سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی تلخ مردی که همسرش را بخاطر خیانت طلاق داد و حالا دخترش هم گرفتار رابطه نامشروع است
پاکی است و عشق بی آلایشی دارد چرا که ارتباط او تنها با من است آن هم به دلیل این که قصد ازدواج با یکدیگر را داریم! بالاخره به حرف هیچ کس گوش ندادم و با سمیرا ازدواج کردم. چند سال از زندگی مشترک ما می گذشت که آرام آرام به رفتارها و حرکات همسرم مشکوک شدم و زمانی به ارتباطات خارج از عرف او با مردان غریبه پی بردم که دیگر دیر شده بود و نمی توانستم دو دخترم را از وجود مادر محروم کنم اما شرایط ...
دلایل اصلی نیاز شما به مصرف چغندر
سریع به رژیم غذایی تان اضافه کنید. چه کسی نمی خواهد که حس درد و رنج ناشی از کار سخت را حس کند؟ چغندر حتی می تواند به حفظ سلامت قلب و مغزتان کمک کند. پس، دفعه بعد که به فروشگاه می روید، چند چغندر هم بردارید. Asr Ahwaz News Agency 5.0 35 Google | Google+ برترین ها: زمانیکه بچه بودم، تنها سبزیجاتی که دوست نداشتم بخورم، چغندر بود. مادرم همیشه چغندر کنسرو شده یا ...
35 سال شکنجه در خانه شوهر
پدرم توجهی به خواسته هایم کرده باشد. اصلاً این بیماری طوری است که احساسات آدم را کم می کند. شاید او تقصیری نداشته باشد، اما من و مادرم گناهی نکرده ایم که دائم باید کتک بخوریم. به خاطر همین ماجراها مادرم دیگر به فکر بچه دار شدن نیفتاد و سعی کرد به آینده من آسیبی نخورد. الان هم در رشته معماری تحصیل می کنم و شاگرد اول دانشکده هستم. بعد از مدت ها تحقیق و مشاوره به این نتیجه رسیدیم که حال پدرم روز به ...
گفتگوی خواندنی با مادر شهید مدافع حرم دهه هفتادی ماجرای نذر آب برای رفتن به سوریه
رزمی هاپکیدو بود. پدر عباس آقا پاسدار هستند؟ بله ولی الان بازنشسته شده و جانباز دوران جنگ هم است. از 13 سالگی و ابتدای جنگ در منطقه بود. بعد که ازدواج کردیم تا سال 73 در منطقه بودیم. بعد از جنگ برای پاکسازی مناطق مین گذاری شده و تفحص شهدا می رفت. ما دزفول بودیم که مدتی برگشتیم و عباس در تهران دنیا آمد و دوباره رفتیم و تا سه سالگی عباس، در دزفول بودیم. پس پسرتان از همان ...
گزارش افسانه از تنها مزرعه کشت جارو در شیراز/ کاشت در شیراز؛ برداشت در مشهد
. دسته های جارو را با بندی بسته اند به هم، همه روی هم. 70 روز کار کارگر جاروها را برداشت کرده اند. 4، 5 روز می مانه روی زمین تا خشک بشه، بعد می بندیم و بسته بندی می کنیم، بعد کپه اش می کنیم روی همدیگه، بعدش هم ماشین میاد بار می زنیم برای مشهد . بار جارو سبک است. حجمش زیاده وزنش کم . پس جاروها تا تاج ماشین می رود بالا و بعد رویش چادر می کشند. بارنامه اش را نشانم می دهد. 5 تن و 600 کیلوگرم است ...
روزگار غریب زنان کولبر
، از هر راهی که فکرش را بکنید، خرج موادش را در می آورد. می گوید: بعد از سال ها، در کنار خانواده ام احساس آرامش کرده بودم. به کمک آنها بارها و بارها شوهرم را برای ترک به کمپ های مختلف بردیم اما فایده ای نداشت. افیون غیرتش را از او گرفته بود و من که نمی خواستم آینده آگرین تباه ندانم کاری های پدرش و انتخاب اشتباه من شود از پدر و برادرهایم خواستم تا اجازه بدهند همراه آنها به جاده های مرزی بروم و کول ...
