سایر خبرها
آدم ها برای اولین بار در محله شان عاشق می شوند
خانه ها طراحی شوند، اما بعد رودابه در سطح شهر عکاسی کرد، مخصوصا از منزل شهید مهدی رجب بیگی عکس گرفت. ما به این نتیجه رسیدیم که استفاده از خانه ها و مکان های واقعی می تواند، باورپذیرتر باشد. مخصوصا همان بن بست بهار که برای من دو وجه تسمیه دارد. خانه ما در اصفهان در فاصله شش تا 10 سالگی من در کوچه بن بستی به اسم ساسان بود که پنج خانه داشت و ما بچه ها از صبح تا شب در آنجا بازی می کردیم. درعین حال بن ...
ناگفته هایی از بیت امام
تعریف کردم، خاطره [سیاسی ای] قبل از انقلاب ندارم. قبل از انقلاب فضای خانه ما به هیچ وجه انقلابی نبود. اگر هم بابا کار سیاسی می کردند در زندگی خانوادگی ما انعکاس نداشت. شاید به این خاطر که مادرم هم اصلا سیاسی نبود؛ الان هم نیست. یک خانم اهل خانه، فامیل و رفت وآمد خانوادگی است، ولی من بین خواهر و برادرهایم [به سیاسی بودن] معروف بودم؛ همیشه پیگیر مسائل سیاسی بودم. حتی به یاد دارم که یکی، دوبار با آقا ...
روحانی که به زبان اشاره منبر می رود!
دوستانم استفاده می کنم و همان را می خوانم. من از 15 سالگی وارد حوزه شدم اوایل شنوایی کمی نداشتم. اما شنوایی من همینطور کمتر و کمتر شد تا جایی که دیگر نمی توانستم سرکلاس بروم. بعد از آن کتاب های ترجمه و تلخیص را می گرفتم و می خواندم و امتحان می دادم و به ترم های بالاتر رفتم و در حال حاضر دارم پایان نامه سطح 3 را می نویسم. درحال حاضر مشغول چه فعالیتی هستید؟ در حال حاضر عضو هیئت ...
سناریوی مرگبار مرد قمارباز و زن خیانتکار
نداشت تا صبح از سرما به خودم لرزیدم. همان موقع تصمیم گرفتم از همسرم جدا شوم. 21 روز بعد، همسرم زنگ زد و گفت چرا به خانواده ات سر نمی زنی. گفتم تو مرا از خانه بیرون کردی، من هم تو را از قلبم بیرون می کنم؛ هشت ماه بعد از هم جدا شدیم. در این زمان با اکرم ارتباط داشتی؟ بله، در شرف طلاق بودم که با اکرم آشنا شدم. فکر نمی کنی ارتباطت با او در جدایی ات تاثیر داشت؟ الان به ...
روایتی از هیأت خانگی آن سر دنیا
مربوط به بزرگداشت یکی از نوادگان پیامبر است، امام سوم شیعیان؛ مذهبی هایشان مفهوم امام را هم به خاطر نماز جماعت بلدند. گفت تعجب می کنم این همه ماشین توی کوچه پارک می شود ولی هیچ سر و صدایی از خانه بیرون نمی آید. گفتم مجلس اندوه ا ست. کمی برایش توضیح دادم. یک بار هم یکی از روزهای وسط دهه نشسته بودم تندتند مقاله ای که باید چند روز بعد، سر کلاس جامعه شناسی دین ارائه می کردم را آماده می کردم ...
سه روایت تکان دهنده از دخترانگی
، نه حتی در خانواده. در ادامه، سه روایت می خوانید از سه زن که محصول یک جامعه آموزش ندیده و ناآگاهند. سه زن که سال هاست رنج می کشند و بغض خود را فرو خورده اند و هیچ کس دردشان را لمس نکرده است. فرشته، 52 ساله، اهل تهران: نوجوان که بودم عادت های ماهانه بسیار طولانی و سختی داشتم. خیلی اذیت می شدم. برای همین یک روز با مادرم رفتیم دکتر. تشخیص دکتر آن زمان این بود که من ...
