سایر خبرها
شاعری که مقهور سیمین بهبهانی نمی شود!
فاتحه نمی چرخد و دست خودم هم نیست. این را دیگری گفته اما خود آقای قزوه سرانجام فاتحه خوانده ! لابد اگر سیمین بهبهانی از مرحوم حسین منزوی جلو می افتاد و با او مسابقه می گذشت، یا شعرش را داریوش نمی خواند و به جای این که در پیری جوانی کند مثل بسیاری از مردم دچار پیری زودرس می شد زبان همه شان از ابتدا به فاتحه می چرخید . اتفاقا در مراسم تشییع جنازه شاعر حضور هزاران ایرانی علاقه مند و احترام ...
گفتگو با قاتلی که زنی را مقابل چشمان فرزندانش کشت/قاتل:به آخر خط رسیده بودم
البته با آنها ارتباط نداشتیم، چون همه آنها معتاد بودند و شیشه و متادون مصرف می کردند. علاوه بر این پسر بزرگم مدتی قبل دچار 80 درصد سوختگی شده و 20 میلیون تومان هزینه درمان او کرده بودم، همه اینها با هم جمع شده و خسته ام کرده بود. به آخر خط رسیده بودم. چه شد که پسرت سوخت؟ کتری آب جوش روی صندلی و کیسه برنج کنار آن بود، بچه از کیسه برنج بالا رفت و صندلی را گرفت که ناگهان آب جوش ...
از فوتبال و والیبال تا تلاشی یک ساله برای کنکور
. سین:تصور عامه اینه که کسی رتبه 4 اورده حتما همش سرش تو درس و کتاب بوده؟ جیم:نه من که اینجور نبودم تفریح هاتم محدود بود اما اینجور نبود که همش سرم تو کتاب باشه. سین : دوران تحصیل در چه مدارسی تحصیل کردید؟ جیم :دبستان غیرانتفاعی بودم اما راهنمایی دبیرستان تیزهوشان سین : به چه درس هایی علاقه داشتید؟ جیم :فیزیک و زیست سین ...
باید مرد باشی
.... برای خودت هم دعا کن. از خدا صبر بخواه. دیگر من را نخواهی دید. برگشتن مبادا گریه کنی، ناراحت بشی، تو قول دادی به من." گفتم: "من فکر می کردم تو الآن تو راهی داری می آیی." گفتم: "به همین راحتی؟ دیگه تمومه؟" گفت: "بله. پس این همه باهم حرف زدیم بیخود بود؟ از خدا صبر بخواه. ارتباطت را با امام زمان بیشتر کن." او حرف می زد و من این طرف گوشی گریه می کردم و توی سر خودم می زدم ...
نسرین مقانلو درباره عکس خبرساز پسرش توضیح داد
اینستاگرام بگذارم که فردایش دیدم روزنامه درآمد و تلویزیون صحبت کرد و... گفتم عرشیا اینجا جهانی شدی! گفت چرا اینکار را کردی؟ گفتم برای دل خودم این کار را کردم و نمی دانستم اینطور می شود. ولی همه استقبال کردند. بله برایش توضیح دادم که همه خوش شان آمده و گفتم اینجا به تو نمی گویند عرشیا خلیلیان، گفتند کریستیانو مقانلو، می خندید. ولی خودش هم خوشحال بود و گفت اگر دوستان ورزشی را دیدید از آنها ...
مصاحبه با ابوعبدالله ، مغز متفکر داعش
. اما فقط در جاهایی که شیعیان بیشترین رفت و آمد را داشته باشند. از اینکه این افراد را می کشتی هیچ وقت پیشمان نشدی؟ آنها کافر بودند و من برای این موضوع به اندازه کافی قانع شده بودم. اما آنها هم مسلمانی مثل تو بودند؟ به آنها فرصت داده شده بود تا سنی شوند. در مجموع چند حمله را سازمان دادی؟ و کجا مواد منفجره را در اختیار آنها قرار می دادی؟ ...
