سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف به قتل همسر پس از 15 سال + عکس
یا فامیل در تماس نبودی؟ بعد از چند سال یکی از اقوامم را دیدم. او به من گفت کسی از تو شکایت نکرده و می توانی به خانه ات بازگردی. او گفت که بچه هایم رضایت داده اند و خانواده همسرم هم دنبال زندان رفتن و قصاص شدن من نیستند؛ اما راستش من حرف های او را باور نکردم. البته بعد از چند سال با پسر بزرگم تلفنی در تماس بودم. او هم از من می خواست که برگردم. پسرم به من بارها گفت کسی از من شکایت ندارد و تنها باید مدت کوتاهی را در زندان باشم. من هم بعد از مدتی حرف های او را باور کردم، اما تحمل زندان برای من کار آسانی نبود. منبع: شهروند ...
پس از سالها امروز بابام را بغل گرفتم
شدنشان از ورود پیکر پدرش را به تصویر می کشید چند روز پیش قرار شد از سپاه به دیدنمان بیایند؛ نمی دونستم چه خبر شده؛ از خاطراتت می پرسیدند؛ یک لحظه دیدم قلبم به تپش شدید افتاده؛ محو صحبت هاشون شده بودم؛ یک دفعه اسم تو را به زبون آوردند؛ گفتند چند شهید آورده اند؛ اگر اطلاعی از او پیدا کردیم خبر می کنیم؛ بابای من؛ لحظه ای که خبر دادند پیکرت برگشته؛ وای؛ پدر عزیزم؛ آهی از قلبم بلند شد؛ دلم تنگ شده بود ...
اظهارات تکان دهنده پدر سنگدلی که پسرش را از روی پل پرتاب کرد+تصاویر
پل به وسط بزرگراه سقوط کرد. رانندگان، خودروها را به حاشیه بزرگراه کشیدند و بدین ترتیب تحقیقات قضایی درباره ماجرای سقوط مرگبار این کودک آغاز شد. بررسی های مقدماتی حاکی از آن بود که احتمالا پسر بچه 9 ساله به دلیل نامعلومی از بالای پل سقوط کرده است بنابراین به دستور قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد در زمان حادثه) تحقیقات برای شناسایی هویت کودک ادامه یافت. تا این که چند روز بعد مردی با ...
شهادت رقیه(س) در شعر آیینی/ به خواب دیده ام امشب قرار می آید
(ع) با دختر سه ساله خود اشاره می کند و می آوَرَد: پدر آمد دل شب گوشه ی ویرانه به خوابم ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله هرچه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم آنچه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم این بلایی است که روز ازل از ...
موفقیت - پازل بند - خواست خدا بود
شد کار به گوش مردم برسد. این خیلی فاصله زیادی بین تولید یک کار و پخش آن بود. آرین: آن زمان اگر یک کاری تولید می شد باید می دیدیم که یک سال دیگر چه جوابی می دهد ولی اکنون اگر کاری می دهی باید ببینی که هفته بعد این کار جواب می دهد یا نه. علی: اکنون با فضاهای مجازی و اینستاگرام شما کار را همان لحظه می توانی به گوش مردم برسانی. * این اتفاق خوب است یا خطرناک ؟ علی: از یک ...
لوریس چکناواریان: چه می گویید؟ من فقط بیست و چند سال سن دارم!
... اگر می شود. خیلی وقت است. خیلی سال. اما اینکه چه زمانی شعر گفتم؟ شاید وقتی خیلی بچه بودم و حرف زدن بلد نبودم. شاید حتی قبل از اینکه به دنیا بیایم. شعرهای من از قلبم می آید. از وجودم. برای همین هم هست که شکلی خاصی ندارد. مثلا نمی توانید بگویید غزل است،رباعی است، چی هست؟ یک چیزهایی است که مخصوصِ خودم است. شاید وقتی که اولین بار عاشق شدم، اولین شعرم را نوشتم. وقتی شما از ...
