سایر منابع:
سایر خبرها
آموزش دعانویسی با حداقل 50 میلیون تومان!
این دختر جوان دعانویس غبطه می خورد می گوید پدربزرگ من هم دعا می نوشت و کارش حرف نداشت ولی به ما یاد نداده است، پدربزرگم می گفت باید علمش را بلد باشی، بعد از فوت پدربزرگم کتابش را دزدیدند و ما هم چیزی یاد نگرفتیم اما حاج آقا به دوتا دخترش دعانویسی را یاد داده است. خانم جوانی در گوشه راهرو نشسته است انگار که متوجه نگاه متعجب من شده است می گوید این دخترش را کامل می شناسیم دعانویسی را از ...
داستان های تلخ از مناطق زلزله زده
زنش و سحر دختر 4ساله اش در این زلزله کشته شدند. از خانواده او فقط یک دختر 4ساله به نام سارا زنده مانده است. پسرعمه دیگرم جلال هم در این زلزله کشته شد. عمه و دخترش هم الان در بیمارستان کرمانشاه بستری هستند. همه اینها ساکن روستای الیاسی پایین بودند. او ادامه می دهد: در روستای ما هم یک زن و مرد پیر زیرآوار کشته شدند. آنها هیچ کس و کاری نداشتند، همه زندگی آنها یک دختر بود که ازدواج کرده و ...
زلزله زدگان مهمان پایتخت شدند
اعضای خانواده اش را از دست داده است. نمی دانیم برای غم خودمان اشک بریزیم یا همسایه ها و دوستانمان؛ یک شبه همه زندگی مان را از دست دادیم و نمی دانیم باید چه کار کنیم. نمی دانم چطور مرگ عزیزانم را تحمل کنم تخت روبه رو هم زنی نشسته که اهل روستای زرده است؛ روستایی که در لیست روستاهای تخریب شده است و آمار قربانیاش بسیار بالا بوده است. حدود 70 سال دارد. پسر و برادرانش را در میان آوار ...
لحظه های وحشت زیر آوار
چشم می خورد؛ دختری که پدر و مادرش حالا در قبرستان آبادی خفته اند. مرا که در حال عکاسی می بیند می گوید: باز هم خدا را شکر. اگر برادرهایم در خانه بودند آنها هم با پدر و مادرمان زیر آوار دفن می شدند. آن وقت من با این همه غم چه می کردم. دیروز جسد اعضای خانواده ام را از خرابه های خانه بیرون کشیدند. می پرسم، چرا لباس مشکی نمی پوشی؟ می گوید: همه زندگی مان زیر آوار مانده جز پیراهنی که بر تنم بوده چیزی ...
زنی که 16 ساعت زیر آوار بود
مرد جوان فریاد زد: زنده است! نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا می زد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا می زد. در نهایت فرانک 24ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند. معجزه اصلی این جا بود که این زن بعد از 16ساعت هم خودش و هم فرزندش سالم بودند. به گزارش روز نو ، 16ساعت گذشته بود. هنوز نتوانسته بود ...
سیل کمک های مردمی به مناطق زلزله زده
اینجا آمده ام. چند روز است برای گرفتن یک تخته چادر برای زن و بچه ام به فرمانداری و هلال احمر می آیم اما هنوز یک چادر به من روستانشین نداده اند. فداکاری مادر همه چیز از آن شب کذایی شروع شد. همان شبی که زلزله آمد و خانه مان را ویران کرد. خواهرم و همسرش را از من گرفت و جز تلی از آوار و کودکی سه ساله که دائم سراغ مادرش را از من می گیرد، چیزی برایم باقی نگذاشت. ساعت از 9 شب گذشته بود ...
"حدیدچی"؛ از فرماندهی سپاه تا ملاقات با گورباچف
الله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و یک زن به نام "مرضیه حدیدچی". ** مرضیه حدیدچی؛ از شاگردی آیت الله سعیدی تا حضور در لبنان و سوریه مرضیه حدیدچی(دباغ) در سال 1318 در همدان به دنیا آمد. وی که به "مادر انقلاب" معروف است، در آغازین روزهای زندگی مشترک به تبعیت از همسرش به تهران مراجعت کرد. وی در تهران توانست تحصیلات علوم دینی خود را تا دروس سطح ادامه دهد. دباغ در ...
انگار چشمان آسمان بر آنها گریسته اند
دیده اند، شهید داده اند، روی مین رفته اند، از مرزها دفاع کرده اند و حالا در تازه ترین اتفاق، زلزله عزیزان شان را گرفته و خانه های شان را ویران کرده است. این مردم دردهای زیادی کشیده اند. درد را از هر طرف بنویسی درد نیست. باید درد کشیده باشی تا بفهمی هر دردی که درد نمی شود. پشت این کلمه سه حرفی، هزاران هزار حرف پنهان شده است. مسیر تهران به کرمانشاه پر بود از آمبولانس ها و کامیون هایی که ...