بانو !...تاب این بار سنگین را از کجا می آوری؟
در اثر یک بیماری سخت و به دلیل ناتوانی پدر برای تأمین هزینه های بیماری اش از دنیا رفت. مادرم از غم این داغ بزرگ شبیه به افسرده ها شده بود و توان انجام هیچ کاری نداشت برای همین خودم را مسئول مراقبت از پدرم می دانستم. هر بار که به زمین های کشاورزی می رفت همراهش بودم و هیچ وقت برای خرید کیف و کتاب و وسایل مدرسه به او سخت نمی گرفتم تا اینکه کشاورزی و دامداری در روستای ما از رونق افتاد و پدرم که دیگر ...
روایت فرزندانی که بدون نوازش پدرانه بزرگ شدند
به گزارش دولت بهار، هنوز در گهواره بود که پدر راهی جبهه شد. پدر بارها و بارها به جبهه رفت و برگشت اما یک بار رفت و دیگر با پای خود برنگشت، بلکه در تابوتی که پرچم سرخ و سفید و سبز روی آن کشیده بودند، بر روی دستان مردم به سمت خانه آمد. این داستان زندگی فرزندان شهدایی است که بدون نوازش دست پدرانه بزرگ شدند. آن ها به جز چند عکس و خاطرات اطرافیان چیزی از پدر به خاطر ندارند. در ادامه سخنان ...
دوست دارم همچو مولایم حسین(ع) بی سر بمیرم + عکس
همان لباس شهید شد و با همان لباس حمید، دفن شد. آخرین دیدار با محمدرضا؟ - آخرین روزی که محمدرضا پیش ما بود و بعد از آن روز شهید شد؛ من را صدا زد و گفت: بابا! بیا یه کم ریشم را کوتاه کن. وقتی داشتم ریش هایش را کوتاه می کردم موهای صورتش را که کنار می زدم تا آنها را کوتاه کنم؛ نوری در صورتش احساس می کردم. چند بار آمدم که صورتش را ببوسم اما خجالت کشیدم. گفتم: محمدرضا کی می آیی؟ گفت ...
سه فرزند شهیدم استاد من بودند + عکس
.... بار اول رفت و برگشت؛ بار دوم به من گفت: به خاطر خدا می روم و شما هم فقط خدا را داری. وقتی هم که شهید شد پیکرش دست عراق ماند. مجتبی گفت: من باید اسلحه برادرم را بردارم. گفتم: تو هنوز نمی توانی. گفت: باید بروم. چون تازه وارد 16 سال شده بود، پایگاه مالک اشتر قبول نمی کرد که او را به جبهه اعزام کند، برای همین هم شناسنامه اش را دستکاری کرده و تغییر داد و سنش را یکسال بزرگتر کرد و با ...
سه فرزند شهیدم استاد من بودند
.... خواهر شهیدان کارگری: دو سه شب قبل تر پدرم خرید عید بچه هایی که شهید شده بودند را کامل انجام داده بود اما خرید ما که زنده مانده بودیم هنوز انجام نشده بود. پدرم وقتی برگشت، دید نه خانه زندگی اش مانده و نه بچه هایش. پدر و مادرم آواره شده بودند و تا مدتی چادر زده بودند که مراسم ها را انجام بدهند. من بیمارستان بودم و مادر و پدرم هم برای مدتی به شهرستان رفتند. مادران شهیدان ...
فحش می دهم پس هستم!
خیابان نیا تا کسی با تو برخورد نکند. در آن دوران به باورهای معنوی خودم رجوع کردم و از خدا خواستم به من صبر بدهد. آموزش و باز هم آموزش بهاره مهرجویی روانشناس درباره پدیده فحاشی مجازی می گوید: آدم ها در فضای مجازی بخشی از شخصیت و هویت پنهان شده خودشان را به شکل رفتارهای پرخاشگرانه و نامتعارف و در قالب یک هویت جعلی نشان می دهند و عقده گشایی می کنند. این رفتارها در گذشته هم وجود ...