نخبه ریاضی، خواستگار مادرش را کشت
به گزارش گیل خبر، نیمه شب 15 مرداد 95، درگیری منجر به جرح در یکی از محله های رباط کریم به پلیس اطلاع داده شد. وحید 32 ساله بر اثر اصابت چاقو از ناحیه شکم مجروح و به بیمارستان منتقل شده بود. تلاش پزشکان فایده ای نداشت و شدت خونریزی، جان وحید را گرفت تا کارآگاهان برای دستگیری ضارب وارد عمل شوند. چند ساعت بعد، علی 17 ساله به جرم قتل وحید در خانه اش دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت. ...
حکایت خانه ای که بعد از 2 سال چشم انتظاری روشن شد/ اردیبهشت 94 آخرین دیدار خواهر و برادر
... مصطفی قنبری صحبت از شهید را شروع می کند فکر نمی کردم پسرم شهید باشد، فکر می کردم اسیر است، یعنی بیشتر به دلمان می گفتیم وگرنه می دانستیم که شهید شده مخصوصاً من، چون به عراق رفته و عکسش را دیده بودم، آنجا برایش مراسم هم گرفته بودند، اما جنازه ای از او که دفن کنیم نبود؛ این بچه را خدا دوباره به ما بازگرداند که مادرش بتواند سر مزارش برود . *اصلاً رزم پیوسته است در سرزمین ما ...
عذاب وجدان ، قاتل یک زن را پس از 20 سال به کلانتری کشاند
که حافظه ام یاری می کند ، قتل همسرم 20 سال پیش بود. چرا تسلیم نشدی؟ هر شب کابوس روز جنایت و چهره همسرم را می دیدم. بارها خواب او را دیدم، چندبار خواستم تسلیم شوم اما ترسیدم . در این سال ها با پسرانت در ارتباط بودی؟ ارتباط نداشتم. 12 سال پیش یکی از اقوام شماره تلفن پسر بزرگ ترم را داد با او حرف زدم. می گفت اگر تسلیم شوی رضایت می دهم. بعد از این ...
احمد کار کردن را منعی برای طلاب نمی دانست
علاقه شخصی او بود و این همان دلیلی است که مادرش از آن یاد می کند. گاهی در جایگاه پدری با پسرم مخالف بودم اما به هر حال پدرش گاه با کارهای او مخالفت می کرد با اینکه می دونستم احمد از زمان خودش جلوتر است، اما گاهی با کارهاش مخالف بودم؛ اون هم به حرفم گوش می داد اما باز کار خودش رو می کرد؛ فهیده بودم که از زمان خودش جلوتر است اما مخالفش بودم؛ چون بابا بودم؛ دوست داشتم بغلش کنم ...
آیدا نوه اسماعیل
دستش بود ولی به نظر آنقدر روایت من از کتاب آهوی گردن دراز برایش جالب بود و با دقت پیگیر آخرین خوانده های گروه سنی الف من بود که انگار در جست و جوی زمان از دست رفته است. عاشق اردبیل بود ولی در اردبیل نمرد، در جایی دور مرد ولی برگشت اردبیل. خوش به حالش. امروز جایی خواندم که گاهی مغز تا مدت ها بعد از مرگ زنده است و به مرگ تن واقف. ترسناک است نه؟ ننوشته بود چقدر. چند ثانیه؟ چند دقیقه؟ چند روز؟ چند سال ...
لحظه وحشتناک فرار پسر 12 ساله از صاعقه ای شدید + فیلم و عکس
کردم و در حال گفتگو و خنده بودم که ناگهان صاعقه ای شدید به چتر پسرم برخورد کرد. از خداوند سپاسگزارم که برای او اتفاقی رخ نداد." گفتنی است؛ در حالی این پسر 12 ساله با خوش شانسی از مرگ گریخت که در همان روز و در فاصله 68 مایلی از منزل آنها، دو برادر دیگر به اندازه او خوش شانس نبودند. سینفوریانو 43 ساله و سیمون 41 ساله در اثر برخورد صاعقه با منزل شان و برق گرفتگی جان خود را از دست دادند. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی انتهای پیام/ لحظه هولناک برخورد صاعقه به چتر کودک 12 ساله ...
ماجرای شگفت انگیز نجات مردجوشکار از چاه
کشیدم هیچ کس صدایم را نمی شنید. همه آن چند روز هوشیار بودم. صدای همسایه ها و حتی روشن شدن خودروها را می شنیدم اما صدای من به آنها نمی رسید. گرسنه بودم اما تشنگی امانم را بریده بود. خوابم که می برد با حالت عطش شدید بیدار می شدم و فریاد می زدم: چرا به من آب نمی دهید؟ لحظاتی بعد که به خودم می آمدم می فهمیدم ته چاه هستم. با اینکه چند شبانه روز با شکستگی های متعدد و زخم های شدید داخل چاه بودم اما فقط امیدم ...
دوربین در نقش مرد مُرده
. من این آهنگ را برای مراسم فرش قرمز انتخاب کردم؛ چراکه پدرم خیلی آن را دوست داشت. این آهنگ بسیار غم انگیز است و شاید از جهاتی دیگر انتخاب خوبی بود؛ چراکه اتفاقات غم انگیزی برای این فیلم قبل از اکرانش در کن افتاد. اینکه درست چند هفته قبل از کن، بازیگر نقش تونی و مسئول حمل ونقل فیلم که تنها 33 سال داشت، فوت شد. هنگامی که روی فرش قرمز قدم می زدم و این آهنگ پخش می شد، بسیار احساساتی شده بودم، اما شما ...
ماجرای اشغال موصل توسط داعش به روایت یک زن
(بهاران) معروف بود، دارای بزرگترین چشمه های طبیعی و سرسبز و پوشیده از زیباترین درختان و گیاهان بود. بهترین دانشگاه کشور در این شهر قرار داشت. خانواده من خانه ای زیبا با باغی پر از بوته های رز مشرف به رودخانه در قسمت غربی شهر داشتند. قبل از اینکه داعش موصل شهر و محل زندگی ام را سه پیش اشغال کند، تنها نگرانی ام قبول شدن در امتحانات نهایی بود. سال آخر دبیرستان بودم و خود را به آب و آتش می زدم تا ...
بعد تو ضرب المثل شد، دختران بابایی اند ...
پناه است؟ پدر جان چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند دریافتند ...
اعتراف به قتل همسر بعد از 15 سال/ قاتل: عذاب وجدان رهایم نمی کرد
بازپرس گفت: حدود 15 سال قبل که در شرق تهران ساکن بودم، با همسرم دعوایم شد، او را هل دادم که همسرم به پایین پله ها افتاد و جان خودش را از دست داد، این حادثه زمانیکه به وقوع پیوست که فرزندانم (سه پسرم) در منزل نبودند و من به سرعت از خانه خارج شدم و به یکی از شهرهای شمالی کشور رفتم. وی افزود: مدتی بعد از این حادثه با فرزندانم تماس گرفته و متوجه شدم همسرم بر اثر حادثه جان باخته است، آن زمان ...
15 سال زندگی مخفیانه پس از قتل همسر
خارج و اعلام کنند . پسر بزرگ متهم که در دادسرا حضور داشت به بازپرس پرونده گفت: سال 81 بود که این اتفاق افتاد. روز حادثه پدر و مادرم تنها خانه بودند که به خاطر موضوع جزئی با هم مشاجره می کنند که در جریان آن مادرم از روی پله ها به داخل حیاط سقوط و فوت می کند. پس از این حادثه پدرم فرار کرد تا اینکه مدتی بعد ما در دادگاه پدرمان را بخشیدیم و رضایت دادیم. الان هم دوباره رضایت خودمان را اعلام می ...
مقتول خواست خودم را معرفی کنم
قاتل مردی میانسال بود که پس از قتل همسرش فراری شد و از آن زمان تحقیقات پلیس برای دستگیری او ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل اتفاق عجیبی رخ داد؛ اتفاقی که باعث شد مرد جنایتکار به اداره پلیس برود و خودش را تسلیم کند. من قاتلم! بعدازظهر دوشنبه گذشته مردی کوتاه قد با موهایی سفید و پاهایی لرزان وارد کلانتری 144تهران شد و گفت که آمده تا به عذاب وجدان 15ساله اش خاتمه دهد.مرد 63 ...
