوشه ای ایستادَه بود. این را مَی بینی؟ یک میلیارد تومان اینجا سرمایه داشته، اما هیچ نَمی گوید. تو چَرا این همه سر و صدا مَی کونی؟ در این بَین یَک گدایی را نَظاره ...
خاطرات علی نصیریان از طرفداری مصدق تا دیدار با شریعتی
آدم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال سربداران می تراشم، گفت اشکالی ندارد کلاه گیس می گذاریم. پیش آقای اسکندری و آقای معیریان رفتیم. کلاه گیس های مختلف را امتحان کردیم هیچ کدام خوب درنمی آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم. دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت. بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم، آن وقت معیریان با قلم ...
نخبه هایی که دیگر تمایل به بازگشت ندارند...
تجربه کار در بانک جهانی را داشتم و مدرک تحصیلیم برای یکی از بهترین دانشگاهای آمریکا است. با این حال در زمینه کاری هیچوقت متوقع نبودم و خیلی آرام آرام پیش رفتم. اوایل به عنوان مشاور اقتصادی کار کردم و بعد قائم مقام شدم و بعد مدیر عامل شرکت های سرمایه گذاری. خب برای اینکه شرایط بازگشت دیگران هم مهیا شود چه پیشنهادی دارید؟ به طور حتم باید سازوکاری وجود داشته باشد که شرایط برای ...
ادوارد اسنودن : همچنان امیدی هست حتی برای من
فقط همان توهم توطئه نیست؟ کاش این طور بود. به انتخاب باراک اوباما نگاه کنید،کسی که با هر معیاری در آن زمان، مردم آن را مرد بی غل وغشی می دیدند که می خواست اصلاحاتی به پیش ببرد و گوانتانامو را ببندد، به نظارت جمعی آن زمان پایان دهد، تحقیقاتی را درباره جنایت های دوران بوش راه بیندازد و خیلی کارهای دیگر. 100 روز بعد از به قدرت رسیدن، نظرش درباره آن وعده ها به کلی چرخید و گفت آمده ایم تا جلو ...
برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم
دهه 30 جامعه کمی به سمت هنر رفت و شروع به نقد جامعه از زبان هنر کردند. در همین سال ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه 30 یعنی از سال 35 به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع به کار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به صورت یک ورک شاپ شروع به تمرین و کار کردیم. خانواده تان هم اهل ...
غلط ننویسیم
الفاظش نبود و هرچه می خواست می گفت. البته ما که خودمان با گوش های خودمان چنین چیزهایی نشنیدیم، راست و دروغش گردن آن هایی که می گویند. بله، داشتم می گفتم. بابا مشغول اخبار بود که خیلی آرام آمدم پهلویش نشستم. کتاب فارسی را جلویش گذاشتم و جوری که مزاحم اخبار دیدنش نباشم به آرامی گفتم: بابا دیکته می گویید؟ کتاب را با دست پس زد و گفت: من وقت ندارم. برو به مادرت بگو. صدایی که بی شباهت ...
12 خاطره از نبرد شهید کاوه
.... 9- به عشق دیدن کاوه درس و دانشگاه را رها کردم و راهی کردستان شدم. وقتی در ساختمان اداری قرارگاه حمزه موفق شدم نامه ماموریت به تیپ شهدا را بگیرم با خوشحالی و لب خندان رفتم کنار جاده وایستادم تا برم مهاباد مقر تیپ، یک ماشین ایستاد کنارم و گفت، کجا می ری برادر؟ گفتم تیپ شهدا. گفت، بیا بالا که هم مسیریم ،توراه از من پرسید حالا چرا تیپ شهدا؟ گفتم بخاطر دیدن برادر کاوه و کمک کردن به ایشون ...
جذب کودکان کار یا کتک زدن آنها؟
کوچه پس کوچه ها رفتم. اما فردا وقتی داشتم کار می کردم مامور دستم را گرفت گفت تو همانی هستی که دیروز فرار کردی؟ گفتم اره. بعد من را انداخت داخل ماشین. از دستشان می شود فرار کرد اما یک کم سخت. شهرداری با موتور تمام کوچه ها را دور می زند. ناصر که از اول باحرارت حرف می زند می پرسد: خانم شما شنیدید رئیس جمهور تو تلویزیون گفت هیچ جای شهر بچه گل فروش نیست فقط همین میدان سرو مانده که باید آن ...