رازهایی درباره زنان و ماجرای جالب اتاق عشق
...> آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند: برای زنها عشق از هر چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است. منظورم از این گفته این نیست که زن ها خودآگاهانه انتخاب کرده اند که عشق مهمترین اولویت زندگی شان باشد، بلکه عشق فی الواقع مهمترین اولویت زندگی ماست. ما از قبل تصمیم نگرفته ایم که دل و جان ما بر مرد زندگی مان متمرکز باشد. بلکه طبیعتا، ذاتا و فطرتا این طور هستیم. ما انتخاب نکرده ایم و از ...
بذر زندگی در میان آوارها
؟ نان و خوردنی نداریم. 15خانوار اینجا هنوز زنده اند. وضع همین باشد از زنده ماندن بیزار می شوند. 4صبح شده به شهر برگشتیم. توی کیسه خواب کنار بلوار از خواب خبری نبود. 3 پس لرزه مهیب دیگر آمد. زمین اول نعره می کشد صدایی که نمی توانم بگویم شبیه چیست و بعد می لرزد انگار که می خواهد شب دوم را هم زنده ها بیدار بمانند. صبح روز دوم است. پشت محله شاه عباسی داخل شهر. صدها خانواده در یک محوطه ...
تفسیرآیات285-286 سوره بقره
، و این همان معنائی است که ذیل آیه اول و همه آیه دوم به آن اشاره نموده ، می فرماید: باید بندگان برای اجتناب از آنها به خدا پناه ببرند، بنابراین ، آخر آیه به اولش و خاتمه اش به آغازش برمی گردد. از اینجا خصوصیت مقام بیان در این دو آیه روشن می ش ود، توضیح اینکه خدای سبحان سوره را با صفتی شروع کرد که واجب است هر فرد با تقوائی متصف به آن صفت بوده باشد، و آن صفت عبارت است از اینکه بر بنده خدا ...
مسکنی که مزار شد
پارک ماشینش بوده، می گوید: زلزله به حدی سریع و باقدرت بود که به زور خودم را به خانه رساندم و دست زن و بچه ام را گرفتم و بیرون آمدیم. 2 دقیقه نشد که خیلی از خانه ها فروریخت و همه جا در تاریکی مطلق فرورفت. هوا به رنگ قرمز درآمده بود و همه جا پر از خاک بود. انگار از آسمان توی شهر خاک می پاشیدند. صحنه های تلخی دیدم که نمی توانم برایتان توضیح بدهم. وی در ادامه می افزاید: آب و برق قطع شده و یک ...
عروس راز سیاه باغ انگور را می دانست / خشایار کار کثیفی کرد و ..!
بدهم و بعد از پایان کار و به قتل رسیدن پدرم 10 میلیون دیگر را بدهم. متهم میانسال ادامه داد: آدرس و مشخصات باغ را به آنها دادم و قرار شد من ابتدا به باغ بروم و سر و گوشی آب بدهم، اگر همه چیز رو به راه بود و مشکلی وجود نداشت با آنها تماس بگیرم و بگویم که بیایند. ظهر به باغ رفتم، پدرم در باغ مشغول بود و آن روز باز باهم دعوایمان شد. بعد از آن با پدر و پسر افغان تماس گرفتم و از آنها خواستم به ...
سهیل در کوچه بن بست راهم را بست و ..!
مدتی پیش در تلگرام آشنا شدم. او به خواستگاری ام آمد و قرار بود با هم ازدواج کنیم. اما زمانی که خانواده ام درباره این خواستگار تحقیق کرد، معلوم شد او کار درست و حسابی ندارد و هر چه به من گفته دروغ است، دیگر تمایلی به ادامه این ارتباط و ازدواج با وی نداشتم. پس از مشورت با خانواده ام به او پاسخ منفی دادم. اما جوان خواستگار دست بردار نبود و مدام تلفنی برای خودم و خانواده ام ایجاد مزاحمت می کرد . ...
گفتگو با زن باردار نجات یافته بعد از 16 ساعت ماندن زیر آوار
. من دانشجوی رشته روانشناسی هستم. چند وقت بود در این خانه زندگی می کردید؟ من که سه سال است. از وقتی که ازدواج کردم. ولی خانواده شوهرم چندین سال است که در این خانه زندگی می کنند. ما هم رفت وآمد زیادی به این جا داشتیم. من و شوهرم با هم پسرعمو و دخترعمو هستیم. قصه یک معجزه پیام حالا خیلی خوشحال است. با این که خانه اش خراب شده و دیگر هیچ زندگی ندارد، اما در ...
آقازاده ها هیچ وقت به حرفه کارگردانی ورود نمی کنند!