تکلیف گرا بود که از پاکستان به سوریه رفت
صغری خیل فرهنگ دیدن مزار شهید مرتضی حیدری از دلاوران لشکر زینبیون در بهشت معصومه(س) قم بهانه ای شد تا به دنبال خانواده شهید بگردم. پیدا کردن خانواده شهدای زینبیون و حضور در جمع شان به خاطر مسائل امنیتی و حفاظتی سخت است، اما به هر ترتیب هماهنگی ها انجام می شود و به خانه پدری شهید می روم. همین سختی رسیدن به خانواده های زینبیون و همراهی با خانواده ها و مرور زندگی شهدایشان شیرینی گفت وگویمان را ...
درخواست قصاص برای قاتل پدر
خاطر اسپیکر خودرو بود. من اسپیکر را از نوید قرض کرده بودم و قرار بود چند روز بعد آنرا پس بدهم، اما پلیس ماشینم را توقیف کرد به همین خاطر اسپیکر در ماشین جا ماند. وقتی ماجرا را برای نوید توضیح دادم او اصرار داشت اسپیکرها را برگردانم. این ماجرا گذشت تا اینکه شب حادثه مقتول همراه دوستانش مقابل خانه ام آمدند و شروع به سر و صدا کردند که غائله تمام شد و آنها رفتند. متهم در خصوص قتل گفت: فردای آن شب، نوید ...
امین و داریوش را کشتم و حکمم تاید نشد+عکس
دوستانش مقابل در خانه ام آمد و داد و فریاد راه انداخت. صبح روز بعد وقتی داریوش را در یکی از خیابان های تهرانسر دیدم او را در حالی که سوار موتورش بود صدا زدم تا با او صحبت کنم. داریوش همان موقع دستش را به سمت جیبش برد و من گمان کردم قصد چاقو کشی دارد. به همین خاطر با چاقویی که در آستینم پنهان کرده بودم یک ضربه به او زدم و گریختم. وی ادامه داد: فکر نمی کردم در آن درگیری داریوش مرده باشد ...
از جزئیات فعالیت های شهید و موفقیت هایش بعد از شهادتش با خبر شدیم / حال و هوای رهبر معظم انقلاب در روز ...
اول که خبر به ما رسید یکی از اقوام زهرا را برد خانه اش گفت امشب پیش من باشد. روز بعد گفتم زهرا باید پیش ما باشد. این یک شب استثنا بود. هر اتفاقی بیفتد دوست دارم او در خانه باشد. مانده بودم چگونه خبر را به او بدهم. رفت و امدها در خانه بود و او هم می شنید که برخی تسلیت می گفتند اما شاید خیلی خوب متوجه نمی شد. هر بار که وسط بازی هایش پیش من می آمد و در بغلم می نشست، من به بهانه ای از کربلا برای او ...
ثمره ای از ثمرات نهضت امام خمینی (ره)
... نگران تصمیمش نبودید؟ من نگران بودم اما عدیل از لحاظ اعتقادی من را قانع کرد. گفت شما برای اینکه توهین و جسارتی به حرم بی بی نشود باید جوانت را بدهی. در نهایت اعزام شد؟ بله، ششم ماه مبارک رمضان سال 1394 بود که رفت. شب اعزام به خانه من آمد. ساعت حدود 12شب بود، چهره اش خیلی بشاش و خوشحال بود. لپ هایش قرمز شده بود. وقتی وارد خانه شد گفت موافقت کرده اند و باید تا نیم ساعت ...
زنم با استادش ارتباط ... داشت و من مجبور شدم +عکس
و ترک کردم. یعنی از سه سال قبل سراغ مواد نرفتی ؟ نه اصلاً سراغ شیشه نرفتم. اما گفته شده تا چند روز قبل در کمپ بستری بودی ؟ به خاطر اعتیاد به مواد مخدر نبود. واقعیتش من با یکی از دوستانم مغازه جوشکاری داشتیم و وضع مالی ام خوب بود تا اینکه حدود دو ماه قبل ورشکست شدیم و مغازه بسته شد. بعد از این من تراکت پخش می کردم و وضعیت مالی ام نسبت به قبل بدتر شد به همین دلیل پناه به قرص ...