خواهر، برادر متهم به قتلش را بخشید
کردند تا اینکه پسر 19ساله او 2روز بعد به اداره پلیس رفت و به قتل پدرش اقرار کرد. او گفت: مادرم 3 ماه پیش به خاطر رفتارهای بد پدرم فوت شد. درواقع از دست پدرم دق کرد. از همان زمان در فکر انتقام از پدرم بودم چراکه او را مقصر اصلی مرگ مادرم می دانستم. تا اینکه شنیدم پدرم قصد ازدواج دارد. همین شد که نقشه قتل او را کشیدم. وی ادامه داد: روز حادثه (14مهرماه) سراغ پدرم رفتم. او در حال استراحت بود که ...
روایت مقام معظم رهبری از همراهی همسر امام (ره )در مبارزات انقلاب /همراهی همسران طلاب در مسیر جهاد علمی
برای ایشان پیش آمده بود من بعد از انقلاب فهمیدم؛ یعنی همین طور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که ایشان گفتند. وقتی هم گفتند من دیدم واقعا طاقت نمی آورم؛ می گفتم چطور این ها را آن موقع به من نمیگفتی. مرحوم مادرم به خانم من می گفت که شما چرا ساکتی، چیزی بگو، آه و ناله کن! چون شما همه اش احساس راحتی می کنی، او هم دلگرم می شود و دنبال این کارها می رود! به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر می ...
خداحافظی از زندگی باکلاس مرد بازنشسته تهرانی + عکس
آورده بودند. می دانستم که دوستم برادری دارد که چند سالی از من بزرگ تر است و قصد ازدواج دارد. برای همین هم بود که تا آن ها از در وارد شدند شستم خبردار شد که می خواهند از من برای احمد خواستگاری کنند. نیره این ها را در مورد چطور سر گرفتن ازدواجش با احمد می گوید و بعد ادامه می دهد: احمد را نمی شناختم. با این که هم محلی بودیم اما یکی دو بار بیشتر او را ندیده بودم. خلاصه آن روز مادر دوستم موضوع ...
این زن ارواح را دیده و با آنها صحبت می کند! + عکس
...> چند سال بعد در دوران نوجوان ی ام باز هم این اتفاق تکرار شد ، مردی بلند قد هرشب اطراف خانه ی ما وسایل حیاط را جابه جا می کرد ، ابتدا هیچ کس به این جابه جایی دقت نمی کرد تا اینکه یک شب او را بازهم دیدم و روز بعد برای مادرم تعریف کردم ؛ او برای آنکه مرا متقاعد به اشتباهم بکند تا از این افکار دور شوم گفت امشب همه چیز را کنترل می کنیم تا مطمئن شویم. نیمه های شب باز هم مرد قد بلند را دیدم و ...
مادران باید نسبت به تربیت دلبندشان بی تفاوت نباشند / دنیا می داند که ایران بی نظیر است
در سن 14 سالگی ازدواج کرد و در منزلی که پدر اهل علم، مربی و مفسر قرآن بود تربیت شد. در این راستا نرجس عطار نژاد (کاشانی) به عنوان بانوی همیشه فعال در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، قرآنی، فرهنگی و ... در گفت و گو با خبرنگار زنان خبر اظهار داشت: پدرم مفسر قرآن بود، از سن کودکی با قرآن آشنا شدم و در سن 9 سالگی نیمی از قرآن را حفظ بودم. وی افزود: از کتاب هایی که به همراه پدرم ...
مادرها و پدرهایی که بوی نا می دهند!
. بعد از آن روز دنبال کار گشتم. یک ماه بعد منشی یک شرکت فروش در و پنجره دوجداره شدم. بعد از 5 ماه پولم را جمع کردم و در همان شهری که زندگی می کردم یک سوئیت 30 متری اجاره کردم و دست حافظ را گرفتم و از خانه مادرم بردم.” “هر چه از شرکت می گرفتم خرج اجاره خانه و حافظ می شد. کلافه شده بودم و از یکی از اقوام هم شنیدم که جریان مریضی رضا کلاً دروغ بود. رضا نمی توانست من و حافظ را تحمل کند این دروغ ...