ایتالیا دربرگیرنده مشکلات یک زوج است اما در پلان به پلان این فیلم موضوع سینما جریان دارد. خب شغل یکی از کاراکترهای اصلی فیلم به حوزه سینما مرتبط است، ضمن اینکه زن و شوهر هر دو از علاقه مندان سینما هستند و زیاد فیلم می بینند. طبیعتا همه آدم ها در جمع خانواده و دوستان شان از حرفه شان حرف می زنند و در مورد سینمایی ها وضعیت به همین گونه است. اگر وارد جمع خصوصی اهالی سینما شوید خواهید دید که در ...
انکار مادر و دختر به اخاذی و آدم ربایی
. وی افزود: یک روز که به خانه آن دو رفتم، آنها مرا در خانه محبوس کردند و به زور از من 15 میلیون تومان گرفتند. بعد هم تهدیدم کردند اگر از آن دو شکایت کنم، مرا دوباره حبس می کنند یا این که با ربودن من از خانواده ام اخاذی کلان می کنند. بعد از چند ساعت که در آنجا محبوس بودم، مرا رها کردند. شاکی ادامه داد: زمانی که به خانه بازگشتم، می خواستم ماجرا را به خانواده ام بگویم و ازآن دو ...
مادر شهیدی که مهریه اش را بخشید
شب گذشت و فردایش میهمان رفت. مادرم صدایم زد که زهرا این خانم خواستگار تو بود. با بد اخلاقی پاسخ دادم برو بابا خواستگار چی؟ از آنروز به بعد رفت و آمدهای آن خانم به خانه مان زیاد شد و با عشق و علاقه فراوانی به من محبت می کرد و به مادرم می گفت عاشق نماز خواندن دخترت شده ام. مادرم بشدت مخالف بود و می گفت دخترم کوچک است. البته اندام درشتی داشتم و به سن و سالم نمی خوردم، پدرم بی معطلی موافقت کرد و قرار ...
چهارمین شب بی خانمان های زلزله زده از راه می رسد
خاکی که در مسیر سر پل ذهاب به سمت ثلاث باباجانی به ردیف به چشم می خورند، تا قبل از زلزله روستاهایی بودند و در آنها زندگی جریان داشت. از میان انبوه مردمی که با همه درد و ماتم عزیزان شان صبوری کرده اند در می گذرم و به یک چادر عشایری می رسم. دختری که همه بدنش شکسته، در گوشه چادر دراز کشیده. از سؤالی که می پرسم خودم قلبم به درد می آید. برای خانواده ات که اتفاقی نیفتاده؟ با شنیدن این حرف اشک هایش ...
سرگذشت نادیا
بزنیم و لباس هایی هم که به تن داشتیم هیچ شباهتی به لباس بقیه کودکان نداشت؛ ولی هر زمان که بازی می کردیم، این تفاوت ها دیگر برای کسی مهم نبود . زمانی که خانواده نادیا کمپ پناه جویان را ترک کردند تا برای زندگی در یک آپارتمان ساکن شوند، تیم دیگری پذیرفت که این دختران را با هزینه خودش به کمپ تمرین ببرد و برگرداند. زمانی که نادیا به سن جوانی رسید، درخواست تابعیت دانمارک را داد و هشت ...
زن بارداری که پس از 16 ساعت از زیر آوار نجات یافت!
در این خانه زندگی می کردید؟ من که سه سال است. از وقتی که ازدواج کردم. ولی خانواده شوهرم چندین سال است که در این خانه زندگی می کنند. ما هم رفت وآمد زیادی به این جا داشتیم. من و شوهرم با هم پسرعمو و دخترعمو هستیم. قصه یک معجزه پیام حالا خیلی خوشحال است. با این که خانه اش خراب شده و دیگر هیچ زندگی ندارد، اما در میان جمعیت تقریبا تنها کسی است که خوشحالی در چشمانش موج ...
آدم های گمشده در روز ناتمامی
تلویزیون بگذرد. از خیر غیبت پشت سر دکتر سرابی بگذرد. حالا کی همه این کارها را می کنم؟ نمی دانم. زن های رمان روز حلزون مادر و افسون و شیرین، در سه موقعیت متفاوت قرار دارند، قصه آنها اما وابسته به کسی است که می گویند مفقودالاثر شده است. زهرا عبدی سعی می کند داستان این زن ها را با تنهایی ها و تلخی ها و خاطراتشان مرور کند. دو دختری که هنوز طعم شیرین مادرشدن را نچشیده اند و مادری که خانه ...
بحرانی در حال انتشار
آرام و امن خانواده و باغ وحش و شهر حمله ای ناگهانی کرده است؛ در این بخش خواننده با بحرانی روبه روست که همه ی معادله های زندگی را برهم ریخته است و بخش دوم، جنگ در نگاه ایلا و مادرش است. تصور این دو شخصیت از جنگ متفاوت است و نویسنده فضای ذهنی هر دو شخصیت را همراه با دغدغه هایشان پیش روی خواننده قرار داده است. مفهوم کلیدی و برجسته ی ایلا نگهبان باغ وحش، تبعات دردناک آوراگی های بعد از جنگ است ...