پایکوبی آقا رضا بر مزار پروانه !
خودش دوست دارد) با دورترین خاطرات ذهنش، آغاز کرد و ادامه داد: عاشق درس خواندن بودم و این را همه خانواده و اطرافیان می دانستند اما چیزی که موقع مدرسه رفتن آزارم می داد روسری بود که باید به سر می گذاشتم برای همین به محض این که از کلاس درس بیرون می آمدم روسری را از سرم برمی داشتم. همیشه دوست داشتم شبیه پسرها لباس بپوشم و عمویم که جای پدرم بود به خاطر این که لباس مردانه می پوشیدم دعوایم نمی کرد. حتی ...
دوست نداشتم با طناب دار بمیرم
شهریار به مرگ امیر 44 ساله منجر شد. او به دلیل اصابت چاقو از سه ناحیه بدن دچار خونریزی شدید شده و پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده بود. با حضور ماموران و بررسی صحنه جرم، هویت ضارب 20 ساله شناسایی و او چند روز بعد در خانه اش دستگیر شد. سعید در جلسه محاکمه در مقابل درخواست قصاص اولیای دم گفت: نیمه های شب بود. با چند نفر از دوستانم در حال پیاده روی در کوچه بودیم که امیر با ...
زن جوان قربانی سوءظن شوهر/ با مردی که همسرم با او رابطه داشت تماس گرفتم،گفت همسرت گفته مجرد است
.... بعد هم گوشی دخترش را گرفت و از من خواست که دیگر در این مورد با هیچ کس حرفی نزنم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ دو روز بعد از این ماجرا همسرم نسترن به خانه خواهرش رفت و پیام داد اگه حق طلاق را به او بدهم، حاضر است برگردد. من هم به خاطر زندگی ام و از آنجا که زنم را دوست داشتم رفتم به دفترخانه و حق طلاق را به او دادم که به خانه برگشت. اما در این مدت می دیدم که پیام هایی رد و بدل می ...
ثروت آفرینی از نقطه صفر
این کار استفاده کرد. وارن روی سهامی که می دانست مورد علاقه پدرش است، سرمایه گذاشت و خواهرش را هم به این کار مجاب کرد. هرکدام با آورده 114 دلار و 75 سنت، سه سهم خریدند. به خاطر ترس خواهرش برای از دست دادن پول، وارن هم مجبور شد سهامش را خیلی زود وبا سود 5 درصد بفروشد؛ اما فقط اندکی بعد، سهام تا 202 دلار افزایش یافت و به این شکل وارن در یازده سالگی یکی از مهم ترین درس های سرمایه گذاری را به صورت ...
10 سال سخت و شیرین، از زنگ انقلاب تا پایان جنگ
شهید گمنام - مدتی بود که از راه دور جویای احوالش بودیم. پدر یکی از دوستان بود که هر از چند گاهی، از اوضاع و احوالش برایمان تعریف میکرد. سفارش کرده بودیم که مایل به مصاحبه با این رزمنده باسابقه و عاشق هستیم اما تا آن روز توفیق یارمان نشده بود! بعد ازظهر روز پنج شنبه، اربعین سیدالشهداء بود که با تماس یکی از فرزندانش به خانه او دعوت شدیم. صدای دعوت کننده کمی دلتنگ بود و گواهی از حال نه ...
شهادت فرزندم اجر اخلاص و سختی های کشیده در زندگی اش بود
.... برای همین به مادرش گفت که دیگر به مدرسه شبانه روزی کشاورزی نمی روم و می خواهم شبانه روز در مدرسه جبهه و جنگ درس بخوانم که آنجا بیشتر به من احتیاج دارند. شهید مرتضی بهرامی بعد از اینکه نزدیک به یک سال و نیم در جبهه ها حضور داشت سرانجام در عمیات والفجر4 مجروح و با اصابت راکت خمپاره به هواپیمای حامل مجروحین به شهادت رسید. خانم جلالی که می خواهد بغضش را فرو بخورد ...
