سایر منابع:
سایر خبرها
بابک من زیباترین و عاشق ترین مدافع حرم بود
همدیگر گفتید؟ آن روز وقتی بابک تماس گرفت من از تهران داشتم برمی گشتم رشت که بروم مشهد. بابک تا شنید من می خواهم بروم مشهد گفت آقا جان قول بده من را دعا کنی. من گفتم : پسرم ، قربانت بروم ، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا بکنی ... گفت نه آقا جان قول بده ... هردو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف های بین من و بابک. نکته جالب اینجاست که بابک همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم ...
ماشین را به دیوار می چسباندم و ..! / گفتگو متفاوت با جوان 24 ساله که 8 زن را آزار شیطانی داد + عکس
، در کوچه ما همه آدما همین طورین انتخاب مصرف شیشه دست تو بوده یا نه؟ خمیازه کشید و گفت: بله و پس از چند ثانیه گفت: نه تقصر رفیقم بود توضیح بده؟ دوستم به من تعارف کرد و گفت با یه کام طوری نمیشه معتاد نمیشی یه کام گرفتم حس عجیبی به من دست داد که از اون به بعد رفتم سمت شیشه شرح یکی از اقدامات سیاهت رو بگو خانمی رو که همراه یه بچه بود سمت شرق تهران در خیابون دیدم، بهش ...
در هفته های آینده بعد از 17 سال از مسئولیت شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کنار می روم/ برخی ها بعد از برجام ...
. خانواده قطعاً یکی از عناصر مهم و پایه اجتماع است، ولی ریل گذاری که برای خانواده می شود، ریل گذاری است که نظام و حکومت می کند. نمی توان از این گذشت. کجا کم و کاستی داشته ایم؟ تقوی: نظام تعلیم و تربیت ما، دانشگاه ما بر این اساس پایه ریزی نشده است. س: این خطر است. تقوی: بله. یک واقعیت هایی باید بیان شود. در برخی از خانواده ها بچه ها به مدرسه می روند و اهل نماز هستند و ...
محصولات خطرناکی که تاریخ انقضا ندارند +تصاویر
...> * اولین حضورم در میدان مین خیلی ناگهانی بود. روز قبلش تازه حوالی عصر رسیده بودم قرارگاه جدیدم و صبح زود بیدارم کرده بودند تا بنشینم توی ون. معمولا قاعده این بود که سرباز جدید سه چهار روزی همان جا توی قرارگاه می ماند تا توجیه کامل شود و بعد برود میدان مین اما آن روز نمی دانم چی شد که من را هم با سربازهای دیگر سوار ون کردند. توی راه به چهره ی بچه ها خیره شده بودم تا در نگاه یکی شان نشانی از ...
انشا در مورد عشق
، مادرم بود. هروقت می گوید: تو عاشق منی ، یعنی دارد به این وسیله زمینه چینی می کند که برایش یک کاری انجام دهم. من هم گفتم: خیلی درس دارم و حوصله ندارم که بعد از مدرسه بروم توی صف نانوایی بایستم . خب عشق مادرانه این جوری است. اما هروقت به مامان می گویم: شما برای اینکه برایتان یک کاری انجام بدهم، می گویید عاشقم هستید ؛ قبول نمی کند. حق به جانب می گوید: تو که نمی دانی شب تا صبح بالای سر بچه ...
روایت 1932روز درد در ورزقان
، پیرمردی ساکت و کم حرف است. نیمی از موهای سرش ریخته و با دست هایی که خیارشورها را برش می زند، اندک موهای سرش را صاف می کند. مشتری ها دوبرادر 8 و 10 ساله ای هستند که در ساعت 10 صبح روز تعطیل برای خریدن همبرگر به مغازه اش آمده اند. برادر بزرگ تر، لکنت زبان دارد و نمی تواند صحبت کند و بی آنکه دست هایش را تکان دهد، با ابروهایش می گوید که چه می خواهد. دو برادر با چشم های سبز رنگ در سکوت، آماده شدن ...