24 ساعت زندگی یک بچه پولدار/ ماهی 40 میلیون پول تو جیبی می گیرم
...> خب منم آدمم. برایم مهم است که یک عده به نان شب شان هم محتاجند؛ این قضیه ذهنم را آزار می دهد و تا حدی کمک می کنم ولی مسئول بی پولی این آدم ها که من نیستم. * مثلا به این بچه های سر چهارراه ها، چقدر کمک می کنی؟ یک اشتباهی که در مورد من می کنید این است که انگار با این فضاها غریبه ام و فقط از پشت شیشه ماشینم می بینم شان ولی گفتم، خانه ما منیریه است و من با خیلی از این آدم ها ...
24 ساعت زندگی یک بچه پولدار
و می گفتند تو که اینقدر پول داری، چرا اینجا کار می کنی ولی برای من پول مهم نبود. می خواستم یک کاری کنم که احساس مثبت بودن بهم دست بدهد. البته بعد از یک مدت که کار یاد گرفته بودم، به مشکل خوردم و بیرون آمدم. * تمام دوستانت از نظر مالی در سطح خودتان هستند؟ نه. من چون منیریه هستم، دوست با درآمد پایین هم زیاد دارم. بعضی شب ها این دوستانم دعوتم می کنند خانه شان و تا صبح با ایکس ...
دنیاعزت مردم ایران را لمس می کند/از تهدید نمی هراسیم
که 777 روز پیش در مصاحبه عنوان شد ، با طرح این موضوع که چرا ایران مذاکره را انتخاب کرد و آن را جدی گرفت، اظهار داشت : آنچه من آن روز فکر می کردم این بود که ملت ایران در همه صحنه ها موفق بوده و امکان پذیر نیست که این ملت در صحنه ای شکست بخورد و یا تسلیم شود اما همان وقت گفتم پیروزی در سایه حمایت مردم، رهبر معظم انقلاب و تدبیر دولت، امکان پذیر است. دکتر روحانی ادامه داد :در مقام عمل هم دیدیم که ...
تحقق آرزویی که عباس دوران داشت/ درخواست وزارت خارجه از ارتش جهت اجرای عملیات در عراق/ احترام افسر عراقی ...
با اجرای برخی ترفندهای الکترونیکی هواپیمای خود را در رادار دشمن از یک هدف به چند هدف تبدیل می کردیم؛ که دشمن در اینگونه موارد با سردرگمی مواجه شده و توانایی ردیابی را به طور کلی از دست می داد. **"جنگ در جنگ" مسئله ای که بامبرهای نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس با آن مواجه بودند همچنین از جهتی دیگر ما یک دستگاهی به نام "هارد" که از آن در جنگ الکترونیک استفاده می شد را در اختیار ...
پنجِ پنج عاشورای مردم اراک بود
است و وقتی که بلند شدم، در انفجارهای بعدی مجروحیت یافتم. از شدت انفجار به هوا پرتاب شدم و چند ثانیه ای روی هوا بودم. وقتی که به زمین افتادم تا مدتی فکر می کردم پاهایم جایی آویزان است! چراکه هیچ حسی نداشتند. همه جا را گرد و غبار فرا گرفته بود. اولین نفری که بالای سرم آمد، برادرم بود. مدتی می شد که از خارج کشور برگشته و در اراک ساکن بود. برادرم با دیدن بمباران کارخانه خودش را رسانده بود. یک شهید در ...
ما اطلاعاتی بودیم و بالطبع فضول!
... خب، ترسیدم! جمع کنید بیاورید ببینم چند تایش را می توانم ببرم. تقریبا دوازده سیزده نفر از شهدا را جمع کردیم و چیدیم پشت وانت و به خاطر اینکه سنگینی نکنند و نیفتند از هر طرف محکم با طناب بستیم. رحیم گفت: من که گفتم نمی برم به این خاطر بود که حالا با آن سرعت که باید این پشت را رد کنم، اگر فنر منری بشکند آن وقت همه مان می مانیم توی راه. خودش خوب می دانست که این حرفش مشتری ندارد. سپردم وقتی رسید ...