ماجرای قتل همسر با کمک خواهر نوجوان+ عکس
خودکشی زده بود اما زنده ماند. من ترکیب مواد مرگبار را می دانستم و علی در این باره حرفی به من نزده بود. این دختر نوجوان که در تشریح جزییات ماجرا می لرزید و اشک می ریخت گفت: در آن موقع بچه بودم و نمی دانستم مجازات قتل قصاص است. سپس علی به اتهام معاونت در قتل روبه روی قضات ایستاد و گفت: باور کنید من هیچ دخالتی در این جنایت نداشتم و نمی دانم چرا دو خواهر پای مرا به این پرونده کشاندند. من ...
شهید دانش آموز سید قربان حسینی نسب/ شهادت،آرزویی که بی تاب آن بود
گریه می کنم می ترسم نتوانم به فوز شهادت نایل شوم از شما که پدر و مادر من هستید و نان حلال به من داده اید تقاضا دارم برای من دعا کنید که خداوند شهادت را قسمت من کند. ما خیلی ناراحت شدیم، روز بعد به همدان رفت و مدتی بعد از آن راهی جبهه شد. مادر شهید سید قربان حسینی نسب نیز اظهار داشت: سال سوم متوسطه بود که به خیل بسیجیان سپاه اسلام پیوست و از طریق سپاه حضرت مهدی (عج) همدان به عملیات ...
آرش پاکزاد: من میکسر نیستم، فیکسرم!
خود پیش آمد؛ اصطلاحی هست که می گوید زمان درست، مکان درست ؛ شاید اصلاً من هیچ کاره بودم و هر کس دیگری جای من بود، این اتفاق ها برایش می افتاد. بیش از 40 قطعه با بابک جهانبخش کار کرده ام و فکر می کنم بیشترین همکاری را با او داشته ام * اصلاً به شکل رسمی کارت را با کدام خواننده شروع کردی؟ من حدوداً از سال 79 برای خودم در خانه کار می کردم. کمی بعدتر پیش یکی از دوستانم ...
تظاهر به خودکشی برای فرار از دست ماموران
عامل جنایت دلخراش خیابان هلال احمر دستگیر شد. این مرد چهارشنبه شب همزمان با کشف جسد همسرش ناپدید شد و به دستور بازپرس جنایی تهران تحت تعقیب پلیس بود. این مرد 35ساله در نخستین ساعات بامداد جمعه به صورت کاملا اتفاقی از سوی یکی از ماموران کلانتری محل وقوع حادثه شناسایی شد و درحالی که قصد فرار از دست ماموران را داشت، دستگیر شد. او در اعترافات اولیه ضمن اعتراف به قتل، انگیزه اش از این جنایت را خیانت همسرش عنوان کرد. این پرونده در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران درحال بررسی است و بازپرس مدیرروستا دستور رسیدگی و تحقیقات بیشتر درباره ادعاهای این مرد و پرونده او را صاد ...
زهرم بشود اگر لب بزنم
سوم خرداد که خرمشهر را فتح کرده بودند عدل همزمان با اذان ظهر یک گلوله آمده بود... آمده بود... آمده بود... و سیخ خورده بود به سینه ابوالفضل و نامه را مهر قرمز زده بود. آسیدحسن دست بالا هنوز از عکس دیواری اش داشت نگاهمان می کرد؛ فکر می کردم هر لحظه تف می کند توی صورتم و می گوید 35سال آزگار است کسی به خانه ابوالفضل سر نزده اما او با مهربانی گفت: بفرمایید استامبولی پلو با سالاد شیرازی آقاجون . گفتم زهرم بشود اگر لب بزنم آقاجون. ...