قتل همسر قبل از رفتن به سربازی
دلیل تصمیم گرفتم و به اداره پلیس رفتم و واقعیت را گفتم. حرف آخر؟ من نامزدم را خیلی دوست داشتم و هرگز فکر نمی کردم من و زیبا به این سرنوشت گرفتار شویم و الان به شدت پشیمان هستم و کاش آن روز عصبانی نمی شدم. منبع: روزنامه جوان
دردهای یک درد/ متکدیان حرف دارند
اراک آمدم هیچ کس قبولم نکرد، مجبور شدم برای ادامه زندگی در کوچه ها درویشی کنم برای روزهای اول کار سختی بود، حس می کردم شخصیتی برایم نمانده است اما شکم گرسنه شخصیت و آبرو نمی شناسد پس از مدتی انگار برای مردم تکراری شده بودم کسی کمکم نمی کرد از اینجا به بعد مجبور به گدایی شدم. به عنوان خبرنگار فقط گوش می کردم، با صدای سکه 200 تومانی که به سمتش پرت شد لبخند تلخی زد و اینگونه ادامه داد: می بینی ...
اگر رجل سیاسی تئاتر نبیند این هنر سالم تر می ماند
سیاسی ها مخاطب این هنرها نیستند باعث ایجاد خیلی از سوءتفاهم ها می شود؟ شاید تئاتر به قول شما از این نگاه سلیقه ای و ناشناخته مصون تر مانده باشد اما موسیقی و سینما و کتاب ظاهرا بیشتر دچار مشکلات ناشی از سوتفاهم شده . من مشکل این ها را در حوزه سیاست گذارها می بینم. اینکه یک امام جمعه با موسیقی بد است یا آن را خلاف شرع می داند اصلا به او ایرادی نمی گیرم. بالاخره او یک امام جمعه است که درس حوزه ...
ناگفته های زندگی قاتل ملیکا +عکس
حضور دارد. او چهار سال پیش از شوهرش جدا شد و همین یک دختر را داشت. می گوید: آن روز ملیکا به خانه دوستش رفته بود تا با تبلت بازی کند. با تاریک شدن هوا نگرانش شدم. همه جا را دنبالش گشتم اما وقتی پیدایش نکردم با پلیس تماس گرفتم. آنها چهار ساعت بعد جسد دخترم را در یک خانه متروکه پیدا کردند. پس از سه روز، ماموران گفتند پسری 14 ساله را به اتهام قتل دخترم دستگیر کرده اند. شنیده ام به خاطر ...
آنچه که باید دانشجویان درباره حافظ شیرازی بدانند +دانلود اپلیکیشن
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛به نقل از پیک دانشجو به مناسبت گرامی داشت روز حافظ این شاعر غزل سرای ایرانی که حقیقتا گوته، نیچه و شعرای نامدار جهان غرب و عرب، همگی تحت تاثیر کلام شیوای او قرار گرفتند،چند خطی را به مرور روایات زندگی این بزرگ مرد ایرانی می پردازیم. حافظ شیرازی، شمس الدین محمد 726791ه.ق)شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین ...
ماه عسل
تمام شد و این آلونک تمام نشد. باران بیاید زندگی را آب برمی دارد! خدا را شکر، بابا دست تنهایی بنایی خانه را تمام کرد! به او می گویم گچ کاری را بعد از قیرگونی انجام دهد. ناشکری نمی کنم امّا! امّا چه؟ به زودی همه چیز درست می شود. تا آب سماور جوش بیاید، جنگی می روم یک مشت خرما می گیرم و می آیم. این حرف ها مقدمه تکرار یک جمله تکراری است که تا بلند می شوم به ...