مهراوه شریفی نیا از مصائب دهه شصتی ها می گوید
که آقای هنرمند بازیگرش بود. این ماجرا مال قبل از آن است که پدر و مادرم با هم ازدواج کنند. بنابراین رابطه آنها با هم خیلی صمیمی بود و این باعث8 می شد فضای پشت صحنه فیلم بسیار گرم و صمیمی باشد و به همه خوش بگذرد. و تو در این محیط دوستانه بازیگر شدی... - بله و من از آنجا این در ذهنم جا گرفت که سینما و زندگی در هم ادغام شده است. بعدا که رفتم مدرسه فهمیدم که همه بچه ها اینجوری ...
کسی که بعد از جانبازی رزمنده شد
. ولی از سال سوم دبستان مثل بقیه ی بچه ها به مدرسه رفتم. روحیه ام خوب بود و بچه ها محترمانه با من رفتار می کردند. هر وقت برادرم نبود که ویلچر مرا هل بدهد، بچه های همکلاسی کمک می کردند. با این حال خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارم که الان فرصت نیست بازگو کنم. کم کم یاد گرفتم چطور بر خودم مسلط باشم. آن موقع که آموزشی نبود به منِ نخاعی داده شود. انگار به ذهنِ خودم می آمد چه کاری خوب است و چه کاری بد؛ مثل ...
فشار یقه سفیدها/ درباره یک فساد اقتصادی افشاگری خواهم کرد/ بازخواست وزیر به علت قرار با نماینده/ ماجرای ...
ای بود که بچه های تیپ نوهد (نیروی هوابرد ارتش) بچه های سپاه را آموزش می دادند که آموزش های خیلی سختی بود و این آموزش ها به نوع و سبک آموزش های ارتش بود که خیلی کارساز و خوب بود؛ طوری که ما تحت این آموزش ها بعد از آنکه به جبهه اعزام شدیم از لحاظ جسمی کم نمی آوردیم و من خاطرم هست که ازکوه به سرعت بالا می رفتم. میزان: در زمان جنگ در کجا مشغول بودید؟ پورمختار: اولین روز های جنگ رفتیم ...
هنگامه قاضیانی؛ زنِ خلوت های زنانه ی سینما
اندیشیدم که من به عنوان بازیگر برای این صدای سر چه کار باید بکنم. چقدر این زن با صدای سرش در این خانه زندگی کرده است و چقدر این زوج در سرشان حرف زده اند. او می خواهد با نوشتن، صدای سر را از سرش خارج کند اما خارج نمی شود چون دوست دارد حرف بزند. می خواهد بگوید که تو می دانی چقدر با یک چشم دنیا را دیدن سخت است و چه حرف هایی باید به تو می گفتم که نگفته ام. این ها همه لایه های شخصیتی این زن بود که ...
دلایل کناره گیری تقوی از شورای سیاست گذاری ائمه جمعه
مهم و پایه اجتماع است، ولی ریل گذاری که برای خانواده می شود، ریل گذاری است که نظام و حکومت می کند. نمی توان از این گذشت. کجا کم و کاستی داشته ایم؟ تقوی: نظام تعلیم و تربیت ما، دانشگاه ما بر این اساس پایه ریزی نشده است. س: این خطر است. تقوی: بله. یک واقعیت هایی باید بیان شود. در برخی از خانواده ها بچه ها به مدرسه می روند و اهل نماز هستند و دوره راهنمایی و دبیرستان هم ...
رنج های یک زن در خانه شوهر
درازی نبودم. وقتی خودکشی کردم شوهرم نشست کنارم گفت دفعه ی بعد یجور خودت و بکش ک بمیری برادرم هم همین و گفت. چند بار واقعا خواستم همین کار و بکنم با این زندگی واقعا فکر می کنم جهنمی هم نمی شم. خدا مهربونه. شوهرم طلاقم نمی داد. هرگز راضی نشد. پدر و مادرم هم همیشه میگفتن قانونا اون یه مرد کامله درحالی ک نبود. من واقعا تو خونه اش رنج و سختی می کشیدم ک هنوزم ادامه داره. 6 سال جلوگیری کردم حامله نشم ...