روایت کفشدار مسجد گوهرشاد از جنایت رضا خانی
.... من کفش هایم را پوشیدم و گفتم که بیکار هستم بروم وضو بگیرم و نماز بخوانم. آقای متولی و یک سرهنگ بود که آمدند و همه نشستیم مشغول ذکر و دعا شدیم. در این بین خبر اوردند که بهلول کشته شده است و مردم با سنگ بطرف قشون حمله کرده اند و چند نفر کشته شده اند و نعش آنها توی صحن افتاده. بلند شدم با خودم گفتم بروم ببینم بهلول کشته شده رفتم دیدم نواب احتشام توی حرم افتاده و حالش بهم ...
گفتگو با نجات یافته ای که از 6 سالگی معتاد بود!
مراجعه به کنگره فهمید اگر جایی بتواند مشکلی را که او دارد حل کند، همین کنگره است. به همین دلیل مسافت 800 کیلومتری شهر خودش تا تهران را طی کرد و در خیابان سهروردی به دنبال زندگی تازه اش گشت: به سرعت مراحل درمانم را پشت سر گذاشتم. همان موقع با خودم گفتم عده ای کاشتند من برداشتم. حالا من باید بکارم و عده ای دیگر بردارند. به همین دلیل وارد کنگره شدم و تصمیم گرفتم آنجا کار کنم. بعد از آزمون کمک ...
سیزیف و سمانه
آن صندلی دارد سلب می شود، وضعیت جدیدتری را تجربه می کند. در عین حال برایم مهم بود که وضعیت آزاردهنده ای هم برای او نباشد. در شنیدن، من به شدت عباس کیارستمی هستم. ردپای آثار کیارستمی در کارهای من کم نیست اما در شنیدن از همه بیشتر است. یکی از آبشخورهای اصلی این نمایش، مشق شب بود. یک بار از خودش شنیدم که تو همسن بهمن هستی. وقتی فیلم را برای اولین بار دیدم برایم عجیب بود که چرا این بچه ها این قدر گیج ...
انتخاب های سخت (15)
برای پیشرفت به آن نیازمندند. 267 انتشار تقاضانامه ای برای صلح وقتی رئیس جمهور مکث کرد، تصمیم گرفتم که شیوه متفاوتی را در پیش بگیرم. نسخه ای از سرمقاله ای که چند روز پیش از آن در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسیده بود را در آوردم و روی میز به طرف او سُر دادم. به او گفتم: قبل از اینکه ادامه دهیم، ممنون می شوم که این مقاله را بخوانی. رئیس جمهور کر کنجکاو بود؛ این رفتاری ...
قصه هندوانه
: چند روز قبل تو مزرعه موقعی که داشتند من را از بوته جدا می کردند یکی از کشاورزان می گفت: الکی نیست می گویند شش برابر آب سد امیرکبیر کرج برای تولید هندوانه های امسال آب مصرف شده است. من در جا خودم را سبک کردم تا اون شخصی که مرا از زمین بر می داشت به زمین نکوبد. هندوانه دیگری گفت: شما مطمئن باشید هر قدر برای تولید ما آب مصرف شود حتی 10 سد پرو بعد خالی شود در این شهر و کشور همه مردم ما را خیلی دوست ...
ساخت بمب اتم توسط ایران توهم غرب است/ توافق هسته ای امنیت ملی و توان موشکی ما را تهدید نمی کند/ درست گو ...
های مردم عزیز این سرزمین، روستاییان، شهری ها، پیرمردها ، پیرزن ها، جوان ها و ایرانیان خارج از کشور و همه ملت ایران باشم. وی با اشاره به اینکه دستاورد امروز بیش از تصور دیروز و مدیون عنایات حضرت حق، حمایت رهبری، پشتیبانی مردم و هنر مذاکره کنندگان است، افزود: از اول می دانستم ملت ایران شکست ناپذیر است و گفتم پیروزی با حمایت ملت، هدایت رهبری و تدبیر دولت در بحث هسته ای قطعی است. ...
جرأت داری این حرفها را بنویسی؟
از آن آدمهایی که دوست داری با آنها حرف بزنی. راننده می گفت: کار من رانندگی نیست، بنایی می کردم، اما اکنون چند سالی هست که کارها خوابیده و خبری نیست. من هم مجبور شدم با همین ماشین کار کنم. راننده می گفت: بنایی بهتر بود، اما حالا هم می سازیم، شاید اوضاع بهتر شد و دوباره ساخت و سازها راه افتاد. دو روز بعد؛ ماشینهای زیادی میدان بزرگ فردوسی را دور می زنند، فردوسی وسط میدان است و ...
آیین دیدار فیلم هومن سیدی برگزار شد
، فیلم خوب ساختن در مشقت بیش از اندازه است. می گفتند آن ها یک مدیر فیلم برداری و یک فیلم بردار و چند دستیار دارند اما ما ما با یک دوربین ساده دو نفری کار می کنیم، یکی فوکوس می کشد و دیگری دوربین را روی دوشش می اندازد و کار می کنیم. کارگردان می گفت خودم همه کارها را می کنم،حتی بازی هم می کنم. فکر می کردند وقتی همه کار بلدی و مشقت می کشی، پس می توانی سینمای خوبی داشته باشی. نسل فعلی برعکس است، آن ها هم ...
اتصال به امام زمان(عج) عصمت آور است
، بقیع برویم، همه جا برویم، هیچ فایده ای ندارد. یکی از آقایان گفت: خوابی دیدم که پرونده من را دستم دادند، ولی خالی است. اگر یادتان باشد، وقتی راجع به اخلاص صحبت کردیم، روایتی خواندیم که پرونده مخلصین را خالی به آن ها می دهند؛ بعد ملائکه تعجب می کنند و پروردگار عالم بیان می فرماید: من می خواهم خودم پر کنم، چون این ها برای من کار کردند. من هم به این شخص گفتم: إن شاءالله برای شما هم این مطلب ...
پیکر شهید بعد از 16 سال در حالی کشف شد که سالم بود
هنوز که نخوابیدی؟ گفت: من که گفتم درد دارم ... کاری از دستم ساخته نبود و فقط به او نگاه می کردم که درد می کشد. پرستار بار دیگر آمد و مسکن تزریق کرد و رفت. بعد برای آرامش خودم با محمد رضا شروع به صحبت کردن کردم البته چیز زیادی از آن حرفها یادم نمی آید ولی مهمترین حرفها این بود که چرا اینقدر راحت حرف می زنی؟ چرا فکر می کنی گفتن این حرفها به عراقی ها شجاعت است؟ فکر نمی کنی کمی با ...
بوسه ی امام بر پیشانی شهید جاویدی
... سلام آقا مرتضی، اوضاع؟ مخلص آقا محسن عزیز هستم! خسته نباشی، وضعیت؟ بچه ها تک تک سلام می رسونن، ملالی نیس، جز دوری شما! بعد انگار که گوشی را به سمت نیروهایش گرفته باشد، صدای الله اکبر و مرگ بر صدام افرادش را از پشت بی سیم شنیدم! گفتم: اشلو، وضع تلفات، تدارکات و مهمات گردانت... با آب و تاب گزارش داد: به حول و قوه اللهی، تعدادی اسیر گرفتیم ...
بازغی: مرا با پرسپولیسی ها در نیندازید
توی زمانی که در اردوی ملوان بودم گپی هم با حسین ماهینی پرسپولیسی زدم (خنده) تا این پرسپولیسی بودن همه جا توی چشم بزند. وقتی به اردوی ملوان رفتم مازیار زارع و چند تای دیگر از بچه ها توی اتاق های شان بودند وگرنه تعداد پرسپولیسی ها بیشتر می شد (خنده) در مورد بازی اول استقلال در لیگ چه صحبتی داری؟ (خنده) اینها دیگر به من ربطی ندارد... اگر به دیدار مربی شان هم رفتم فقط به این دلیل بود که مربی ملوان شده و خواستم مهمان نوازی کنم. ...
حاتمی: بعید می دانم قلعه نویی نخواهد در بازی با استقلال روی نیمکت بنشیند
این همه می بینید که اگر به طرفدار باشد ملوان، تراکتورسازی و سپاهان هم تیم های پرطرفداری هستند پس باید با فکر تیم را انتخاب کرد. در مورد قلعه نویی حرف نزدی؟ من همیشه شاگرد امیر قلعه نویی بودم و هستم و از ایشان واقعا کمال تشکر را دارم. اما به هرحال در همه مصاحبه ها هم گفته بودم که از دست ایشان یک ناراحتی داشتم و همانجا هم بارها گفتم که ایشان بزرگ ماست و زحمت مرا کشیده است. نکته ...
کرانچار نگذاشت به جام جهانی بروم | دوست داشتم پیراهن مجیدی به من برسد اما نشد | استقلال مدت ها بود دنبال ...
اتفاقات آکادمی استقلال در مرغوبکار هم زیاد دل خوشی نداشتی؟ بله چیزهایی در آکادمی دیدم که جگرم سوخت چون بچه هایی را می دیدم که با روح و روان شان بازی شده بود؛ آن هم توسط یکسری افراد که به نظرم نه وجدان دارند، نه تعهد اخلاقی. همین حرف های تو باعث شد پارسال با مشکلاتی هم روبه رو شوی، درست است؟ بله وقتی این واقعیت های تلخ را گفتم و به حمایت از حسن آقا روشن پرداختم، بالاجبار از ترکیب ...
روایت تکان دهنده یک زن کارتن خواب
روحی نداشت پرخاشگر شده بود و با همه دعوا داشت. به همین علت از محل کارش اخراج شد. درست همزمان با وقتی بود که من و او وابستگی شدید به الکل و شیشه پیدا کرده بودیم. اوضاع سخت شده و اجاره خانه مان چند ماه عقب افتاده بود. تااینکه 6ماه بعد از ناتوانی در پرداخت اجاره، صاحبخانه وسایلمان را که اندازه یک وانت هم نمی شد بیرون گذاشت پول پیشی را که دستش داشتیم بابت بدهی برداشت و ما آواره شدیم. درست ...
آمادگی نصف جهان برای پذیرایی از 48 شهید/شهدای مظلوم غواص به شهرشان می آیند
گردان خط شکن در عملیات بدر را آموزش دادند. . بعد از عملیات بدر اواخر سال 64 تصمیم بر این شد عملیات والفجر 8 در اروند رود انجام شود. آنجا چون عبور از رودخانه اروند را داشتیم، غواصی هم جدی تر شد. آن زمان شهید خرازی به عنوان فرمانده لشکر امام حسین(ع) تصمیم گرفتند از چند گردان، یک سری از نیروهای خط شکن شان را جدا کرده و در اختیار واحد اطلاعات عملیات بگذارند تا آموزش غواصی ببینند! این افراد در کنار ...
خاطرات جالب بهترین دروازه بان سال فوتبال
می زدند می گفتم امروز چه کار کردید؟ می گفتند فقط روی دفاع مان کار کردیم که نتوانی پشت شان توپ بیندازی!. در امیدها می گفتند این نمی تواند توپ را خیلی بیندازد، خیلی حرفه ای وسط را می بستند و من هم توپ را می انداختم پشت شان، هشت تا پاس گل دادم، خیلی هم نزدند، یعنی شرایط جوری بود که مهاجمان مان را سه به یک می کردم ولی نمی توانستند بزنند. امسال این توپ ها خوراک وحید امیری است، در تیم ملی صدای همه درآمده ...
بزرگان هنر برای پرویز بهرام سنگ تمام گذاشتند/ جشنی در 82 سالگی
بچه مدرسه ای بودم هرروز از سر لاله زار ناصرملک مطیعی با یک پالتوی خردلی رنگ و عینک مشکی رد می شد و می دانستم که هر روز وارد لاله زار می شود و برای دیدن تئاتر و خوردن قهوه به لاله زار می آید آن زمان که از کنارم رد می شد همیشه پیش خودم می گفتم چه اُبهتی دارد این مرد! هر روز از سر چهار راه استانبول تا لاله زار کارم این بود که به آنجا بروم و ناصر ملک مطیعی را ببینم. حالا آیا نباید عاشق این دو مرد بود ...