پای کوه نشینی در حاشیه زاگرس/ بیم و امید اهالی کوی رمضان
طرف" است به هیچ کس رحم نمی کنند. به اینجای حرف که می رسد پسر نوجوانی که کنارش ایستاده می گوید: آره دزدی زیاد است. قبلا هم کفش های ما را از حیاط خانه مان دزدیده اند. سگ های ولگردِ پای کوه هم مشکل دیگر اهالی کوی رمضان است. عباس می گوید: حتی خود ما هم جرات نمی کنیم شب ها از خانه بیرون بیاییم چه برسد به بچه ها. در حاشیه ی زاگرس... پشت نیزارهایی که از دل خانه ...
بی بی جان! روی خون ناقابل من حساب کن + عکس
را بر عهده داشت. بعد از شهادت مهدی، رفت وآمدهای سیدابراهیم به خانه ما بیشتر شد. ایشان من را پدر و همسرم را مادر خطاب می کرد. من هم مانند مهدی وابسته منش و رفتار سیدابراهیم شده بودم و تعلق خاطر خاصی به سید داشتم و به داشتن فرزند دیگری چون سیدابراهیم افتخار می کردم. او مانند پسرم مهدی بود که توانست مدت ها جای خالی او را برایم پر کند. حتی گاهی که به خانه ما می آمد، به من و همسرم در کارهای خانه کمک می ...
غذا خوردن آلمانی
، اما نتوانستم آن راترجمه کنم و ساکت ماندم . پیش خدمت گوشت گوساله با ترشی کلم و سیب زمینی آورد. یکی از مسافرها که اهل شمال آلمان بود گفت : از ترشی کلم خیلی خوشم می آید. الان آن قدر خورده ام که جا ندارم . مجبورم که فوراً... به طرف خانم اشتیگلر برگشتم و گفت : روز قشنگی است . شما زود بیدارشدید؟ ساعت پنج ، ده دقیقه روی چمن های خیس قدم زدم . دوباره توی رخت خواب رفتم . پنج و نیم خوابم برد ...
از آق قلا تا سوته همراه با سختی های تبلیغی یک طلبه (بخش نخست)
در همان روز اسباب کشی صدایش را با صدای خواهرم زینب اشتباه گرفته بودم واین هم باعث شد که خانم سالاری موضوع را به فال نیک بگیرد و از این به بعد من را برادر خودش می خواند. خیلی وقت ها می آمد پیش خانم من و به او دلداری می داد.با هم می رفتند خرید و در نگه داری پسر شیطانی که دارم به او کمک می کرد. شب بود، به خانمم گقتم که غذا را بردار تا به خانه آن ها برویم . حوصله ی هر دوی ما سر رفته بود. من می خواستم ...
روایت روزهای پرفراز و نشیب موسیقی
زدم می گفتند سه شنبه، سه شنبه زنگ می زدم می گفتند پنجشنبه یا می گفتند فیلم هایت را برای من بفرست ببینم. من فیلم های قبلی ام را می فرستادم و می گفت آنها را دیدم به تو می گویم به خانه بیا، می رفتم خانه یک ساعت حرف می زدم باز موضوع را توضیح می دادم بعد دوباره شنبه، از اول باید همه را توضیح می دادم سرانجام خودم منصرف شدم. الان هم خیلی پشیمان نیستم. جای محمدرضا شجریان هم خالی است. ...
زبان بازی روباه پیر و حتی یک حسابی که باز نشد/ مدیران بانکی و پرونده های فساد اقتصادی/ فضای کسب و کار ...
نیوز در تحلیلی نوشت: به تازگی برخی چهره های جریان اصلاحات در اظهارنظرهای متفاوتی ابراز عقیده کردند که این روزها با اصلاح طلبانی در داخل این جریان مواجه هستیم که به این جریان لطمه می زنند. اصلاح طلبان کاذب و بدلی که همچون موریانه از درون در حال استحاله و پوک کردن جریان و گفتمان اصلاح طلبی هستند. همان کسانی که به گفته محمدرضا تاجیک به نام و به دست جریان اصلاح طلبی پشت ویترین قدرت و سیاست ...