از دل رئوف شهید سنجرانی تا غیرت و فرهنگ لوتی گری
...، وقتی من از جبهه بازگشتم با خوشحالی خبر مقام آوردن و جایزه گرفتنش را داد و ما هم تشویقش کردیم. این پدر شهید به تصمیم فرزند خود برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) اشاره کرد و افزود: رضا بعد از به وجود آمدن داعش و اتفاقات عراق و سوریه، خیلی غمگین بود. یک روز که بسیار دلتنگ و بی قرار شده بود. دلیل دلتنگی اش را پرسیدم جواب داد، بابا داعش داره میره سمت حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س ...
مادر، پرستار، مربی
گفتند کودک رها شده سندروم داونی، حال وخیمی دارد. شش ماهه بود. همه همکاران تلاش می کردند تا به او کمک کنند. حال او بسیار وخیم تر شده بود. همه دنبال بیماربَر بودند. من ناراحت شدم و به همکارم گفتم: شما اتاق را به یکی دیگر از همکاران تحویل بدهید. من همراه او به بیمارستان می آیم. خیلی نگران او شده بودم. خیلی بی حال بود و ضعف داشت. همانطور بچه را در آغوشم گرفتم. به اتفاق همکاران به سرعت تاکسی تلفنی گرفتیم ...
طنز؛ راز فال حافظ
آشفته و خوی کرده و خندان لب و باقی مسائل زندگی رو می گذروندم. هر چند بعدش دیدم حافظ هم دست کمی از سعدی نداره و اونم گاهی غرِ ریز میزنه و میگه عمر عزیز رفت... و استرس میندازه به جون آدم و احساس لوزری رو در ما تقویت می کنه. دیگه از اون به بعد بود که نگاهم رو به حافظ تغییر دادم و نگاهی کاملا ابزاری بهش داشتم. مثلا سالی که داشتم برای کنکور می خوندم هر شب می رفتم سراغ حافظ و به جون شاخه نباتش قسمش می ...
شهدای مدافع حرم راهی را رفتند که عباس من و شهدای دفاع مقدس رفتند/این مسیر اهدنا صراط مستقیم است/ دوست ...
صندلی نشستم. مشغول خوردن تکه نان و انگوری بودم که صدای گریه مادری که گویا صدای لرزان و پیری داشت و مدام عباس عباسم می گفت، نظرم را جلب کرد. کمی جلوتر رفتم و مشاهده کردم پیرزنی بالای سر قبر شهیدی که به نظر می آمد، پسرش است مشغول گریه و زاری است. خودم را به بالای سر قبر این شهید که "عباس شعف" نام داشت رساندم. بعد از قرائت فاتحه ای به مادر گفتم اجازه دارم چند دقیقه در مورد پسرت برایمان بگویی ...
از تهدیدهای شوهر سابق همسرم خسته شده ام
بود و به هر بهانه ای کتکم می زد. برای همین تصمیم گرفتم از او جدا شوم و چون زندگی مشترکمان شروع نشده بود با بخشیدن مهریه ام به راحتی از او جدا شدم. بعد از طلاق دیگر از شوهر اولم خبری نداشتم، تا این که با کاوه آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. از همان روز اول آشنایی به کاوه ماجرای ازدواج قبلی ام و سختی هایی را که کشیده بودم، گفتم و او هم شرایط من را پذیرفت و ادعا کرد عاشقانه مرا دوست دارد ...
خطبه سلونی قبل ان تفقدونی
به سوی این و آن کوتاه بکن! ما را به خودت نیازمند بکن! هَب لِی مِنْ رِضاکْ، هَب لَنَا مِنْ رِضاکْ وَ اَغنِنا عَنْ مَدِّ الأیدی إلی سِواکْ. ” 20 سال قبل از جریان سیّدالشهداء، علیّ بن أبیطالب گریه کرد. از جریان صفّین که برمی گشتند، آمدند یک سرزمینی، با دست مبارک اشاره کرد، فرمود: هاهُنا هاهنا. یک مقدار خاک را گرفتند بعد بُو کردند، فرمود: همین جاست: رادمردانی که عاشقان کوی حقّ اند، اینجا می ...
اصولگرایان به خدا و امام حسین (ع) نزدیکترند
. خانمِ مرحوم آیت الله هاشمی زنگ زدند و به من تندی کردند. من هم خیلی دیر عصبانی می شوم. معروف هستم، یعنی کسی به راحتی نمی تواند مرا در امور شخصی عصبانی کند، اما در امور سیاسی گارد می گیرم. خانم مرحوم هاشمی به من زنگ زد که چرا دختر من رأی اول داشته و شما او را دوم اعلام کردید؟ به من خیلی برخورد. گفتم خانم اولاً اطلاعات شما دقیق نیست، در مسائل سیاسی ورود نکنید. بعد هم ما سه وقت خبری که بیشتر نداریم ...
بهنام بانی حقایقی را به زبان آورد+عکس
داشت؟ صددرصد به خاطر پدرم که نوازنده بودند گرایش به موسیقی پیدا کردم ولی کلا به موسیقی علاقه داشتم. از همان دوران کودکی وقتی می خواندم با استقبال روبرو می شد و من هم ترغیب به ادامه این کار شدم و الان هدفم کلا این است که به بالاترین درجه موسیقی برسم. من از 9-8 سالگی آواز می خواندم. البته ابتدا با تلاوت قرآن شروع کردم و بعد از 10 سالگی در کنار پدرم می خواندم و پدرم با من تمرین می کردند. ...
روحیه پرسشگری در کودکان، نحوه پاسخ دهی والدین
ترتیب کودک احساس امنیت و لذت می کند و مطالعه برایش به صورت یک کار و سرگرمی جالب در می آید و کتاب را به چشم یک اسباب بازی نگاه می کند و سپس کم کم آموزش حروف الفبا را آغاز کنید. البته این کار را به صورت یک بازی درآورید و بعد ساختن کلمات و جملات کوتاه را به او یاد دهید. سعی کنید که این آموزش ها همراه با تفریح و سرگرمی باشد. یک زن و مرد به همین روش توانسته بودند که خواندن را به پسر سه ساله ...
همه توطئه های آمریکا در منطقه با همت سپاه نقش برآب شده است/بی توجهی مسئولان به ساماندهی قبور شهدا ...
پاسداران مربوط به تک تک ملت و دولت جمهوری اسلامی است. باید به ترامپ احمق فهماند که تروریست کسی است که هفتاد خشاب در قلب کشور آمریکا را جابجا می کند و جمع کثیری از مردم آمریکا را در عرض چند لحظه از پای درمی آورد. وی گفت:آمریکایی که نیروی های نظامی بی عرضه ای دارد، رئیس جمهور احمق و ابله دارد و این وضعیت را دارد چطور روی حرف زدن دارد،در حالی که یک ترقه بازی جلوی مجلس ما شد در عرض چند لحظه ...
موسیقی سنتی ما کالای فست فودی نیست
هستند که دلیل اصلی جذب ما به موسیقی سنتی محسوب می شوند، بنابرین دیدن و درک این افراد از نزدیک جزو آرزوهایی بود که همواره ذهن ما را مشغول کرده بود. خوشبختانه این غیرممکن برای من ممکن شد، زمانی که برای همکاری با استاد شجریان به دفتر دل آواز دعوت شدم اولین قدم این آشنایی برداشته شد. از همان ابتدا همواره رفتار شخصی و حرفه ای استاد مدنظرم بود. مهم ترین خاطره ای که از آن درس گرفتم یا به عبارت بهتر در ادامه ...
از ترامپ کاسب کار تا وعده های فراموش شده در دوران انتخابات
آگاهی و هوشیاری وسیله دفاعی هم در برابر دشمن داشته باشند. وی با بیان این که آمریکا توانایی مقابله با ما را ندارد چرا که اگر می توانست به ما بیش از این ضربه می زد، افزود: در مقابل آن ها ارتش و سپاه مقتدر قرار دارد و بازوی مقتدر ایران اسلامی سپاه است و فریاد زدن ترامپ این است که نقشه های او در منطقه توسط سپاه خنثی شد و عوامل آن ها در منطقه نفس های آخر را می کشند. امام جمعه یاسوج ...