معصومی: 15 یا 16 سالم بود که عاشق شدم!
بسیار پایین تر از سینما است و در خوشبینانه ترین حالت شما دستمزد یک کار تلویزیونی را دریافت می کنید. کار کردن در تئاتر فقط عشق می خواهد. من آنقدر عاشق تئاتر و این کار شده بودم که هر روز می گفتم من حالم با شما خیلی خوب است. بچه درس خوان بودم روز اول مدرسه را یادتان هست؟ چه حسی داشتید؟ - روز زیاد خوشایندی نبود از این جهت که مادرم می خواست من مستقل بار بیایم، به همین خاطر ...
من خجالتی ام
میگذره ولی تو هنوز از معلمت خجالت میکشی؟ خانم مولایی اخلاقش چه جوریه؟ زود عصبانی میشه؟ ازش می ترسی؟ نه، اتفاقاً خیلی هم مهربون و خوش برخورده. پس چه دلیلی داره که تو از معلمت خجالت میکشی؟گفتم: نمیدونم. مادرم گفت: اگه اینجوری پیش بری که آخر سال تجدید میشی. من باید بیام و با معلمتون حرف بزنم. چند روز گذشت و من با معلمم راحت نبودم. یک روز موقعی که از مدرسه برگشتم متوجه کفش های زنانه ...
زندگی و شعر استاد اسداله امیرپور به روایت کریم امرایی
استاد می آمدم، دیدم جمعیت زیادی از حیاط بیرون آمد، جمعیت زنان در منزل نگرانم کرد، با خود گفتم حتماً استاد به رحمت خدا رفته، و با نگرانی وارد خانه شان شدم، منزل استاد طوری بود که اتاق امیرپور در ورودی آن قرار داشت، به محض ورود او را دیدم از دیدنش خوش حال شدم، ولی تعجب کردم و حیران بودم که ماجرا چیست؟ استاد که متوجه حالات من شده بود گفت دیدی نیایشی که چند روز پیش گفتم؛ کار خودش را کرد! گفتم ماجرا چیه ...
هر ایرادی هم از خاتمی گرفتند، نتوانستند یک مورد مالی پیدا کنند
. اگر من و دو برادرم که در بازار هستند نباشیم، زندگی او در هوا است. این درست است؟ رفاه مال همه است. 16 آذر سال گذشته من را به دانشگاه آزاد واحد غرب دعوت کردند؛ روز قبل جوان های اصلاح طلب و اصولگرا یکدیگر را زدند و همان روز به هم توهین کردند. به آنها گفتم دوستان عزیز، اینها همه دکان است که تو اصلاح طلب و دیگری اصولگرا شود تا همدیگر را بزنید و برخی بالادستی ها پول ها را بردارند! کدام اصلاح طلب و ...
روایت خواندنی اسیر یزدی آزاد شده از دست داعش
.... یعنی واقعا دیدن اینها برای ما عذاب آور بود. ما تو اینها بعضی آدمهاش هیچ وقت از یادمان نمی رود وحشتناک بودند یعنی دیدنش برای ما خیلی عذاب آور بود. بعد از حدود یک ما بچه ها اکثرا مریض شده بودند. از اینجا ما را منتقل کردند به ساختمان دیگری. یه زیرزمینی بود که اون زیرزمین از این یه مقدار بهتر بود. اینجا دیگه نور بود. ما نماز خواندن ها مون هم طوری بود که چند روز اول ما مثل خودمون با ...
لاریجانی - جهانگیری؛ دوقطبی مطلوب روحانی برای 1400/ اگر رییسی رییس جمهور می شد همه احمدی نژادی ها دوباره ...
باشد . در همان نامه سرگشاده ام دو حدس زدم و خطاب به آقای روحانی گفتم: شاید در جریان بازداشت 24 ساعته آقای حسین فریدون اتفاقی افتاد که شما مجبور شدید این روش را اتخاذ کنید اما بعید به نظرم می رسد که مساله این باشد. اتفاقی محتمل تر این است که یک توافق کلی بین شما و اصولگرایان معتدل و میانه رو مثلا به لیدری علی لاریجانی صورت گرفته که آنها از شما در مجلس خبرگان حمایت کنند . حالا از انتخابات ...
در میانه ی راه 93 روز جادویی!
... تصویرهای جذاب کتاب به طنز آن افزوده و طرفدارهای زیادی پیدا کرده است. دفتر خاطرات بچه ی لاغرمردنی/ نویسنده: جف کینی، مترجم: نسرین مهاجرانی، ناشر: انتشارات پیدایش جمله ی جادویی: اگر معنی خدمتکار تمام روز تلویزیون تماشاکردن، خوردن چیپس و پفک و چرت زدن توی تخت است، باید بگویم که من از همین حالا شغل آینده ی خودم را پیدا کردم. زینب علی سرلک، 14ساله، خبرنگار افتخاری ...
قراردادهای جدید فارابی ترکمنچای است/ می خواهند ژن خوب به سینما تزریق کنند
به درد من نمی خوره. ول کردم و بی خیالش شدم. گفتم عجله ای نیست باشه ببینیم چی میشه. پونزده، بیست روز بعد آقای ایل بیگی که تازه شده بود قائم مقام فارابی زنگ زد وحال واحوال کرد و گفت فلانی تو یه تقاضا نامه اینجا داری، می خوای دوباره به جریان بندازیم؟ گفتم نیکی و پرسش. یه ماه و نیم دیگه گذشت باز خبری نشد این بار من یه اس ام اس فرستادم وگفتم آقای ایل بیگی... خلاصه تو اواخر شهریور یا اوایل ...
موسیقی های خاطره انگیز دهه 60 تلویزیون
ساخته های این آهنگساز در بخش کودک ماندگار شده اند و با وجود گذشت سال ها، همچنان در ذهن مخاطبان باقی مانده است. یادآوری خاطرات گذشته اولین فعالیت جدی علیقلی در زمینه موسیقی کودکان مربوط به سریال مدرسه موش ها است. مدرسه موش ها بخشی از یک جُنگ بود، یک جُنگ ده، یازده قسمتی که سال 60 پخش می شد و قرار بود بچه ها را برای مدرسه رفتن تشویق کند. این برنامه عروسکی را مرضیه برومند کارگردانی ...
قصه شب کودکانه، بانی خرگوشه
وقتیکه صدای بسته شدن در پارکینگ به گوش رسید بانی خرگوشه گفت : همه چیز روبراه است. بیائید به طبقه پایین برویم و تلویزیون را روشن کنیم . می توانیم یک نوار ویدیویی نگاه کنیم . بهترین دوست بانی خرگوشه که یک پنگوئن حوله ای کوچک آبی بود از او پرسید . خوب چه نوع فیلمی را می خواهید ببینید . بانی خرگوشه جواب داد یک چیز ترسناک ! ماگزی که یک سگ بزرگ و قهوه ای پارچه ای بود گفت : بانی تو می ...
تحلیل عبدالعلی دستغیب بر دختر شیرازی مجید رزمجوئی
زندان میفروشند یا اینکه از مقعد شان می کنند تو، در میارن بیرون. اون تو رو میگن انباری. گفتم یعنی این گند و گه را باید بخوریم؟ گفت: هر طور مایلی. (112) دنیای معتادان دنیای کثیف و عجیبی است. معتاد در زمان نیاز به مواد به هر عملی دست میزند، مانند غلام سینه ریز یادگاری مادرش را میدزدد، فرزندش را به خانه موادفروش امانت میگذارد و جنس میگیرد، از پدر شکایت می کند و او را به زندان میاندازد، سیگار روشن را روی ...
آموزش عذرخواهی به کودکان، پدر و مادرها همکاری کنند
بدی انجام داد، لازم است عذرخواهی کند. البته این عذرخواهی باید به صورت معقول باشد، نه غلوشده. چگونه والدین باید به صورت غیرمستقیم به بچه ها عذرخواهی را یاد بدهند؟ اگر کودک، کاری کرده که در جامعه عرف نیست و کار بدی تلقی می شود، والدین باید بدون اینکه شخصیت بچه را زیر سوال ببرند یا احساس منفی به کودک منتقل کنند، به عنوان نمونه به جای بیان الفاظی مانند تو بچه بدی هستی ، دیگر ...
جوان مرگی آل احمد چگونگی اندیشیدن به برابری و آزادی را به ما می آموزد
. آل احمد در اثنای روایت گفت وگوهایش با جمال زاده می نویسد: و نمی دانم چه چیزهای دیگر گفتم، که درآمد: مواظب باش نکشندَت! به همین صراحت. که گفتم: سر خم می سلامت! و از این قبیل. و بعد رفتیم سر درددل من، از بسته شدن کتاب ماه، و این که: ما که بی کار نمی نشینیم. و او درآمد که: پس باید مواظب باشی! و باید ترتیبی بدهیم تا سرکار را تبعید کنند، یا به مرخصی، بفرستند این سَمت ها. اما زودتر ...
برای رفع تشنگی سراغ آب برف پاک کن ماشین ها رفتیم
دونم جنازه اش رو کجا دفن کردن و اینجا هم ماشینی نیست منو ببره سر پل. شهناز، همان روز اول که در شهر و روستاهای اطراف ثلاث چرخید و از احوال مددجویانش سراغ گرفت، این گزارش را روی کاغذ آورد: 1928 خانوار در ثلاث تحت پوشش هستند که از این تعداد 1350 خانوار مستمری می گیرند و بقیه، مشمول کمک های موردی هستند و درآمد ماهانه خانوارهای مددجو، کمتر از 500 هزار تومان و محدود به یارانه و مستمری کمیته ...
خسروپناه: حکمت در قرآن، فضیلت و معرفتِ توأمان است نه صِرف فلسفه دانستن/کشیش کلیسای ارامنه: حکمت به جای ...
خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست کاندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم؟ گفت کان روز که این گنبد مینا می کرد عشق مسأله دیگری است. چه کارش کنیم؟ با صراحتی دیگر: سخن از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را. والسلام علیکم. *سخنرانی ...
شاه باید زندگی سربازی داشته باشد
است؟ گفت؛ چوپان است، پرسید؛ گوسفندها مال اوست یا دیگری؟ گفت؛ مال ما و دیگران است. پرسید؛ نام شوهرت چیست؟ گفت: عطا. شاه عباس عازم رفتن گردید، و چند رشته مروارید به گردن دختر بچه انداخت و یک دستبند زرین هم به زن داد و گفت خدا خانه ات را آباد کند. زن گفت؛ قیمت اینها چقدر است؟ شاه گفت؛ همانطور که تو آبرویت را دوست داری، منهم دوست دارم و هرگز چیزی از تو نخواهم گرفت. فردا عطا و زنش را به ...
گفت وگو با پدر گردشگری ایران ، راوی سرزمین های کهن
را خودم نخریده ام بلکه این کتاب ها با همان خلاقیت و ابتکاری که گفتم از دست خود نویسنده ها به دست من رسیده و در کتابخانه من جای گرفته است. خاطرات سفر من یک دفتر خاطرات دارم که در هر سفری که می روم توریست ها و گردشگرها برای من در آن خاطرات می نویسند. یکی از آن گردشگرها برای من نوشته بود که تو یک لیدر چندمنظوره هستی. هم اطلاعات خوبی داری و هم اشعاری که برایمان می خوانی هرکدام ...
هنرمند امروز حاضر نیست از ونک پایین تر برود
خستگی خوابم برد. صبح که بلند شدم، اخبار تکمیلی رسید. ویرانی ها زیاد بود و با اینکه یک نفر کشته هم زیاد است، بیش از 400 نفر از هموطنانمان رفته بودند. این مسئله یکی دو روز ذهن مرا مشغول خودش کرده بود. من می دانم چه اتفاقی افتاده و چه بلایی قرار است سر مردم بیاید. در نگاه اول می گویی زلزله آمده است و عده ای بی خانمان، یتیم و بی بچه شده اند. اما به این فکر کنید که چند صد عروسی لغو شد یا کسی که روز صبح ...