سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (463)
" :) 13. به بابام گفتم نون پونزده درصد گرون شده من دیگه نون نمیگیریم گفت نه که تو این سی سال نون گرفتی برامون. 14. ترسناک تر از نیسان آبی زن پراید سواریه که سر صب بچه شو میبره مهدکودک... 15. خیلی دوست دارم برم خونه رضا صادقی ببینم شلوارکو رکابیشم سیاهه یا فقط تو تلوزیون ادا در میاره! از اون نگاه ها که حواسش نیست ... 16. از دیجی کالا یه پاک کن هزار ...
20 ساله کلید می سازم
بودم که پدرم تصادف کرد و به رحمت خدا رفت. بچه اولشون بودم. مادرم جوون بود. اونم شوهر کرد، بعد شیش سال. بعد با مادربزرگم زندگی می کردم. سوم راهنمایی رو که گرفتم اومدم تهران. 2سال آهنگری کار کردم، بعد رفتم کلیدسازی. تهران رو نمی شناختم. چند سالی شاگردی کردم. از همشهریام که اکثرا تو این کار هستن یاد گرفتم. بعد واسه خودم کار کردم. چطور شد که بعد از آهنگری رفتین طرف کلیدسازی؟ خب، ...
هوس سفر داشت ز غبار این خاک
تا پای من خوب بشه، بعد تو برو؛ رضا هم با اون مهربونی همیشگیش گفت بابا جان تو رفتی جای خودت، منم برم جای خودم؛ به باباش گفتم بچه مو بوسش کن؛ رفت دنبالش؛ نگاهش را دوخته بود به جاده؛ دوستش داشت؛ نگرانش بود؛ گفتم می خواستی بوسش کنی؛ خداحافظی کنی؛ گفت بگذار بره... خدا پشت و پناهش... . مادر به قربانت؛ یادت است آن هنگام که می خواستی بروی حمیدرضا چگونه همانند تو شوق داشت؛ شوق رفتن؛ دوازده سالش ...
راز ماندگاری اولیای خدا در دنیا/ علت هراس از مرگ
خواستم که بیرون بروند. نشستم و گفتم: چه می گویی؟ گفت: امشب، شب آخر عمر من است. بگذار امشب صبح بشود؛ فردا در بهشت با حورالعین هستم. گفتم: این حرف ها چیست که می زنی؟! گفت: خدا می داند. گفتم: چه کسی به تو گفته است؟ گفت: امیرالمؤمنین(ع) به من فرمود: امشب، شب آخر عمر توست. مقداری با او صحبت کردم؛ دیدم که عقل و هوشش به هم نخورده و حقیقتاً می گوید. آشیخ رضا گفت: موقعی که من مشرف می شوم به حرم حضرت ...
سیاست های وحدت اسلامی
نهادینه شده است: ولو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة ولا یزالون مختلفین الا من رحم ربک ولذلک خلقهم امام خمینی(ره) می فرموند: اسلام آمده است تا تمام ملل دنیا را، از عرب و عجم و ترک و فارس، با هم متحد کند و یک امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرار کند. در روایتی، ابوبصیر از امام صادق(ع) درباره آیه ان هذه امتکم امة واحدة سؤال می کند: من امته؟ آن حضرت پاسخ می فرماید: امت وی مؤمنان هستند ...
حیا در خواندن بین برخی ذاکران از بین رفته است/ بهتر است مداح کسب و کار دیگری هم داشته باشد
امثال آقا فیروز زیرک کار که تو ایام 28 صفر در حیاط صحن امام رضا یک روز ازش شنیدم که رو به گنبد آقا کرد و گفت: یعنی می شود روزی شما به من به خاطر اشعار و مدح هایم بارک الله بگویی. دنبال تشویق و تمجید مردم نبود. به معروفیت در دستگاه سیدالشهداء اعتقادی ندارم به نظرتان معروفیت در دستگاه اهل بیت و سیدالشهدا خوبه؟ خرازی: من به معروفیت در دستگاه سید الشهدا (س) علاقه و اعتقادی ندارم ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (462)
...: خوش به حال هرکی خوابه، ما به بیداری دچاریم 39٫ من اگه چراغ جادو داشتم قطعا یکی از 3 تا آرزوم رو میذاشتم سر اینکه هر چی میخورم چاق نشم! 40٫ دارم به این نتیجه میرسم بجای درس خوندن، خیلی جدی برم دنبال آشپزی ( تخم مرغ را آبپز میکند). وقتی مامانت میگه حق نداری تو کوچه بازی کنی 41٫ از زمانی که مادرتون متوجه بشه شما قدتون بیشتر از حد نرماله ...
الهه پخت غذا با ساده ترین مواد در ایران معاصر/ ابتدای مناطق آسیب دیده بنویسید ورود سلفی بگیر ممنوع!
کبدت کجاست؟ ----------------------------------------------------------------- خیلی دوست دارم از جمله تو نمیفهمی یا خودت رو زدی به نفهمی استفاده کنم ولی متاسفانه خودمم نمیفهمم ----------------------------------------------------------------- از زمانی که مادرتون متوجه بشه شما قدتون بیشتر از حد نرماله تمام وسایل آشپزخونه رو تو بلندترین ارتفاعات میذاره ...
پاراگراف کتاب (143)
رو منتقل کنه،اما مادر خودش قضیه رو حدس زد. قنداق نوزاد رو تو آب فرو برد و مدت زیادی همون جا نگه داشت....نوزاد دیگه گریه نمی کرد...هیچ صدایی نمی اومد....ما نمیتونستیم سرمون رو بالا بگیریم.نه می تونستیم تو چشمای مادر نگاه کنیم، نه تو چشمای همدیگه... جنگ چهره زنانه ندارد | سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ 2_ وقتی کسی به همدلی نیاز دارد اطمینان بخشیدن و یا نصیحت کردن ...
آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند
حضرت هنگام خروج از مدینه نشانه ناخشنودی حضرت از سفر به خراسان است. ولایت عهدی اجباری امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدی اجباری هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود: تو چکاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو ...
بهترین هدیه
. مامان گفت: خب میدیم به امانتی حرم، بعد.... نگاهی به دور و برم کردم، اطراف حرم بیشتر از هر چیز رفت و آمد آدم ها بود. عده ای دستفروش در پیاده رو بساط پهن کرده بودند و هر کدام چیزهایی می فروختند، جوراب، لباس، اسباب بازی و خیلی چیزهای دیگر. چند متر آن طرف تر چشمم به عروسکی افتاد، خیلی قشنگ بود. بابا و مامان سرگرم چانه زدن بر سر خریدن یا نخریدن سوغاتی بودند. دستم را از دست مامان جدا کردم و به طرف عروسک ...