پیکری که آوردند پسرم نبود!/خدایا تا جوانم و خوش قیافه شهیدم کن
دعوا کرد و من هم او را تنبیه بدنی کردم. *از فرط خستگی روی دفتر و کتابهایش می خوابید بعد از مدرسه، عصرها با پدرش به مغازه چمدان سازی می رفت. مادرش فدایش شود؛ شبها هنگام خواب شاهد بودم که از فرط خستگی روی دفتر و کتابهایش خوابش برده. تا کلاس سوم درس خواند و بعد هم ترک تحصیل کرد. می گفت: آقا (پدر) سنشان زیاد شده و باید کنارشان کمک خرجی برای خانه باشم. همه کاری می کرد، قالی بافی ...
بازیگر سرشناسی که باورش سخت است 52 ساله باشد /عکس
گاهی نه)بازی کرد. وی برای این فیلم نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد و برندهٔ بهترین بازیگر از دید منتقدان فیلم فیر شد. فیلم هم برندهٔ جایزهٔ بهترین فیلم از دید منتقدان فیلم فیر شد. دریک مرور درسال1994، خان دوباره نقش یک عاشق عقده ای را در فیلم “انجام” در کنار مدوری دیکشیت بازی کرد. گرچه فیلم شکست تجاری خورد، اما شاهرخ جایزهٔ بهترین بازیگر در نقش منفی را از فیلم فیر گرفت. بازی او عالی بود. ...
تعریف بازیگری برای من در هدیه تهرانی خلاصه می شد
. در ابتدای برنامه سارا بهرامی وارد استودیو شد و جیرانی سوالات خود را از او آغاز کرد. برگردیم به اصفهان! تا چند سالگی اصفهان بودی؟ خاطراتت از سینماهای اصفهان چیست؟ خانواده با رفتن سینما مشکلی نداشت؟ بهرامی: تا 20 سالگی اصفهان بودم. برای دانشگاه به تهران آمدم. بهترین مشوقم در بازیگری پدرم بود. پدرم به دلیل اینکه عاشق سینما بود همیشه مرا به سینما می برد و از همان دوران به سینما ...
در آرزوی کتابخانه ای زنده
رسالت اجتماعی و مدنی کتابدار بودم، اما این درس را در دانشگاه یاد نگرفتم. درس های مان بیشتر فنی بود، فهرست نویسی، رده بندی، تاریخ کتابخانه ، تاریخ فلسفه و علم و تاریخ خط. نوش آفرین انصاری خودش را نوشین معرفی می کند، در اتاق پذیرایی خانه اش با طاقچه هایی پر از کتاب و مبلمان ساده قدیمی نشسته است، رو به پنجره ها و دری که به حیاط باز می شود. رو به درخت آرزوها که عروسک ها را به آن آویخته است ...
داریوش مهرجویی: خیلی از زن ها از دیدن لیلا عصبانی اند و منتظرند حساب مرا برسند
، دخترشان می تواند یک بچه به او بدهد، یعنی یک کار خیر کند. با توجه به زمینه ای که این خانواده دارد من خودم را توجیه کردم که حرفشان منطقی است. بعد، آن دختر مسلما خواستگاران دیگری هم داشته ولی به خاطر اختلافات طبقاتی و اینکه حتما خواستگارش پولدار نبوده، راضی به ازدواج نشده است. من متوجه بودم آن وضعیت که شما می گویید پیش نیاید. از طرف دیگر حساب کنید او چهار بار به خواستگاری می رود –البته در نسخه اول پنج ...
عملیات محرم یادآور خاطرات تلخ و شیرین زیادی است
اما از آن جا که شدت جراحتم بسیار سنگین بود تا چند ماه در بیمارستان اصفهان بستری بودم. با وجود تحمل سال ها رنج ناشی از جانبازی، اکنون پشیمان نیستید؟ به دلیل آسیب نخاعی دیگر قادر به راه رفتن نیستم و تاکنون 38 بار مورد عمل جراحی قرار گرفته ام که 6 مرتبه آن در بیمارستان های کشور آلمان انجام شده است. مصاحبه از لیندا ابراهیمیان ...