تپش زندگی در قلب آوار
یک خانه رویش استوار بود می خورد و ناله اش در فضا می پیچد. دختر شش ماهه احمد، بیماری پوستی عفونی پروانه دارد که اگر تحت درمان مستمر نباشد، عفونت می کند و تمام بدنش را می گیرد. آنها در روستای قلعه بهادری سرپل ذهاب زندگی می کنند که 20نفر از اهالی اش در زلزله کشته شده اند. چند کودک نیز بین قربانیان بوده. احمد می گوید: دخترم نیاز به دارو دارد در حالی که ما فقط قرص مسکن داریم. مشکل اصلی مان هم چادر است ...
نواهای استاد ناصر زرآبادی، لهجه شیرین ایرانی در زبان ویولن غربی
قطعه منتشر شده است که البته بعضی از آنها در آرشیو رادیو موجود است. این آثار تمام دارایی من است اما متأسفانه بعد انقلاب چندان توجهی به این کارها نبود و نیست و جای تعجب هم ندارد. در سن 97 سالگی چه آرزویی دارید؟ آرزو دارم زودتر بمیرم؛ وقتی مرد یا زن به سن 90-80 می رسد موجب آزار خانواده اش است. موسیقی ایرانی ما تمام شد و دیگر موسیقی ایرانی به گوش نمی رسد. ...
کتابفروشی به روایت نصرالله کسرائیان حکایت سال های مداومت
فسیل شده بودند. با دو سه تایی از دوستان مان که یکی دوتایشان دستی در کسب و کار داشتند، مشورت کردیم. با واقع بینی تمام پیشنهادهایی دادند که هیچ کدامشان از محدوده شکم بالاتر نمی آمد: یک چلوکبابی خاص، رستورانی برای عرضه غذاهای شمالی، آذری، لبنانی و ... صحبت ها همه حول کوبیده چهل سانتی، برگ شصت سانتی، میرزاقاسمی، کوفته تبریزی و هوموس دور می زد. با واقع نابینی تمام، همه پیشنهادها را رد کردیم و ...
روایتی از زندگانی تلخ خانمی که همسر دوم است
ها درخانه پدرم قالیبافی کردم ولقمه نانی درآوردم تا خودم وبچه ام کمترسربارخانواده مان باشیم،ولی به هرصورت این وضع زندگانی نیست و نمی خواهم با این وضع ادامه دهم. درمانده و ناتوان شده ام و نمی دانم دراین شرایط سخت درخانه پدرم چه کنم!
توضیحات ستاره سابق استقلال و پرسپولیس در مورد حمل شیشه و حبس ابد
آنقدر برایم سخت بود که ناخودآگاه به سمت دود و دم کشیده شدم. همه اینها از روی تنهایی و نداری برای من اتفاق افتاد. وقتی چیزی را که عاشقش هستی از تو می گیرند، حسابی به هم می ریزی. بدبختی در تمام آن مدت حتی یک آدم درست و حسابی هم کنار من نبود. دخترم به من می گوید کی به خانه برمی گردی؟ با خانواده ام دائم در تماس هستم و هنوز همه شان ناراحت و نگران من هستند. دعا می کنم که این چند ...
خانه های ویران، قلب های بی جان
خودمان بود. او از مسئولان و مردم خواهش می کند که هر چه زودتر به مردم این منطقه کمک کنند. محسن توضیح می دهد: روستاهای اطراف شیخ صله وضع شان به مراتب بدتر از اینجاست. در روستاها بسیاری از خانه ها تخریب شده اند و چون جاده ها خاکی هستند، رساندن کمک به آنها بسیار سخت تر است و فقط بعضی از ماشین های مخصوص مناطق کوهستانی می توانند از جاده های صعب العبور آن عبور کنند. بی پناهیِ مردم مصیبت زده تخریب ...
وقتی فهمیدم زنم به مرد غریبه پیام های عاشقانه میدهد دیگه ...
نوآوران آنلاین - من هم عاشق او و خانه و زندگی ساده مان بودم. با تولد اولین فرزندمان از احساس خوشبختی سرشار شدیم. تولد دومین و سومین فرزندمان هم زندگی ما را قشنگ تر کرد. در این سال ها شغلم را تغییر دادم و کار و بارم رونق گرفت. وضع مالی ام روز به روز تغییر کرد اما چه فایده که حرص و طمع به جانم افتاده بود. دیگر هیچ چیزی اندازه پول برایم ارزش نداشت. از همسر و فرزندانم غافل بودم. یادم نمی رود یک شب ...