تئاترِ وانموده ها: بیگانگی، بازیگوشی و اضطراب
تمام شده هنری روبه روییم که لزوما حضور مخاطب در سالن برای دیدن و شکل دادن به آن از لحاظ معنایی ضرورتی ندارد. حتی آزادی و ماهیت انسانی بازیگران نیز در این شکل از دست رفته است. آنها به ابژه هایی تبدیل شده اند که به عنوان بخشی از معماری صحنه عمل می کنند و با تجلی همان ماهیت تجسمی و پلاستیک ایده شما هستند. این امر سبب نمی شود که هرگونه آزادی عمل در نسبت زمانی و مکانی اجرا از مخاطب گرفته شود؟ او تنها در ...
پرداخت سود سهام عدالت در تعلیق/ فضای کسب و کار بدتر شد/ اختلاف سیف، شریعتمداری و نوبخت درباره نرخ ارز / ...
اعضای اتاق بازرگانی رفته بود درباره نرخ ارز گفته بود: اگر مسئولیت به عهده ام قرار گیرد در شورای پول و اعتبار در زمینه رقابتی شدن نرخ ارز فریاد خواهم زد. شریعتمداری با اشاره به تجربه جهانی در زمینه اصلاح نرخ ارز با توجه به تفاوت تورم داخلی و خارجی گفته بود: کنترل نرخ ارز، فقط فنر را متراکم می کند و اگر هم پرید، حل مشکل آن از دست ما خارج می شود. رئیس کل بانک مرکزی هم حدود 10 روز قبل در ...
شاعری که در لیگ برتر تیمداری می کند
اصلی من برای وارد شدن به فوتبال این است که واقعا عاشق فوتبال بودم و از آن لذت می برم اما عامل دیگری که کمک کرد به فوتبال وارد شوم پسرم سیاوش است. او در پست فوروارد بازی می کند و هم اکنون بازیکن تیم اتحاد سالار تهران است. دلم می خواهد او در سال های بعد در رده های بالاتر فوتبال حضور داشته باشد. زمانی که پیگیر نتایج پسرم بودم زیاد به تیم سر می زدم . همان جا به من پیشنهاد شد که کلا کنار تیم حضور داشته ...
قاتل محکوم به مرگ از چوبه دار رهایی یافت
ایستاد و گفت: شامگاه 24 شهریورسال 94 به مغازه مرغ فروشی دوستم درمنطقه کهریزک رفته بودم که ناگهان متوجه شدم درخلوتی مغازه نقشه شومی دارد. بعد هم چاقویی را زیرگلویم گذاشت. درحالی که بشدت ترسیده بودم دریک لحظه ازفرصت استفاده کردم و با چاقویی که روی میز مرغ فروشی بود به طرفش هجوم بردم وچند ضربه زدم. بعد هم ازمغازه فرارکردم تا اینکه دستگیرشدم. پس از پایان اظهارات متهم، قضات وارد شور شدند و او را با توجه به اینکه هنگام وقوع قتل 17سال سن داشته، ضمن اعمال ماده 191 قانون مجازات اسلامی مبنی بر ممنوعیت اعدام افراد زیر 18سال، به پرداخت دیه وپنج سال حبس محکوم کردند ...
وقتی تازه عروس و جوان 18 ساله در خلوتگاه گیر افتادند
....بعد از قتل ،ما با هم از خانه خارج شدیم و من خودم پشت فرمان ماشین نشستم.شب قبل از این ماجرامن و محمد تا ساعت 3 نیمه شب در قم بودیم. محمد با من درد د لمی کرد و از اختافهایش می گفت.اما همسرش مدام با من تماس می گرفت و می خواست تا صبح زود به خانه اش بروم. من در آن زمان دانشجوی رشته مهندسی برق بودم. ساعت نزدیک 7 صبح بود که به خانه شیرین رفتم اما ده دقیقه بعد پسر عمویم سر رسید. یکباره شیرین گفت ...