پورنجاتی:بسیاری از کسانی که به رئیس دولت اصلاحات رای دادند،بعدا به احمدی نژاد و پس از آن به روحانی رای ...
مسدود شده و فرد سکته کرده است و حالا بای پس کرده و دوباره راه افتاده است. من چنین برداشتی از دوران ریاست جمهوری آقای روحانی ندارم. من معتقدم که در دوران آقای احمدی نژاد بیمار دچار کلپس شده و سکته کرده در آی سی یو رفت. بعد از بازیابی؛ احیا و فرستادن فرد به بخش دو دوره است؛ این دو دوره همان دولت های اول و دوم آقای روحانی است. یعنی مریض سکته کرده و حالا از آی سی یو به بخش آمده و تازه هنوز هم تلو تلو می ...
سرمقاله های روزنامه های 15 آبان
رقبا گران می آمد و تلخ کامی شان را دوچندان می کرد. از یک طرف رقابت را باخته بودند، از طرف دیگر احساس می کردند آنچنان که باید و شاید نتوانسته اند جواب رقیب را بدهند. ولی انصاف باید داد که رییس جمهور موفق شد فضا را مدیریت کند و جلوی رادیکالیزه شدن مناسبات سیاسی را بگیرد. بعد از انتخابات یک طرف دکتر حسن روحانی قرار دارد که بر مسند ریاست قوه مجریه تکیه زده و طرف دیگر حجم انبوه مطالبات ریز و ...
تکنیسین لکوموتیو!
. وی که سلطه انگلیس را در کابینه اش نمایندگی می کند دشمنی ها را برای سقوط دولتش در جریان تظاهرات معلمان این گونه ترسیم می کند: صبح که ساعت هفت پشت میز کارم بودم، تلفن کردم به نصیری صبح زود آن جا نبود. بعد هفت و ربع و هفت و نیم شد و با او تماس گرفتم گفتم: آمبولانس فرستادید که جنازه را ببرند؟ گفت فرستادیم آمبولانس پیدا کنند و آمبولانس هنوز گیر نیامده است. از این حرف ها من تعجب کردم از آن ...
استعداد شگفت انگیز پسر 16 ماهه اردبیلی
البته خالی از آموزه های عمیق پدر و مادرش نیز نبوده است. الناز می گوید: مادرم زنی مصمم بود و من همواره آرزو داشتم در آینده مادری باشم همچون مادر خودم و مثل او برای جان بخشیدن به استعداد های فرزندم تلاش کنم. خوشبختانه دو سال پیش هم که با عیسی ازدواج کردم، مطمئن بودم که در کنار هم فرزند موفقی تربیت خواهیم کرد. من و عیسی تا به امروز در سایه رفاقتی که میان مان برقرار است به مشکل خاصی برنخورده ...
به خاطر بچه ها با همسرتان زندگی می کنید؟
ناراحت کننده به نظر آید که باید از آن دوری کرد. وقتی والدین از نظر احساسی از هم جدا شده باشند و فقط زندگی فیزیکی کنار هم داشته باشند، خوشبختی، هماهنگی، همکاری، احترام و لذت حضور نخواهد داشت. بچه ها این را احساس کرده، سردرگم می شوند و خیلی وقت ها هم خودشان را مقصر برای بدبختی والدینشان تصور می کنند. درنتیجه افرادی عصبی و مضطرب بزرگ شده و هیچ آرامشی در دوران کودکی خود تجربه نمی کنند. زخم ...
بازیگران درخشان تاریخ سینما (41): ویوین لی
اسطوره های یونان و فولکلور هند را به او معرفی کرد. در شش سالگی مادرش ویوین را از مدرسه دخترانه مذهبی لورتو در دارجیلینگ به مدرسه دخترانه مذهبی "قلب مقدس" فرستاد که در جنوب غربی لندن قرار داشت. یکی از دوستان ویوین در آن مدرسه، مورین اوسالیوان، که بعدها بازیگر شد، از ویوین شنیده بود که آرزو دارد روزی بازیگر بزرگی شود. پدر ویوین او را از آن مدرسه درآورد و او به مدت چهار سال با والدینش سفر ...