خاطرات جنگ به روایت بانوان محله
کسانی بودند که رفویش می کردند و اتو می کشیدند و در کیسه هایی بسته بندی کرده و دوباره به مساجد می فرستادند که به دست رزمندگان برسد. محمدی به نظر جوان تر از آن است که صاحب خاطره در این پشتیبانی ها باشد. اما با وجود سن و سال کم اش تعریف می کند: پدرم مغازه دار بود و به خاطر دارم یکبار از بازار کلی فانوس خرید که برای رزمندگان بفرستیم. فانوس هایی که با برچسب کمک به رزمندگان اسلام راهی جبهه اش کردیم. ...
همسرم طلاق خواست، عصبانی شدم کشتمش
ساعت هفت غروب هفدهم آبان ماه وقوع یک جنایت در خیابان هلال احمر به کلانتری 115 رازی اعلام شد. به گزارش اعتماد، با حضور مامورین کلانتری و انجام بررسی های اولیه مشخص شد که خانمی 35 ساله از ناحیه سر، پشت گردن و پشت کتف مورد اصابت ضربات متعدد جسم سختی قرار گرفته و به قتل رسیده است. پسر 15 ساله مقتوله در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: بیرون خانه بودم. به گوشی تلفن همراه مادرم زنگ زدم ...
مسئولان خوابگاه فقط هنگام اخذ کرایه به خوابگاه می آیند/ در صورت اعتراض به امور بهداشتی تهدید به اخراج می ...
خانه مستقل شده است، می گوید مشکلات پسران دانشجو چندان متفاوت با دختر ها نیست، هرچند ممکن است حساسیت پسر ها به نظم و ترتیب و بهداشت کمتر باشد، اما آن ها هم از اختلاف های فکری و ویژگی های فردی یکدیگر گله دارند. وی می افزاید: در خوابگاه اصلا نمی توانستم درس بخوانم، همیشه سروصدا بود. بعضی ها از زندگی در خوابگاه به عنوان فرصت خوشگذرانی استفاده می کردند. رفتارهای نامتعارف هم بین بچه ها بود و ...
دو سال از شهادت جوان ترین شهید مدافع حرم گذشت
بودم و همیشه برای مصطفی از جنگ صحبت می کردم، از زمانی که خودش را شناخت با این روحیات آشنا بود. وی یک سال و نیم آموزش می دید اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمی کردند. مصطفی یک هفته و 10 روز خانه نمی آمد، می گفت: نمی خواهند من را به سوریه ببرند. من آنقدر در گردان می مانم که جا نمانم. پدر ادامه می دهد: از گردان با من تماس گرفتند و گفتند جنگ است و شما همین یک پسر را دارید. من هم اصلاً با ...
سرقت از زنان در پوشش فردِ خیر
از او متارکه کرده است. سرانجام با انجام اقدامات ویژه پلیسی، مخفیگاه غلامرضا. م در منطقه جنت آباد – میدان چهارباغ شناسایی و در ساعت هفت صبح 16 آبان در حالی که به همراه همسرش (مالک خودرو پژو 405 سفیدرنگ) در خانه حضور داشت، دستگیر و به پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شد. نیازی به پول سرقت ها نداشتم غلامرضا. م در همان تحقیقات اولیه صراحتا به ده ها فقره سرقت از زنان سالخورده ...
آغوش باز هرمزگان برای دانش آموزان مهاجر
، من کودک هشت ساله ای بودم که هیچ ذهنیتی از ازدواج نداشتم و نمی دانستم دختری در این سن چرا باید چنین کاری کند، طولی نکشید که فهمیدم مادر شده، حتی یک بار او را در کوچه با بچه ای در بغل دیدم رویش را از من برگرداند، بعدها فهمیدم خجالت کشیده بود، بعدها فهمیدم او دوست داشت درس بخواند و ترک تحصیل امری خودخواسته نبود. آمنه را دیگر ندیدم اما این سرنوشت بسیاری از کودکان افغان است، دختران و پسرانی که به دلایل ...
بهای بهشت کالای عشق است، یعنی خون
... مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را، به دنیا عشق ورزیدم. به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی این ها بعد مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو ...